iran-emrooz.net | Wed, 13.07.2011, 8:32
اصلاحات، آری!
کامیار بهرنگ/جرس
چهارشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۰
ایران به واسطهی وجود لایههای اجتماعی متعدد، ساختار پیچیدهای دارد. این پیچیدگی خود را در عرصههای گوناگون به نمایش میگذارد، نمونهی این پیچیدگی را در وقوع ۲ انقلاب در نزدیک به ۱۰۰ سال، وقوع یک کودتای نظامی و خنثی شدن چندین نمونهی دیگر آن اشاره کرد. نمونههایی که در جوامع دیگر هر کدامش پروسههای طولانی تری را برای تثبیت، وقوع و یا شکست میطلبد. این چند لایه بودن تغییر آن را بسیار سخت خواهد نمود، چرا که همواره نهادهایی وابسته با حاکمیت موجود است که بخواهد در صورت ریزش در یکی، آن دیگری به سرعت جایگزین شود. این چند لایگی بعد از انقلاب ۵۷ اشکال دیگری به خود گرفت و عمق بیشتری یافت، فقط در عرصهی نظامی ما شاهد ۳ رستهی موازی هستیم که حتی در زمان دفاع مقدس نقشهای متفاوت خود را به نمایش گذاشتند، ارتش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج در عرصههای گوناگون درجهی اهمیت خود را بر اساس سیاست گذاریهای کلان نظام از یکی به دیگری تغییر میدادند. این تنها عرصهی نظامی نظام است. در همین راستا ما در عرصهی اقتصادی و صد البته سیاست نیز شاهد لایههایی هستیم کهگاه در خارج از حاکمیتاند اما تعیین کنندهی سیاستها هستند. از همین روی تلاش برای انقلاب – تغییر طبقهی حاکم – عملا امری است که نمیتواند در کوتاه مدت حاصل شود. شاید اساسا از همین دید است که بسیاری از صاحب نظران، اصلاح و تغییرات در حاکمیت موجود را راه حلی عملی و قابل دسترستر برای دموکراتیک کردن آن میدانند. این اصلاحات را مردم ایران در دورهی ۸ ساله دولت سید محمد خاتمی امتحان کردند. اصلاحاتی که عرصه یهای گوناگونی را باید شامل میشد، اما دغدغهی خاص مردم فقط امور اجتماعی و سیاسی نبود. پر واضح است که اقتصاد مهمترین دغدغهی روز و شب مردم بوده و هست، سیاستهای اقتصادی دولت اصلاحات به دور از تبلیغات و استفاده از پروپاگاندای رسانهها بود و حتی ماگاه شاهد ارائه آمار اشتباه از سوی رسانه ملی بودیم، امری که در دولت محمود احمدینژاد هم همچنان ادامه داشت اما این بار به نفع سیاستهای دولت. به هر صورت عدم تمرکز کاندیدای اصلاح طلبان بعد از دولت اصلاحات – دکتر معین - به روی مسائل اقتصادی و سوء استفاده تبلیغاتی جناح مقابل از همین ضعف و دلسرد شدن مردم از اصلاحات، با رای به محمود احمدینژاد میرفت که حداقل فضای اصلاحات را بمیراند و در طول ۴ سال اول دولت مهرورز! بارها بر پایان دورهی اصلاحات و مرگ آن مطلبها نوشته شد. اما اقبال مردم از انتخابات ریاست جمهوری دورهی نهم نشان داد هنوز مردم به صندوق سفید رای به عنوان راهی کم هزینهی برای تغییر سرنوشت خود باور دارند. تجربهی دورهی هشتم انتخابات ریاست جمهوری ثابت کرده بود که تقلب در مشارکت حداقلی بسیار آسان خواهد بود و حتی وزارت کشور دولت اصلاحات با همهی راه کارهای خود نتوانست سیستم از پیش مهندسی شدهی ریختن رای به نفع یک کاندیدا را خنثی کند. حتی نامهی مبسوط سید محمد خاتمی در آخرین روز ریاست جمهوریاش به سید محمود هاشمی شاهرودی رییس قوهی قضاییه وقت در مورد تقلبات انتخاباتی مثل بسیاری دیگر از این شکایتها به بایگانی دستگاه عدلیه روانه شد. با این تجربه حضور حداکثری اولین هدف نیروهای اصلاح