iran-emrooz.net | Tue, 15.03.2011, 19:04
حق تعیین سرنوشت ملی
کلمه – سید مصطفی تاجزاده
مقالهای منتشر نشده از سید مصطفی تاجزاده
چکیده: علت اینکه اقتدارگراها به نام «جمهوری اسلامی» حساسیت نشان میدهند و آن را «نظام ولایی» میخوانند آن است که «انتخابات آزاد» و «رأی مردم» را منتفی کنند. این در حالی است که «رأی مردم» عنصر غیرقابل حذف در نظام جمهوری اسلامی ایران است. به باور من جنبش سبز پس از یک دوره فراز و نشیب مجدداً در ظرف صندوقهای آرا ظاهر میشود، و پیکره دموکراسی را تشکیل خواهد داد. روشن است هر جنبش اصیل و مردمی به همان میزان که در ظاهر به درون جامعه عقب مینشیند، به همان اندازه عمق مییابد و در انتظار فرصت مناسب بروزمی نشیند و سپس با شکوه بیشتری هویدا میشود. در روز بازگشت نیرومندتر و گستردهتر، اقتدار گراها خواهند دید که جنبش سبز درصدد نمایش فوران آتشفشانی مطالبات ملت نخواهد بود، بلکه همانگونه که استاد مطهری میگفت، مکانیسم ظهور جنبش اصلاحی از نوع انفجار دیگ عصیان نیست و بیشتر شبیه رسیدن میوه آگاهی است بر شاخسار روشنگریها و انسان گراییها
تقدیم به سید علی موسوی و دیگر شهدای عاشورای خونین ۸۸
فصل مشترک مشروطه تا کنون
ایجاد انسداد سیاسی، نقض حقوق ایرانیان و سرکوبهای خونین یکسال گذشته از یک سو وناکارآ مدی مدیریتی و افزایش روزافزون فساد، بیکاری، گرانی، اعتیاد و… از سوی دیگردفاع کردن از اصل (و نه فقط وضعیت کنونی) جمهوری اسلامی و حتی انقلاب اسلامی و اندیشه امام را بسیار دشوار کرده است. در عین حال همین وضعیت نامناسب امکان آشنایی شهروندان را با دو نگاه به انسان و جامعه و نیز به اسلام و جهان وهمچنین تبارشناسی خشونت و استبداد بیش از همیشه فراهم کرده و فرصت بینظیری برای بازخوانی دیروز، نقد حال و گفتوگو و اندیشیدن درباره فردا در اختیار همه گذاشته است. نسل انقلاب میتواند در آیینه جنبش دموکراتیک و حقوق بشری امروز، دیروز خود را نقد کند و نگاهی تازه به کارنامه انقلاب با همه دستاوردهای بزرگ و خطاهای انکار ناپذیرآن بیفکند و این افتخار را به خود اختصاص دهد که نخستین نسلی باشد که با نقد عملکرد خویش، سرمایهای گرانبها و کم نظیربرای ساختن ایران فردا در اختیار نسل بعدازخود قرار میدهد. پیشنهاد میکنم اندیشه و عملکرد هر فرد، گروه یا جناحی برای کسب یا حفظ استقلال، یکپارچگی سرزمینی، منافع ملی، رفاه شهروندان و توسعه میهن در دهههای گذشته با معیار دفاع آنان از «حق تعیین سرنوشت» ارزیابی شود؛ حقی که فصل مشترک تلاشهای آزادیخواهانه ایرانیان از نهضت مشروطه تا جنبش سبز بوده است. چنین نقدی به ایرانیان در تحقق آرمانهای یکصد ساله خود یاری خواهد رساند. و» حق تعیین مقدرات» همچنان راه حفظ ثبات، یکپارچگی، وحدت، آزادی، توسعه عادلانه و رفاه شهروندان ایران زمین است.
فطری بودن «حق تعیین سرنوشت»
در عصر» لنین زده» دهههای ۵۰ و ۶۰ خورشیدی که» مبارزه با استکبار و امپریالسم» و تلاش به منظور «تحقق جامعه بیطبقه» (توحیدی یا مارکسیستی) برای حقوق مدنی و سیاسی و فرهنگی شهروندان جایی باقی نمیگذاشت، گفتمان «نوفل لوشاتو» نه فقط از پذیرش ملی برخوردار شد، بلکه علاوهبر جهان اسلام، در جوامع آمریکایی و اروپایی نیز با استقبال انبوهی از آزادیخواهان رو برو شد. «حق تعیین مقدرات» بر این اساس که «حق اولیه بشر است که من میخواهم آزاد باشم، من میخواهم حرفم آزاد باشد، من میخواهم مستقل] باشم [، من میخواهم خودم باشم. حرف ما این است. این حرفی است که در هر جا شما بگویید از شما میپذیرند «(۱) نقش زیادی در جلب حمایت ایرانیان و نیز افکار عمومی دنیا و ازجمله غرب از انقلاب اسلامی و در نتیجه درسرعت پیروزی و کاهش هزینههای آن داشت (۲). حتی بعضی دولتمردان امریکایی نتوانستند در قبال جاذبه گفتمان فطری فوق ومطالبات حقوق بشری رهبر فقید انقلاب و نیز در مقابل اسلام خواهی سازگار با دموکراسی و حقوق بشر او احساسات خود را پنهان کنند. همین مسئله موجب تحلیل غلط احزاب خشونت پرست زمانه شد و همچون امروز که گروهی هواداری افکار عمومی جهانی را از جنبش سبز» قرینه «و» نشانه «وابستگی جنبش و رهبرانش به غرب و آمریکا میخوانند، در ابتدای انقلاب نیز طیف متضادی از» استبداد گرایان شاهپرست «تا» مجاهدین خلق «و» مارکسیستهای استالینیست «کوشیدند با استناد به تجلیل یا همدلی این یا آن مقام غربی با آرمانهای انقلاب، ردی از» توطئه «و» سازش «در بنیاد انقلاب یا رهبری آن جستجو کنند (۳). جالب آنکه امروز نیز گروهی که خود را مدافع انحصاری انقلاب و