iran-emrooz.net | Sun, 22.05.2011, 19:20
اوباما: انتظار نداریم افغانستان سوئیس شود
بی بی سی
باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در گفتوگوی اختصاصی با اندرو مار، خبرنگار بیبی سی گفته است در صورتی پیکارجوی دیگری مانند اسامه بن لادن در پاکستان یافت شود، دستور اجرای عملیات مشابهی را خواهد داد.
رئیس جمهور آمریکا در این مصاحبه گفت که به حاکمیت پاکستان احترام میگذارد اما اجازه نخواهد داد تا افرادی به آمریکا و یا متحدانش حمله کنند.
آقای اوباما گفته است که مذاکرات با طالبان، در نهایت برای پایان دادن به خشونتها در افغانستان ضروری خواهد بود اما تاکید کرد که طالبان باید به ارتباط خود با القاعده پایان داده، خشونتها را محکوم کند و به قانون اساسی افغانستان احترام بگذارد.
مشروح این مصاحبه را بخوانید.
اندرو مار: آقای رئیس جمهور، میشود بر گردیم به آن لحظه استثنایی، چند هفته پیش، وقتی بن لادن کشته شد. شاید تصمیم سختی برایتان نبود نه! چون به عنوان یک آمریکایی و نه لزومأ رئیس جمهور، این داستان، یک بعد شخصی هم داشت!
باراک اوباما: خوب، بله، اگر با خانوادههایی که عزیزانشان را در حوادث یازدهم سپتامبر از دست دادهاند، ملاقات کرده باشید... اگر به این فکر کنید که آن حملات چه ضربه روحی به ایالات متحده زد... به اینکه چه فداکاریهایی نه تنها نیروهای آمریکایی، که بریتانیایی و سایر کشورها در افغانستان کردند... و به اینکه ریشه همه این مشکلات، اقدام جنون آمیز گروه القاعده بود و به اینکه حالا میتوانیم با صدایی محکم و راسخ بگوییم که مغز متفکر آن حملات دیگر وجود ندارد، پس لحظه کشته شدن اسامه بن لادن، لحظه بزرگی بوده است و آن را میشد در واکنش مردم آمریکا دید. و یقینأ این چیزی است که من به شخصه حس کردم. من از عملکرد فوقالعاده تیم عملیات هم قدردانی میکنم. برای اینکه هر وقت شما نیروی نظامی را چه مرد باشد و چه زن، به عملیاتی میفرستید، بزرگترین نگرانیتان این است که سالم بر میگردند یا نه. اینکه تیم اعزامی توانست ماموریتش را بدون تلفات جانی انجام دهد، کار بزرگی بود.
همانطور که گفتید این کار قمار بزرگی هم بود. ممکن بود اشتباهی پیش بیاید و افراد تیم، نیروهای پاکستان را هدف قرار دهند و در نتیجه، رابطه پر تنش آمریکا و پاکستان، پر تنشتر شود.
بله درست میگویید. ما این کار پر خطر اما حساب شده را انجام دادیم بخشی به این دلیل که میدانستیم تیم عملیات، از آمادگی کامل برخوردار است. ارزیابیهای لازم از منطقه مورد نظر را انجام داده بودیم. منطقهای جدا افتاده از بخش بزرگی از یک محله. میدانستیم که میشود نسبتأ سریع عملیات را انجام داد. اما بدون شک، ۴۰ دقیقه عملیات، برای من و کل دوره ریاست جمهوریام، لحظهای خاص بود.
دقیقأ، و درسته که هدف این بود که بن لادن را بکشید یا اسیر کنید اما در واقع، در تاریکی شب و در میان رگبار گلوله، احتمال کشته شدنش خیلی بیشتر بود نه؟
خوب، همانطور که گفتید، قرار این بود، یا بکشید یا اسیر کنید. اما وقتی که نیروهایتان را به جایی مثل محل سکونت اسامه بن لادن میفرستید، در آن وقت شب، سوت و کور، بدون اینکه بدانید هدف مورد نظر، چه سلاحهایی دارد آن وقت با در نظر گرفتن همه اینها، دستور العمل شماره یک این بود که جان خود را حفظ کنید و ماموریتتان را انجام بدهید. آنها هم به بهترین شکل، این کار را کردند. اینکه صدمه زیادی به خیلی از افرادی که داخل مجتمع مسکونی بودند، وارد نشد، خودش، دلیلی بر حرفهای بودن تیم عملیاتی بود.
