iran-emrooz.net | Thu, 04.08.2011, 14:48
به فرمان من: همه اخم
مسعود بهنود/کلمه
پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰
کلمه
چکیده: درسی که بعد از انقلاب از سرنوشت حکومت سلطنتی در ذهنها ماند و بتواره شد این بود که باید هر آن مراقب خیابان بود. شورشهای خیابانی مبادا غافلگیر کند. در سالهای اول درگیریهای قدرت داخلی، جنگ خارجی توجیهات نسبتا قابل قبولی بودند برای تجهیز مدام پلیس و در عین حال مقابله تند با هر نوع اعتراض. اما کم کم عادت شد. چنان شد که پلیس مجهز کم بود، کمیته آمد، کم بود سپاه پاسداران هم آمد، باز کم بود بسیج هم آمد، باز کم بود لباس شخصیها هم آمدند....
با یک مقدمه به آب بازی برسم. در آغاز دهه چهل، حادثه پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ که رخ داد ما بیخبر بودیم اما کم کم حالیمان شد که چیزهائی در درون دل حکومت تکان خورده است. تازه ده سال از کودتای بیست هشت مرداد میگذشت، بحرانی که ابعادی جهانی پیدا کرد و خبر اول جهان شد. ایران که در همان سالهای اول بعد از جنگ جهانی، با باج خواهی استالین و ماندن سربازان ارتش سرخ در آذربایجان، در صدر اخبار جهانی نشست و به تعبیر برخی از بزرگان اصلا باعث شروع جنگ تازهای به نام جنگ سرد شد.
شکایت ایران از شوروی قهرمان جنگ که به رهبری استالین در جهان میدرخشید، اولین امتحان سازمان تازه تاسیس ملل متحد بود، رجال ایرانی به بهترین وجهی از آن ماجرا بهره گرفتند، همه دشمنیها را به پای حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کنار گذاشتند و آذربایجان درست یک سال فرقوی و جدا از ایران ماند، در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۵ همه چیز به جای خود برگشت.
پنج سال بعدش حوادث نهضت ملی رخ داد و در بخشی از آن، هر روز خیابانها محل اعتراضها و راه پیمائیها، هر کس به عکسهایش نگاه میکرد که زنان ساده شهری در کنار زنان چادری در حالی که مردان با بازوبندهای انضباط از راه پیمائی محافظت میکردند، از خیابان میگذرند سرودخوان. باورش الان دشوار است اما واقعیت دارد. ممکن است بزرگان بگویند مگر در نهضت مشروطیت با آن همه اثرگذاری چه شد. در آنجا هم کسی به کسی حمله نکرد. مردمی به مسالمت میرفتند شاه عبدالعظیم تحصن میکردند و نمایندهشان با دربار گفتگو میکرد.
این حوادثی که دو سال پیش، خرداد ۸۸ بعد از انتخابات ریاست جمهوری رخ داد و تصاویرش تمام دنیا را در برگرفت از یک جهت دیگر هم جانگزا بود. از خود پرسیدیم یعنی در ایرانی که اول قرن بیستم با نود و هشت در صد بیسواد بلد بود اعتراض کند و خشونت نکند، دولتها هم بلد بودند مردم را نکشند و الزاما هم به فروپاشی نرسند، اینک بعد از صد سال این همه هنر از یاد بردهاند و شدهاند شبیه به جوامع عقب افتاده دوران جاهلیت. شدهاند الگوی تحرکات تازه و حالا روزنامهها به درست یا غلط مینویسند سوریها با مستشاری ایرانیان دارند مردم را گاهی روزی صد نفر میکشند به گناه اینکه دست خالی راه پیمائی میکنند و آزادی میخواهند و صلح میجویند.
