iran-emrooz.net | Mon, 08.11.2010, 1:00
با امريكايىها به توافق رسيده بوديم
گفتوگوی شرق با صادق طباطبايى
گروه سياسى، ريحانه طباطبايى: از سر ميز كه بلند شديم جاسيگارى پر از سيگار بود. استكانهاى چاى دو بار پر و خالى شد و از زمان گفتوگو يك ساعت و نيم گذشته بود. دكتر صادق طباطبايى سخنگوى دولت موقت، يكى از نامزدهاى انتخابات رياستجمهورى اول و يكى از چهرههاى سياسىاى كه به بيت امام به راحتى آمد و شد دارد، در گفتوگوى مفصل خود با «شرق» به ناگفتههايى از گروگانگيرى سفارت امريكا اشاره مىكند كه براى اولين بار روايت مىشود. صادق طباطبايى كه به واسطه عضويتش در دولت موقت از يك سو و نزديكى با بيت امام خمينى(ره) از سوى ديگر بازيگرى شاخص در آن روزهاى پر از حادثه بود، اگرچه بناى گفتوگوى ما درباره حمايت از اقدام دانشجويان پس از ۴۸ ساعت بود اما بحث به ماهها بعد از وقوع اين حادثه و ماموريتى كه از طرف امام براى حل و فصل مساله گروگانها پيدا كرد، كشيد. طباطبايى از مذاكرات فشرده خود با وارن كريستوفر معاون وقت وزير امور خارجه پرده برمىدارد و از توافقى با دولتمردان امريكا سخن مىگويد كه مىتوانست سرنوشت آن حادثه را به خيابانى ديگر بكشاند؛ توافقى كه در كوران حوادث آن روز خفه شد و تا امروز به مثابه يك راز سر به مهر در سينه او مانده است. روايت صادق طباطبايى از آن روزها خواندنى است.
-تاكنون روايات بسيارى از اين ماجرا نقل شده كه يك روايت از طرف گروگانها، يك روايت از سوى گروگانگيرها و يك روايت نيز از سوى ابراهيم يزدى به عنوان وزير خارجه وقت بيان شده است اما مطمئناً از طرف شما نيز به عنوان سخنگوى دولت موقت مىتواند روايت متفاوتى وجود داشته باشد. روايت دكتر طباطبايى از اين اتفاق چيست؟ زمانى كه خبر اشغال سفارت را شنيديد كجا بوديد و چه شنيديد؟ ديپلماسى شما چه بود؟ چه كرديد؟
من در جلد چهارم خاطرات خود مفصل به اين مساله پرداختهام كه البته در يك چارچوب گستردهتر مساله را مطرح و بررسى كردهام كه انشاءالله منتشر خواهد شد. من در خاطراتم روى اين موضوع بر سه محور تاكيد كردهام؛ نخست پيشزمينههاى گروگانگيرى و كيفيت حادثهاى كه رخ داد، دوم شرح وقايع و حوادث تمامى مدت گروگانگيرى و بررسى منصفانه و واقعگرايانه تبعاتى كه اين عمل در پى داشت و محور سوم بررسى شرايط و عواملى كه بعد از ۴۴۴ روز منجر به آزادى گروگانها شد. در اين فرصتى كه به من داديد به طور بسيار مختصر از زاويه ديگر به قضيه نگاه مىكنيم، البته شايد اينجا يك بحث مقدماتى لازم باشد كه به جنايات و مداخلات امريكا در ايران پرداخته شود. مساله حضور ۵۰ هزار مستشار نظامى امريكا در ايران، مساله كوچكى نيست. مساله كاپيتولاسيون و سرمايهگذارى شركتهاى چندمليتى در ايران، حضور و نفوذ بىحد اسرائيل در ايران، چرخاندن امور دربار و تعيين تكليف براى دولتمردان نظام شاهنشاهى و نظاير آن جاى بحث بسيار دارد. تحريكات نامرئى و ساختن و پرداختن گروهكهاى سياسى و دخالت در امور مرزى و اغتشاشات قومى پس از انقلاب هم مسائل اساسى هستند كه بايد به عنوان پيشزمينه اشغال سفارت مورد بحث قرار گيرند كه البته اين مجال براى طرح آنها كافى نيست.
