iran-emrooz.net | Sun, 12.09.2010, 8:50
منشور حقوق بشر کورش، در خانه خود غریب است
سعید زندگانی/ جرس
منشور حقوق بشر كورش كبير موسوم به "استوانه كوروش" صبح جمعه نوزده شهريورماه و همزمان با عيد فطر وارد تهران شد تا به رسم امانت و به مدت چهارماه درموزه ايران باستان نگهدارى شود. لوح كورش به صورت پلمپ شده و درمحفظه مخصوص به تهران آورده شد و در خزانه موزه ملى ايران قرار گرفت و صبح شنبه با حضور "رابرت نيل مك گريگور" رئيس موزه ملى بريتانيا، حميد بقائى رئيس سازمان ميراث فرهنگى و گردشگرى كشور و كارشناسانى از دو كشور ايران و انگلستان باز و پس از اعتبارسنجى و انجام مراحل مقدماتى براى نمايش عمومى آماده شود. رايزنى براى نمايش اين اثر تاريخى در ايران بين مقامات ميراث فرهنگى ايران و موزه بريتانيا حدود ۵ سال پيش اواخر دولت خاتمى آغاز شد و اوايل سال گذشته نتيجه داد. اما نمايش منشور كوروش در ايران مقدماتى داشت كه از مهمترين آنها ساخت محفظهاى استاندارد در سطح جهانى براى اين اثر از سوى مسوولان ايرانى بود. اين محفظه شيشهاى با هزينه اى بالا ساخته شد و منشور كورش داخل آن به ايران رسيد. بر اساس تفاهم نامه به امضا رسيده تا پايان مدت نمايش اين اثر در ايران تنها دو نفر حق نزديك شدن و تماس با اين منشور را دارند كه طرف اول نماينده موزه بريتانيا و طرف دوم امين اموال موزه ملى ايران است.
منشور ۲۵۵۰ ساله حقوق بشر
پس از جشنهاى دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهى (۱۳۵۰ خورشيدى) كه لوح كورش به علت مخالفت موزه بريتانيا و تنها براى چند روز به ايران آورده شد، اين دومين بار در طول يكصد سال گذشته است كه اين لوح پس از كشف پا به خاك ايران مى گذارد. حدود سال ۱۲۸۵ خورشيدى "هورمزد رسام" باستان شناس آسورى تبار بريتانيائى اين لوح را هنگام كاوشهاى باستانشناسى در بين النهرين (ميان رودان) و درخرابه هاى معبد "اسگيله" (معبد مردوك خداى بزرگ بابل) يافت و به انگلستان منتقل كرد كه از آن هنگام تاكنون در بخش ايران باستان موزه بريتانيا نگهدارى مى شود.
لوح كورش، استوانه اى است از جنس گل رس به طول ۲۳ و قطر ۱۱ سانتيمتر و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط به زبان اكدى و به خط ميخى بابلى نوشته شدهاست. بررسىها نشان داد كه نوشتههاى استوانه در سال ۵۳۹ پيش از ميلاد مسيح به دستور كوروش بزرگ پس از شكست نبونيد (بختالنصر) و گشوده شدن شهر بابل تحريرشده و به عنوان لوح يادبودى در پايه بنائى در شهر بابل قرار داده شدهاست. در سالهاى اخير آشكار شد كه بخشى از يك لوحه استوانهاى نيزكه آنرا از آن بخت النصرمىدانستند، در حقيقت پارهاى از استوانه كوروش بزرگ از سطرهاى ۳۶ تا ۴۳ است كه در دانشگاه ييل (Yale) در آمريكا نگهدارى مىشد، به موزه بريتانيا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلى پيوست گرديد. كوروش دوم يا كورش كبير، بنيانگذار پادشاهى ايران و آغازگر سلسله هخامنشيان، پس از تسخير بابل در اين شهر تاجگذارى كرد و اعلام عفو عمومى داد؛ اديان بومى را آزاد اعلام كرد؛ براى جلب محبت مردم ميانرودان (بينالنهرين) مردوك كه كهنترين خداى بابل بود را به رسميت شناخت و نيايش كرد؛ هيچ گروه انسانى را به بردگى نگرفت و سپاهيانش را از تجاوز به مال و جان رعايا