امام میخواند همچون توطئه بینان حرفهای در دوران پیروزی انقلاب، تجلیل افکار عمومی غرب و بسیاری از نخبگان دنیا از جنبش سبز را دلیل» بیاصالتی «آن میخواند، غافل از اینکه تشبیه و نسبت دادن جنبش سبز به» کودتای مخملی آمریکایی «تحقیر و تضعیف انقلاب اسلامی است و اعتقاد استبدادطلبان را نشان میدهد که انقلاب ۱۳۵۷ را ابتر میدانند و اینکه انقلاباسلامی نمیتواند ملهم جنبشهای جدید اجتماعی براساس اصل» حق تعیین سرنوشت «باشد و تحول روحی ظلم ناپذیری ملت ایران که رهبر فقید انقلاب از آن سخن میگفت، به پایان رسیده و برای نسل جدید، اعم از دختر وپسر جز الگو گرفتن از سر مشقهای برون مرزی و آمریکایی چاره و راهی باقی نمانده است (۴). این ادعا درحالی مطر ح میشود که گفتمان «نوفل لوشاتو» که در» بهشت زهرا «چکیده آن بیان شد و به تأیید ایران رسید نه تنها در آن زمان نجاتبخش و بسیجگر بود و ساکت کننده غرب، بلکه هنوز انرژیبخش و حلال مشکلات داخلی و نیزبرطرف کننده تهدیدهای خارجی است. اینکه» مصباحیون «گفتمان» حق تعیین سرنوشت هر نسل توسط همان نسل «را» جدلی «میخوانند و پس از درگذشت رهبرفقید انقلاب مدعی شدهاند که وی به این حق باور نداشت، به این دلیل است که میخواهند آنگفتمان ضد هرگونه استبداد، ازجمله استبداد دینی را از میدان خارج کنند تا انسداد، فرقهگرایی، بیکفایتی و فساد با اعتراض و مقاومت میلیونی مردمی مواجه نشود که حاکمیت هر نسل برسرنوشت فردی و اجتماعی خویش را» خواست خداوند «و» مشیت الهی «میدانند. به بیان دیگر درصورت حذف آن گفتمان، یکه سالاران به زعم خود خواهند توانست ناکارآمدیها، سرکوب-ها، تبعیضها و فسادها را به نام» اسلام «توجیه کنند و اعتراضی بر نیانگیزند.
» خداباوری و مردم گرایی «و» نظام دوحزبی «
اگر زمانی» یک پاسبان بر بازار تهران حکومت میکرد «و مقامات کشوری و لشکری در چشمان ایرانیان ترس ویژهای آفریده بودند، علتش کارآمدی رژیم ستمشاهی نبود بلکه نیروی خودباوری ملت تحلیل رفته و جامعه پذیرای هر ظلم و بیعدالتی و تبعیضی شده بود. انقلاب اسلامی در بستر تغییر این روحیه شکل گرفت. به گونهای که دیگر نه فقط بازار از یک پاسبان نمیترسید، بلکه هیچ بازاری و هیچ شهروندی از لشکری که با همه تجهیزات نظامی در خیابانها مستقر شده بود و هر لحظه احتمال داشت به فرمان یکی از افسران بریده از ملت به سوی مردم تظاهرات کننده آتش بگشاید واهمه نداشت. ملت ایران در سال ۱۳۵۷ خورشیدی ترس را که مادر مرگ است و اساس هر حکومت استبدادی، کشت و به این ترتیب توانست به عمر سلطنت استبدادی پهلوی پایان دهد و بساط سیستم تک حزبی و تک صدایی را برچیند.
وقتی ازپیوند تحول آفرین» خدا باوری «و» مردم باوری «دراندیشه امام سخن میگویم، به روند تحول روحی ملت مینگرم که امکان مشاهده دست خدا را در دست جماعت برای او فراهم میکرد. یعنی بر خلاف آنچه امروز امثال آقای مصباح میگویند و اسلام خواهی و مردمگرایی خود را بر مبنای انکار اراده آزاد شهروندان از مجرای مطبوعات، احزاب، تجمعات و انتخابات آزاد بنا کردهاند، رهبر فقید انقلاب حتی در نقطه اوج تأکید بر جنبه اسلامی انقلاب، هرگز حق تعیین آزاد سرنوشت مردم را منکر نشد و هرگز آنرا» جدلی «نخواند که برای» ساکت کردن غربیها «مطرح کرده باشد. بر عکس میگفت ملت ایران به برکت اسلام سرنوشت خود رامتحول کرد. حق تعیین سرنوشت نزد او یک اصل اساسی به شمار میآمد که اسلام هیچگاه آنرا نفی نمیکرد. دامنه آن نیز محدود به یک مقطع خاص در» نوفل لوشاتو «یا» بهشت زهرا «نبود. به همین علت یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نه درفرانسه بلکه درایران» میزان «را» رأی ملت «خواند و در تمام دوران جنگ انتخابات را برگزار کرد و در سال پایانی حیات خود نیز به جای ایجاد نظام تک حزبی (کاری که شاه در سال ۱۳۵۳انجام داد) دو تشکل روحانی را برای رقابتهای سیاسی و انتخاباتی ایجاد و» جمهوری اسلامی ایران «را عملاً دو جناحی کرد تا» رقابت سیاسی «تداوم آن را تضمین کند. اقدام امام در این زمینه چنان شفاف بود که پس از مرگ او حتی َآقای مصباح هم جرئت نکردهاست دوجناحی بودن و پذیرش رقابتهای انتخاباتی راتوسط رهبر فقید انقلاب» جدلی «بخواند که برای ساکت کردن دشمنان انجام شد و به این ترتیب نظام اسلامی را تکحزبی بخواند، اگرچه اخیراً سیستم حزبی را نفی میکند. به دلیل عملکرد شفاف امام در این زمینه است که سخنان اخیر آقای احمدینژاد درباره» تک حزبی «بودن» نظام ولایی «ونفی» جناحبندی «با محکومیت قاطع و گسترده فعالان سیاسی مواجه شد.