اين مطلب را هم مقدمتاً بگويم كه سفارت امريكا قبل از اين ماجرا دو بار توسط چريكهاى فدايى خلق اشغال شده بود كه هر بار طى چند ساعت به ماجرا پايان داده شد. يك بار در دىماه ۵۷ قبل از پيروزى انقلاب و يك بار هم در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷؛ يعنى دو روز بعد از پيروزى انقلاب كه اين بار توسط نيروهاى مسلح كميتههاى انقلاب و با حضور نماينده دولت موقت به گروگانگيرى خاتمه داده شد. در پى اين دو حادثه، و براى جلوگيرى از وقوع حوادث مشابه، شعبهاى از كميته انقلاب اسلامى تهران در محل سفارت به سرپرستى جوانى به نام ماشاءالله قصاب تشكيل شد. اين كميته به دليل مسائل ناگوارى كه خلاف مصالح انقلاب و نظام تازهپاى اسلامى به وجود آورد- كه شرح آن در اين گفتوگو نمىگنجد و من جزييات آن را با مستنداتش در جلد چهارم خاطرات خود آوردهام- در مردادماه ۱۳۵۸ به دستور آيتالله مهدوىكنى سرپرست كميتههاى انقلاب اسلامى و ظاهراً بنا به درخواست وزير خارجه وقت منحل شد.
-از صبح ۱۳ آبان كه دانشجويان به سفارت حمله كردند تا ۴۸ ساعت امام سكوت مىكنند. در آن ۴۸ ساعت چه اتفاقى رخ داد؟ دولت موقت استعفا داد، سقوط كرد، آن نخستين بار نبود كه دولت موقت استعفا مىداد، اين بار استعفا پذيرفته شد و امام نيز حركت را تاييد كردند. در آن ۴۸ ساعت چه رخ داد؟ چه كرديد؟ براى حل واقعه چه كرديد؟
مسائل دولت موقت و شخص نخستوزير شامل مشكلات اجرايى كشور و تعدد مراكز تصميمگيرى و عدم هماهنگى با نهادهاى انقلاب و با شاخههايى از روحانيت و نيز بحرانهاى ناشى از اينها از خيلى قبل شروع شده بودند، كه چند بار مهندس بازرگان را به استعفا واداشته بود كه البته هر بار هم با مخالفت امام مواجه مىشد. اما با اين اتفاق كاسه صبر مهندس بازرگان لبريز شد و او را براى استعفاى قطعى مصممتر كرد كه البته من دو ساعتى با ايشان صحبت كردم و نظرم بر اين بود كه نبايد استعفا بدهند چراكه شرايط را براى استعفاى مهندس بازرگان مناسب نمىديدم.
-يعنى شما مخالف استعفاى مهندس بازرگان بوديد؟
در آن مقطع من مخالف بودم و پيشنهادم اين بود كه طرح مساله استعفاى خود را با امام، با شرح مبسوط دلايلى كه دارند براى چند هفته بعد بگذارند.
-چقدر در خصوص اين استعفا در دولت بحث شد و آيا مهندس بازرگان راساً به استعفا تصميم گرفتند يا هيات دولت نيز پشتيبانشان بود؟
وقتى كه من گزارش كامل اوضاع و شرايط سفارت را به ايشان دادم خيلى عصبانى شدند و گفتند با اين وضع كه نمىشود كار كرد و استعفا خواهم داد. در آن لحظه هنوز مساله در هيات دولت مطرح نشده بود. آقاى دكتر يزدى وزير خارجه در آن هنگام در مسافرت بود و با تماس با دفتر من گفته بود كه سفر خود را ناتمام گذاشته و در حال بازگشت به تهران است. به آقاى مهندس بازرگان گفتم بهتر است تا بازگشت وزير خارجه صبر كنند و بعد در جلسه معاونان و پس از آن در هيات دولت مساله را طرح كنند.
