iran-emrooz.net | Mon, 28.02.2011, 1:38
اولین نشانه سقوط دیکتاتور
عباس عبدی/ روزنامه روزگار
دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
سخنان پنجشنبه شب قذافی؛ نشانه روشنی از آشفتگی و پریشانگویی یک صاحب قدرت است و این نیز نشانهای از وضعیت سیاسی و اجتماعی آشفته و فروپاشیده نظام اوست. قذافی چه گفت؟ قذافی گفت که معترضین مواد مخدر مصرف کردهاند! گفت که این توطئه زیر سر بنلادن و القاعده است! اما فراموش کرد که بگوید پس از چهل سال حکومت بر مردم لیبی و با وجود یک رژیم کاملاً بسته و امنیتی، و تحت رهبری فرهنگی جناب قذافی، چطور القاعده و مواد مخدر تا این حد در میان مردم نفوذ کرده...
ابتدا تأکید کنم که اگرچه تحولات مصر به لحاظ تغییراتی که در خاورمیانه عربی ایجاد میکند، بسیار بااهمیتتر از سایر تغییرات رخ داده یا در حال وقوع در منطقه است و از این جهت شایسته توجه بیشتری است، ولی من به لحاظی از سقوط احتمالی سرهنگ معمر قذافی بیشتر احساس خوشحالی میکنم. البته وی در زمان جنگ با عراق کمکهای مهمی به ایران کرد که از منظر منافع ملی باید قدردان آن بود، ولی قذافی مسیری را پیموده است که نه تنها عامل تحقیر یک ملت محسوب میشود، بلکه موجب تحقیر و انزجار از «سیاست» نیز شده است، و این تحقیر «سیاست» از جانب او برای هر کسی که خواهان اعتلای جایگاه سیاست و نشاندن آن در قله رفیع عقلانیت باشد، زجرآور است. در واقع میتوان گفت که قذافی فقط به عنوان نمادی از دیکتاتوری خلاصه نمیشود، بلکه، نمادی از حماقت نیز محسوب میگردد، چیزی که در مورد مبارک یا بنعلی چندان صادق نبود، حتی هیتلر و استالین و امثال آنان نیز نماد دیکتاتوری بودند، ولی نماد حماقت محسوب نمیشدند. ویژگی اخیر قذافی موجب تحقیر «سیاست» و عذابآورتر بود. بدتر اینکه پس از اتفاقات اخیر در لیبی، معلوم شد که، اگر بنعلی یا مبارک به هر دلیل نتوانستند یا نخواستند حمام خون راه بیاندازند، قذافی از این حیث نیز کم و کسر نیاورده و با هواپیما به مردم خود حمله میکند، همان هواپیماهایی که در زمان حمله ایالات متحده آمریکا، فرماندهان و خلبانانش در رختخوابهای نرم و راحت خواب بودند، امروز علیه مردم کوچه و خیابان بکار میروند. کاری که مبارک نمایش آن را انجام داد، قذافی صحنه واقعیاش را ایجاد کرد. بنابر این قذافی به جز نماد «دیکتاتور» و نماد «حماقت» بودن مدال نماد «جنایت» علیه مردم خود بودن را هم به گردن آویخت.
از این مقدمه بگذریم. اگر از من بپرسند چه راهی برای ارزیابی موقعیت یک فرد یا نهاد یا حکومت وجود دارد، راحتترین و ارزانترین راه را ارزیابی گفتار میدانم. هر فرد یا جنبش یا رژیمی پیش از آنکه در عمل سقوط کند یا ارتفاع گیرد، در گفتار سقوط کرده یا ارتفاع خواهد گرفت. گفتاری که صدر و ذیل آن متضاد و فاقد منطق روشن و پر از جملات بیسر و ته و حتی فاقد معنا برای مخاطب باشد و مملو از ادعاهای پوچ و دروغ، و به طور خلاصه آشفته و پریشان باشد، چنین گفتاری معرف آشفتگی و پریشانی عملی آن فرد یا نظام یا جنبش نیز هست. شبی که مبارک فردای آن سقوط کرد، منتظر شنیدن سخنان مبارک خطاب به مردم مصر بودم. گمان عمومی بر این بود که او استعفا خواهد داد. ولی وقتی که سخنانش تمام شد، تعجب کردم که چگونه میشود؛ یک نفر نزدیک به نیم قرن در سطح بالای نظامی و سیاسی این کشور فعالیت کرده باشد، و در میان مردم مصر زندگی کند، ولی متوجه نشود که این سخنان بیهوده است و نه تنها آبی به آتش خشم مردم نمیریزد، بلکه بنزینی است که بر این آتش افزوده میشود. چگونه او این را نمیفهمد؟ آشفتگی گفتار مبارک نشان از آشفتگی وضعیت او داشت و به همین دلیل هم علیرغم بیان قاطعش مبنی بر ماندن در قدرت، بیش از ۱۲ ساعت طول نکشید که او را سوار هلیکوپتر کردند و به جای امنی بردند و دستور دادند که استعفایش را معاونش بخواند!
