iran-emrooz.net | Sat, 15.10.2011, 10:39
آنان که به «جرم» انتقاد از خامنهای زندانی هستند
کلمه/ مسیح علینژاد
شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰
اگرچه در روزهای اخیر اخبار مربوط به اجرای حکمِ شلاقِ منتقدینِ احمدینژاد رییس دولت ایران در رسانههای دنیا بازتاب گستردهای یافته است اما برخورد خشونت آمیز با منتقدان آیت الله خامنهای که این روزها در زندان به سر میبرند، کمتر مورد توجه رسانههای بین المللی قرار گرفته است.
به نظر میرسد در شرایطی که بخشهایی از حاکمیت این روزها خود به عنوان منتقد اصلی دولت دهم محسوب میشوند، بر این اساس انتقاد از احمدینژاد در رسانهها بیشتر بازتاب مییابد اما آنچه در سکوت خبری باقی میماند انتقاد از آیت الله خامنهای و برخوردهای قهری با کسانی است که به جرم انتقاد یا نوشتن نامه سرگشاده به رهبری زندانی شدهاند.
در ماده ۵۱۴ قانون مجازات اسلامی چنین نوشته شده است: «هرکس به امام خمینی و یا علیه مقام معظم رهبری به نحوی از انحاء اهانت نماید به حبس از شش ماه تا دو سال محکوم خواهد شد و هر کس به جان رهبر و هر یک از روسای قوای سه گانه و مراجع بزرگ تقلید، سوءقصد نماید چنانچه محارب شناخته نشود به حبس از سه تا ده سال محکوم خواهد شد.» اما همین قانون و همین ادبیات هم در مواجهه با منتقدان داخل ایران رعایت نشده است.
محمد نوری زاد روزنامه نگار و مستند ساز از جمله کسانی بود که ادبیات او در نقد آیت الله خامنهای به چونه بود که از واژهی «پدر» استفاده میکرد اما حتی او هم سختترین فشارها را به خاطر نوشتن همان نامههای ممنوعه در اوین تحمل کرد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. یعنی حتی «انتقادهایی که برخی از مسوولان همین نظام آن را «دلسوزانه» تعبیر میکنند هم تحمل نمیشود و با منتقدان به گونهای رفتار میکنند که آنها را با عبارت «توهین کنندگان» مورد عتاب و خطاب قرار میدهند..
بر این اساس انتقاد به آیت الله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی همواره به عنوان «خط قرمز» محسوب میشود و مسولان علاوه بر «خط و نشان» کشیدن برای کسانی که از این خط قرمز عبور میکنند، اقدام به زندانی کردن این منتقدان کرده و فشارها را نیز علیه آنها افزایش میدهد.
برخی از زندانیان سیاسی که به عنوان منتقد رهبری محکوم شدهاند و در فضای سیاسی و رسانهای شناخته شده هستند، بعد از دو سال زندان حتی از امکان مرخصیِ یک روزه هم بهرهمند نشدهاند و خانوادههای آنها در مصاحبه با رسانههای متعدد میگویند که نه تنها زندگی ِ این زندانیان بلکه زندگیِ شخصیِ فرزندان و سایر اعضای خانواده این زندانیان نیز به دلیل انتقاد از آیت الله خامنهای مورد «تهدید» قرار گرفته است.
در حال حاضر در پرونده محکومیت شمار زیادی از فعالان سیاسی، کارگری، اینترنتی، دانشجوی، بلاگرها و روزنامه نگاران، اتهامِ «توهین به رهبری» قید شده است اما به دلیل عدم دسترسی به تمامی پروندههای زندانیان سیاسی، تنها به پرونده قضایی چهرههای شناخته شدهای در میان این زندانیان میپردازیم که مشخصا و بنا به گفتهی خانوادههایشان به دلیل آنچه «توهین به رهبری» خوانده میشود مورد برخوردهای قهریِ شدیدی قرار گرفتهاند.