صبح روز بعد جلسه معاونان در دفتر كار نخستوزير تشكيل شد و آقاى دكتر يزدى هم تازه از راه رسيده بود. آقاى بازرگان تصميم خود را به استعفا با ذكر دلايل مطرح كرد.آقاى يزدى گفت اجازه دهيد من به وزارتخانه بروم و اوضاع را بررسى كنم و بعدازظهر در جلسه هياتوزيران نظرم را اعلام كنم. در اين لحظه بود كه آقاى بازرگان با لحنى عصبانى گفت تو خيال مىكنى وزير خارجه هستى؟ سياست خارجى در جاى ديگر دارد رقم مىخورد و دانشجويان تصدى آن را دارند. به هر صورت قرار شد آقاى نخستوزير تصميم قطعى خود را مبنى بر استعفا در جلسه شامگاهى هياتوزيران مطرح كنند ولى متن كتبى استعفاى ايشان را همان روز آقاى مهندس ابوالفضل بازرگان در قم به امام بدهد. از آنجا من به قم رفتم و امام را در جريان اين تصميم قرار دادم. امام دو بار پرسيدند واقعاً ايشان تصميم قطعى براى استعفا دارند، كه من با بيان دلايل و مسائل و مشكلات نخستوزير آن را تاييد كردم. بعد گفتند بايد موضوع را با شوراى انقلاب در ميان بگذارند. من به تهران بازگشتم و عصر همان روز امام متن استعفاى كتبى مهندس را دريافت كردند.
-چرا در موردهاى قبلى امام استعفاها را نمىپذيرفتند؟
به واقع در آن شرايط عقيده همگان بر اين بود كه كسى غير از مهندس بازرگان نمىتواند عهدهدار چنين مسووليتى شود و شرايط پيچيده سياسى و اقتصادى و مالى مملكت را پس از دو سال بحرانهاى مربوط به انقلاب و چندين ماه قطع صادرات نفت و خزانه خالى دولت و مسائل كارگرى ناشى از تحريكات چپىها و... اداره كند. من در خاطراتم به تفصيل به شيوه مديريتى جامع و انضباط فوقالعاده و در عين حال بلندنگرى توام با دقت و رافت و نيز تقواى مثالزدنى مهندس بازرگان پرداختهام.
-اما اين بار شرايط بسيار بحرانى بود، چرا استعفا پذيرفته شد؟
آقايان بهشتى و هاشمىرفسنجانى به همراه بعضى از اعضاى شوراى انقلاب به قم رفتند و به اين نتيجه رسيدند كه ديگر نبايد بيش از اين بر مهندس بازرگان فشار آورد و ايشان مدتى است كه مىخواهند استعفا بدهند و... اين اظهارات بر موافقت نهايى امام تاثير گذاشت. من نيز همان روز كه در قم با ايشان صحبت كردم به ايشان گفتم همانطور كه خود شما شاهد هستيد از دو ماه پيش مشكلات آقاى بازرگان را به شما مىگفتم و در حقيقت از دو ماه پيش بايد ايشان استعفا مىداد. ايشان از رفتارهاى دوگانه انتقاد دارند و من نيز موافق نظر ايشان هستم كه دستهايى در كار هستند كه نيروهاى ملى و روشنفكر دينى غيرروحانى را از روحانيت جدا كنند و براى همين نيز صحنهسازى مىكنند، حادثهآفرينى مىكنند و متاسفانه اين جريان در ميان برخى از شخصيتهاى برجسته روحانى هم نفوذ كرده و موفق هم شده است. مستندات بسيارى براى شرح و توضيح اين مطالب دارم كه اينجا مجال طرح آنها را ولو به اختصار نمىبينم. در جلد چهارم خاطراتم همه اينها را آوردهام كه انشاءالله منتشر خواهد شد.
بد نيست اين نكته را هم اينجا اضافه كنم كه احمدآقا در پى اين رخداد و آگاهى از تصميم آقاى بازرگان و برنامه شوراى انقلاب، بلافاصله به تهران آمد. ابتدا به سفارتخانه رفت و با دانشجويان گفتوگو كرد و بعد به دفتر من آمد و با هم به ديدار آقاى بازرگان رفتيم. ايشان هم به مهندس توصيه كرد استعفاى شما در اين روزها به صلاح شما و كشور نيست، بگذاريد چند روزى اين التهاب اوليه فروكش كند و آنگاه با ذكر دلايل و مسائلى كه در نظر داريد، اين تصميم را عملى كنيد، ولى آقاى نخستوزير بر تصميم خود پابرجا ماند. پس از آن به دفتر من آمديم و ايشان تقريباً تا نزديكىهاى غروب در دفتر من بود و با تماسهاى مختلف مىكوشيد به نوعى مانع از تنشهاى شديد ميان دو طرف شود.
