iran-emrooz.net | Sat, 02.04.2011, 17:53
موج چهارم گذار به دموکراسی
مسعود شهرام نیا/دیپلماسی ایرانی
کلمه
شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۰
چکیده: برخلاف انقلابهای رنگی که به نوعى سودهى، پشتیبانى و هدایت غربىها و خصوصا آمریکا و سازمانها و نهادهاى غربى از آن دیده مىشد، در این موج دموکراسى خواهى آنها اساسا نقش عمدهای نداشتند و جنبه درون جوش و مردمى این جنبش بسیار بیشتر بود و گروههای درون خود آنجامعه در مسیر تحولات موثرتر بودند که به گمانم این نقطه تمایزاین موج، ارزش آن را نیز بیشتر مىکند....
برخى از اندیشمندان غربى از تعبیر امواج دموکراسی براى تببین جنبشهاى دموکراسى خواهانه دو سده اخیر استفاده کردهاند. به طور مشخص ساموئلهانتینگتون از سه موج دموکراسی سخن گفته است. او موج اول دموکراسى را موجى مىداند که بیشتر در آمریکا و اروپاى غربى رخ مىدهد. موج دوم از نظر او موجى است که در اوایل قرن بیستم مشاهده شد و موج سوم که انقلاب اسلامی ایران نیز در این موج دیده مىشود، حرکتى است که از پرتغال و اسپانیا شروع شد و به دیگر کشورها سرایت کرد.
اگر بخواهیم از این ادبیات استفاده کنیم مىتوان آنچه را که در حال حاضر در کشورهاى خاورمیانه در حال وقوع است و بخشى از آن به نتیجه نزدیک شده است، بخشى از آن در حال وقوع است و بخشى از آن قابل پیش بینى است، موج چهارم دموکراسى نامید. به این معنى مىتوان این اتفاقات را کاملا در راستاى جنبشهاى دموکراسى خواهى دانست که در دو سده اخیر در دنیا اتفاق افتاده است. تعبیر موج در مورد تحولات و حرکت دموکراسی خواهی اخیر را از این رو به کار میبریم که این تحولات همانند موج از یک نقطه به نقطه دیگرسرایت مىکند و گسترش پیدا مىکند.
نکته دیگر این است که موجها حالت رفت و برگشتی دارند. در این امواج دموکراسى خواهى نیز ما قطعا باید شاهد برگشتی خواهیم باشیم. یعنى اولا حتما در همه کشورها این تحولات منجر به نتیجه نخواهد شد. ثانیا قطعا در مواردى شاهد برگشتى خواهیم بود. بنابراین بعد از این موج دموکراسى و پیروزى برخی از جنبشهاى دموکراتیک؛ در مواردى شاهد بازگشت نظامهای استبدادی خواهیم بود.
هرچند موج دموکراسى خواهى اخیر در استمرار موجهاى قبلى است، با این وجود تفاوتهایى با موجهاى قبلى دارد. هم خاستگاه این موجها شرق است و هم مردمیتر و خودجوشتر است. یعنى درست است که این حرکت دموکراسى خواهى مثل سایر امواج جریان دموکراسى خواهى از کشورى به کشور دیگر سرایت میکند. درست است که بازهم مثل موجهاى قبلى مهمترین خواسته مردم برقرار دموکراسی و تقاضا براى افزایش مشارکت سیاسى است ولى بر خلاف موج هاى قبلى، نقطه آغاز این موج شرق و منطقه خاورمیانه است.
علاوه بر این تفاوت دیگر این موج با موجهاى قبلى این است که این موج بسیار مبتنى بر انقلاب ارتباطات است. در بعضى از محافل و رسانهها تعبیر «انقلاب فیس بوکی» یا «انقلاب اینترنتی» را براى انقلابى که در حال حاضر در کشورهاى عربى در حال وقوع است به کار مىبرند. یعنى دنیای ارتباطات و فضاى مجازی به شدت در این موج موثر بوده است.
از طرف دیگر این موج بسیار خودجوش است. همه شاهد بودیم که هم دولتهای غربی و دولتهاى منطقه و هم سازمانهاى بین المللى و سازمانهاى فراملی در مقابل این تحولات غافلگیر شدند و مدتى طول کشید تا بتوانند موضع خود را مشخص کنند. تغییر مواضعی که آمریکا در قبال انقلاب مصر ظرف یکى دو هفته اتخاذ کرد نشان از همین غافلگیرى د اشت به نحوى که مىتوان گفت چند بار چند چرخش اساسی در مواضع آمریکاییها دیده شد.