بازداشت. او تمامى كسانى را كه به اسارت به بابل آورده شده بودند گرد هم آورد و منزلگاه آنها را به ايشان بازگرداند. كوروش همچنين قوم يهود را نيز از اسارت و بيگارى در بابل آزاد كرد. آنگاه به دستوراو، شرح وقايع و دستورات وى روى يك لوح استوانهاى سفالين نگاشته شد به عنوان سنگ بناى يادبودى در پايههاى شهر بابل قرار گرفت تا براى آيندگان به يادگار بماند. فرمان آزادى مردم از طرف برخى اين سند به عنوان نخستين منشور حقوق بشر شناخته مىشود و در سال ۱۹۷۱ ميلادى، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمى سازمان منتشر كرد و بدلى از آن ساخت كه در مقر سازمان ملل متحد در شهر نيويورك نگهدارى مىشود. لوح كورش بيش از چهل سطر نوشته دارد كه در سطرنخست او خود را معرفى مى كند و از سطر دوم تا نوزدهم صفات نكوهيده بخت النصر را بر مى شمارد كه از پرستش خداى بزرگ روى برگرداند؛ معابد الهى را ويران كرد؛ قربانى كردن شهروندان را رواج داد؛ خشونت، بدكردارى و اندوه و غم را در شهرها پراكند و بادخالت در زندگى مردم و آزار آنان تلاش معاش را برايشان دشوار ساخت چنانكه ساكنان سرزمينهاى "سومر" و "اكد" مانند مردگان شده بودند. اينگونه بود كه خداى بزرگ "مردوك" به سوى آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد و كورش پادشاه جهان را به يارى آنان فرستاد. از سطر بيستم به بعد، كورش از انديشه هاى خود سخن مى گويد: "منم كورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَكـَّد، شاه چهار گوشهٔ جهان...ارتش بزرگ من به صلح و آرامى وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزارى به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد.وضع داخلى بابل و جايگاههاى مقدسش قلب مرا تكان داد ... من براى صلح كوشيدم. نـبونيد (بخت النصر) مردم درماندهٔ بابل را به بردگى كشيده بود، كارى كه در خور شأن آنان نبود، من برده دارى را برانداختم. به بدبختىهاى آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم كه همهٔ مردم در پرستش خداى خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. فرمان دادم كه هيچ كس اهالى شهر را از هستى ساقط نكند. مردوك از كردار نيك من خشنود شد...فرمان دادم تمام نيايشگاههايى كه بسته شده بود را بگشايند. همهٔ خدايان اين نيايشگاهها را به جاهاى خود بازگرداندم. همهٔ مردمانى كه پراكنده و آواره شده بودند را به جايگاههاى خود برگرداندم. خانههاى ويران آنان را آباد كردم. همهٔ مردم را به همبستگى فرا خواندم..." اينها را كه مى خوانى و بيش از دوهزار و پانصد سال پيش مى آئى و به امروز مى رسى، به خود مى گوئى كاش كورش بود و مى ديد در سرزمين خود او و نه در ديارى ديگر، حكام اين سرزمين چگونه عرصه زندگى را بر مردم او تنگ كرده اند؛ چگونه نه تنها پيروان آئين ها و اديان ديگر، بلكه كسانى را كه هيچ كس بر مسلمانيشان شك ندارد به جرم جاسوسى و بى دينى به بند كشيده اند؛ چگونه بهترين فرزندان اين كشور ها از خانه رانده و مجبور به مهاجرت كرده اند؛ چگونه زبانها را بريده، دهانها را بسته و قلمها را شكسته اند و اگر كسى هم حرفى زد و سطرى خلاف خواسته آنان نوشت "عناصر خودسر" اما فرمانبر خود را به سراغش مى فرستند... كاش كورش بود و مى ديد "لوح آزادى" او در خانه چقدر غريب است!