iran-emrooz.net | Tue, 24.08.2010, 9:44
من بیست سال است آقای بنی صدر را می شناسم
اکبر گنجی/میهن
نکته ی دیگری هم در این جا وجود دارد که باید بدان توجه کرد. آیت الله خمینی در پاریس از مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی می خواهد که لیستی از افراد متعهد و سیاسی برای عضویت در شورای انقلاب تهیه و در اختیار او قرار دهند. در لیست پیشنهادی آنها، بنی صدر وجود ندارد
۱- اشاره: قسم جلاله ی آیت الله خمینی درباره ی نخست وزیری مهدی بازرگان را از نظر گذراندیم. اما او در همان نامه می گوید:۱
"والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید...والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم...ولله قسم من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم... تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام... از خدا می خواهم...صبر و تحمل عطا فرماید... تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد"[۱].
یادداشت کنونی ناظر به قسم جلاله ی آیت الله خمینی درباره ی انتخاب بنی صدر است. به گذشته باز می گردیم و از دل متون و خاطرات افراد موثر،صدق و کذب شهادت آیت الله خمینی درباره ی خود را بررسی خواهیم کرد.
۲- شناخت بیست ساله ی فرد متقی و خدمتکار: بنی صدر فردی مسلمان و معتقد به حکومت اسلامی بود. همسر او کتاب ولایت فقیه ایت الله خمینی را به فرانسه ترجمه کرده بود. خود او در آبان یا آذر ۱۳۵۲ در نامه ای به دوستش محمد جعفری نوشته بود:
"... جبهه(جبهه ی ملی سوم)باید در دست ما مسلمانها باشد . . . نباید اجازه ی تصمیم را به دیگری واگذار کنند. تجربه های گذشته کافی است که دیگر این اشتباه را نکنیم [بعد به داستان حکمیت و انقلاب مشروطه و نهضت مقاومت ملی اشاره می کند و می گوید]...همین افضل الجهاد[عمر اوزگان: ترجمه ی حسن حبیبی] را به همین قصد منتشر کردیم که این گونه افکار جای خود را به افکاری بدهد که مقتضی با اصل امامت است. امیدوارم مطلب روشن است. اما البته ما مسلمانها باید متحد بشویم و بدون این که اندیشه حکومت اسلامی را باور کنیم نخواهیم توانست در چهارچوب امکاناتی که جبهه در دسترس قرار می دهد مردم را برای حکومت اسلامی بسیج کنیم"[۲].
مطابق سندی که در صفحه ی ۳۶۶ همین کتاب آمده است،در شماره ی اول خبرنامه ی جبهه ملی ایران در اردیبهشت ۱۳۴۷ در خارج از کشور،از دو عنوان "استقلال، آزادی، حکومت اسلامی" و "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" یاد شده است. سابقه ی فعالیت های بنی صدر و نظراتش،دور از چشم آیت الله خمینی نبود.
مخالفان او، درباره ی حجاب همسر و دخترانش با آیت الله خمینی صحبت کرده و عدم التزام آنها به آداب شرعی را به او گزارش کرده بوند. محمد منتظری(فرزند آیت الله منتظری) و هاشمی رفسنجانی در پاریس به منزل او می روند. محمد منتظری گفته است:
"من به اتفاق آقای هاشمی، روزی در منزل بنی صدر مشغول گفت و گو بودیم. نزدیک ظهر دیدیم خانمی که حجاب هم ندارد، میز غذا را می چیند. بعد از این که میز آماده شد، بنی صدر به ما تعارف کرد که غذا آماده است. برای صرف غذا سر میز نشستیم. همان خانم با لباس بسیار نامناسب و زننده روبه روی ما نشست.آقای بنی صدر گفت ایشان خانم بنده هستند.پس از صرف غذا من بنی صدر را کناری کشیدم و به او گفتم که اگر خانم شما همواره این گونه در انظار ظاهر می شود، مصلحت نیست که جلوی شخصیتی مثل آقای هاشمی که روحانی است این گونه بی حجاب بنشینند. بنی صدر گفت که من اصولاً عادت ندارم به زنم بگویم که شما برو در اتاق دیگر بنشین و یا جدا از ما غذا بخور و نمی توانم او را مجبور کنم که تو حتماً باید یک نوع حجاب خاصی را داشته باشی"[۳].