» فساد «و» تعیین مقدرات «؟
ملت ایران با آنکه در عصر گفتمانهای انقلابی غیردموکراتیک و تغییرات بنیادین اجتماعی رژیم ستمشاهی را ساقط کرد، اما به علت تجربیات تاریخی آن مقدارآگاه بود که بداند غلبه بر عقب ماندگی ملی در کوتاه مدت ممکن نیست (۵). نسل انقلاب خودباوری فردی و ملی و عزم خودگردانی و خودمدیری در عرصههای خرد و کلان اجتماعی را جزو دستاوردهای بزرگ انقلابی میدانست که رهبرش تعریفی تاریخی، راهگشا و ملموس از اصل» تعیین سرنوشت هر نسل به دست خود آن نسل «داده بود. استدلالی که امام خمینی علیه فساد و فحشا و اعتیاد در عصر پهلوی اقامه میکرد، به ضدیت این بزهها و پدیدههای منفی اجتماعی با» اصل تعیین مقدرات مملکت توسط مردم «بر میگشت. افزونبرآن مهمترین اتهام محمدرضا پهلوی علیه روحانیت آگاه شیعه و نیز روشنفکران آزادیخواه و مبارزان عدالت طلب را نیز با توسل به گفتمان «تعیین مقدرات» پاسخ میداد و برای افشای دوگانه کاذب «ارتجاع-ترقی» و برگرداندن لبه تیز این اتهام به خود شاه میگفت: «روحانیت با ترقی مخالف نیست... با این [بیبندوباری و فحشا و اعتیاد] مخالف است روحانیت، نه با این آزادی بیان، نه با آزادی قلم، نه با آزادی گفتار، نه با روشنگریها» (۶). اکثر براهین رهبر فقید انقلاب علیه عقبماندگی، استبداد، فحشاءوفساد حکومتی- اجتماعی ذیل گفتمان تعیین سرنوشت قرار داشت. او رژیم شاه را به باد انتقاد میگرفت که، «به وسائل مختلفه کوشش میکنند که نسل جوان را به تباهی بکشند که از مسائل روز و از مسائل زندگی کنار باشند... تمام اینها برای این است که ملت را عقب برانند و از توجه به مقدرات خودشان غافل کنند، و احیانا بکشانند به طرف خودشان، و آنها سرگرم به کارهای غیر مقدرات خودشان شوند و آنها هم منافع خودشان را ببرند» (۷). او راه مبارزه با فساد و فحشاء را افزایش امکان مشارکت جوانان در امور زندگی و محلات و جامعه و سیاست میدانست و نه کوشش برای اعتراف گیری از فعالان سیاسی و تواب سازی آنان و نیز سرکوب و کهریزکی کردن جوانان شرکت کننده در عرصه تعیین مقدرات کشور. رهبر فقید میدانست پس راندن این خواست فطری، یعنی مقابله با خودباوری فردی و ملی و تزریق ترس به اجتماع، مرزهای جامعه انقلابی را با جامعه شاهنشاهی مخدوش میکند و غبار افیون بر کالبد اجتماع میافشاند و نگاه نومیدانه و منفعلانه به «تغییراز بیرون» را در صدر مطالبات شهروندان مینشاند.
طبق منطق رهبر فقید انقلاب باید گفت اگر میخواهیم سن فحشاء و اعتیاد روز به روز پایین نیاید و ایران مقام نخست جهانی را در اعتیاد به خود اختصاص ندهد، خودکشی، فرار از خانه، مهاجرت به خارج از کشور و... مهارشود، لازم است جوانان هم در زندگی خصوصی و شخصی خویش و هم در سطح کلان کشوری و هم در محلات و حوزههای زیست و در مکانهای مشخصی که شرایط زندگی و شرایط کار و فعالیت برای آنان رقم زده میشود، احساس استقلال و نقش آفرینی کنند و به آینده امیدوار باشند. یعنی هم در حریم شخصی احترام به استقلال و سبک زندگی خود را مشاهده و احساس کنند و هم در سطح کلان مدیریت کشوری نتیجه رأی خود را به چشم خود ببینند. درعینحال در محیطهای خرد و کوچک محلی امکان خودگردانی و خودمدیریتی زیست اجتماعی و محلی داشته باشند. در غیر این صورت، یعنی در حالتی که امکان تعیین سبک زندگی و استقلال اندیشه و عمل اجتماعی و نیز تعیین سرنوشت نسل جدید به دست همان نسل از آنان سلب شود، به ویژه اگر کشور گرفتار حاکمانی ناکارامد و تنگ نظر و ریاکار شود جامعه ما به دورانی بدتر از عصر پهلوی بازخواهد گشت.
باکمال تأسف باید گفت اکنون همان دوگانه شاهنشاهی توسط یکه سالاران در حال احیا شدن است. یعنی به جای مبارزه علّی و بنیادی با فقر و فساد و بیکاری و تبعیض، یعنی به جای تأمین حقوق و آزادیهای شهروندان و افزایش شرایط و امکان مشارکت هر روزه و بیشتر جوانان در مسائل خرد و کلان سیاسی و اجتماعی از یک طرف و افزایش کارآمدی حکومت و بالا بردن ظرفیت مشارکت پذیری آن و تلاش برای استقرار «حکمرانی خوب» از طرف دیگر، مقابله با آزادی مطبوعات، احزاب، انتخابات وسرکوب اجتماعات آرام شهروندان و تحمیل یک سبک زندگی به آنان در کنار تلاش برای فاسد نمایی فعالانسیاسی انتخاباتی (از طریق اعتراف گیری وتواب سازی و تشکیل دادگاههای نمایشی) در دستور کار حزب پادگانی قرار گرفته است. به این ترتیب گفتمان» حق تعیین سرنوشت» به محاق گفتمان» النصر بالرعب» یا «حکومت بر اساس ترس» رفته است (۸).
