iran-emrooz.net | Sat, 25.06.2011, 10:58
بمناسبت سیامین ساگرد سی خرداد
در حاشیه مناظرههای تلویزیونی
بی بی سی / مهدی فتاپور
از اسفندماه سال ۵۹ آشکار بود که رابطه موافقین و مخالفین آقای بنی صدر در حکومت به سمت درگیری نهایی میرود و مخالفین رییس جمهور موفق شدهاند موافقت خمینی را با کنار گذاشتن رییس جمهور جلب نمایند. خمینی در تمام طول سال ۵۹ تلاش کرده بود که مسقیم و علنی علیه رییس جمهور موضع گیری نکند ولی از اسفندماه در سخنرانیهای خود صریحا علیه رییسجمهور موضعگیری نموده و هر بار موضعگیریهایش صریحتر و تندتر میشد. شینده بودیم که آقای بهشتی در جلسهای با امام جمعهها و روحانیون نزدیک به حزب جمهوری اسلامی گفته بود که بروید و تبلیغ کنید. برخورد نهایی ما با رییس جمهور دور نیست. موضع گیریهای نیروهای درون رژیم قبل از همه متوجه بسیج نیرو در رابطه با این امر بود.
آقای بنی صدر در فروردین ماه سال ۶۰ اعلام نمود که قصد دارد از طریق دفتر ریاست جمهور گفتگویی مابین نیروهای سیاسی کشور سازمان دهد. این موضع جدید نبود و ایشان قبلا با مخالفین، از جمله با ما فدائیان خلق مناظره تلویزیونی داشت و حتی قبل از انتخاب شدن به ریاست جمهوری همواره بر ضرورت گفتگو تاکید کرده بود. متعاقب آن رادیو تلویزیون اعلام نمود که قصد دارد مناظره مابین نیروهای سیاسی را سازمان دهد. آشکار بود که هدف از این مناظرهها خلع سلاح کردن رییس جمهور و گرفتن ابتکار عمل از ایشان بود.
ما (سازمان فداییان خلق ایران اکثریت) تصمیم گرفتم صرف نظر از اینکه چه کسی مناظره مابین سازمانهای سیاسی را سازمان دهد در چنین جلساتی فعالانه شرکت کنیم. تصور ما بر این بود که چنین مناظرههایی هم امکانی است برای آنکه ما مواضع خود را مستقیما با مردم در میان بگذاریم و هم میتواند تنش در فضای مبارزه سیاسی مابین نیروها را تضعیف کند و خطر درگیریهای خیابانی را کاهش دهد.
متعاقب آن از طرف رادیو تلویزیون بما اطلاع داده شد که برای سازماندهی این مباحثات جلسهای برگزار میشود و از ما خواسته شد که نماینده سازمان ما نیز در این جلسه حضور یابد. من بهنمایندگی از طرف سازمان در این جلسه شرکت کردم. نمایندگان دفتر ریاست جمهوری، حزب توده ایران، مسمانان مبارز، جاما، جبهه ملی و مجاهدین در جلسه حضور داشتند. از طرف رادیو تلویزیون آقای لاریجانی و یکی از معاونین ایشان که اسم او را بخاطر ندارم حضور داشتند. آنان در عین حال از طرف نیروهای درون رژیم و بطور مشخص حزب جمهوری اسلامی نیز صحبت میکردند. آقای لاریجانی در اواسط جلسه خداحافظی کرده و نمایندگی تلویزیون را در این جلسه و جلسات بعد یکی از معاونین ایشان بر عهده داشتند. از نهضت آزادی نمایندهای حضور نداشت. مشخص نبود که آنان دعوت نشدهاند یا خودشان ترجیح دادهاند حضور نیابند. کسی راجع به عدم حضور آنان سوال نکرد و نماینده رادیو تلویزیون هم چیزی نگفت. نماینده مجاهدین حسین داعی الاسلام بود. من با او مدتی در زندان هم بند بودیم. من مسئول فداییان و او مسئول مجاهدین بود و مدتی با هم کار مشترک کرده و روابط دوستانهای داشتیم. به سوی او رفته و خیلی گرم سلام و علیک کردم. پاسخ رسمی و خشک او مرا متوجه کرد که اختلافات سیاسی دو سازمان بر دوستی گذشته ما سایه افکنده است.