محمد منتظری عین همین مطالب را درباره ی حجاب دختران بنی صدر و نماز نخواندن آنها هم گفته است. می گوید:
"آن ها در خانه جلوی افرادی که به منزل آن ها می آمدند با وضع بسیار بد و نامناسبی رفت و آمد می کردند و هیچ گاه نماز نمی خواندند. یک بار به ایشان گفتم که شما چرا دخترتان را وادار نمی کنید که نماز بخوانند. آن ها بزرگ هستند،صحیح نیست که به شما وابسته باشند و نماز هم نخوانند. وی در پاسخ گفت که من می خواهم خودشان راه خود را انتخاب کنند و من نمی توانم آن ها را مجبور به کاری کنم"[۴].
محل نزاع صدق و کذب این مدعیات درباره ی همسر و دختران بنی صدر نیست،محل نزاع آن است که این مدعیات از سوی افراد مختلف به اطلاع آیت الله خمینی می رسید، ولی او در عین آگاه شدن از این مسائل،وی را به عضویت شورای انقلاب در آورد.علی جنتی(فرزند آیت الله جنتی)در اعتراض به عضویت بنی صدر در شورای انقلاب، همین نکات را با آیت الله قدوسی در میان می گذارد.او در پاسخ می گوید:
"آقایان[هاشمی رفسنجانی و...]هم دل خوشی از آن ها[بنی صدر و قطب زاده] ندارند،اما نظر امام این بود که باید در شورای انقلاب باشند که دیگران فکر نکنند آخوندها آمده اند تا همه ی مراکز قدرت را در اختیار خود بگیرند"[۵].
مطابق فتوای آیت الله خمینی در دوران قبل از انقلاب،اگر مسلمانی چند حکم فقهی را انکار کند، یا عمل به آنها را در صدر اسلام واجب بداند ولی امروز نه، باز هم مسلمان است. در آن مرحله آیت الله خمینی هیچ سخنی درباره ی حجاب بیان نمی کرد. حتی پس از پیروزی انقلاب نیز زنان تا مدتی بی حجاب در همه جا حضور داشتند، تا این که این عمل نامجاز شد.
در پاریس ابراهیم یزدی یکی از نزدیکترین افراد با ایت الله خمینی بود. با برخی از زنان خبرنگار هم دست می داد. آیت الله خلخالی به ایت الله خمینی در پاریس می گوید:"یزدی با دخترها دست می دهد". ابراهیم یزدی در پاسخ خلخالی نوشته است:
"شما به امام خلاف گفته بودید.ایشان از من توضیح خواستند و من توضیح دادم.مسأله دست دادن با چند زن خبرنگار خارجی بود. از جمله خانم خبرنگار نیویورک تایمز حدود ۶۵ ساله که خود انها مقدم در دست دادن شده بودند. و بعد از توضیحات روشن شد که اشکال شرعی هم بر آن مترتب نبوده است. تنها توصیه ی ایشان این بود که به ذهنیت آنهایی که به اینجا می آیند توجه کنید،برخی از روحانیونی که به اینجا می آیند مسائل را درست نمی فهمند. از باب اجتناب از موضع تهمت حتی الامکان استنکاف بشود بهتر است"[۶].
آیت الله بهشتی هم در خارج با زنان دست می داد.آیت الله خمینی هم در آن مرحله نمی توانست سرنوشت یک انقلاب را با دست دادن و حجاب زنان مرتبط سازد. به هر حال، عدم التزام همسر و دختران بنی صدر به حجاب شرعی،مانع عضویت بنی صدر در شورای انقلاب نگردید.