اگر میگویم انقلاب ونظام از مسیر خود منحرف شده و مناسبات شاهنشاهی در حال احیا شدن است، به آن دلیل است که امام خمینی در نقد رژیم شاه میگفت مراکز فروش مشروبات الکلی از کتابخانهها زیادتر بود. امروز چه میتوان گفت درباره شیوه مدیریت جامعهای که بالاترین حد مصرف اعتیاد را در دنیا دارد، در حالی که سطح کتاب خوانی آن در حد نازلترین آمارهای جهانی است (۹). به همین دلیل میپرسم آیا میتوان با تولید و تکثیر و تقویت صنعت اعتراف گیری و حمله هر ده سال یکبار به کوی دانشگاه، کمبود تولید کتاب و علم را جبران کرد؟ آیا میتوان علوم و تکنیکهای بازجویی را در جهت شخصیت شکنی و تواب سازی متهمان در سلولهای انفرادی جایگزین علوم تجربی و انسانی کرد؟ به راستی چگونه میتوان در کشوری راههای تعیین مقدرات را بر جوانان و شهروندان بست و در همان حال توقع داشت فحشاء و اعتیادو مهاجرت فقرا و سرمایهها در آن رکورد جهانی را به خود اختصاص ندهد؟
«کهریزک» و تضعیف قدرت نرم ملی
تلاش برای تکصدا کردن حکومت موجب شده است که «استقلال» بعنوان یکی از سه شعار اصلی انقلاب اسلامی نه تنها، بلکه در تفسیر موسّع خود در درون واحد ملی در معرض انحطاط قرار گرفته، بلکه در مفهوم «حق حاکمیت ملی» یا همان «حق تعیین سرنوشت» نیز آسیب پذیر شود (۱۰). رهبر فقید انقلاب پیش از پیروزی میگفت: «درد مملکت این است که استقلال ندارد، نه استقلال فرهنگ دارد و نه استقلال ارتش دارد و نه استقلال اقتصاد دارد» (۱۱). این درد هنوز با ماست و هنوز هم کثیری از اهل علم وفرهنگ و هنرکه استقلال محیط کاری و تخصصیشان مخدوش و فضای امنیتی و بعضاً نظامی بر قلمرو فعالیت و کار آنها حاکم شده است، زیر غلتک سنگین مداخلات خشونت بار حزب پادگانی قرار گرفتهاند و استقلال عملشان سلب شده است. به همین ترتیب فرهنگ، البته نه در مفهومی که در داستان به تاریخ پیوسته «تهاجم فرهنگی» و ادبیات کیهانی مراد میشد، بلکه در مفهومی که رهبر فقید انقلاب روزگاری از آن به «فرهنگ استقلالی» تعبیر میکرد و استقلال هرفرد و استقلال حوزه ودانشگاه و استقلال فرهنگ و اداره فرهنگ توسط فرهنگیها را میگفت، به نحو روزافزونی با دخالتهای نظامیان روبرو و «استقلال» آن با زوال مواجه شده است. (۱۲)
راهبرد نظامی و امنیتی کردن تمام عرصهها و نیز فرصتهای بیحد و حصری که ماجراجویی اقتدارگراها در دیپلماسی هستهای و نیز ناشیگری در دیپلماسی منطقهای و جهانی در اختیار دولت آمریکا و متحدانش قرار داده است، استقلال در مفهوم» حق حاکمیت ملی» و اینکه مرکز ثقل تصمیم گیریها درباره ایران و ایرانی درداخل کشور و نه در سفارتخانههای خارجی باشد و ملت خود حق حاکمیت خویش را بر سرنوشت خود اعمال کند را نیز به فرسایش کشانده است. تحریمها و تهدیدهای روبه افزایش جهانی علیه کشورمان نیز رقبای ما را در اطراف ایران روز به روز در جایگاه بهتری در مناسبات جهانی و منطقهای قرار دادهاست و ما در موضع ضعیفی قرار گرفتهایم. بر اثر سیاست خارجی نادرست دولت کار به جایی رسیده است که حتی نزدیکترین دوستان جمهوری اسلامی در عراق که بعضاً دوستی مشخصی با همتایان ایرانی خود دارند، در جریان انتخابات اخیر آن کشور جرأت نزدیک شدن به ما را نداشتند و نزدیکی به جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک امتیاز منفی در معرض بهره برداری تبلیغاتی احزاب و نامزدهای رقیب آنان قرار گرفت. این درحالی است که «جرج بوش» در نقطه اوج غلیان احساسات شهروندان آمریکا در حال و هوای یازده سپتامبر که همه چیز را برای مداخله نظامی ارتش آمریکا مساعد و مناسب جلوه میداد، به علت دیپلماسی موفق دولتاصلاحات نتوانست تهدیدی جدی متوجه ایران کند، اما رفتار و گفتار نسنجیده دولت کنونی موجب شد در شرایطی که همه چیز برای پیشرفت اقتصادی، صنعتی و علمی و نقش آفرینی جمهوری اسلامی ایران در جهت استقرار صلح در منطقه آماده شده بود و به رغم امتیازات زیادی که مقامات کنونی با امضای پیمان سه جانبه با ترکیه و برزیل به قدرتهای بزرگ هدیه کردند، قطعنامه تحریم بین المللی جدیدی به کشورمان تحمیل شود. علاوه بر آن در عصر «اوباما» کنگره آمریکا متشکل از دو مجلس نمایندگان و سنا با اجماع بیسابقهای تحریمهای بیشتری را علیه ایران تصویب کرد. اتحادیه اروپا نیز همین مسیر را پیگرفت به سخن دیگر در حالی که «قدرتنرم» کشورمان در عصر اصلاحات» برنامه تهاجم نظامی به خاک میهن را در سال ۱۳۷۶ خنثی کرد و اجازه اجماع جهانی و تحریم علیه ایران را به جرج بوش نداد، تضعیف زیرساختهای مدنی و سیاسی میهن در دوران پس از اصلاحات و سرکوبهای یکسال اخیر، برای مانور قدرت دولت جدید آمریکا علیه کشورمان میدان وسیعی ایجاد کرده است. بهگونهای که» اوباما» در همان حال که دست مذاکره به سوی ایران دراز کردهاست، کشورمان را تحریم میکند و بدون اینکه امتیازی به ما بدهد، با دستی دیگر امتیاز میگیرد؛ این امتیازهایی است که دستان تمامیت خواه و انسدادطلب مدیریت میهن تقدیم او میکند. همه این فرسایشها در توان و امنیت ملی و عقب ماندگی در مسابقه پیشرفت بدان علت است که حقوق اساسی ملت و در رأس همه «حق تعیین سرنوشت» و «انتخابات آزاد» که بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی است، توسط انسدادطلبان مخدوش شده و» نصر بالرعب» جای آن را گرفته است. عکس آنچه در ترکیه شاهدیم که نظامیان سکولار با برگشت به پادگانها وبا بازگذاشتن دست جامعه مدنی این فرصت و امکان را برای مدیریت سیاسی کشورشان فراهم کردهاند تا رشد وتوسعه اقتصادی، علمی و فنی ترکیه ورفاه بیشتر برای شهروندانشان را در عین کسب جایگاه در منطقه و جهان به ارمغان آورند.