آقای لاریجانی اهداف این مباحث را توضیح داد و طرح کرد که سه سری مناظره در رابطه با پایههای نظری ایدئولوژیک؛ سیاسی و اقتصادی سازمان داده خواهد شد. نماینده دفتر ریاست جمهور طرح کرد که آقای رییس جمهور اعلام نموده که قصد دارد چنین مباحثی را سازمان دهد و اگر شما خواهان بحث میان نیروهای سیاسی هستید، میتوانید آن جلسات را از تلویزیون سراسری پوشش دهید. آقای لاریجانی پاسخ داد که این جلسات به ابتکار تلویزیون سازمان داده شده و هیچ رابطهای با دفتر ریاستجمهور ندارد. دستور کار این جلسه نیز سازماندهی این مباحث است و ما راجع به جلساتی که دفتر ریاست جمهور میخواهد برگزار کند صحبت نمیکنیم. نماینده جبهه ملی آقای لباسچی با لحنی دلسوزانه صحبت با احساس و مفصلی کرد و گفت که وقتی یک رییس جمهور پیدا شده که توانسته اعتماد آنهایی را که به رژیم بیاعتماد بودند جلب نماید چرا شما اینقدر با او عناد میکنید. آخر چه ایرادی دارد که شما همان پیشنهاد آقای بنیصدر را پیگیری کرده و عملی کنید و مناظرههایی در برابر پیشنهاد او سازماندهی نکنید. برای همه آشکار بود که این بحث بیفایده است و اساسا این مناظرهها در رقابت با رییس جمهور سازمان داده شده است و دیگران این بحث را پیگیری نکردند.
نماینده سازمان مجاهدین ضمن تایید نظر آقای لباسچی مطرح کرد مساله مرکزی برای ما تامین امنیت شرکت کنندگان در این مناظره هاست. وقتی به متینگهای ما حمله میشود چطور ما میتوانیم رهبران خود را برای شرکت در مناظره بفرستیم. از کجا معلوم مثلا اگر آقای رجوی برای شرکت در بحث اینجا بیاید یکی از همان پاسداران حاضر در اینجا اسلحه نکشیده و وی را ترور نکند. نماینده رادیو تلویزیون گفت ما میتوانیم امنیت شرکت کنندگان را در ساختمان رادیو تلویزیون تضمین کنیم و خارج از این ساختمان ما اختیاری نداریم و شما باید با وزارت کشور صحبت کنید. این بحث چند بار تکرار شد. به نظر میرسید که هیچ تمایلی برای دستیابی به توافق وجود ندارد. من در حاشیه جلسه با آقای داعی الاسلام صحبت کوتاهی داشتم و به او گفتم که شما اگر شرکت کنید میتوانید نظرتان را در سطح جامعه طرح کنید و اینکه رادیو تلویزیون ابتکار سازماندهی این مباحث را داشته مساله فرعی میشود. ما در آنزمان سیاست اتحاد با نیروهای ضد امپریالیست درون حکومت را داشته و با سیاست مجاهدین مخالف بودیم و موضع ما موضعی انتقادی نسبت به آنان بود ولی بیم آن داشتیم که با حاد شدن شرایط، درگیریهای خونین بین نیروهایی که انقلاب کرده بودند گسترش یابد. او همان حرفهای درون جلسه را برای من تکرار کرد و صحبت ما بیفایده بود. نمایندگان جبهه ملی و جاما هر دو مایل به شرکت در مناظرهها بودند و در جریان جلسه هم چند بار کوتاه صحبت کرده و کوشیدند راه حل ارائه دهند. هر دو آنها در بیرون جلسه به من گفتند آنها مایلند در جلسات شرکت کنند ولی اگر مجاهدین و طرفداران رییسجمهور در بحث شرکت نکنند، ترکیب شرکت کنندگان یکطرفه میشود و آنها شرکت نخواهند کرد.