تاوانی که زید آبادی برای یک نامه سرگشاده پس میدهد
احمد زید آبادی یکی از روزنامهنگاران و تحلیلگران باسابقه رسانههای ایرانی است که او را نیز به عنوان یکی از منتقدان حاکمیت و رهبری در فضای رسانهای ایران میشناسند. او دو روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ در ۲۴ خرداد ماه در برابر چشمان فرزندان خود دستگیر شد.
این روزنامه نگار در ایام انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران حامی مهدی کروبی بود اما مهدیه محمدی همسرش که در مصاحبه با رسانهها در مورد شکنجهها و فشارهایی که این روزنامه نگار در زندان تحمل کرده بود گفته است که یکی از اتهامات زید آبادی نامهای بود که او در سال ۸۶ به رهبری جمهوری اسلامی نوشته بود درحالی که متن نامه او سرشار از ادب بوده و چیزی خلاف قانون هم نگفته است. همسر این زندانی سیاسی به رسانهها گفته بود احمد زید آبادی را پس از دستگیری تحت فشار قرار داده بودند که چرا در نامه سرگشادهاش به رهبری جمهوری اسلامی، کلمه «معظم» را در کنار نام رهبری به کار نبرده است.
شش سال زندان، پنج سال تبعید در گناباد و محرومیت مادام العمر از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حکمی است که دستگاه قضایی برای احمد زیدآبادی صادر کرده است اما احمد زیدآبادی به گفتهی همسرش ۱۷ روز در یک اتاق یک در یک و نیم متر، در یک سلول انفرادی در حال اعتصاب غذا بوده و ۱۸ روز دیگر هم بدون اعتصاب غذا در همان اتاق بدون هیچ تماس و ارتباطی نگه داشته شد. زید آبادی از تاریخ دستگیریاش به مدت دو سال که در زندان به سر میبرد از یک روز مرخصی هم بهرهمند نبود تا آنکه پس از دو سال به او یک مرخصی کوتاه مدت داده بودند.
این روزنامه نگارِ منتقد آیت الله خامنهای پس از دستگیری به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد و با کسانی که با جرایم سنگین مانند قتل و دزدی و قاچاق زندانی شدهاند، در یک جا نگهداری میشود.
سخن احمد زید آبادی با رهبری چه بود
احمد زید آبادی در سال ۱۳۸۸ طی یک نامهی سرگشاده به آیت الله خامنهای نوشته بود: من از حساسیتهای نظام سیاسی ایران در باره هرگونه انتقاد و یا پرسش از رهبری نظام جمهوری اسلامی به خوبی آگاهم و میدانم که ورود به این حیطه، عبور از خط قرمزی است که عملا در کشور ما اعمال میشود. به همین علت، با آنکه از سالها پیش قصد نوشتن نامهای به ایشان داشتم وبویژه میخواستم از قانون شکنیها و اجحافهایی که در طول دوره بازداشتم در سال ۱۳۷۹ بر من و دوستانم روا شد، نزد وی شکایت ببرم، اما هر بار از تصمیم خود منصرف شدم، زیرا حساسیت موضوع میتوانست حمل بر خودنمایی و یا ابراز بیباکی و تهور شود. در سرتاسر این نوشته، تلاش میکنم تا در کاربرد واژهها و عبارات، موقعیت خاص ایشان را در نظر داشته باشم و قلم را به ورطه بیاحترامی و جسارت نکشانم.
سوال این است که به چه علت شرعی، عقلی، قانونی و یا عرفی و بر اساس کدام مصلحت عمومی، پرسش علنی از رهبری و یا نقد گفتهها و عملکرد وی، عملا در جامعه ایران ممنوع است؟
از لحاظ قانونی هم تا آنجا که من اطلاع دارم، توهین به رهبری در قوانین جمهوری اسلامی جرم شناخته شده، اما نقد گفتار و رفتار وی در هیچ قانونی منع نشده است. از منظر عرفی نیز، امروزه در همه کشورهایی که رهبران آنها با رای مردم انتخاب میشوند، انتقاد و پرسش که جای خود، بلکه شهروندان از حق هر نوع تخطئه و تعرض لفظی به آنها نیز برخوردارند.