-برگرديم به جريان گروگانگيرى، برخورد شما با آن چگونه بود و با توجه به نزديكىاى كه به بيت امام داشتيد براى حل آن چه كرديد؟
اگر بخواهم به قسمت اول سوالتان بپردازم، لازم است شرح مبسوطى را از پيشزمينههاى گروگانگيرى و ماجراهاى مهم آن رخداد و تحولات وسيعى كه صورت گرفت، بگويم كه اينجا مجال آن فراهم نيست. اما در اين مجال مختصر به قسمت دوم سوالتان مىپردازم.
حتماً مىدانيد كه امام در اسفند ۱۳۵۸ حل مساله گروگانها را به مجلس واگذار كردند، ولى تا شهريور ۱۳۵۹ مجلس به دليل مسائل مختلف و پس از آن با شروع جنگ تحميلى و... به اين امر نپرداخت.
در يك مقطعى- اواخر تابستان- من احساس كردم كسى به فكر اين گروگانها نيست. به همين دليل روزى به حاجسيداحمدآقا گفتم شما مثل اينكه فراموش كردهايد كه گروگانهايى نيز داريد. ايشان گفتند مىگويى ما چه كنيم. امام كار را به مجلس سپرده است و آنها بايد اقدام كنند. گفتم شايد مجلسىها حالاحالاها به اين امر نپرداختند، اينكه نمىشود. سپس گفتم خب بنشينيم فكرى كنيم، شرط و شروطى بگذاريم. با احمدآقا رفتيم پيش امام و گفتم آقا سقف خواستههاى شما چيست و چه مىخواهيد؟ بالاخره امريكايىها نيز مىخواهند اين مشكل حل شود و گروگانها آزاد شوند و اكنون نيز بهترين زمان است و پيروزى كارتر نيز منوط به اين مساله است و لذا حاضر است معامله كند. پس از گفتوگوهايى ايشان چهار شرط را معين كردند.
۱- بازپس دادن اموال شاه و خانوادهاش
۲- لغو تمام ادعاهاى امريكا عليه ايران
۳- تضمين امريكا به عدم مداخله سياسى و نظامى در ايران
۴- آزاد كردن تمامى اموال و سرمايههاى توقيفشده ايران.
-چه شد كه شما وارد مذاكره با امريكايىها شديد؟
بعد از اينكه اين چهار شرط را امام معين كردند، گفتم اگر اجازه مىدهيد من با آنها وارد گفتوگو شوم و ببينم چگونه مىتوانيم انجام اين شروط را محقق كنيم. اگر با آنها به توافق رسيديم، موضوع را به مجلس منتقل كنيد. در آنجا فكر من اين بود كه با طرح مساله در مجلس، بالاخره مجلس بايد پس از تصويب، براى تحقق اين شرايط با امريكايىها وارد گفتوگو شود. چه بهتر كه اين كار قبلاً صورت گرفته باشد. امام موافقت كردند و پس از آن ديدارى با آقاى هاشمىرفسنجانى رئيس مجلس وقت داشتم و موضوع را با ايشان در ميان گذاشتم. ايشان هم نكاتى را متذكر شدند. آنگاه فكر كردم بهتر است آقاى رئيسجمهور هم در جريان باشد، از اين رو موضوع را به آقاى بنىصدر گفتم و قيد هم كردم كه من اين ماموريت را انجام مىدهم، به شرط آنكه تا حصول به نتيجه كاملاً محرمانه بماند.
- اصرار شما براى محرمانه ماندن اين ماموريت چه بود؟
تحليل من اين بود كه هم در امريكا و هم در ايران جرياناتى هستند كه مايل نيستند اين مساله حل شود. در امريكا مسلم بودكه گروه راكفلر و جمهوريخواهان و دوستان شاه براى سقوط كارتر مىخواهند بهترين استفاده انتخاباتى را از اين امر به عمل آورند. در ايران نيز از اظهارات گروههاى افراطى و نيز از تحليلهاى جريانات وابسته به چپ عقيدتى چنين نتيجهاى حاصل مىشد. در نتيجه نبايد شرايط براى كارشكنى آنان فراهم مىشد.