بن لادن چه کار باید میکرد که کشته نشه؟
من نمیخواهم وارد ریز عملیات شوم. ما این ماموریت را انجام دادیم، با علم بر اینکه عملیاتی فوق العاده سخت خواهد بود و همزمان خیلی از مسائل پیش رو بود که اطلاعی درباره آن نداشتیم. تیم عملیاتی کارش را با نهایت دقت انجام داد. فرمان این بود، تا میتوانید از خسارت کلی خودداری کنید. بخشی از دلیل اینکه ما این تیم را انتخاب کردیم همین بود. وقتی گزارش کامل ماموریت به دستم رسید، دیدم عملکرد گروه عملیات فوقالعاده بوده.
شاید برای آمریکا خیلی سخت میشد که بن لادن را بگیرد و او را محاکمه کند، آن وقت مسائل قضایی پیش آمد و هیاهوی وکلای مدافع، بازجوییها و مسائلی از این دست. کار سختی میشد نه؟
دغدغه اصلی ما این نبود.
برگردیم به خود پاکستان؟ شما آیا الان میدانید که مقامهای پاکستان یا بقیه، چقدر درجریان حضور بن لادن در این کشور بودند؟
نه نمیدانیم. آنچه ما میدانیم این است؛ حضور اسامه بن لادن به مدت ۵ یا ۶ سال در آنجا احتمالأ نیازمند حمایتهایی خارج از محل زندگیاش بوده. این حمایت غیر دولتی بوده یا دولتی، توسط شبکهای گسترده صورت میگرفته یا عدهای هوادار، مسایلی هستند که هنوز در حال بررسیشان هستیم. همچنین از مقامهای پاکستان هم خواستهایم که اینها را بررسی کنند.
فکر میکنم مقامهای پاکستان در این مورد خیلی دلخور شدهاند. حالا اینکه کسی از حضور بن لادن در پاکستان خبر نداشته یا افرادی با خبر بودهاند؟ به هرحال فکر میکنم لازم است در این مورد بررسیهایی انجام دهند و آن را جدی بگیرند. ما هم در این مرحله داریم با آنها مشورت میکنیم تا ببینیم چطور باید پیش رفت. نه تنها در مورد عملیات ابیت آباد بلکه همچنین در مورد روابط دوجانبه خودمان و تحکیم آن، تا خطرهای تروریستی که متوجه ما و پاکستان است، برطرف شود. این نیازمند همکاری است و اعتمادسازی. این دو عامل همواره عوامل مهمی در برخورد با تهدیدهای تروریستی علیه غرب بودهاند.
ما بیشتر از هر جای دیگر، در خاک پاکستان بوده که خیلی از تروریستها را از پای در آوردهایم و این کار بدون کمک پاکستان ممکن نمیشد. اما باید کار بیشتری انجام بشود. انتظار من این است که در ماههای آینده شاهد آغاز روابطی کارآمد و هماهنگتر باشیم.
حالا اگر یکی از شخصیتهای تحت تعقیب دیگر در هرم بالای تصمیم گیری القاعده مانند ملا محمد عمر یا هر کس دیگر را در پاکستان یا در دیگر کشوری با حاکمیت مستقل، ردش را بگیرید، بازهم چنین کاری خواهید کرد؟
من همیشه حرفم را به روشنی به مقامهای پاکستان زدهام. دولت من هم اولین دولتی نیست که این را میگوید. اینکه، کار ما، حفظ امنیت آمریکاست. ما برای حق حاکمیت پاکستان احترام زیادی قائلیم. اما نمیتوانیم اجازه دهیم کسی که فعالانه برای کشتن شهروندان آمریکایی و شهروندان متحدان ما طرح ریزی میکند، به هدفشان برسند و ما هم دست روی دست بگذاریم. امید و انتظار ما این است که بتوانیم این خواسته را با رعایت احترام به پاکستان و حق حاکمیتش عملی کنیم. اما همان طور که در دوران فعالیتهای انتخاباتی گفتم: اگر بن لادن دم تیرم بود....
میزدیش....
میزدمش....