طلب بود که ضریب تقلب را به کمترین درصد موجود برساند و تنها راه پیروزی در انتخابات را برای جناح مقابل کودتای انتخاباتی قرار دهند که چنین هم شد. بعد از کودتای انتخاباتی مردم اما به دنبال برگههایی بودند که به صندوقها ریخته بودند، اینجا بود که «موج سبز به» جنبش سبز «بدل شد که تنها طرفداران مهندس موسوی را شامل نمیشد، در این راه طرفداران شیخ مهدی کروبی و حتی بسیاری را که حتی در انتخابات به هر دلیلی شرکت نکرده بودند شامل شد. درست همین جا بود که شعار» رای من کجا است «به زودی به» حق من کجا است «بدل شد. تبدیل شعار نشان از تغییر در جنس جنبش را نیز با خود همراه داشت. تغییری که مفاهیم کاملا نوینی را نیز با خود وارد عرصهی سیاست ایران کرد. رفورمیستهای انقلابی، سبزهای برانداز و چندین نمونهی دیگر که در ظاهر ترکیب واژههایی کاملا متضاد مینمایند. البته هیچگاه نمیتوان واژههای کلاسیک را به عنوان قانونی تغییر ناپذیر در نظر داشت که اگر چنین شود درست مشکلی را به وجود میآورد که گریبانگیر بخش عظیمی از نیروهای اپوزیشن برون مرز است، اما نسل امروز به خوبی با درک آموزههای سیاسی – اجتماعی به بازتعریف آن پرداخته و فصل نوینی از سیاست ورزی را در درون و برون مرز رقم زدهاند. یکی از مهمترین تغییرات در تعاریف را میتوان در واژهی انقلاب یافت، واژه ایی که بسیاری از جوانان را از خود هراسان میکند، به واقع تغییر ناگهانی طبقهی حاکم با اعمال قهر انقلابی برای اکثر جوانان ایران امروز امری است که با ترس بیان میشود، چرا که آنان تجربههای تلخ اعمال این قهر انقلابی را در تاریخ به وضوح دیدهاند و به همین جهت بخش وسیعی از آنان مبارزات مسالمت آمیز را هم تاکتیک و هم استراتژی مبارزهی خود علیه دیکتاتوری قرار دادهاند. اکثریت مردم خشونت گریز شدهاند چرا که میدانند خشونت خشونت به بار میآورد و دستگاه سرکوب حاکمیت اقتدارگرا با در دست داشتن تمام ابزارهای سرکوب، ماشین آدم کشی خود را وسیعتر از اینکه هست به کار خواهد انداخت. شهادت آقا سلطانها و اعرابیها هم باعث خروج مردم از حرکتهای مسالمت آمیز نشد، در همین مسیر البته باید توجه داشت که ما وقتی از مبارزهی مسالمت آمیز و قیامهای بدون خشونت صحبت میکنیم به این معنی است که مبارزین عامل ایجاد و اعمال خشونت نیستند و در همین مسیر دفاع مشروع یکی از حقوق بنیادینی است که میتواند و به نظر من باید مورد استفاده قرار بگیرد. با این همه وقتی تمام عرصهها و روزنههای اصلاح بسته و حق اعتراض مسالمت جویانه گرفته شده است، نمیتوان به راحتی حرکتهای معترضین را از رادیکال شدن و به سوی انقلاب و ساختار شکنی رفتن دور نگه داشت. در این میان نیروهای اصلاح طلب نیز تعریفی جدیدی از مبارزه خود ارائه میدهند و تغییرات ساختاری مد نظر خود را در سیستمی تعریف میکنند که در بسیاری موارد با خواستهای انقلابیون یکی است اما پروسهی رسیدن به آن بسیار متفاوت است. اساسا اصلاح طلبان واقعیتهای موجود را به رویای یک دست آورد انقلابی ترجیح داده و واقع گرایانهتر از شرایط موجود تعریفی ارائه میدهند و برای دست یابی به آن به روی زمین راه میروند و از طرح شعارهای آرمان گرایانه ایی که در اکثر غریب به اتفاق انقلابها حاصل نشده است، خودداری میکنند. اما نکتهی مهم در مسیر اصلاح طلبی ایرانی این است که این شیوه و این نوع مبارزه هم تعریفی نو و