- تماس شما با كاخ سفيد چگونه بود؟
من بعد از موافقت امام و اطمينان از حمايت مجلس و دفتر امام، تصميم گرفتم از طريق دوستان آلمانىام به عنوان واسطه اقدام كنم. با آقاى دكتر گرهارد ريتسل سفير وقت آلمان در ايران از حزب سوسيالدموكرات و نيز آقاى هانس ديتريش گنشر وزير امور خارجه فدرال آلمان (از حزب دموكراتهاى آزاد) از قبل از انقلاب آشنا بودم. طى دو دهه قبل از انقلاب كه در آلمان به تحصيل و تدريس و تحقيق و نيز مبارزه مشغول بودم، طى سفرهاى رسمى كه امام صدر به آلمان داشتند، همواره همراه ايشان بودم؛ چه به عنوان مترجم و چه به عنوان همراه. از اين رو با اغلب بزرگان سياست در آلمان آشنايى و بعضاً رفاقت داشتم. برخى از همدورههاى دانشگاهىام نيز به مقامات بالاى دولتى رسيده بودند.
توسط آقاى ريتسل سفير آلمان موضوع را به اطلاع آقاى گنشر وزير خارجه فدرال آلمان رساندم و از ايشان خواستم محرمانه با كاخ سفيد تماس بگيرند و آمادگى مرا براى گفتوگو در جهت حل بحران با نماينده ارشد و تامالاختيار پرزيدنت كارتر به آنان اطلاع دهند تا قرارى براى ديدار هرچه زودتر در بن بگذاريم.
آقاى گنشر روز بعد توسط سفيرشان به من پيام داد مقامات كاخ سفيد كاملاً از اين ديدار استقبال مىكنند، اما پرزيدنت كارتر اظهار داشته است چگونه مطمئن شويم كه ايشان با اتكا به مقامات تصميمگير در رده بالاى جمهورى اسلامى و موافقت آنها به اين ديدار مىآيد؟
اينجا بايد اضافه كنم كه اين نگرانى آقاى كارتر به اين دليل بود كه تا آن موقع افراد زيادى پا پيش گذاشته و با آنان وارد گفتوگو شده بودند ولى زمانى كه گفتوگوها به مرحله حساس تصميمگيرى مىرسيد، معلوم مىشد آن افراد از پشتوانه لازم و حمايت مقامات ايران برخوردار نبودهاند. در بين اين افراد هم چهرههاى ايرانى وجود داشتند و هم وكلاى بينالمللى و هم صاحبان سرمايه وهم مقامات بلندپايه فلسطينى.
- نظير ياسر عرفات؟
بله، از جمله آقاى عرفات و حتى يك يا چند تاجر سعودى. حتى يك بار مرحوم حافظ اسد يكى از چهرههاى حقوقى نزديك به خود را كه رابطه نزديكى هم با دبيركل وقت سازمان ملل داشت به تهران فرستاد و حامل پيام ايشان براى امام خمينى بود و مىخواست در صورت موافقت امام براى حل اين مساله پادرميانى كند. ايشان قبل از سفر به تهران با مقامات امريكايى گفتوگو كرده و معتقد بود آنان به حسننيت و توانايى ايشان براى حل مساله اطمينان دارند. با ايشان به ديدن امام رفتيم. امام ضمن تشكر از حسنظن آقاى حافظ اسد و قدردانى از پيام محبتآميز آن مرحوم گفتند: «من حل اين مساله را به مجلس شوراى اسلامى واگذار كردهام و قرار است آنها به اين موضوع بپردازند.» همچنين آقاى اولاف پالمه نخستوزير سوئد نيز مايل به انجام اين ميانجيگرى بود كه با جواب مشابه از سوى مقامات ايران مواجه شده بود. به هرحال وقتى اين موضوع را از سفير آلمان شنيدم به ايشان گفتم تا چند ساعت ديگر جواب شما را خواهم داد. به منزل خواهرم رفتم و به اتفاق احمدآقا نزد امام رفتيم و مساله را به اطلاع ايشان رساندم. امام پرسيدند چه راهى به ذهن شما مىرسد؟ من گفتم اگر شما در ديدار عمومى بعدى كه چند روز ديگر خواهيد داشت، به اين مساله بپردازيد و چهار شرط خود را بيان كنيد، من امروز به آنان خواهم گفت منتظر بيانات شما در فلان روز باشند. زمانى كه آنها شرايط شما را شنيدند مطمئن خواهند شد من سرخود و بدون موافقت شما گامى برنداشتهام. امام پذيرفتند و من هم همان شب تاريخ ديدار عمومى امام و نيز مطلبى را كه در مورد حل بحران خواهند گفت به آقاى دكتر ريتسل اطلاع دادم. روز بعد ايشان به من گفت اين نشانه براى آقاى كارتر كافى بوده است و طى چند روز آينده گروهى را به سرپرستى آقاى وارن كريستوفر معاون وزير خارجه امريكا به بن خواهد فرستاد.