در جلسه دوم نمایندگان مجاهدین، جبهه ملی و جاما شرکت نداشتند. از طرف حزب توده به جز آقای عمویی آقای نیک آئین نیز آمده بود و از طرف مسلمانان مبارز خود آقای پیمان آمده بود. نماینده رادیو تلویزیون مطرح کرد که دیگران اطلاع دادند در این جلسات شرکت نخواهند کرد. رادیو تلویزیون صرف نظر از اینکه چند جریان در بحثها شرکت کنند، این مباحث را سازمان خواهد داد و از قول آقای بهشتی گفتند که ایشان گفته است که حزب جمهوری اسلامی معتقد به چنین مباحثاتی است و اگر حتی هیچ کس شرکت نکند، وی به تنهایی در جلسه حضور خواهد یافت. ما ضمن تاسف از آنچه پیش آمده بود آمادگی خود را برای شرکت در مباحثات اعلام کردیم.
نماینده رادیو تلویزیون مطرح کرد که مباحثات در سه گروه ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی خواهد بود. ابتدا مباحث نظری ایدئولوژیک صورت خواهد گرفت و پس از یک دوره پیشبرد این مباحث، بحثهای سیاسی و سپس بحثهای اقتصادی صورت خواهد گرفت. ما هر سه مطرح کردیم که به نظر ما مباحث سیاسی اولویت دارد و با توجه به شرایط حاد سیاسی کشور نمیتوان این مباحث را به هفت هشت ماه بعد پس از پایان یافتن مباحث ایدئولوژیک موکول کرد. آشکار بود که آنان مایل بودند فقط بحثهای ایدئولوژیک صورت گیرد و تمایلی به بحثهای سیاسی و اقتصادی نداشتند.
ما قبلا از این طرح اطلاع نداشته و روی آن صحبت نکرده بودیم ولی من سرخود مطرح کردم که سازمان ما در چنین شکلی از مناظرات شرکت نخواهد کرد و ما فقط در صورتی در مباحثات شرکت میکنیم که بحث در رابطه با مسائل سیاسی تقدم داشته باشد. آقای عموئی این موضع گیری تند مرا نپسندید و بیم آن داشت که با این برخورد کل مناظرات زیر سوال برود. او گفت که به نظر حزب مباحث سیاسی در شرایط کنونی کشور اولویت دارد و حزب به هر حال آماده است در مناظرات شرکت کند و خود وی در مباحث سیاسی و آقای نیک آیین در مسائل ایدئولوژیک نماینده حزب خواهند بود.
چند روز بعد مجددا از طرف رادیو تلویزیون برای جلسه نهایی تدارک مباحثات دعوت شدیم و نمایندگان رادیو تلویزیون مطرح کردند که تصمیم گرفته شد که مباحث سیاسی و ایدئولوژیک همزمان ضبط و پخش شوند ما نیز با این حالت بینابینی توافق کردیم. بعدها در حاشیه جلسات آنها بارها نارضایتی خود را از این تصمیم مطرح کردند و گفتند که اگر تاکید آقای بهشتی نبود انان این روال را نمیپذیرفتند و ابتدا مباحث ایدئولوژیک را پیش میبردند.
در این جلسه آنان مطرح کردند که در مباحث سیاسی آقای بهشتی و در مباحث نظری آقایان مصباح یزدی و عبدالکریم سروش شرکت خواهند کرد. حزب توده نیز با توجه به ترکیب فوق اعلام کرد که آقای کیانوری در مباحث سیاسی و آقای احسان طبری در مباحث نظری شرکت خواهند کرد و ما هم تصمیم گرفته بودیم که در هر ترکیبی من در مباحث سیاسی و فرخ نگهدار در مباحث ایدئولوژیک شرکت کند. آقای پیمان نیز از طرف مسلمانان مبارز آمادگی خود را برای شرکت در مباحثات اعلام کرد.
پنج جلسه بحث در رابطه با مسائل ایدئولوژیک ضبط و همه آنها فورا پخش شد. از آنجا که همه جلسات پخش شد ضرورتی به توضیح بیشتر وجود ندارد. علاوه بر خود این مباحث در رابطه با موضوع بحث نیز اختلاف نظر وجود داشت. نمایندگان رادیو تلویزیون مایل بودند اولین تم بحث رابطه روح و ماده (خدا) باشد. آقای احسان طبری مطرح کردند که این بحث با اعتقادات پایهای مردم تماس میگیرد و او در چنین بحثی شرکت نخواهد کرد و آماده است در سایر مباحث فلسفی شرکت کند. آقای سروش طرح کردند که ایشان برای بحث در رابطه با دیالکتیک و تضاد دعوت شدهاند و فقط در این بحث شرکت خواهند کرد و با موضع گیری ایشان این اختلاف خاتمه یافت و موضوع بحث پنج جلسه پخش شده دیالکتیک و تضاد بود.