زیدآبادی پرسش دیگری را در مورد فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی مطرح کرد که این پرسش نیز در نظام سیاسی ایران «خط قرمز» محسوب میشود. وی خطاب به آیت الله خامنهای نوشت:
پرسشِ دومم اما مربوط به مسالهای است که برای جامعه ایرانی سرنوشت ساز شده و چنانچه در مورد آن، تصمیم درست گرفته نشود، چه بسا کشور ما را در شرایط فوقالعاده خطرناکی قرار دهد. همانطور که همه میدانیم، بحث دستیابی ایران به چرخه سوخت هستهای، مدتها است که ایران را اسیر بحران یبین المللی کرده و سبب صدور قطعنامههای الزام آوری از طرف شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران شده است. در اینجا من نمیخواهم از اهمیت یاعدم اهمیت برخورداری از چرخه سوخت هستهای و یا از میزان تاثیر دستیابی به این چرخه در توسعه و پیشرفت کشور سخن بگویم. اصلا فرض را بر این میگیرم که آنچه مقامهای کشور درباره اهمیت استراتژیک سوخت هستهای و تاثیر آن در پیشرفت کشور میگویند، تماما درست و دقیق باشد، اما به گمان من مساله اصلی این است که از خود بپرسیم به چه هزینه ای؟
آیا از نظر رهبری، یک ایرانی بر مبنای مطالعات خود، نمیتواند ارزیابی متفاوتی نسبت به ایشان از شرایط کشور داسته باشد؟ و اگر ارزیابی متفاوتی داشت، نباید از حق بیان آن برخوردار باشد؟ اگریک ایرانی بر اساس تجربه و نگاه خود، کشور را در معرض خطر ببیند، آیا میتوان او را به دلیل نگرانیاش از آینده، مجرم و شریک دشمن دانست و به ترس و رعب متهم کرد؟ تاکید پی در پی رهبری و نزدیکان ایشان بر مرعوب بودن طرفداران انعطاف در برنامه هسته ای بخصوص باعث تعجب و تاسف است.
فشار به عبدالله مومنی پس از نامه به رهبری
عبدالله مومنی سخنگوی سازمان دانش آموختگان ایران است که به عنوان منتقد رهبری متهم شده است. او حتی در تابستان ۸۹ از داخل زندان اوین نامهای به آیت الله خامنهای نوشت که در آن به صراحت از شکنجههای روحی و روانی، جسمی و جنسی پرده برداشت و رهبری را مورد سوال قرار داد. این انتقاد صریح منجر به این شد که عبدالله مومنی دوباره دادگاهی شود و تاوان سنگین تری را پس بدهد.
فاطمه آدینهوند، همسر مومنی، گفته بود:» اتهامات جدیدی که برای عبدالله مومنی مطرح کرده بودند مربوط به نامهای است که خطاب به رهبری نوشته بود و قبل از این هم چندین بار گفته بودند به دلیل انتشار آن نامه به عبدالله مرخصی نمیدهند. اینبار هم که او را به دادگاه بردهاند «.
عبدالله مومنی که در ۲۲ خرداد ماه در تهران بازداشت شد به تحمل ۴ سال و ۱۱ ماه حبس تعزیری محکوم شده بود و از جمله کسانی بود که به گفته خودش پس از اعمال شکنجه و تهدید ناگزیر شد در تلویزیون جمهوری اسلامی هم اعترافاتی را مطرح کند. اما این زندانی سیاسی در یک نامه که بسیاری از صاحب نظران آن را «تکان دهنده» توصیف میکنند افشاگریهایی کرد که نشان میداد این اعترافات در چه شرایطی از زندانیان گرفته شده است.