صد در صد. دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا اخیر گفته مسئله این است که پاکستان در مورد برخورد با تروریسم، برخورد دوگانه دارد. این حرف کمی برای آقای کامرون مشکل ساز شد. اما راست میگفت نه؟
فکر میکنم دیوید کامرون مثل من به این نکته رسیده که پاکستان خیلی درگیر مسئله هند شده است. در نظر پاکستان، هند تهدیدی جدی است. فکر میکنم این، نگرش اشتباهی است. به نظر من برقراری صلح میان پاکستان و هند، خیلی به نفع پاکستان خواهد بود. موجب میشود منابع و ظرفیتهای پاکستان آزاد شود. همچون هند نقش بیشتری در تجارت و بازرگانی داشته باشند و تلاشهای بیشتری در این حوزه انجام دهند. دید آنها به این شکل است، مدتها است که اینگونه بوده. نگاه آنها به افغانستان و به مناطق قبیله نشین مرزی از این دیدگاه است که در رقابتشان با هند چه تاثیری میتواند بگذارد.
ولی آیا این دیدگاه واقع بینانه است؟
بخشی از کاری که ما داریم انجام میدهیم این است که با آنها در این باره صحبت کنیم که آنها چگونه میتوانند رویکردشان را تغییر بدهند. اینکه پاکستان متوجه شود که بزرگترین تهدید برای این کشور و ثباتش، از داخل است. اینکه اگر ما سراغ این شبکهها نرویم، شبکههایی که در صدد انفجار پاسگاه پلیس، از بین بردن مردم و کشتن مسئولان منتخب هستند و همزمان مقامهای پاکستان توجهی به این مسئله نکنند، بیثباتی عظیمی کشور را در بر خواهد گرفت.
وقتی بحث افغانستان میشود، به نظرم، ارتش آمریکا و بریتانیا میگویند باید با قدرت جلو رفت، چون پیروزی با ماست. خیلیهای دیگر اما میگویند نه نه نه. ما هیچ وقت قادر نخواهیم بود در افغانستان کشورسازی کنیم. اینجا هرگز تبدیل به یک سوئیس منتها با مناره نخواهد شد. پس باید نیروهایتان را بیرون ببرید. نظرتان بیشتر نزدیک به کدام دیدگاه است؟
فکر میکنم من و دیوید کامرون خیلی در این مورد اتفاق نظر داریم. به نظرم، کاری که ما کردهایم این است که اول، قدرت ابتکار را از نیروهای طالبان گرفتهایم. آنها زمانی که حواس ما به جنگ عراق بود توانشانث را در افغانستان متمرکز کردند. بنابراین ما حضور نظامی خود در افغانستان را افزایش دادیم و به رویکردمان استحکام بخشیدیم. حالا طالبان، یکه خوردهاند، هرچند آنها هنوز قدرتش را دارند که خیلیها را بکشند. نبرد ادامه دارد. ما در عین حال سعی کردیم بگوییم باید جنبههای غیر نظامی دولت کرزی را تقویت کرد تا بتواند به نیازهای مردم برسد.
این مهم است. چیزی که من معتقدم و در نظرم، دیوید کامرون هم بر آن صحه خواهد گذاشت این است که مشکل افغانستان راه حل نظامی ندارد. حق با شماست. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که افغانستان که یکی از فقیرترین کشورهاست، به یکباره صاحب نهادهایی مانند یک کشور پیشرفته و دموکراتیک شود.
کاری که میتوان انجام داد این است؛ استفاده از توان نظامی برای رسیدن به توافقهای سیاسی. این مسئله ضامن محترم شمرده شدن قانون اساسی افغانستان خواهد بود. ضامن انتخاباتی آزاد و عادلانه و حقوق بشر از جمله حقوق زنان. شاید نتیجه، چندان عالی نباشد اما فکر میکنم در طول این مدت انتقالی که قبلأ در بارهاش موافقت کردهایم، بتوانیم به نقطهای برسیم که سازش سیاسی ممکن شود. سازشی که هم با ارزشهای ما و هم دلیل ورود نظامی ما به افغانستان همخوانی داشته باشد.
این یعنی گفتگو با بخشهایی از طالبان؟
در نهایت، این یعنی گفتگو با طالبان. هرچند ما پیش شرطهای هرگونه سازش جدی را به طور مشخص گفتهایم. طالبان باید تمامی روابطش با القاعده را قطع کند. از خشونت دست بردارد و به قانون اساسی افغانستان احترام بگذارد. اینها برخی از اساسیترین پیش شرط هاست.
آیا بر این اساس با آنها وارد گفتگو شدهاید؟ شخص شما را نمیگویم. منظورم دولت است!
