iran-emrooz.net | Tue, 13.09.2011, 10:44
آنجا که تاریخ به کمک دموکراسی میآید
دیپلماسی ایرانی / صادق زیباکلام
موج اعتراضات و تحول خواهی در جهان عرب که در ماههای گذشته به وجود آمده و به نام «بهارعرب» معروف شده موضوعی است که در آینده و ظرف سالهای پیش رو از نظر جامعه شناختی و علوم سیاسی بیشتر مورد بررسی قرار میگیرد و مورد نظریه پردازی بیساری از جامعه شناسان و علمای علم سیاست قرار خواهد گرفت. با این وجود شاید بتوان با توجه به مجموع تحولات اخیر، دست به گمانه زنیهایی در خصوص زد که بیشتر بر وجه اشتراک این جنبشها استوار است.
اولین و مهم ترین نکتهای که در مورد این جنبشها قابل ملاحظه است این است که ذات این جنبشها دموکراسی خواهی است. این موضوع بر اساس شواهد و تحولاتی که تاکنون مشاهده شده است، کاملا قابل استنباط است. یعنی برخلاف آنچه که در ایران تلاش میشود تبلیغ شود، این تحولات یک رنسانس اسلامی و یک حرکت برگرفته از انقلاب اسلامی و جهان بینی حاکم بر جمهوری اسلامی نیست. البته در این جنبشها و تقریبا در تمامیکشورهای عربی، تفکرات و جریانات اسلام گرا و اسلام خواه هم حضور داشتهاند. در بعضی از کشورها مثل سوریه حضور آنها پررنگ تر بوده و در برخی از کشورها مثل مصر و یمن جریان اسلام گرا جریان اصلی نبودهاند و وجه غالب همان دموکراسی خواهی بوده است. حتی در جایی مثل سوریه که جریان اسلام گرا با قدرت و نفوذ بیشتری در این جنبش دیده میشود، خواسته آنها با آنچه مورد توجه جمهوری اسلامی است، متفاوت است. یعنی در سوریه نیز خواست اسلام گرایان منطبق با خواست جمهوری اسلامی نیست. خواستههای جریانات اسلام گرا در مصر، سوریه و .. مطالباتی دموکراتیک بوده و به هیچ وجه مولفههای مورد تاکید جمهوری اسلامی در میان این مطالبات دیده نمیشود. یعنی مسائلی نظیر ضدیت با آمریکا، امپریالسیم و غرب ... در این جنبشها چندان به چشم نمیخورد. به عنوان مثال در ماههای اخیر دیده نشد که مردم در مقابل سفارت آمریکا یا انگلیس در این کشورها جمع شوند و برضد آمریکا و اوباما و مقامات بریتانیا شعار دهند و پرچم این کشورها را به آتش بکشند.
بر عکس تمام شعارهای این جنبشها دموکراسی خواهانه است. آنها خواهان این هستند که به احزاب و تشکلهای سیاسی امکان فعالیت آزادانه اعطا شود، انتخابات آزاد در این کشورها برگزار شود و خواستههای مدنی آنها برآورده شود. بنابراین این جنبشها از این منظر که به دنبال دموکراسی و آزادی و حق تعیین سرنوشت هستند در همه کشورها یکسان و مشترک هستند.
اما چرا این موج دموکراسی خواهانه در کشورهای مختلف تاثیر متفاوتی گذاشته است؟ یعنی چرا در جایی مثل سوریه شاهد فراگیر شدن این جنبش دموکراسی خواهی هستیم ولی در اردن که در همسایگی سوریه قرار دارد چندان شاهد گسترش این جنبش نیستیم؟ یا چرا در کشوری مثل مصر این جنبش به سرعت به سقوط مبارک منجر شد ولی در عربستان، امارات یا قطر چندان حرکتی دیده نمیشود. چرا در بحرین با سرکوب از حجم اعتراضات کاسته میشود ولی در سوریه علی رغم این که تظاهرات کنندگان منظما و به شدت سرکوب میشوند و تاکنون بیش از ۲۰۰۰ نفر توسط نیروهای حکومتی کشته شدهاند و هزاران نفر بازداشت شدهاند، شاهد کاهش شعلههای خشم مردم نبودهایم. بنابراین این سوال قابل توجه است که چرا در سوریه علی رغم سرکوب هر روز جنبش گسترده تر شده است، در لیبی جنبش این قدر گسترده شد و تبدیل به یک قیام همه جانبه شد ولی در کشورهایی مثل اردن، عربستان و دیگر کشورها شاهد حرکتهای دموکراسی خواهی گسترده و فراگیر نیستیم؟
به نظر من دلیل این موضوع از یک سو به تفاوتهایی که در رژیمهای حاکم بر این کشورها وجود دارد، برمیگردد. البته نبود حرکتهای اعتراضی در کشورهایی مثل عربستان و قطر به این معنی نیست که نظام سیاسی در این کشورها نظام سیاسی مطلوب است. واقعیت این است که نظام سیاسی درعربستان تفاوت چندانی با سوریه از جهت عدم تحمل مخالفین و سرکوب ندارد، اما در شیوهها و شدت سرکوب تفاوتهایی دارند. سرکوب و عدم تحمل مخالفین در سوریه بیشتر است. به عنوان نمونه در یک دهه گذشته شاهد بودهایم که اخوانالمسلمین در اردن تحمل میشدهاند. آنها توانستند حتی به مجلس راه پیدا کنند ولی در سوریه به دلیل نگرانی که از مخالفین وجود دارد سرکوب مخالفین با شدت و حدت وجود داشته است. به همین دلیل هر عقب نشینی که از سوی حکومت میشود مخالفین یک گام به جلو بر میدارند.