سخن عبدالله مومنی با رهبری چه بود
مومنی در مرداد ۱۳۸۹ طی نامهای از زندان اوین خطاب به آیت الله خامنهای نوشته است: حضرتعالی در خطبههای نماز عید سعید فطر، اظهار داشتهاید که» متهم هر چه درباره خود بگوید در دادگاه، این حجت است «قصد کردم طی این نامه شکنجهها و رفتارهای غیرقانونی، غیرشرعی رفته بر خودم را شرح دهم تا به این پرسش پاسخ جدی داده شود که آیا اعترافاتی که از طریق چنین شیوههای غیرانسانی و غیراخلاقی اخذ میشود نیز از نظر شما معتبر است یا خیر؟ بدین ترتیب و به امید تشکیل کمیتهای حقیقت یاب جهت بررسی آنچه در طول دوران بازداشت، بازجویی و دادگاه بر من به عنوان یک زندانی جمهوری اسلامی در دوران حکومت شما گذشته است را بازگو میکنم. گرچه امیدوارم بازگویی آنچه بر من رفته است، به جای تحقیق در خصوص واقعیت ماجرا و اجرای عدالت، به افزون شدن فشارها و تلختر شدن ایام زندان نینجامد.
مقام رهبری!
هتاکی و فحاشی، ضرب و شتم و رفتارهای غیر قانونی از همان لحظه اول بازداشت من آغاز شد. در جریان دستگیری درحالیکه گاز اشک آور که تا پیش از آن در خیابانها استفاده میشد در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود ماموران دست بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندانهایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسئولانشان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آنکه وقتی به ماموران که حدود بیست نفر بودند در برابر فحاشی و ضرب و شتم میگفتم که از شما به قاضی شکایت میکنم، با فحشهای رکیک آنها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه میشدم. این البته دستگرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالیکه مدام در گوشم میخواندند که» نظام ترک برداشته «با این وعده مواجه بودم که» شماها اعدام خواهید شد «.
در ماه اول بازجویی مدام این جمله را از زبان بازجوها میشنیدم که» خونی ریخته شده و نظام ترک برداشته و خیلی از شماها باید اعدام شوید و شاکی شما نیز نظام است «.
از همان ابتدا بازجویان مرتبا میخواستند به روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی میگفتم این سخنان درست نیست و من نمیتوانم علیه خود به دروغ اعتراف کنم با فحشهای رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبرو میشدم که «فاحشهای را در دادگاه میآوریم تا علیه تو اعتراف کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است «.
این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافتهای درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که میرویم و تا شب بر میگردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقیات اعتراف و خودت را خلاص کنی.
مقام رهبری!
بازجوییها تنها یک هدف داشت: بریدن زندانی و اعتراف او به آنچه بازجو میخواهد و البته وقتی میپرسیدم که چگونه میتوان برای اعتراف گرفتن دست به چنین رفتارهایی زد، پاسخی چنین میشنیدم که» به گفته بنیانگذار انقلاب، حفظ نظام اوجب واجبات است «.
شکایت عیسی سحرخیز از رهبری
عیسی سحرخیز فعال سیاسی و مطبوعاتی است که نامههای سرگشادهی او به آیت الله خامنهای و انتقادهایش از رهبری نظام جمهوری اسلامی بارها او را در معرض خطر قرار داد. او نیز پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ تحت تعقیب قرار گرفت و در نهایت در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۸۸ بازداشت شد اما از همان زندان هم بارها از طریق خانوادهاش اعلام کرد که مسولیت تمامی بحرانهایی که در کشور رخ داده، بر عهده شخص آیت الله خامنهای است.
عیسی سحرخیز نیز از جمله کسانی بود که هنگام بازداشت به شدت مورد ضرب و شتم ماموران امنیتی قرار گرفته بود تا آنجا که دندههای او شکست و تا مدتها بدون مراقبت پزشکی در زندان به سر برد. او از تاریخ دستگیری تا کنون بیش از دو سال است که بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر برده و به همراه جمعی دیگر از روزنامه نگاران به زندان رجایی شهر کرج منتقل شده است تا در کنار زندانیانی با جرائم قتل و قاچاق نگهداری شود.