«حق تعیین سرنوشت» مانع بزرگ استبداد
علت اینکه اقتدارگراها به نام» جمهوری اسلامی» حساسیت نشان میدهند و آن را «نظام ولایی» میخوانند آن است که «انتخابات آزاد» و» رأی مردم» را منتفی کنند. این در حالی است که «رأی مردم» عنصر غیرقابل حذف در نظام جمهوری اسلامی ایران است زیرا که نقش تأسیسی داشته و بنیانگذارنظام بر حق تعیین سرنوشت هر نسل به دست خود آن نسل تاکید کرده است. از اولین نهاد دموکراتیک انقلاب یعنی» همه پرسی» تا آخرین نهاد ابداعی رهبر فقید انقلاب یعنی «مجمع تشخیص مصلحت» رأی مردم در آنها نقشی بنیادین دارد، زیرا منظور از «مصلحت» نیز مصلحت همین مردمی است که در هر عصر و هر نسل برتر از برداشت و نظر اعضای شورای نگهبان از احکام متعارف فقهی قرار میگیرد. (۱۳) امام خمینی حتی بر اصولی از قانون اساسی مشروطیت که در آنها نقش و رأی مردم به اجمال و ابهام ذکر شده است، خرده میگرفت و میگفت: «هرکسی، هر جمعیتی، هر اجتماعی حق اولیش این است که خودش انتخاب بکند یک چیزی را که راجع به مقدرات مملکت خودش است. در قانون اساسی غلط ما این است که سلطنت یک موهبت الهی است که به ملت میدهند. این را کی به ملت دادهاند؟ کی ملت اصلاً اختیار در این باب داشتند؟ ایشان [رضا شاه] کودتا کرد و آمد از قزوین تهران را گرفت «(۱۴). اصل اول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ابهام مذکور در نقش ملت را به کمک همه پرسی رفع میکند. بر این اساس هیچ اصلی به اندازه» حق تعیین سرنوشت» که در همهپرسی و انتخابات آزاد متجلی میشود و مدعای اصلی جنبش سبز را تشکیل میدهد، استبدادطلبان را به چالش نمیکشد و آنان را در مقابل دوراهی تعیین کننده و تاریخی قرار نمیدهد؛ اقتدارگراها مجبورند یا تن به انتخابات شفاف، قانونی، آزاد و متناسب با شأن تاریخی ملت ایران خواهند داد یا مجبورند انتخاباتی یک اسبه، نمایشی و منهای اکثریت ملت برگزار و خود را رسواکنند. در این صورت اختلافات درونی خود را به بالاترین میزان وقدرت دفاعی کشور را به پایینترین حد خود خواهند رساند. علت این دو راهی آن است که جنبش سبز حد وسط را از بین برده و با محور قرار دادن شعار «رأی من کو؟» هزینه انتخابات غیرآزاد و غیر شفاف را چندان بالا برده است که دیگر تکرار عملیات تیره سازی انتخابات به کمک نظارت استصوابیـنظامی و قطع مجاری نظارتی، کنترلی و صیانتی ملت از قلمرو صندوقها ممکن نیست، مگر اینکه اصل انتخابات را منتفی یا آن را به شکل شاهنشاهی برگزار کنند (۱۵). به همین دلیل شعار جنبش سبز در عین درخواست برای «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» و جامه عمل پوشاندن به «حق تعیین سرنوشت» برگزاری «انتخابات آزاد» باشد. (۱۶) این عرصهای است که ملت ما در جریان پیروزی انقلاب و سیسال اخیر در آن آزموده شده است.
آینده جنبش سبز
به باور من جنبش سبز پس از یک دوره فراز و نشیب مجدداً در ظرف صندوقهای آرا ظاهر میشود، و پیکره دموکراسی را تشکیل خواهد داد. روشن است هر جنبش اصیل و مردمی به همان میزان که در ظاهر به درون جامعه عقب مینشیند، به همان اندازه عمق مییابد و در انتظار فرصت مناسب بروزمی نشیند و سپس با شکوه بیشتری هویدا میشود. سرشت «نامرئی» جنبش مردمی آن را از دسترس پژوهشهای امنیتی و مهم تراز آن از دسترس شاخکهای سرکوب دولتی خارج میکند. نامرئی ماندن فرایند توسعه و تعمیق جنبش سبز باعث خواهد شد که انسدادطلبان از بازگشت شکوهمند امر سرکوب شده، دچار «حیرت» شود. (۱۷) در روز بازگشت نیرومندتر و گستردهتر، اقتدار گراها خواهند دید که جنبش سبز درصدد نمایش فوران آتشفشانی مطالبات ملت نخواهد بود، بلکه همانگونه که استاد مطهری میگفت، مکانیسم ظهور جنبش اصلاحی از نوع انفجار دیگ عصیان نیست و بیشتر شبیه رسیدن میوه آگاهی است بر شاخسار روشنگریها و انسان گراییها (۱۸). درواقع خصلت قانون گرا و مدنیت رفتاری جنبش سبز آن را در نقطه تلاقی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی قرار میدهد و قادر میسازد با همه جنبشهای اصلاحی معاصر خویشاوندی گفتمانی برقرارکند (۱۹). میعادگاه آن نیز» صندوقهای رأی» است، مگرآنکه انتخابات را شاهنشاهی و نمایشی کنند و گزینه» خیابان» را نه در کنار فراق که در برابر آن قرار دهند (۲۰).
همچنین اگر «کاهش خشونت» یکی از اهداف مهم جنبش سبز است باید به میراثی چنگ زد که قادر است اقتدارگراها را در برابر طرفداران خود و نیز قشرهایی که هنوز تصمیم نهایی را در انتخاب یکی از دو طرف نگرفتهاند منفعل کنند و حتی به انشعاب بکشاند. این روش از میزان خشونت خواهد کاست و امکان سیاست ورزی را افزایش خواهد داد. به علاوه «پیوند» را جایگزین «شکست» خواهد کرد. پانوشتها:
۱٫ صحیفه نور، جلد ۳، ص ۵۱۰٫
۲٫ بر مبنای همین آرمانهای عام و جهان شمول نظیر «حق تعیین سرنوشت»، انتخابات آزاد و رفراندوم پذیری و مطبوعات و احزاب آزاد و تأکید بر حقوق بشر و حقوق اقلیتها و حقوق زنان بود که جنبشسبز نیز نظیر انقلاب اسلامی و حماسه دوم خرداد مناسبات یک سویه و نابرابر با امریکا را به هم زد و ایران را به آستانه مناسبات برابر با همان ابر قدرت جهانی رساند؛ فرصتی که متاسفانه از آن استفاده نشد.