کاری که ما کردهایم این است که با طیف وسیعی از افراد و گروهها در منطقه وارد گفتگو شدهایم. خود حامد کرزی، رئیس جمهوری، میکوشد روند سازشی را به انجام برساند که مورد حمایت ماست. او یک شورای صلح هم تاسیس کرده که به شکل گیری گفتگوها خیلی کمک میکند. این روند گفتگو در سطوحی پائینتر و با شماری از فرماندهان طالبان در جریان است. افرادی که میآیند و میگویند آمادهایم سلاحمان را زمین بگذاریم و در روند سیاسی کشور نقش داشته باشیم.
همین گفتگو مشحصأ در سطوح بالاتر، پیچیدهتر است. در نظر من مسئله اساسی این است که یک سازش سیاسی صورت بگیرد، همان چیزی که ما از آن حمایت میکنیم. انتظار نداریم افغانستان به یکباره سوئیس شود. اما دوست داریم هر مصالحهای که صورت میگیرد به شکلی باشد که اولأ افغانستان بار دیگر به پناهگاهی امن برای تروریسم تبدیل نشود. دوم اینکه، این روند که در سایه نهادهای اجتماعی و احترام به حقوق بشر شکل گرفته، حفظ شود.
در سخنرانیتان در مورد خاورمیانه از بازگشت به مرزهای ۱۹۶۷ حرف زدید که برای خیلیها جالب بود. این موضع کنونی دولت آمریکاست؟
آنچه که من گفتم، به عقیده بیشتر کسانی که تاریخ مناقشه اسرائیل و فلسطینیان را بررسی کردهاند، امری بدیهی است. اینکه اگر قرار باشد صلحی در کار باشد، باید دو کشور اسرائیل و فلسطین در کنار هم تشکیل شود.
اما نمیشود که مجمع الجزایری کوچک از سرزمینهای فلسطینی (در دل اسرائیل) داشت!
نه! دو کشور در کنار هم! در مذاکرات اسرائیل و فلسطینیها، مرزهای سال ۱۹۶۷ نقش اساسی خواهد داشت.
قبول اینکه شرایط عوض شده و باید بده بستانهایی در کار باشد تا منافع دو طرف تامین شود. این یک طرف قضیه است. مسئله دیگر هم که به همین اندازه بخش مهمی از سخنرانی من بوده، این است که اسرائیل هم باید در کرانه غربی رود اردن، خیالش از نظر امنیتی راحت باشد. موضوع امنیت، برای اسراییلیها موضوع مهمی است.
با توجه به آنچه در غزه اتفاق افتاده همچنین پرتاب راکت از سوی حزب الله، اسرائیلیها تا احساس نکنند که میتوانند امنیت سرزمینشان را تامین کنند، اقدامی نخواهند کرد.
بنابراین حرف ما این است... بیاید گفتگوها را در مورد سر زمین و امنیت آغاز کنیم اما اینها کل مشکل را حل نخواهد کرد. موضوع بیت المقدس هنوز حل نشده، باقی میماند. موضوع آوارهها هم همینطور. اما اگر ما در مورد آینده و دورنمای تشکیل کشور مستقل فلسطین به پیشرفتهایی برسیم آن وقت دو طرف به واقعیت پی میبرند و به این نکته که، به هرحال هدف نهایی این خواهد بود. آن وقت است که برایشان آسان میشود که برای حل مشکلات موجود، امتیازهایی از سر اکراه هم بدهند.
دو گروه فتح و حماس آشتی کردهاند. آنها در پائیز به سازمان ملل متحد میروند. میخواهند رسمأ خواستار به رسمیت شناخته شدن کشور فلسطین شوند. آیا این کار از دیدگاه ایالات متحده آمریکا اشکالی دارد؟ شما آیا از این کار دفاع میکنید یا آن را وتو خواهید کرد؟
فکر میکنم به ۲ دلیل اشکال داشته باشد! اول اینکه حماس هنوز حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت نشناخته، دست از خشونت بر نداشته و مذاکرات صلح را هم قبول ندارد. از دید آنها این کار، مسیر درستی برای حل مسایل نیست. در واقع برای اسرائیل خیلی سخت است که بگوید میخواهیم برابر کسی قرار بگیریم که موجودیت ما را به رسمیت نمیشناسند و این مسئلهای است که فلسطینیها باید آن را حل کنند.