دو جلسه اول بحث سیاسی ضبط و پخش شد. من در اولین جلسه بر مثبت بودن این مباحث تاکید کرده و از سازمان مجاهدین خواستم که در تصمیم خود تجدید نظر کرده و در مباحث شرکت کنند. آقای بهشتی میکوشیدند که مباحث در رابطه با پایههای فکری ما در سیاست پیش برود و ما سه نفر تمایل داشتیم که به مباحث سیاسی روز متمرکز شده و در رابطه با این مصداقها به پایهها بپردازیم. در دو جلسه اول بحث بیشتر پایهای بود و بخصوص آقای بهشتی با تاکید بر ممنوعیت فعالیت نیروهای مذهبی در کشورهای سوسیالیستی، نتیجه گیری کردند که وقتی شما (ما و بخصوص حزب توده) آن کشورها را تایید میکنید پس چطور انتظار دارید که ما فعالیت آزاد شما را بپذیریم. برنامههای ضبط شده در این دو جلسه از تلویزیون سراسری پخش شد.
جلسه سوم متفاوت بود و ما موفق شدیم بحث را بر مسائل سیاسی مشخص متمرکز کنیم. این جلسه چند روز بعد از اول ماه مه برگزار شد. در این روز ما متینگی در میدان آزادی داشتیم که اجازه برگزاری آن از طرف وزارت کشور صادر شده بود. به این متینگ ما با پرتاب نارنجک حمله شد و یک نفر کشته و تعداد زیادی مصدوم شدند. هنگام ورود به سالن بحث، من در یک آسانسور با پاسدارهایی که محافظ آقای بهشتی بودند، به طبقه بالا رفتیم. آنها رو به من گفتند که نارنجکها نوشجانتان. این تازه اول کاره، صبر کنین بهترش از راه میرسه و از این قبیل متلکها. من وقتی به طبقه بالا رفتم این موضوع را با اعتراض برای مسئولین مطرح کردم. در جلسه نیز به این امر اشاره کردم و آقای پیمان و بخصوص آقای کیانوری نیز همین موضوع را پیگیری کرده و گفتند وقتی پاسداری که وظیفهاش مراقبت از ماست، چینن حرفی میزند، ببینید شما چه فضای روانی و تبلیغی علیه نیروهای دگراندیش درست کردهاید. من نیز در بحث به آنچه در میدان آزادی گذشته بود اشاره کرده و از آقای بهشتی سوال کردم که شما در بحث مجرد از آزادی احزاب و اجتماعات صحبت میکنید ولی در عمل کمیتهایهایی که باید حافظ چنین اجتماعاتی باشند به میینگی که از طرف وزارت کشور مجوز آن صادر شده، حمله میکنند و کشتار راه میاندازند. (ما میدانستیم که این حمله از طرف کمیته واقع در خیابان آزادی سازمان داده شده ولی چون دلیلی نداشتیم من نام کمیته را ذکر نکرده و کلی گفتم). در این جلسه آقای بهشتی در موضع ضعیفی قرار داشت و سیاستهای حاکم از طرف ما سه نفر مورد نقد قرار گرفت.
پس از جلسه مسئولین رادیو تلویزیون با ما صحبت کرده و گفتند که اگر قرار باشد مباحث این چنین پیش برود آنها مناظرهها را تعطیل و یا ترکیب شرکت کنندگان را تغییر خواهند داد. سپس خطاب به من گفتند شما گفتهاید چند صد نفر زخمی شدند، با میله آهنی زدهاند به شکم زن حامله. ما میتوانیم شما را بدلیل پخش اکاذیب مورد تعقیب قرار دهیم. کدام زن حامله، نامش چیست و چطور میخواهید اینرا ثابت کنید. من گفتم این صحبت شما عجیب است. یک بچه کشته شده و نامش همه جا منتشر شده. دهها نفر در بیمارستانها بستری شدهاند. یک نفر پایش را از دست داده. اگر میخواهید من دفعه بعد یک لیست از کسانی که کشته و یا بشدت زخمی شدهاند برایتان تهیه کرده و در تلویزیون خواهم خواند. به هر حال این جلسه با تاکید مسئولان رادیو تلویزیون که ما بر مباحثی که جبهه بندیهای درون جامعه را تشدید میکند، تاکید نکنیم خاتمه یافت. این جلسه در زمان مقرر پخش نشد وبه جای آن یکی از جلسات پخش شده بحث ایدئولوژیک مچددا پخش شد.