ایرانی دارد و تجربهای کوتاه، ۸ سال تجربهی دولت اصلاحات کوچکترین زمان برای شروع این پروسه بود، در این میان اشکالاتی موجود بود که باید از آن تجربه کسب نمود، که مهمترین آن در شعار» فشار از پایین و چانه زنی در بالا «نمود پیدا کرد. مشکل آن بود زمانی که قوهی مجریه و قوهی قانون گذاری به دست نیروهای اصلاح طلب افتاد و قدرت بزرگی برای چانه در بالا به دست آمد، نیروهای اصلاح طلب فشار از پایین را رها کردند و با این امید که عقبهی عظیم رای کافی است تا بخش غیر منتخب حاکمیت را وادار به تمکین خواست مردم کنند. اما همین جا بود که نقطهی ضعف نیروهای اصلاح طلب شد و مردم را دچار سرخوردگی کرد چرا که آنها هم به این اطمینان سکوت کرده بودند که حداکثر امتیازها در حداقل زمان به دست آید. این مهم اما پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ شکلی دیگر به خود گرفت و چانه زنی در بالا را به حداقل و فشار از پایین را به حداکثر رساند، البته توجه داشته باشیم هر کدام از این دو در زمان خود مطرح نشود میتواند اثر آن دیگری را کمرنگ و حتی بیرنگ نماید، نمود این استراتژی را میتوان در بیانیه ۱۷ میر حسین موسوی یافت که شرایط ۵ گانهی برون رفت از بحران را ارائه میدهد و اجرای آن را خارج از مذاکره – چانه زنی – میداند، اما شرایط با به گروگان گرفتن و حصر میر حسین موسوی، شیخ مهدی کروبی و همسرانشان کاملا تغییر کرد. در این میان شرایط پیش روی و انتخابات مجلس فرصتی را پیش میآورد تا با شرکت در پروسهی انتخابات بتوان مطالبات جنبش را به صورتی وسیعتر بیان کرد. توجه به این نکته داشته باشیم که شرکت در پروسهی انتخابات تنها به معنی حضور در رای گیری و انداختن برگههای رای به صندوق نمیتواند باشد. فرض – نزدیک به واقع – انتخابات مجلس شورا به صورتی آزاد برگزار نخواهد شد، اما نیروهای اصلاح طلب به هیچ عنوان اصل نهاد انتخابات را زیر سوال نمیبرند و البته در هر انتخاباتی شرکت نمیکنند و عدم شرکت در ان را حتی با شرایط خاص مطرح میکند، در این راستا طرح ۳ شرط سید محد خاتمی برای شرکت در انتخابات را که جدا از ۵ طرح میر حسن موسوی برای برون رفت از بحران نیست در همین راستا است. اما حمله به سید محمد خاتمی را اساسا خروج دوستان از خواست اصلاح طلبی میبینم، بیان توجیهاتی چون اصلاحات خاتمی محور و متقابل کردن آن با اصلاحات موسوی محور بیشتر پنهان شدن پشت چهرهی میر حسین موسوی است، چرا که او نیز صندوق رای را تنها مرجع واقعی سنجش نظر مردم میداند و کلام سید محمد خاتمی هم غیر از این نیست. متاسفانه بخشی از دوستان به بهانهی نقد – وگاه انتقام – از دوران اصلاحات اصولی را زیر سوال میبرند که اساس یک حرکت رفورمیستی را زیر سوال میبرد. البته این موضوع را در نظر باید داشت که شاید بخشی از دوستان از دایرهی رفورم خواهی خارج شده و خواهان ساختار شکنی و تلاش برای وقوع انقلابی اجتماعی شدهاند. آنانی که به اصلاحات خرده میگیرند که در شعارهای خود خفته است و عملگرا نیست مرا به یاد جملهای از مرحوم شریعتی میاندازد که در جواب کسانی میداد که باور داشتند او با حرفهایش انقلاب مردم و سرنگونی سلطنت پهلوی را به عقب میاندازد و عملگرا نیست، گفت: بعضی وقتها حرف زدن نوعی عمل کردن است، بعضی حرفها هستند که باعث حرکت در زمان میشوند.
*نظرات وارده در یادداشتها لزوما دیدگاه جرس نیست