در هر صورت من به بن رفتم و با اين هيات در دو نوبت ديدار كردم. حواشى جالبى از اين ديدار قابل ذكر است كه البته در اين مجال نمىگنجد. سخنگوى كاخ سفيد- كه در جلسه حاضر بود- و نيز آقاى گنشر و كسان ديگر برخى نكات را از اين ديدار در خاطرات خود آوردهاند و من هم به تفصيل در كتاب خود شرح دادهام. نتيجه اين جلسه كه با حضور وزير خارجه آلمان و معاون خاورميانهاى ايشان (آقاى شلاگ اين وايت) و هيات پنجنفره امريكايى و من برگزار شد؛ پذيرفتن تمامى شروط ما از سوى هيات بود كه قرار شد نتيجه را به پرزيدنت كارتر اطلاع دهند و در صورت موافقت، ايشان متن توافقشده را امضا كرده و به من بدهند.
در ضمن بحث در مورد اموال شاه؛ من به آقاى كريستوفر گفتم افرادى حقيقى در امريكا هستند كه طى قولنامهاى محرمانه هر كدام مقدارى از اموال شاه را سرپرستى مىكنند. جايى نامى از شاه نيست، چگونه مىشود به اين اموال دسترسى پيدا كرد و با ارائه مستندات آنها را بلوكه و ضبط كرد؟ ايشان گفتند به لحاظ قوانين امريكا اين كار عملى نيست. خلاصه پس از گفتوگوهاى بسيار قرار شد وزارت خزانهدارى امريكا طى اطلاعيهاى از افراد حقيقىاى كه حافظ اموال شاه هستند بخواهد به مقامات مربوطه مراجعه كنند و اموال تحت اشراف خود را گزارش دهند تا راههاى قانونى مورد نظر طى شود.
دو روز بعد آقاى شلاگ اينوايت متن توافقنامه را كه در ۲۵ صفحه تنظيم شده و به امضاى پرزيدنت كارتر رسيده بود، به دوسلدورف آورد و به من تحويل داد. البته تمامى اين قول و قرارها با ضربالاجل تاريخ انتخابات امريكا اواسط اكتبر- دهه آخر مهرماه - گره خورده و پس از آن فاقد ارزش بود چون در آن صورت با شكست انتخاباتى كارتر، كه بسيار محتمل بود، دولت آينده بايد در آن مورد تصميم مىگرفت كه حسب تحليل و تفسير و مصلحتانديشىهاى ما خلاف مصالحمان بود.
روز بعد زمانى كه من در فرودگاه دوسلدورف عازم پرواز به تهران بودم با عدم صدور اجازه پرواز از برج فرودگاه مواجه شدم. بعد از يكى دو ساعت كه از اين تاخير گذشت در پاسخ به اعتراض من مقام دولتىاى كه مرا تا فرودگاه بدرقه مىكرد با جايى تماس گرفت و بعد با ابراز ناراحتى شديد گفت علت عدم اجازه پرواز براى هواپيماى شما مشكلى است كه در فرودگاه مهرآباد تهران رخ داده است. پس از كمى مكث گفت فرودگاه تهران توسط هواپيماهاى عراقى بمباران شده و آسمان ايران ناامن است. بله، روز سى و يكم شهريور بود و جنگ شروع شده بود. با شروع جنگ من به ناچار چند روزى در آنجا ماندم تا سرانجام فرمانده نيروى هوايى وقت طى تماسى تلفنى به من گفت اگر ساعت ورود دقيق مرا به فضاى هوايى ايران بداند با جتهاى نيروى هوايى مرا از مرز تا مهرآباد اسكورت خواهد كرد. همين كار را كرديم.