این روزنامه نگار که این روزها نیز در اعتصاب غذا به سر میبرد پیش از این مدیر کل مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و از بنیانگذاران انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و مدیر مسئول روزنامه توقیف شده اخبار اقتصادی و نیز ماهنامه توقیف شده آفتاب بود. او در دادگاه بدوی به اتهام» توهین به رهبری «،» تبلیغ علیه نظام «و» نشر اکاذیب از طریق مصاحبه با رسانههای خارجی «به سه سال زندان و پنج سال ممنوعیت و محرومیت از فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی محکوم شد.
هرگاه نام عیسی سحرخیز به میان میآید خیلیها یاد خاطرهی حضور او به عنوان نماینده مدیران مسئول در هیات نظارت بر مطبوعات میافتند که در این جلسات چندین بار با محسنی اژهای، نماینده وقت قوه قضائیه در این هیات درگیر شد و در نهایت در یکی از این درگیریها محسنی اژهای که اکنون دادستان کل کشور است قندانی به سوی سحرخیز پرتاب کرد و پس از گلاویز شدن، او را گاز گرفت. خبر این گازگرفتن بازتاب وسیعی در رسانهها پیدا کرد اما شکایت سحرخیز از محسنی اژهای هیچگاه به فرجام روشنی در دستگاه قضایی کشور نرسید.
فرزند سحرخیز: افزایش محکومیت، ناشی از کینه شخصی است
بر حکم زندان عیسی سحر خیز، روزنامه نگاری که هم اکنون دوران سه سال زندان خود را در زندان سپری میکند، بر اساس حکمی جدید در مرداد ماه، دو سال زندان افزوده شده است. همان زمان مهدی سحرخیز فرزند این روزنامه نگار به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفته بود: «این حکم نشانگر کینه شخصی آقای خامنهای به پدرم است، به دلیل انتقادهای که پدرم به او داشت حالا سعی دارند به هر طریقی شده او را اذیت کنند و بیشتر در زندان نگه دارند.»
عیسی سحرخیز در طی دوران بازداشت خود چنیدن بار دست به اعتصاب غذا زد و هر بار با پیامی به خانوادهاش، رهبر نظام را مسئول تمام وقایع پس از انتخابات دانست و یک بار نیز از آیت الله خامنهای به مراجع بین المللی شکایت کرد.
وی یک بار در دفاعیه نامه خود در مورد دخالت مقام رهبری در حوادث پس از انتخابات ۸۸ نوشته بود: عالیترین مقام رسمی جمهوری اسلامی که به خود حق دخالت در تمام امور مقننه، مجریه و قضائیه کشور را داده و میدهد و روسای قوا رخلاف روح و مفاد قانون اساسی سخنان و اوامر او را «فصلالخطاب امور» میدانند، در این جریان نقش غیرقابل انکار و تعیینکنندهای دارد، و به تبع این مقام و مسئولیت باید پاسخگوی اعمال افراد تحت امر و تخلفات گسترده باشد.
مهدی محمودیان؛ هزینه دو نامه به رهبری
مهدی محمودیان یکی از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی است که از او به عنوان افشاگر شکنجههای اعمال شده در کهریزک یاد میشود نیز از جمله متهمان به اهانت به آیت الله خامنهای است. این روزنامه نگار در جریان حوادث پس از انتخابات در تاریخ ۲۵ شهریور ۸۸ بازداشت و به جرم تبانی علیه نظام به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است و تا کنون نزدیک بیش از دو سال است که بدون مرخصی در زندان به سر میبرد.
محمودیان در سال ۱۳۸۶ در نامهای خطاب به آیت الله خامنهای، نسبت به نقض حقوق زندانیان در بازداشتگاه کهریزک هشدارهایی داده بود که هرگز مورد توجه رهبری جمهوری اسلامی قرار نگرفت اما گفته میشود همان نامه او را هم در معرض تهدید و فشار حاکمیت قرار داد.