آیا شما این خواست فلسطینیها را وتو میکنید؟
آنها باید ابتدا تصمیم بگیرند که موضع رسمی تشکیلات واحد فلسطینی در برابر اسرائیل چه خواهد بود. برای اینکه اگر فلسطینیها نتوانند بر این مشکل فائق آیند کار برای مذاکره خیلی سخت خواهد شد. من همچنین معتقدم تصور اینکه چنین مسئلهای در سازمان ملل حل شود، واقع بینانه نیست. ما به صراحت به فلسطینیها گفتهایم. هرچه که اینجا به شما میگویم به آنها هم در جلسات خصوصی گفتهام. اینکه صرف نظر از هرچه در سازمان ملل اتفاق بیافتد، شما برای اینکه سرزمینی مستقل داشته باشید باید با اسرائیلیها طرف صحبت شوید. مسئله این است که فلسطینیها نمیتوانند اسرائیل را دور بزنند و به همین دلیل است که هر تلاشی در سازمان ملل، جنبه نمادین خواهد داشت. از این کارهای نمادین در گذشته زیاد دیدهایم. ایالات متحده چندان از این قبیل اقدامات استقبال نمیکند، برای اینکه مسایل و مشکلات اصلی فراموش میشود. این مسئله باید بین دو طرف حل بشود.
بله، تمامی این بخش از دنیا که دربارهاش صحبت میکنیم انگار که شعله ور شده. اعتراضهایی برای مطالبه حقوق مدنی در دوران امروز. شما به جوان سوری که بعد از نماز جمعه به خیابان میرود و اعتراض او با باتوم پاسخ داده میشود چه دارید بگویید؟ به آنهایی که تیر میخورند؟ به عنوان پرقدرتترین شخصیت سیاسی دنیا پیامتان به این معترضان چیست.
پیام من این است که قدرت و فضیلت اخلاقی روشهای بیخشونت در همین آمریکا نشان داده شده. دیوار برلین فرو ریخت نه به این دلیل که اتحاد جماهیر شوروی و آلمان شرقی در پی حمله نظامی سرنگون شدند بلکه، به این دلیل که مردم به نقطهای رسیدند که احساس کردند خسته شدهاند. آنها زندگی میخواستند که در آن فرصت و اراده نقش داشته باشد. چیزی که همین الان، در خاورمیانه شاهدش هستیم. چیزی که در مصر دیدهایم، در تونس دیدیم. فوق العاده است. وقتی شهامت مردمی را میبینید که برای رسیدن به خواستهشان به مقابله با باتوم و گلوله میروند.
هدف من از سخنرانی در مورد خاورمیانه بخشی این بود که بگویم آمریکا در کنار مردمی است که از طریق روشهای غیر خشونت آمیز، به دنبال زندگی بهتر برای خود و خانوادهشان هستند. من در سخنانم گفتم که وقتی روزهای آغازین اعتراضات به پایان میرسد و دوره انتقالی آغاز میشود، وارد عرصه سیاسی میشوید. دوران آشفته و سختی خواهد بود. آنجاست که نیاز به تشکیل نهادهایی برای احترام به حقوق اقلیتها احساس میشود. نیاز به اینکه اطمینان حاصل کنید انتخاباتی سالم و عادلانه برگزار خواهد شد. قبول اینکه نیاز است بین فرقهها و قومیتهای مختلف، سازش یا مراوده برقرار شود. آنچه در خاورمیانه در حال شکل گیری است، همان درگیریهای سیاسی است که ما اینجا در غرب با آن آشنا هستیم. آمریکا حامی حرکتهای مردمی خواهد بود اما تا زمانی که معترضان به این اصل پایبند باشند که تغییراتی که مد نظر آنهاست، با خشونت حل نمیشود.
خبر کشته شدن بن لادن، فرصتی را برایتان فراهم آورد. میخواهم بدانم چگونه میخواهید از این فرصت برای مصرف داخلی استفاده کنید؟ مشکلات داخلی شما کم نیست. در انتخابات کنگره دوران سختی را تجربه کردید. دور دوم انتخابات ریاست جمهوریتان هم در راه است.
راستش دغدغه هر روزه من، اقتصاد آمریکا است و اطمینان حاصل کردن از اینکه آیا این اقتصاد رشد میکند یا نه. همینطور در مورد اقتصاد جهان. دغدغه اینکه افراد بیکار، آیا میتوانند کار پیدا کنند که هزینه زندگی و خورد و خوراک خانوادهشان را تامین کنند یا نه.
خیلی مواقع با خود میگویم چگونه میتوان کاری کرد تا این شعار معروف «رویای آمریکایی» در زندگی مردم عادی تحقق پیدا کند یا نه. به همین خاطر است که ما به عملکردمان در قبال مسئله بن لادن افتخار میکنیم. به رویکردمان در مسایل امنیتی. اما آن چیزی که برای خانواده آمریکایی در جاهای مختلف این کشور، از تولیدو گرفته تا اوهایو و فلوریدا مهم است....