وضعیت سرهنگ قذافی هم همین طور است. سخنان او خطاب به مردم شهر «زاویه» در نزدیکی طرابلس، که پنجشنبه شب ایراد شد؛ نشانه روشنی از آشفتگی و پریشانگویی یک صاحب قدرت است و این نیز نشانهای از وضعیت سیاسی و اجتماعی آشفته و فروپاشیده نظام اوست. قذافی چه گفت؟ قذافی گفت که معترضین مواد مخدر مصرف کردهاند! گفت که حکومت لیبی زخم چشم دیده است! گفت که سلطه من فرهنگی است! گفت که اگر میخواهید بعضی از شما بعضی دیگر را بکشید، پس بکشید! گفت که این توطئه زیر سر بنلادن و القاعده است! مردم را بر حذر داشت از اینکه آمریکا به اسم مبارزه با القاعده دخالت نظامی کند! گفت قدرت دست من نیست و من مسئول خرابیها نیستم، قدرت از سال ۱۹۷۷ در دست مردم و کمیتههای مردمی است! گفت من قدرت را به شما مردم دادم و شما با دست خود کشور را به خرابی میکشانید! و چندین جملات پراکنده و بیپایه دیگر هم گفت.
ولی قذافی خیلی چیزها را فراموش کرد که بگوید و همین فراموشی نشان از آشفتگی گفتاری او بود. او فراموش کرد که بگوید پس از چهل سال حکومت بر مردم لیبی و با وجود یک رژیم کاملاً بسته و امنیتی، و تحت رهبری فرهنگی جناب قذافی، چطور القاعده و مواد مخدر تا این حد در میان مردم نفوذ کرده است؟ آیا در این صورت چیزی جز بیکفایتی سیاسی خود را فریاد زده است؟ او فراموش کرد که بگوید اگر قدرت در دست مردم است، پس این همه معترضین از کجا آمدهاند؟ در کجای دنیا مردمی که قدرت در دست خودشان است علیه خودشان قیام کردهاند؟ او فراموش کرد که بگوید آیا سفرا یا وزرای او هم مواد مخدر مصرف کردهاند که استعفا میدهند؟ او فراموش کرد که بگوید اگر او حاکمیت ندارد، پس در این میان چه نقشی دارد و چرا عصبانی است و چرا دستور تحویل تظاهرکنندگان به دادگاهها را صادر میکند؟ او فراموش کرد که بگوید چرا از تانک و مسلسل و هواپیما و ارتش باید علیه مردم استفاده کرد؟ اگر جامعهای تا این حد مصرفکننده مواد مخدر و وابسته به القاعده است، چه ارزشی به حکومت کردن دارد؟ او فراموش کرد که بگوید که چرا پس از چهل سال حکومت بر لیبی براساس سوسیالیسم علمی! هنوز هم باید قبایل لیبی را به کمک طلبید؟ او فراموش کرد که بگوید که چرا با تولید و صادرات حدود ۵/۱ میلیون بشکه نفت و گاز و فرآوردههای نفتی، اما هنوز تولید ناخالص آن کشور از ارزش این نفت تولیدی کمتر است؟! او فراموش کرد که بگوید چرا آخرین سخنرانی خود را در مقر تلویزیون انجام نداد و به صورت نوار صوتی ضبط شده به اطلاع مردم رساند آیا از چیزی میترسید؟! مگر همان لحظه آقا زادهاش سیف الاسلام نگفت که نه تنها در طرابلس بلکه در کل لیبی هیچ خبری نیست و همه چیز امن و امان است؟
سرهنگ قذافی آخرین بازمانده ناسیونالیسم و سوسیالیسم منحط عربی است که علت اصلی بقای او تا قرن ۲۱ رژیم نفتیاش بوده است، بقایای ناسیونالیسم ناصری و سوسیالیسم بعثی در همه کشورهایی که حاکم شدند چه در عراق، چه در سوریه، چه در یمن، چه در لیبی و حتی در قالب گروههای لبنانی، تاریخ خونباری را رقم زدند، و این آخرین نفر از این نسل که به یمن نفت سلطنتی طولانی داشت، دچار اختلال مشاعر نیز بود، و باید شکرگزار خداوند بود که او در منطقهای چون عراق نبود که امکان جاه طلبی شبیه صدام داشته باشد و باید امیدوار بود که بیش از این منشاء خسارت برای مردم کشورش و جهان عرب و خاورمیانه نشود و شاهد رویدادی مشابه آنچه در عراق گذشت در لیبی نباشیم.
منبع: روزنامه روزگار، هفتم اسفندماه ۸۹