مهدی محمودیان نیز مانند سایر روزنامه نگاران منتقد خامنهای به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد تا در کنار زندانیان جرایم سنگین از او نگهداری شود اما از داخل زندان دوباره یک نامه انتقادی شدید اللحن به آیت الله خامنهای نوشت که پس از این نامه با او برخورد دوبارهای در همان زندان صورت گرفت.
سخن مهدی محمودیان با رهبری چه بود
این روزنامه نگار منتقد از داخل زندان در نامهای خظاب به آیت الله خامنهای از وضعیت بد زندانهای ایران چنین نوشته است: «در حکومت شما زندانیان به بیگاریهای بدون حقوق و یا حقوق اندک، کارگری در سالنهای سرویس بهداشتی و محوطه زندان گمارده میشوند و زندانها به شهر مردگان میماند که باید به هر طریقی فقط از آن خارج شد. البته کسانی که در زندان درآمدهای میلیونی دارند، هیچ نیازی به بیرون رفتن ندارند و هر زمان که بخواهند با هماهنگی مسئولین زندان و به راحتی چند روزی از مرخصی استفاده میکنند.»
ولی امر مسلمین!
اینجا حداقل ده نفر از زندانیان شهادت میدهند که در زمان بازجوییها آنها را مجبور کردهاند که برهنه شوند و یا با لباس زیر ساعتها در بازجویی بایستند و حداقل سه نفر از این افراد شهادت میدهند که با باتوم و یا وسیلهای شبیه آن مورد تحقیر جنسی قرار گرفتهاند وحداقل ۲ نفر زا اینها کسانی بودهاند که تا قبل از بازداشت حاضر بودهاند برای جنابعالی جانشان را نثار کنند و حتی انتقادی هم به شما نداشتهاند.
جناب آقای آیتالله!.
حداقل در ۲ مورد که شاهد آن بودم همسران زندانیان بازداشت شدهاند و به آنان گفته شده اگر اعترافنامهها را نخوانند برای همسرانشان احکام سنگین صادر خواهد شد و آنها را مجبور به اعتراف به کارهای نکرده نمودهاند، در دو مورد فرزندان نوجوان و جوان را احضار نموده و از پشت شیشه به زندانی نشان دادهاند تا با این کار او مجبور شود برای نجات فرزندانش آنچه را که آنها میگویند انجام دهد.
حضرت آیتالله!
همه اینها که در زندانهای امنیتی شما در جریان است توسط سربازان گمنام شما در وزارت اطلاعات و بخصوص سپاه پاسداران به انجام میرسد.
جناب آیتالله،
بازجویان وقاحت را به جایی رساندهاند که حتی به خود اجازه میدهند به همسران جوان زندانیان به دفعات تماس بگیرند تا جایی که آنها مجبور شدهاند گوشیهای موبایل خود را خاموش یا تعویض کنند تا از شر این بیحرمتیها نجات یابند.
جناب آقای آیتالله خامنهای،
با چشمان خودم دیدم که در بند ۲۰۹ جوان بیست و چند ساله به خاطر تماسهای مکرر بازجویان با مادر تنهایش چند بار اقدام به خودکشی کرد. جناب آقای آیتالله، مطالب گفته شده فقط گوشهای از شرایطی است که سربازان گمنام شما بر سر متهمین بیدفاع آوردهاند.
شکایت حشمت الله طبرزدی از رهبری به مراجع بین المللی
حشمتالله طبرزدی یکی از فعالان سیاسی محبوس است که در سالهای دهه شصت عضو دفتر تحکیم وحدت بود و ابتدا از هواداران جدی رهبر دوم جمهوری اسلامی به شمار میرفت تا آنجا که در نشریهاش، پیام دانشجوی بسیجی، برای نخستین بار آیت الله خامنهای را «امام خامنهای» نامیده بود. اما بعدها به یکی از منتقدان رهبری بدل شد، تا جایی که حتی در دو سال اخیر از داخل زندان نیز علیه مقام رهبری اعلام شکایت کرده است.