اقتصاد است...
بله... به همین دلیل است که باید به اقتصاد اولویت دهیم.
الان که به گذشته نگاه میکنید به روزهای فعالیت انتخاباتی و آن شور و هیجان و امید و شعار «بله ما میتوانیم»، اوبامای امروز دوست دارد چه به اوبامای آن روزها بگوید؟ آدم خوبی بودید؟ زندگی با ورود به کاخ سفید سختتر میشود؟
ببینید، بین باراک اوبامایی که کاندیدای ریاست جمهوری بوده و این باراک اوبامایی که الان روبروی شما نشسته فرقی نیست. کاری که من انجام دادم اشاره به افق و دورنمایی بوده که باید به آن برسیم. شب انتخابات گفتم... راه سختی پیش روی ماست. شاید بیش از یک سال نیاز باشد، شاید حتی بیش از یک دوره ریاست جمهوری تا مسیر حرکت کشور را به سمتی برد که وعدههایمان را عملی کنیم. اما...
خیال رییس جمهوری شدن برای بار دوم را هم در سر دارید؟
تا اینجای راه، فوق العاده عمل کردهایم. مثلأ نظام بهداشت همگانی، که شما بریتانیاییها آن را بدیهی فرض میکنید. نظامی که ضامن سلامتی شماست. ما لایحهاش را دادیم و حالا دارد قانون میشود. اقتصادمان را از از خطری مانند رکود بزرگ نجات دادیم و دوشادوش بریتانیا، نقش عمدهای در نجات نظام مالی دنیا داشتیم.
اطمینان حاصل کردیم که دانشجویان، بتوانند وام بگیرند و به دانشگاه بروند. در انرژیهای پاک سرمایه گذاری کردیم. خیلی از دست آوردهایی که مایه افتخار من است. کارهایی هم ناتمام مانده. قوانین مهاجرتی ما مشکل دارد. در زمینه سیاستگذاری انرژی کار زیادی در پیش است. خیلی از این موارد در نظرم است که شاید ذهنم را تا چند سال دیگر هم مشغول کند.
شما به زودی به بریتانیا سفر میکنید. مهمان ملکه بریتانیا در کاخ باکینگهام خواهید بود. خیلیها دفعه گذشته که به اینجا آمده بودید با خود گفتند شما و همسرتان میشل، به نظر خیلی با ملکه و دوک ادینبرگ رابطه دوستانهای دارید.
آنها انسانهایی فوق العاده مهربان و دوست داشتنی هستند. خیلی به ما محبت کردند. من بار اولی که به انگلستان آمدم با همه اعضای خانواده سلطنتی دیدار کردم. دقیقأ ۳ سال پیش بود. میشل و دو دخترم دوباره به لندن رفتند و بازدید کاخ باکینگهام. ملکه الیزابت خیلی به فرزندانم ابراز لطف کرد.
به نظرم، او نه فقط برای بریتانیای کبیر و کشورهای مشترک المنافع، که شاید تمام جهان، نمادی از بهترین ویژگیهای انگلستان است و ما خیلی به او افتخار میکنیم.
دیوید کامرون، نخست وزیر، هر هفته با ملکه الیزابت ملاقات دارد. فکر میکنم اولین رئیس جمهوری آمریکا که به یاد دارد، ترومن باشد و بعد از آن آیزنهاور و بقیه... گفتگویی کاملا شخصی با او خواهید داشت. نه کاغذ قلمی هست نه میکروفونی. دوست داشتید کمی میتوانستید با او بگویید و بخندید.
البته فکر نمیکنم هیچکس با الیزابت دوم، ملکه بریتانیا بگو بخند کند.
شاید نه......
یکی از ویژگیهای کار ما این است که به ما امکان میدهد با مردم از هر طبقهای از اجتماع برخورد کنیم. یک روز فرصت دست میدهد که با ملکه بریتانیا حرف بزنیم، روز دیگر با کسی که آمده توی کافه کنار بزرگراهی در همین آمریکا، شام بخوریم. مسئله این است که اگر اهل گوش کردن باشید، خیلی چیزها برای شنیدن هست. فکر میکنم بیشتر سیاستمدارها، به جای اینکه گوش کنند، حرف میزنند. من سعی میکنم اینطور نباشم.
از گفتگو با شما، خیلی لذت بردم آقای رئیس جمهور. خیلی ممنونم.
ممنون از شما. من هم لذت بردم.