از سوی دیگر زمینههای اجتماعی و سیاسی این جنبشها و حرکتهای سیاسی و اجتماعی در این کشورها نیز موجب تفاوت تاثیر گذاری این موج در کشورها میشود.
به عبارت دیگر علاوه بر تفاوت در رژیمهای حاکم بر این کشورها، یک دلیل تفاوت تاثیر گذاری جدی این جنبش در سوریه و تاثیرگذاری اندک آن در اردن این است که در سوریه تاریخ مبارزات سیاسی بسیار عمیق تر از اردن بوده است. از زمان فروپاشی امپراطوری عثمانی و شکست این امپراطوری در جنگ جهانی اول، مبارزات سیاسی در سوریه وجود داشته است. وقتی در سال ۱۹۱۷ امپراطوری عثمانی به طور کامل شکست خورد و انگلستان و فرانسه تمامیخاورمیانه را از عثمانی گرفتند و فرانسه بر سوریه و لبنان حاکمیت پیدا کرد و متقابلا اردن، عربستان و جنوب خارومیانه به انگلستان رسید، از همان مقطع دیده میشود که جنبشهای ناسیونالیستی، چپ گرایانه و.. در سوریه خیلی پر رنگ تر از اردن بوده است. به همین صورت این فعالیتهای سیاسی در مصر خیلی جدی تر از فلسطین بوده است. در فلسطین خیلی بیشتر از عربستان بوده است. بنابراین من فکر میکنم چندان اشتباه نیست اگر در جستجوی پاسخ این سوال که چرا در سوریه شاهد اعتراضات گسترده مردمیهستیم ولی در اردن به آن شدت و حدت جنبشهای مردمیرا نمیبینیم به تاریخ دو کشور بر گردیم.
وقتی به تاریخ مراجعه کنیم میبینیم که ظرف نیم قرن اخیر، مبارزات سیاسی در سوریه بسیار پیشرفته تر بوده است تا اردن. یعنی وقتی به ۵۰ سال پیش بر میگردیم میبینیم در سوریه جریانات سیاسی نظیر گروههای اسلام گرا، غیراسلام گرا، طرفداران حزب بعث، جریانات طرفدار جمال عبدالناصر و اخوان المسلمین فعالیت گستردهای داشتهاند. یا ۴۰ سال پیش فعالین سیاسی در سوریه حضور گسترده تری داشتهاند تا در اردن. به عنوان مثال جریان بعث که جریان نیرومند سیاسی در جهان عرب بوده است، یکی از کانونهای اصلی آن در سوریه بوده است. اخوان المسلمین در یکی از کشورهای عربی که بیشترین و پررنگ ترین سهم و حضور را داشتهاند، سوریه بوده است. میتوانیم ببینیم که در ۴۰ سال گذشته چه تعدادی از اخوان المسلمین در سوریه بازداشت، شکنجه و اعدام شده اند و آن را با اردن و عربستان مقایسه کنیم.
بنابراین در سوریه از ۱۳۴۲ که بعثیها در یک کودتای نظامی به قدرت رسیدند تا کنون، هیچ مقطعی را نمیتوان پیدا کرد که مبارزه سیاسی وجود نداشته باشد. در این ۵۰ سال گذشته هر چند سال یک بار یک التهاب و ناآرامی گسترده در سوریه به وجود آمده است. آخرین بار سالهای ۶۲ - ۶۳ بود که حافظ اسد به زحمت توانست آرامش را بازگرداند. در آن بحران ارتش مداخله کرد و رفعت اسد برادر حافظ اسد مسئولیت عملیات سرکوب را بر عهده گرفت و تعداد زیادی از مردم شهرهای حمص، حلب و غیره به دست ارتش کشته شدند. پیش از آن در سال ۴۶ ناآرامیهای جدی در این کشور وجود داشت. در دهه ۵۰ نیز اعتراضات جدی در این کشور به وقوع پیوست. بنابراین از اوایل دهه ۴۰ که بعثیها به قدرت رسیدند هیچ گاه نبوده که مبارزه سیاسی علیه استبداد در این کشور متوقف شود. بنابراین دلایل تاریخی وجود دارد که برخی از کشورهای عربی در این جنبشهای دموکراسی خواهی جلوتر هستند و این امواج آزادی خواهی و دموکراسی خواهی در این کشورها تاثیر عمیق تری برجای گذاشته است.