اگر خبر درست باشد که خیلیها در تهران علاقه مندند چنین وانمود کنند باید گفت زهی عقب گرد بزرگ. زهی تاسف. مردمی که با هم زیستن را صد سال پیش میدانستند، حالا عوض شدهاند. در آن زمان که بخشی از اروپا هم دیکتاتوری بود و اصولا هشتاد در صد کشورهای دنیا به نوعی دیکتاتوری داشتند، انقلاب مشروطیت ایران الگو شد حالا که هشتاد در صد کشورهای عضو سازمان ملل به نوعی مردم سالاری رسیدهاند، شدهایم الگوی کدام رفتار؟
داستان را ادامه دهم. پنج سال نهضت ملی کردن نفت که در افتادن با یک غول سرافراز جنگی، یعنی بریتانیا، بود چندان اتفاقات تندی نیفتاد. درگیری بود به همان مناسبت روزنامهها هم منعکس میکردند، مجلس هم زبانش باز بود. دولت استیضاح میکرد. میگفتند سیا وام آی ۶ هم دسیسه میکند، کا گ ب شوروی هم بیکار نبود. رزمناو بزرگ انگلیسی آمده و روبروی پالایشگاه نفت آرایش حمله نظامی گرفته بود اما دکتر مصدق به درست به تیمسار کمال مینوشت خونسرد و از حسین مکی میخواست مردم را تهییج کند برای ملی کردن ولی نه علیه انگیسیها که مباد اتفاقاتی افتد و مردم ایران وحشی جلوه کنند در چشم جهان.
ده سال بعد از ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق، استقرار یک حکومت نظامی و تاسیس سازمانی جهنمی از بقایای فرمانداری نظامی با مستشاری اسراییل و آمریکا، وقتی ماجرای پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ اتفاق افتاد که جناح مذهبی به خیابانها ریختند و جاهائی را تخریب کردند و باز حکومت نظامی برپا شد در زمان خود شایع گشت که هزاران کشته شدند اما بعد از انقلاب که بنیاد شهید برپا گشت و نام نویسی شد آشکار گردید در پیشوای ورامین و در تهران کمتر از هفته گذشته در شهر حمای سوریه کشته شدهاند.
اما آن حادثه گفتم چیزی را در دل حکومت پادشاهی تکان داد. تا آن زمان اصلا کسی به شورش خیابانی فکر نمیکرد. بعد از پانزده خرداد اول ارتشبد جم در مقام رییس ستاد ارتش و بعد دیگران به فکر افتادند که پلیس باید باید برای روز مبادا مجهز شود. چنین بود که یک سال بعد وقتی اعتصاب رانندگان تاکسی در اعتراض به اصلاحات اقتصادی دولت حسنعلی منصور رخ داد، که میخواست یارانههای سوخت را حذف کند ـ– همان کاری که حالا هر روز کاپ افتخارش بالای سر محمود احمدینژاد میرود ـ– به همین جهت دو ریال به بهای هر لیتر بنزین افزوده گشت اما شهرها تحمل نکردند.
تاکسیها بدون اینکه کسی دستگیرشان کند و سرشان را به دیوار بکوبد اعتصاب کردند. یک روز دیدیم جیپهای ارتشی با یک ارم خوش خط «تاکسی» در خیابانها ظاهر شدند و مردم را به محل کارشان بردند. این حادثه مقدمهای شد که جناح مذهبی حسنعلی منصور نخست وزیر را ترور کرد و کشت
. پاسخش نه کشتار بود و نه غضب، قیمت بنزین گران نشد و به قیمت بعدی برگشت و شاه در نطقی گفت «مگر منصور چه کرده بود». سناتورها که نیمیشان توسط شاه انتصاب شده بودند و نیمی توسط مردم انتخاب، فریاد برداشتند که چرا این همه فشار به مردم؟ دو ریال برای هر لیتر بنزین زیاد است و یک ریال به بهای بلیت اتوبوسها افزودن زیاد است و مردم محروم چه کنند.
آرایش نظامی جیپها با نوشته تاکسی، یک تجربه بود و بعدش جلسات انتظامی امیران ارتش زیاد شد و گفتگو از این بود که باید پلیس سپر داشته باشد و چماق داشته باشد آب پاش داشته باشد نه اینکه مانند سربازها فقط تفنگ داشته باشد گرچه هرگز اجازه تیر به اسانی داده نمیشد و تیر هم از کمر به پائین بود.