۳٫ دراین زمینه همسویی و توافق اعلام نشدهای بین سلطنت طلبانی که نشست سران کشورهای صنعتی جهان در دی ماه ۱۳۵۷ را در جزیره فرانسوی «گوادلوپ» کانون انقلاب خواندند و گروه خوارجی «فرقان» که در اطلاعیه ترور شهید مطهری به همان نشست اشاره کرد، دیده میشود.
۴٫ به این عبارات توجه فرمایید:» وقتی که ملت ما بیدار شد و به برکت اسلام بیدار شد و خودش را تغییر داد، متحول شد؛ یعنی آن کسی که از یک پاسبان میترسید مقابل امریکا ایستاد... این تحول «ما بأنفسکم»، إن الله لا یغیر مابقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم»، تغییر دادید به «ما با نفس» خودتان را؛ یعنی آن حال پذیرش ظلم، متبدل شد به حال عدم پذیرش. یعنی حال اینکه دیگر زیر بار این ظلم نمیخواهیم برویم». نکته مهم آنکه برخلاف نظر کسانی که برداشت «جدلی» و «ماکیاولیستی» خود را بر سخنان امام خمینی در «نوفل لوشاتو» تحمیل میکنند، بنیان گذار انقلاب اسلامی روحیه ظلم ناپذیری را هرگز منحصر به دوران شاه نکرد و از پس سخنان خود بلافاصله نتیجه گرفت: «این حال را حفظ کنید. الآن متوجه باشید که این حال حفظ شود» (صحیفه نور، جلد۱۰، ص۱۳۰ (. روشن است که ظلم ناپذیری در زمان شاه از مجرای شرکت در یک انقلاب سراسری توانست محقق شود و از سد اصلاح ناپذیری شاهانه عبور کند ولی در دوران استقرار نظام این مطبوعات و احزاب و تجمعات و انتخابات آزاد هستند که میتوانند ابزارهای مدرن و مؤثر امکان زیر بار ظلم نرفتن و تعیین سرنوشت خود را برای مردم فراهم کنند.
۵٫ راه ۴۸ ساعته حل مسأله کشاورزی که «بابک زهرایی» در مناظره با «بنی صدر» در سال ۱۳۵۸پیشنهاد میکرد یا روش «مسعود رجوی» که در همان سال «ملی کردن یک شبه بانکها و کارخانهها و صنایع بزرگ» را «کلید جهش جامعه» به سوی «جامعه بیطبقه توحیدی» میخواند، هر چند امروزه و در این مرحله از رشد شتابان آگاهیهای اجتماعی برای اندیشمندان جاذبه ندارد، اما در آن ایام بخشی از نخبگان جامعه را مسحور خود کرد. با وجود این اکثریت مردم آن میزان آگاهی داشتند که فریفته این پیشنهادها نشوند. البته هنگامی که شاه ادعا میکرد با سیاستها و برنامههای خود کشور را به سطح اقتصادی- صنعتی ژاپن و به سطح عدالت اجتماعی سوئد خواهد رساند، نظر اکثریت ملت کاملاً روشن نیست زیرا اختناق و استبداد حاکم اجازه بروز آزاد عقاید و نظریات را نمیداد، اما رشد آگاهیها از یک سو و فضای نسبتا باز ناشی از انقلاب اسلامی باعث شده است که سه دهه بعد هنگامی که همان وعدهها به شکل «ژاپن اسلامی» تکرار شد، خنده را بر لبان بسیاری از شهروندان نشاند به طوری که گوینده سخن به تکذیب آن پرداخت. شبیه کاری که دیگری کرد یعنی انکار وعده آوردن نفت سر سفره مردم. به نظر من دیر یا زود آقای احمدینژاد اعلام خواهد کرد منظورش از اینکه» جناح بندیها موجب نابودی آرمانهای انقلاب شد» یا» نظام ولایی یک حزب بیشتر ندارد» آن نیست که جناح بندی ورقابت در انتخابات رانفی و احزاب رامنحل کنند.
۶٫ صحیفه نور، جلد ۱۰، ص ۵٫ درواقع رهبر فقید انقلاب تقابل سیاسی «ترقی – ارتجاعی» را که گفتمان اصلی ضد اسلامی و ضد روحانی شاه بود، دروغ خواند و نسبت متضاد «تعیین مقدرات -فساد» را به عنوان پاد گفتمان آن حربه تبلیغاتی-روانی مطرح کرد و با استقبال ملی مواجه شد. نمیدانم امروز همه ارکان حکومت حزب پادگانی به اندازه «داریوش اقبالی» به ریشهکنی اعتیاد همت گماشتهاند یا «اعتراف گیری» و «توابسازی» درسلولهای انفرادی فرصت رسیدگی به این امور را برای آنها باقی نگذاشته است.
۷٫ صحیفه نور، جلد ۹، ص۱۹۹٫
۸٫ به راستی چند رهبر استقلال طلب را در کشورهای استعمارزده در عصر حاکمیت گغتمانهای انقلابی و غیر دموکراتیک میتوان سراغ گرفت که هنگام سخن گفتن از ضرورت مبارزه با فساد و فحشاء و اعتیاد، این مبارزه را به اصل تعیین مقدرات نسل جوان توسط خود این نسل مرتبط سازد یا در توضیح ضرورت مشارکت زنان در انتخابات همین اصل را درکار آورد و در عین سخن گفتن از استقلال کشور، استقلال حوزه و دانشگاه و دیگر نهادهای مدنی را از نظر دور نداردو درکنار «استقلال» همواره از «آزادی» سخن بگوید و آن را در قانون اساسی تثبیت کند؟
۹٫ دلایل آن کم وبیش روشن است؛ چه بسیار کتابها که نمیتوانند از دالان ممیزی عبور کنند یا راهیابی آنان به نمایشگاههای کتاب با ممنوعیت ارشادی و امنیتی روبرو میشود. به علاوه با خیل جوانان بیکار، معترض و افسرده مواجهیم که شوقی برای مطالعه ندارند. صدا وسیما نیز «نقد» را در اغلب زمینهها به ابتذال کشانده است.