به عبارت دیگر برای این که بدانیم چرا اردن، عربستان، قطر و برخی کشورهای دیگر عرب آرام است ولی سوریه این چنین ملتهب است باید به تاریخ معاصر خاورمیانه بازگشت. مبارزه سیاسی در سوریه توسعه یافته تر و دارای قدمت بیشتری در مقایسه با اردن و دیگر کشورها است. چنانچه مبارزه سیاسی در ایران نیز قدمتی بسیار بیشتر از این کشورها دارد. ما بیش از ۱۰۰ سال پیش یعنی در ابتدای قرن بیستم در ایران انقلاب مشروطه داشتیم. یعنی در یک کشور خاورمیانه ای مثل ایران، یک حرکت جمعی گسترده توسط اصناف، تجار، نویسندگان، روشنفکران، علما و روحانیون اتفاق افتاده است. در حالی که در هیچ یک از کشورهای عربی خبری از چنین فضایی نبوده است. یعنی اگر تاریخ را ملاک بگیریم، از نظر عمق مبارزات سیاسی و آزادی خواهی، ایران در صدر کشورهای خاورمیانه قرار دارد. کشورهایی مثل مصر، سوریه و الجزایر هم در این زمینه از جایگاه بالایی برخوردار هستند. کشورهایی مثل فلسطین و لبنان در میانه جدول هستند و کشورهایی مثل عربستان، کویت و اردن در پایین ترین سطح جدول قرار میگیرند.
علاوه براین عوامل، مسائل دیگری نیز در این زمینه تاثیر گذار است. به عنوان مثال شمار تحصیل کردگان سوریه بسیار بیشتر از تحصیل کردگان عربستان هستند. همچنین در سوریه از ابتدای به قدرت رسیدن بعثیها، آنها تشکیلات خود را به روی همه اقشار و قومیتها و مذاهب در سوریه باز کردند درنتیجه اگرچه خیلی از سنیها وارد تشکیلات حزب بعث نشدند ولی علویها که یک فرقه شیعه هستند به همراه اقلیتهای دیگر مثل مسیحیها و درورزیها وارد حزب بعث شدند.
بنابراین وضعیتی که در سوریه بوجود آمده این است که علویها که ۱۲ درصد مردم سوریه را تشکیل میدهند بخش عمده ای از رهبری حزب بعث و قوای مسلح و نیروهای نظامی و امنیتی و پستهای مهم سوریه را در دست دارند. به عبارت دیگر در سوریه یک اقلیت علوی که نزدیک ۱۲ درصد جمعیت سوریه محسوب میشود با استفاده از ماشین حکومتی بر نزدیک به ۹۰ درصد مابقی جامعه حکومت میکند. درست شبیه وضعیتی که در عراق دوران صدام وجود داشت. در دوران صدام نیز سنیهای قبیله تکریت توانسته بودند بر اکثریت شیعیان و کردها حاکم شوند.
از آنجایی که علویها تمام قدرت را در سوریه در دست دارند متوجه هستند اگر این نظام ساقط شود و حزب بعث سقوط کند، آنها در بهترین حالت به اندازه دوازده درصد در قدرت سهیم خواهند بود. در حالی که در حال حاضر وقتی به ساختار قدرت در سوریه نگاه میکنید فکر میکنید که نود درصد مردم سوریه علویها هستند، قابل باور نیست که فقط ده درصد مردم سوریه علوی هستند. یعنی ده درصد جامعه توانسته از طریق ارتش و دستگاههای امنیتی حاکمیت خود را بر نود درصد کشور اعمال کند. چنین وضعیتی در اردن وجود ندارد. در اردن شاهد حکومت قومیو قبیلیگی نیست. این تفاوتها منجر به تفاوت در میزان تاثیر گذاری این موج دموکراسی خواهی در جهان عرب میشود. با این وجود قطعا تفاوتهای دقیقتری وجود دارد که در آینده صاحب نظران علوم اجتماعی به آنها میپردازد و مقالات و کتابهای متعددی در این حوزه به رشته تحریر در خواهد آمد.