بلافاصله پس از ورود با مرحوم احمدآقا نزد امام رفتيم و من گزارشى از گفتوگوها و توافقات انجامشده را به اطلاع ايشان رساندم و روز بعد در ديدار با آقاى هاشمى رئيس وقت مجلس متن امضاشده توافقنامه را به ايشان دادم و قرار شد در دستور كار مجلس قرار گيرد. در همان حال به ايشان گفتم اعتبار اين توافقنامه مشروط به رعايت ضربالاجل تاريخ انتخابات امريكاست.
با شروع جنگ تحميلى مسائل و شرايط تغيير كرد. عدهاى از نمايندگان مجلس با اين باور كه امريكا در تحريك عراق به اين جنگ دخالت داشته است حل مساله گروگانها را نوعى تسليم سياسى دانسته و خواهان به تعويق انداختن آن بودند. در عين حال اكثريت نمايندگان و نيز ديگر مقامات حكومتى خواهان پايان دادن هرچه سريعتر به اين مساله بودند. بهرغم همه اينها در طول شهريورماه كار جدىاى روى اين مساله صورت نگرفت تا اينكه مجلس بررسى موضوع را به كميسيون ويژهاى به رياست آقاى خوئينىها واگذاشت. گزارش اين كميسيون در جلسه غيرعلنى روز چهارم آبان ۵۹ توسط آقاى خوئينىها قرائت شد ولى زمانى كه مىخواست راىگيرى صورت گيرد با بيرون رفتن تعدادى از نمايندگان، مجلس از حد نصاب لازم خارج شد. جيمى كارتر در مصاحبه تلويزيونىاى كه روز ششم آبانماه با ريگان داشت، اظهار كرده بود امريكا متعهد مىشود به محض آزاد شدن گروگانها لوازم نظامى خريدارىشده ايران كه در زمان شاه صورت گرفته و در پى پيروزى انقلاب و حوادث پس از آن به ايران ارسال نشده بود به ايران تحويل داده شود.
بالاخره با برگزارى چند جلسه ناموفق و فشار اين و آن و حتى توصيه دفتر امام، مجلس در مورخه يكشنبه ۱۱ آبانماه- دو روز مانده به انتخابات امريكا- در يك جلسه علنى گزارش كميسيون ويژه را مشتمل بر چهار ماده تعيينشده از سوى امام با اكثريت آرا تصويب و به دولت آقاى رجايى ابلاغ كرد. در اينجا بود كه خبردار شدم آقاى نخستوزير به پيشنهاد تنى چند از دوستان- كه نفهميدم چه كسانى بودند- تصميم گرفته است اجراى مصوبه را به آقاى بهزاد نبوى بهرغم ميل ايشان واگذار كند تا با كمك دولت الجزاير وارد گفتوگو با امريكايىها شده و مقدمات آزادى گروگانها و كيفيت تحقق تعهدات امريكايىها را به سرانجام برساند.
مرحوم احمدآقا از من پرسيد آيا مايل هستم به همراه هيات مذكور به سرپرستى آقاى نبوى راهى الجزاير شوم. من كه دليلى براى اين تصميم نمىدانستم و در عين حال مطمئن بودم با اين كيفيت كار آن چيزى كه امريكايىها در نامهاى با امضاى آقاى كارتر متعهد انجام آن بودند، محقق نخواهد شد به سوال ايشان جواب منفى دادم.
- بالاخره چه شد؟
همان طور كه همه مىدانند مذاكرات الجزاير آنقدر به طول انجاميد تا انتخابات امريكا تمام شد و پرزيدنت ريگان وارد كاخ سفيد شد. هنگامى كه ريگان پيروز آماده براى اداى سوگند مىشد، اعلام شد گروگانها تا لحظاتى ديگر فرودگاه مهرآباد را به مقصد فرودگاه فرانكفورت ترك خواهند كرد.
- بالاخره آن چهار شرط و كيفيت نهايى كار و انجام تعهدات امريكا به چه صورت شد؟
با قرارداد يا به اصطلاح بيانيهاى كه به امضاى دو طرف رسيد...
- چرا مىگوييد به اصطلاح بيانيه؟
اگر آنچه را كه اين هيات امضا كردند قرارداد مىناميدند بايد طبق قانون اساسى به تصويب مجلس شوراى اسلامى مىرسيد ولى دادن عنوان بيانيه به آن نوعى دور زدن طرح آن در مجلس بود.