در جلسه چهارم آقای بهشتی یک سری سوال آورده بودند (مثلا موضع نسبت به اعتصاب، موضع نسبت به استثمار، موضع نسبت به اجتماعات و..) و خواستار آن بودند که ما هر یک موضع خود را در چند دقیقه نسبت به آنان روشن کنیم. این جلسه عملا هر کس جداگانه اظهار نظرهای کلی کرده و به جز بحث کوتاهی بین آقای پیمان و آقای بهشتی در پاسخ به سوال مفهوم استثمار هیچ بحث متقابلی صورت نگرفت. من خیلی از این روند بحث بدون آمادگی قبلی عصبانی بودم و نتوانستم آنگونه که میخواستم بحث را پیش ببرم.
جلسه پنجم تندترین جلسه بحث ما بود. چند روز قبل از این جلسه یکی از پزشکان عضو سازمان که برای کمک به زخمیان جنگ داوطلبانه به جبهه رفته بود توسط چند تن از بسیجیهایی که متوجه میشوند او افکار چپ دارد دستگیر شده و یکی از حکام شرع محل او را محاکمه و در عرض چند ساعت اعدام میکند. او در وصیتنامه خود قبل از اعدام نوشته بود زمانیکه برای آمدن به جبهه داوطلب شده بود، خطر مرگ را پذیرفته بود ولی هنوز نمیتواند باور کند که باید توسط کسانی که برای مداوا و کمک به آنان به جبهه آمده بود اعدام شود. من وصیتنامه او را بطور کامل در برنامه خواندم. وصیتنامه خیلی عاطفی و موثر بود و من خودم هم تحت تاثیر آن قرار گرفته و با همان احساس خواندم. وقتی متن را خواندم و سرم را بلند کردم دیدم چهره دو خانمی که مسئول فیلمبرداری بوده و پشت دوربینها ایستاده بودند، از اشک بطور کامل خیس شده. آقای بهشتی در موقعیت دشواری قرار گرفته بود. از یک طرف رژیم به حضور همه نیروها بخصوص متخصصین در جبهه نیاز داشت و اگر میخواست برخورد بیتفاوتی به این امر نشان دهد و یا تکذیب کند و به ما حمله کند، چنین نیروهایی را بیاعتماد کرده و ضربه سنگینی میخوردند. موضوع تنها به رابطه حکومت و نیروهای چپ محدود نبود. او نام وی را یادداشت کرده و گفت من بعنوان رییس شورای عالی قضایی به این مورد رسیدگی کرده و اگر آنچه گفتید درست باشد مسببین را به مجازات میرسانیم. ما سه نفر این بحث را به برخورد عمومی رژیم به دگراندیشان گسترش داده و از دهها هزار کارمند و معلم بخصوص کارمندان زنی که تصفیه شده بودند صحبت کردیم. این جلسه داغترین و موثرترین جلسه این مباحثات بود و آقای بهشتی بطور مطلق در موضع ضعیف قرار داشت.
در جریان جلسات آقای بهشتی وقتی وارد محل میشد بسمت دکتر پیمان رفته و با او دست داده و سلام و علیک گرمی میکرد و با من و کیانوری از همان طرف سالن با حرکت سر سلام و علیک و هنگام رفتن خداحافظی میکرد. آنروز پس از پایان بحث او بسمت من آمد و با من دست داده و خیلی گرم خداحافظی کرد. این خداحافظی گرم بهیچ وجه با روال جلسه مطابقت نداشت. بخصوص من در این جلسه خیلی تند و تعرضی صحبت کرده بودم. از نظر من این خداحافظی گرم غیرعادی و معنایش این بود که ما دیگر همدیگر را نخواهیم دید و این آخرین دیدار ماست.