همان سالها بود که سپهبد محسن مبصر در مقام رییس شهربانی کوشید درسهای تازهای را که افسران پلیس در اروپا و آمریکا میخواندند به عمل نزدیک کند بنابراین طرحی به پادشاه داد و بودجه و ملزوماتی خواست که در روز مبادا… اما به شرحی که در خاطرات ارتشبد جم و سپهبد مبصر آمده، شاه با دیدن نام بازوکا در میان فهرست درخواستهای شهربانی فریاد کشید برای چه … لازم نیست و با وجود اینکه رییس شهربانی سلام داد و اطلاعت کرد و گفت هر طور صلاح میدانید اما بددلی در وجود شاه افتاده بود و مبصر به همین دلیل رفت. بعدها ارتشبد جم داماد بزرگ رضا شاه و محرم خانواده سلطنتی هم از ریاست ستاد به دلیلی مشابه کنار رفت. و دیگر طرح مقابله با شورشها هم به دستور شاه منتفی شد.
با همین دلیل بود که پلیس حکومت مجهزی مانند حکومت شاه با ان ارتش مقتدر، در روزهائی که مردم باز به خیابانها ریختند اصلا توان مقابله با آنها نداشت و باز غافلگیر شدند و ارتش را به خیابانها آوردند و جا خوردند و فردای تظاهرات عید فطر، شاه که انتظار این همه جمعیت نداشت برای مردم پیام فرستاد که صدای انقلابتان را شنیدم. اما کسی به گوش نگرفت تا او به غربت رانده شد و حکومت پادشاهی منقرض شد. سه پادشاه پیش از او تبعید شده و در غربت مرده بودند. در مجموع سه تا به خواست مردم و یکی به خاطر باخت در مجادله قدرت.
اما درسی که بعد از انقلاب از سرنوشت حکومت سلطنتی در ذهنها ماند و بتواره شد این بود که باید هر آن مراقب خیابان بود. شورشهای خیابانی مبادا غافلگیر کند. در سالهای اول درگیریهای قدرت داخلی، جنگ خارجی توجیهات نسبتا قابل قبولی بودند برای تجهیز مدام پلیس و در عین حال مقابله تند با هر نوع اعتراض. اما کم کم عادت شد. چنان شد که پلیس مجهز کم بود، کمیته آمد، کم بود سپاه پاسداران هم آمد، باز کم بود بسیج هم آمد، باز کم بود لباس شخصیها هم آمدند.
اینک وقتی سخن از چرائی گسترش جرم و جنایت میرود سردار فرمانده نیروی انتظامی به درست در مجلس میگوید این گستردگی وظایف امکان رسیدن به وظیفه اصلی پلیس [بگو حفظ امنیت مردم] را زمین گذاشته. رییس پلیس به مجلسیان گفت بودجه لازم است نفرات لازم است با سرباز وظیفه نمیتوان کاری به این بزرگی را سامان داد. و چنین است که کار دولت و مجلس و نیروهای مسلح و چه و چه همه شده است مراقبت از حکومت. بپرسید در برابر چی؟ جواب این خواهد بود که در مقابل دشمن خارجی. و چون سئوال را ادامه بدهیم معلوم میشود که مشکل همه مردماند. حکومت در حالی که میخواهد در مدیریت جهانی دخالت کند مهمترین کار را دفاع از خود در مقابل مردم میداند.
چنان شده است که رییس دولت دیگر نه سفرهای استانی پرجمعیت بلکه سفرهای عادی هم به خارج از تهران مقدورش نیست و مطمئنترین جا برای رییس دولت انقلابی شده است سفر به نیویورک. چرا که آنجا مردم ایران نیستند. اگر هستند هم چه باک. چرا که محافظت از سران کشورهای عضو سازمان ملل به عهده پلیس آمریکاست.
در همین زمان از کثرت کار، پلیس مامور شده که جوانهای اب باز را هم به جرم شادی جمعی دستگیر کند. باید گفت افزوده شدن وظیفهای تازه به وظایف پلیس مبارک باشد. دشمن در لباس آب بازی و شادی آمده و ما باید نیروی خود را جمع کنیم و با فرمان همه اخم. همه چهرهها در هم به محل ماموریت برویم.