۱۰٫ به سخنان امام درباره انتخابات دقت کنیدکه چگونه شرکت در انتخابات را حق همه شهروندان میداند، برای روحانیها امتیاز خاصی قائل نیست و کنار رفتن مردم را مساوی با دخالت نظامی میخواند و آن را محکوم میکند؛» همان طوری که مکرر من عرض کردهام و سایرین هم گفتهاند، انتخابات در انحصار هیچ کس نیست، نه در انحصار روحانیان است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروههاست. انتخابات مال همه مردم است. مردم سرنوشت خودشان دست خودشان است. و انتخابات برای تأثیر سرنوشت شما ملت است. از قراری که من شنیدهام در دانشگاه بعض از اشخاص رفتهاند گفتهاند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا میگفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافی با حق مجتهدین است، آنجا شکست خوردهاند حالا عکسش را دارند میگویند. این هم روی همین زمینه است، اینکه میگویند انتخابات از امور سیاسی است و امور سیاسی هم حق مجتهدین است هر دویش غلط است. انتخابات سرنوشت یک ملت را دارد تعیین میکند. انتخابات بر فرض اینکه سیاسی باشد و هست هم، این دارد سرنوشت همه ملت را تعیین میکند، یعنی آحاد ملت سرنوشت زندگیشان در دنیا و آخرت منوط به این انتخابات است. این طور نیست که انتخابات را باید چند تا مجتهد عمل کنند. این معنی دارد که مثلًا یک دویست تا مجتهد در قم داشتیم و یک صد تا مجتهد در جاهای دیگر داشتیم، اینها همه بیایند انتخاب کنند، دیگر مردم بروند کنار؟! این یک توطئهای است که میخواهند همان طوری که در صدها سال توطئهشان این بود که باید روحانیون و مذهب از سیاست جدا باشد و استفادههای زیاد کردند و ما ضررهای زیاد از این بردیم، الآن هم گرفتار ضررهای او هستیم. حالا دیدند آن شکست خورد، یک نقشه دیگر کشیدند، و آن این است که انتخابات حق مجتهدین است، انتخابات یا دخالت در سیاست حق مجتهدین است. دانشگاهیها بدانند این را که همان طوری که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند، یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند. فرق ما بین دانشگاهی و دانشجو و مثلا مدرسهای و اینها نیست، همهشان با هم هستند. اینکه در دانشگاه رفتند و یک همچو مطلبی را گفتند، این یک توطئهای است برای اینکه شما جوانها را مأیوس کنند. ترفند جدید دشمن در جهت مأیوس کردن ملتبیدار باشید! توجه کنید! اینها با توطئههایشان میخواهند کار را انجام بدهند، نمیتوانند با دخالت نظامی کار بکنند، اینها میخواهند با شیطنتهایشان کار خودشان را انجام بدهند. آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است و بسیار ضرر به ما زدند و ما بسیار ضرر خوردیم و آنها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکست خورده. حالا میگویند که سیاست حق مجتهدین است یعنی، در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت کنند، باقیشان بروند سراغ کارشان. یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به مسائل اجتماعی نداشته باشند، و چند نفر پیرمرد ملّا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه سابق بدتر است برای ایران. برای اینکه، آن یک عده از علما را کنار میگذاشت، منتها به واسطه آنها هم یک قشر زیادی کنار گذاشته میشوند، این تمام ملت را میخواهد کنار بگذارد. یعنی نه اینکه این میخواهد مجتهد را داخل کند، این میخواهد مجتهد را با دست همین ملت از بین ببرد. باید دانشگاهیها متوجه باشند که اگر چنانچه افرادی در دانشگاه هستند که شیطنت دارند میکنند، اینها را باید توجه کنند که گول اینها را نخورند. خودشان دخالت در امور انتخابات بکنند. انتخابات سرنوشت حتی شمایی که در آنجا هستید را تعیین میکند. یک امری که سرنوشت آحاد ملت در دست اوست، وظیفه آحادملت است که در آن دخالت کند، مربوط به یک قشری، دون قشری نیست، همه باید در این دخالت بکنند. و این شیطنتهایی که الآن دارند میکنند، به طوری که به من گفتهاند برای مأیوس کردن بعضی از جوانهای ماست. این شیطنت را خنثی کنید و فعال وارد بشوید در انتخابات. میخواهید خودتان کسانی را تعیین کنید و انتخاب بکنید، میخواهید ببینید هر قشری که میپسندید حرفهای آنها را و کاندیدای آنها را. شما هم با آنها باشید. در هر صورت ما باید از کید این خائنین هیچ وقت غافل نشویم» (صحیفه نور، جلد۱۸، صص ۳۶۷ تا ۳۶۹).
۱۱٫ صحیفه نور، جلد۵، ص ۵۴٫
۱۲٫ اگر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران واژه «استقلال» را صرفا در همان مفهومی به کار برده بودکه رهبران کشورهای تازه استقلال یافته در عهد جنگهای ضداستعماری (مانند ترکیه مصطفی کمال پاشا یا آتاتورک) به کار برده بودند و اگر وی معنایی فراتر از حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی سرزمینی در نظر نداشت، رهبران جنبش سبز به سهولت کنونی نمیتوانستند به نام خط امام و انقلاب، از انتخابات آزاد دفاع و نقض حقوق بشر و نقض استقلال حوزه و دانشگاه و فرهنگ و هنر را محکوم کنند. علت این سهولت آن است که رهبر فقید انقلاب متفاوت با نوع رهبران استقلال طلب جهان سومی فقط از یک استقلال سخن نگفت و حق حاکمیت ملی و تعیین سرنوشت را به آحاد شهروندان و به نهادهای ملی و فروملی نیز بسط و تعمیم داد. او فقط دخالت مستشاران نظامی آمریکا در ارتش را نقد نمیکرد، بلکه علاوه بر آن از «دانشگاههایی که مستقل باشد و خودش فکر کند» و از اداره امور محلی و استانی توسط اهالی محل و استان و منطقه سخن گفت. از استقلال حوزههای علمیه و نهادهای مدنی نیز حمایت وبر انتخابات تاکید کرد.
۱۳٫ کوشش برای براندازی نهاد مترقی و راهگشای «مجمع تشخیص مصلحت» جدیدترین نمونهٔ آن است که در صورت توفیق به همین حد متوقف نمیماند و تا انحلال یا تشریفاتی کردن کامل مجلس و شوراها و اصل نهاد انتخابات پیش خواهد رفت.
۱۴٫ صحیفه نور، جلد۴، ص ۴۹۳٫
۱۵٫ به دلیل همین چالش حزب پادگانی انتخابات شوراها را در سال جاری به تعویق افکند، اگرچه هرگز قادر نیست نفس انتخابات را منتفی کند.