طبرزدی به عنوان دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران در ایران فعال بود که پس از حوادث انتخابات در روز ۷ دیماه ۱۳۸۸، پس از تظاهرات معترضان در عاشورا توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و در نهایت از طرف شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ۹ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد..
این فعال سیاسی که اکنون منتقد آیت الله خامنهای است، در متن دفاعیه خود نوشته بود «شاه را سرنگون نکردیم که دوباره همان جایگاه را باز تولید کنیم «. وی همچنین با نوشتن شکایتنامهای علیه رهبر جمهوری اسلامی از شیرین عبادی، عبدالکریم لاهیجی، مهرانگیز کار و محمد مصطفایی و شماری از وکلای بیرون از ایران درخواست کرد تا شکایت وی علیه آیت الله خامنهای را در دادگاههای بین المللی مورد پیگیری حقوقی قرار دهند.
پیشتر وکلای مدافع حشمت الله طبرزدی در داخل ایران؛ نسرین ستوده، گیتیپور فاضل، محمد اولیایی فرد، خلیل بهرامیان، محمد علی داد خواه و جهانگیر محمودی بودهاند که برخی از این وکلا خودشان زندانی شده و برخی دیگر نیز با محدودیتهای سیاسی مواجه شدند.
سخن طبرزدی با رهبری چه بود
وی در شکایت نامهای که از زندان علیه رهبری جمهوری اسلامی نوشته است، علیه آیت الله خامنهای به عنوان رهبر حکومت، که دارای قدرت مطلقه، فرا قانون، غیر پاسخگو و مادام العمر است، اعلام جرم کرده و مواردی از این قبیل را مطرح کرده است: اعمال سانسور و تفتیش عقیده، توقیف غیر قانونی نشریههای پیام دانشجو، ندای دانشجو، هویت خویش و گزارش روز، سلبِ حقوقی چون آزادی بیان، ضرب و شتمهای مکرر توسط نیروهی امنیتی، انتظامی و نظامی، بازداشتهای مکرر و خود سرانه و اعمال شکنجه در بازداشتگاههای نظامی و امنیتی.
وی نوشته است: نگرانی عمیق من نه از جهت حکم ظالمانهی زندان و ظلم مضاعف علیه مادر پیر و همسر و فرزندان مظلوم و ستمدیدهام و برادارانم است، بلکه به این دلیل است که حاکمیت غیر پاسخگوی نظامی امنیتی و دیکتاتوری خشن، جزم اندیش، کوتاه اندیش، منفعت گرا و فرقه گرا، مردم ایران را به پرتگاه فقر، گرسنگی و جنگ به پیش میبرد.
قاسم شعله سعدی؛ چندین بار زندان به جرم توهین به رهبری
قاسم شعله سعدی یکی از وکلا و حقوقدانان شناخته شدهی کشور است که پیش از این نمایندهی مجالس سوم و چهارم نیز بود و از او به عنوان یکی از منتقدان آیت الله خامنهای نام برده میشود که در سال ۸۱ به دلیل توهین به رهبری، براساس حکمی از سوی دادگاه انقلاب، به دو سال حبس تعزیزی محکوم شد اما در حوادث پس از انتخابات یک بار دیگر روانهی زندان شد. قاسم شعله سعدی پس از انتخابات و اعتراضات مردمی به صدای آمریکا گفته بود اگر حاکمیت به برکناری و استعفای احمدینژاد تن ندهد، مطالبات معترضان فراتر و رادیکالتر خواهد شد.