پس از پایان جلسه مسئولین مجددا با ما سه نفر جلسه داشتند و بتندی نسبت به روال جلسه صحبت کردند و گفتند که اصلا این جلسات سیاسی را آقای بهشتی رو دست ما گذاشت وگرنه ما میخواستم همان مباحث ایدئولوژیک را پیش ببریم و بعدا به مسائل سیاسی برسیم. ولی صرف نظر از انتفادشان به ما، مطرح کردند که در این جلسات عملا آقای بهشتی تنهاست و از مرتبه بعد آقای بهزاد نبوی هم بعنوان نماینده مجاهدین انقلاب اسلامی به جمع اضافه خواهند شد. آقای کیانوری اعتراض کرد و گفت که ما قرارمان بحث با این ترکیب بود و شما نمیتوانید یک جانبه ترکیب را تغییر داده و کس دیگری را اضافه کنید. به نظر من حرف مسئولین تلویزیون منطقی بود. هرچند آنها صندلی من و کیانوری را در یک سمت و بهشتی و پیمان را در سمت مقابل گذاشته بودند ولی در بحثهای اصلی عملا ما و پیمان هم موضع بودیم بخصوص من و پیمان در اکثر موارد حتی زاویه ورودمان به بحث نیز به یکدیگر شباهت داشت و من اضافه شدن آقای نبوی را خیلی منفی نمیدانستم به خصوص که من با آقای بهزاد نبوی مدت دو سال دراوین در یک اطاق هم بند بوده و روابط بسیار نزدیکی با هم داشتیم. در آنروزها او در رابطه با مصطفی شعاعیان دستگیر شده و طرفدار نزدیکی نیروها بود. هر چند مواضع او پس از تغییر مواضع سازمان مجاهدین صد وهشتاد درجه عوض شد و او به روحانیون محافظه کار و کسانی که موضع تند منفی نسبت به چپها داشتند پیوست، ولی من او را آدمی بسیار باهوش و منطقی میدانستم که میشود بحث را با او خوب پیش برد. من دلیل مخالفت تند آقای کیانوری را نمیفهمیدم. شاید ایشان میخواست نشان دهد که مسئولین نمیتوانند یک جانبه تصمیمگیری نمایند و از اینکه من و دکتر پیمان سکوت کرده و حرفی نزدیم دلخور شد. مسئولان تلویزیون در جواب کیانوری، بحث را قطع کرده و گفتند دفعه بعد آقای نبوی هم در بحث شرکت خواهد کرد.
هنگام رفتن کیانوری خیلی دلخور بود و گفت که حالا با این ترکیب جدید حتما یکبار همدیگر را قبل از جلسه ببینیم و راجع به روال پیشبرد بحث صحبت کنیم. من گفتم که به نظر من جلسه دیگری در کار نخواهد بود. خداحافظی گرم آقای بهشتی با من به مفهوم این بود که این اخرین دیدار ماست. من مطمئنم که این هفته اتفاقات ناگواری رخ خواهد داد که ادامه مناظرهها را از دستور خارج میکند و آقای بهشتی از آن اطلاع دارد. کیانوری با ناباوری به من نگاه کرد و حرفم را زیاد جدی نگرفت. در جلسه هیات سیاسی سازمان هم در روز بعد گفتم که فکر میکنم این آخرین جلسه مناظره ما بود که ضبط شد و در همین هفته اتفاق مهمی خواهد افتاد، مثلا آقای بنی صدر عزل و فضای سیاسی کشور عوض خواهد شد.
متاسفانه پیش بینی من درست بود. چند روز بعد آقای رییسجمهور عزل شد و پس از آن حوادث سی خرداد و هفت تیر و جهنمی که لاجوردیها و حاجداوودها در زندان پدید آوردند رخ داد. بگونهای که پس از چند ماه زمانی که اعدام آقای لباسچی اعلام شد، کمتر کسی به این فکر کرد که او چند ماه پیش بعنوان نماینده جبهه ملی با مسئولان رژیم به گفتگو نشسته بود. به نظر میرسید مناظرههای تلویزیونی بهار سال ۶۰ اتفاقی است تاریخی مربوط به گذشتههای دور
جلسات ضبط شده سوم تا پنجم مناظرههای تلویزیونی هیچگاه پخش نشد و من نیز نسخهای از آنرا در اختیار ندارم.
مهدی فتاپور
سی ام خرداد ۱۳۹۰
.(JavaScript must be enabled to view this email address)