یکى از دلایل این مسئله این بود که برخلاف انقلابهای رنگی که به نوعى سودهى، پشتیبانى و هدایت غربىها و خصوصا آمریکا و سازمانها و نهادهاى غربى از آن دیده مىشد، در این موج دموکراسى خواهى آنها اساسا نقش عمدهای نداشتند و جنبه درون جوش و مردمى این جنبش بسیار بیشتر بود و گروههای درون خود آنجامعه در مسیر تحولات موثرتر بودند که به گمانم این نقطه تمایزاین موج، ارزش آن را نیز بیشتر مىکند.
تفاوت دیگراین موج با موجهاى قبلى این است که در این موج محوریت لیبرال دموکراسی را نمیبینیم و این از اهمیت ویژه اى برخوردار است. در موجهاى قبلى تقریبا مىتوان گفت ایدئولوژی جنبشهاى دموکراتیک بیشتر مبتنى بر لیبرال دموکراسى بود. یعنى در کنار دموکراسی خواهی به دنبال لیبرالیزه کردن جامعه و ایدئولوژى لیبرالیسم نیز بودند. تلقى من این است که این بار کمتر چنین گرایشى دیده مىشود.
حرف این نیست که این جنبش، حرکتى کاملا مذهبى است، ولى اولا عناصر مذهبی در آن بسیار پررنگ است، خواستها و گرایشهاى مذهبى در این جنبشها قوى است و مشخصا به دلیل اینکه نقظه شروع آن کشورهای غربی نیست و حالت خودجوش دارد، نمىتوانیم آنها را جنبشهای لیبرالی بدانیم. این نکته با ارزشى است چرا که نشان مىدهد دموکراسى را مىتوان فارغ از لیبرالیسم به دست آورد. برخلاف نظرى که غربىها بر آن اصرار مىکنند و امثال فوکویاما برآن اصرار دارند که تنها بستری که میتواند منجر به رشد دموکراسی شود بستر لیبرالیسم است، این تحولات ثابت مىکند که مىتوان دموکراسى را به مثابه یک روش اداره حکومت حتى در کشورهایى که نظام فکرى متفاوتی دارند و در بین مردمىکه چه بسا اعتقادی چندانى به لیبرالیسم ندارند، نیز مىتوان یافت.
بنابراین باید گفت وجه مشابهت تحولات اخیر خاورمیانه با جنبشهاى موفق قبلی که در موجهاى قبلى از آن یاد مىشود دموکرایتک بودن است و وجه تفاوت آن این است که این موج لزوما لیبرالی نیست. بحث این نیست که این جنبشها ضد لیبرالى هستند؛ بلکه سخن در این است که ایدئولوژى لیبرالى بر آنها حاکم نیست. به همین دلیل نظام برآمده از آنها نیز لزوما نمىتواند نظام لیبرالى باشد. البته نباید از این نکته فارغ شویم که بالاخره قدرتهای غربی و نظام سیاسى حاکم و داراى نفوذ در دنیا که منافع خود را در سودهی به ساختار درونى کشورها مىدانند، بیکار نخواهند نشست و ممکن است سعى کنند در نتیجه این انقلابات دستکاری کنند.
کما اینکه در مصر دیده مىشود که به نوعى هنوز خواستههای مردم به شکل کامل محقق نشده است و دولتهاى غربى تلاش مىکنند با یک بازى ظریف درمسیر انقلاب نتیجه آن را به سمت و سویى سوق دهند که خواستهای آنها را هم تامین کند. خصوصا چون به هر حال مصر حیات خلوت اسرائیل محسوب مىشود، مبادا لطمه اى به منافع ملى آنها در حوزه اسرائیل وارد شود.
با این حال تصور من بر این است که آنچه محور این انقلابها است و خواست مردم است و قطعا در نتیجه بر آمده از انقلابات تاثیر میگذارد با آنچه که در موجهاى قبلى مىبینیم و من آن را به لیبرال دموکراسی تعبیر کردم، بسیار متفاوت است. اگرچه موج کنونى در کشورهاى عربى و خاورمیانه دموکراتیک است ولى نتیجه این انقلابات لزوما لیبرالیزم نیست.
* استاد علوم سیاسى دانشگاه اصفهان و نویسنده کتاب «جهانى شدن و دموکراسى در ایران»
منبع: دیپلماسی ایرانی