۱۶٫ «حق تعیین سرنوشت» در کشور ما در رفت و برگشت مستمر میان صندوق انتخابات و اجتماعات مسالمت آمیز و میلیونی مردم درخیابانها تحقق خواهدیافت. به نظر من هیچ راه «میان بر» و معجزه آسای دیگر برای نیل جهش وار به دموکراسی وجود ندارد.
۱۷٫٫ درست است که حزب پادگانی پاسخ بدی به رقابت طلبی و مشارکت جویی سیاسی ایرانیان به ویژه در یکسال گذشته داد و روشن کنندگان چراغ انتخابات را به تاریک خانهها و انفرادیها افکند و به امید و رویای ملت برای ایران سازی دموکراتیک جفا کرد، اما امروز عزم و اراده ملی برای تغییر در اعماق ساختارها و سلولهای جامعه بیشتر از دیروز وجود دارد و در اولین فرصت، از جایی که نظامیان مداخلهگر در سیاست و انتخابات گمان نمیبرند، سر بر خواهد آورد.
۱۸٫ سالها پیش از آنکه ملغمهای سر هم بندی شده به نام متن کیفر خواست متهمان فعالیتها ی انتخاباتی۸۸ همسان سازی جنبش سبز با انقلابهای رنگی و مخملی آمریکایی را در کشورهای سابقاً کمونیست در دستور کار عملیات نظامی – قضایی حزب پادگانی قرار دهد، استاد مطهری در کتاب «قیام و انقلاب مهدی (عج)» و نیز در یادداشتها و آثار دیگر خود در یک رویکرد کاملا متضاد با کیفر خواست نویسان کنونی، اتصالی گفتمانی بین جنبشهای مدنی معاصر با قیام انبیا و نیز قیام قائم برقرار کرد و صرف نظر از درجه تکامل و شدت و ضعفی که بین نهضتهای اصلاحی وجود دارد، همه آنها را نهایتاً «مانند» و «نظیر» یکدیگر دانست و گفت: «مانند قیامهای آزادی خواهانه شرق و غرب در دو قرن گذشته برای برقراری دموکراسی که نمونهاش نهضت مشروطیت ایران است.» او در نقد دیدگاه تضادی و انفجاری جنبشها میگفت: «ممکن است طبقه محروم محرومیت خود را ناشی از عدم اجرای مقررات موجود بداند نه ناشی از اصل این قوانین» یا» ممکن است طرفدار تغییر قوانین موجود باشد… نظیر آنچه در مشروطیت ایران رخ داد و نظیر آنچه در انقلابات امریکا و فرانسه رخ داد و نظیر آنچه که در نهضت زن در جهان رخ داده و میدهد» (یاداشتهای استاد مطهری، جلد ۱۰، ص ۳۵۱). به این اعتبار جنبش زنان، جنبش حقوق مدنی سیاهان در امریکا، جنبشهای اصلاحی اروپا، جنبش مشروطیت و اساساً تمام جنبشهای دموکراتیک نهایتاً از نوعی خویشاوندی گفتمانی برخوردارند. مشروطیت و پاسخگویی قدرت، عدالت، آزادیهای مدنی و اجتماعی، دموکراسی و حق تعیین سرنوشت انسان بدست خود انسان و دیگر حقوق بشری عناصر همسوی همه نهضتهای اصلاحی معاصراست که در پس تفاوتهای دینی، فرهنگی، جغرافیایی، تاریخی، نژادی، زبانی و… غیر قابل انکار و انحلال هستند و استاد مطهری (به ویژه در کتاب فلسفه تاریخ، جلد ۳) بر آن صحه میگذاشت.
۱۹٫ در اهمیت «گفتمان حق تعیین مقدرات «همین بس که امروزه نسل معترض به بیکفایتی، فساد، فقر، بیکاری و رفتارهای غیر قانونی و خشونت بار حزب پادگانی میتواند در عین بهره برداری از ادبیات جهانی حقوق بشر و دموکراسی، به گفتمان «نوفل لوشاتو» و» بهشت زهرا» نیز استناد کند و با سهولتی مشابه، اعتراض خود را به آرمانهای تحقق نایافته انقلاب و رهبری فقید آن و در رأس همه نمایشی شدن انتخابات و فرمایشی شدن نهادهای انتخابی مستند کند. اگر خط امام چنین ظرفیتی نداشت حزب پادگانی به برهم زدن سخنرانی» سید حسن خمینی» در مرقد امام و در سالگرد وفات ایشان نیاز نمیدید و هم خونی فکری و معنوی آن روحانی آزاده با پدر و جد بزرگوارش نمیتوانست این چنین خواب طرفداران حکومت تک صدا را آشفته کند. همچنان که اگر ۲۲ بهمن ظرفیت الهام بخشی به ایرانیان را نداشت، حزب پادگانی به امنیتی – نظامی و پادگانی کردن میدان آزادی نیاز نمیدید. بنابراین جنبش سبز میتواند و به نظر من باید بیش از پیش بر» حق تعیین سرنوشت» و» انتخابات آزاد» تأکید کند تا ضمن منتفی کردن یا کاهش دادن خشونت ورزی، راهی برای بازی برد-برد پیش پای همه ایرانیان با هر گرایش و عقیده و سلیقهای قرار دهد.
۲۰٫ دفاع از «حق تعیین مقدرات» یعنی دفاع از این اصلکه ملت خود سرنوشت خود را «تقدیر» کند؛ یعنی مردم به آن میزان از بلوغ رسیدهاند که «تقدیرالهی» را با حاکمیت خود برسرنوشت خویش محقق کنند. وقتی این گفتمان در سال ۵۷ موجی آفرید که در تاریخ ایران بیسابقه بود و ملتی را با دستخالی بر یک رژیم تا دندان مسلح و متکی بر قدرتهای بزرگ آنهم با کمترین هزینه ودر سریعترین زمان پیروز و همه تهدیدهای خارجی را برطرف کرد، چرا نبایدنسل جدید با همین گفتمان حقوق فردی و ملی خویش و آزادیهای قانونی را مطالبه کند و «حزب پادگانی» را به پادگانها برگرداند! این گفتمان همواره زنده است و گرمابخش و نجاتدهنده، تمسک به آن موجب میشود که نسل جوان ضمن تکیه به تجربیات گذشته، مشکلات جاری را بهتر بتواند برطرف وراه فردا را روشنتر ترسیم کند.