وی از جمله منتقدان حکومت بود که در تاریخ ۱۳۸۱ طی نامهای سرگشاده، به «غیر قانونی» بودن انتصاب «آیت الله خامنهای» بعنوان رهبر جمهوری اسلامی اشاره کرده بود که به همین دلیل یک بار پیش از این نیز بازداشت شده و بیش از یک ماه در زندان به سر برد. سایت کلمه در همان زمان گزارش داده بود که محکومیت اخیر این فعال حقوقی و سیاسی از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه و با استناد به اظهارات وی در گفتوگو با رسانهها مبنی بر مسئولیت مقام رهبری در حوادث پس از انتخابات و به ویژه کشتار و سرکوبهای پس از انتخابات ۸۸ صادر شده است.
در رای بدوی صادره از سوی قاضی مقیسه علیه دکتر قاسم شعله سعدی علاوه بر اظهارات وی در باره نقش رهبری در سرکوبهای پس از انتخابات، از جمله به یکی از اظهار نظرهای وی در باره حمایت رهبری از برخی متهمان فساد مالی از جمله تمدید حکم رفیق دوست در ماجرای اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومانی در ابتدای دهه هفتاد اشاره شده و مصداق توهین به رهبری دانسته شده است.
آقای شعله سعدی پس از انتقال به بند ۳۵۰ زندان اوین دچار مشکلات جدی در مورد وضعیت نخاعی و اعصاب شده است و هم اکنون دست چپ وی با توجه به بیحس بودن کامل در معرض فلجی قرار گرفته است.
وبلاگنویسان و جوانان ناشناس و هزینهی نقد رهبری
چندی پیش، وقتی تلویزیون فارسی بیبی سی مستندی از زندگی آیت الله خامنهای پخش کرد و به طرح نکاتی درباره جایگاه مقام رهبری و نقش وی در مسائل ایجاد شده پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری پرداخت، نهادهای امنیتی اقدام به دستگیری چند مستندساز در ایران کردند و آنها را به همکاری با بیبی سی متهم ساختند. این در حالی است که هم خانواده این مستند سازان و هم بیبی سی هر گونه همکاری این مستندسازان با بیبی سی را از اساس مردود میدانند.
این نوع برخورد نهادهای امنیتی با مستندسازانی که نقشی در مستند اخیر بیبی سی در مورد آیت الله خامنهای نداشتهاند، خاطرهی بلاگرها، دانشجویان و جوانانی را تداعی کرد که نام آنها کمتر در رسانهها مطرح میشود و بارها به اتهام «توهین به رهبری» از سوی مقامات امنیتی احضار و زندانی و در موارد زیادی محکوم شدهاند.
کسانی مانند امیدر رضا میرصیافی فعال فرهنگی و وبلاگنویس ایرانی که توسط دادگاه انقلاب به اتهام توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و آیت الله خامنهای به دو سال حبس محکوم شد و در نهایت در زندان به طرز مشکوکی جان باخت.
پیمان روشن ضمیر وبلاگ نویس دیگری است که پس از انتخابات دستگیر و به اتهام «توهین به رهبری» محکوم شده است.
نمونهای دیگر علی جمالی، عضو شورای مرکزی سازمان دانشآموختگان ایران است که او نیز پس از انتخابات دستگیر شده و هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری میشود و امکان در آغوش کشیدن و ملاقات مستمر فرزند یک سالهی خود را ندارد. او نیز به اتهام توهین به رهبری، توهین به رییس دولت، تبلیغ علیه نظام و همچنین تجمع و تبانی برای بر هم زدن امنیت داخلی، محاکمه و محبوس شده است.
بهروز نیکوفرد، علیرضا سعیدی و بهروز ملازاده، سه عضو سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه نیز به اتهام آنچه «توهین به رهبری» خوانده شده، از سوی دادگاه تجدیدنظر اهواز به شش ماه زندان محکوم شدهاند.
آمار مشخصی از شمار زندانیانی که به اتهام «توهین به رهبری» محکوم شدهاند وجود ندارد اما عبور از «خط قرمز» ِ جمهوری اسلامی همچنان از میان شهروندان معمولی و کمتر شناخته شده هم قربانی میگیرد.