نکته ی دیگری هم در این جا وجود دارد که باید بدان توجه کرد. آیت الله خمینی در پاریس از مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی می خواهد که لیستی از افراد متعهد و سیاسی برای عضویت در شورای انقلاب تهیه و در اختیار او قرار دهند. در لیست پیشنهادی آنها، بنی صدر وجود ندارد:
"مرتضی مطهری،حاج سید ابوالفضل موسوی زنجانی، محمد حسینی بهشتی،هاشمی رفسنجانی،مهدوی کنی،یدالله سحابی،کاظم سامی،مهندس کتیرایی، میناچی،مهدی بازرگان، عزت الله سحابی،احمد صدر حاج سید جوادی،ابراهیم یزدی،عالی نسب،حاج کاظم حاجی طرخانی،سرتیپ علی مسعودی و سرتیپ ولی الله قرنی"[۷].
در لیست های پیشنهادی دیگران هم نامی از بنی صدر وجود ندارد. هاشمی رفسنجانی در ۱۰/۲/ ۱۳۸۰ در این خصوص گفته است:
"در شورای انقلاب بنی صدر و مهندس بازرگان،نهضت آزادی ها و طرفداران جبهه ی ملی با هم نمی ساختند و درگیری داشتند. وقتی که بنی صدر از پاریس برگشت و به دفتر امام آمد، ملی- مذهبی ها مخالف آمدنش به شورای انقلاب بودند. چون ما می بایست پیشنهاد می دادیم که امام تصویب کنند تا بنی صدر به شورای انقلاب بیاید. قطب زاده حتی چشم دیدن بنی صدر را نداشت،لذا در شورای انقلاب نمی توانستند با هم کار بکنند"[۸].
مطابق روایت هاشمی رفسنجانی،پس از تشکیل دولت موقت و رفتن مهدی بازرگان،یدالله سحابی،کتیرایی، حاج سید جوادی و قرنی به دولت؛ حسن حبیبی، عزت الله سحابی، عباس شیبانی،بنی صدر و قطب زاده جایگزین آنها می شوند[۹]. به هر حال،بنی صدر با موافقت آیت الله خمینی یا به دستور خود او ، به عضویت شورای انقلاب در می آید. و در زمان تشکیل دولت موقت، آیت الله خمینی از بازرگان می خواهد تا بنی صدر هم یکی از وزرا باشد. مهدی بازرگان در خاطرات خود نوشته است:
"در یکی از روزهای اول[امام] پرسیدند: وزارتی را برای آقای بنی صدر در نظر گرفته اید؟ گفتم بنده می ترسم به کسی که سابقه ی اداره ی یک مکتب خانه را هم ندارد وزارتخانه بدهم. فرمودند: من او را می شناسم...عرض کردم بنده هم از زمانی که جزو دانشجویان جبهه ی ملی در دانشکده ی حقوق بود آشنایی مختصری پیدا کردم و آن چه شاخص دیده ام این است که اهل همکاری نیست و هیچ کس را قبول ندارد"[۱۰].
آیت الله خمینی،در ۲۰/۷/ ۱۳۵۸، در دیدار با اعضای سمینار دادگاههای انقلاب، طی سخنانی به سابقه ی آشنایی خود با بنی صدر اشاره و شایعاتی که علیه مثلث بنی صدر، یزدی و قطب زاده برساخته می شد را رد کرد و گفت:
"ما اولى كه آمدیم در اینجا، و اینها خیال كردند كه ما این اشخاص را، بعض این اشخاص را، نمى شناسیم، شروع كردند راجع به چند نفرى كه بیست سال من با آنها آشنا [هستم]، مثل آقاى دكتر یزدى ، آقاى بنى صدر ،آقاى قطب زاده ، اینهایى كه من بیست سال با آنها آشنا بودم و اینها بیست سال در خارج خدمت كردند به ضد اینها، به ضد رژیم، عمل كردند، به مجردى كه اینها آمدند، فوراً هى كاغذ مى آمد كه اینها امریكایى هستند! اینها اصلًا مگر فارسى هم بلدند...هر كس را یك جایى ببینند، یك كارى انجام مى دهد مى خواهند هتك حرمتش بكنند، یا ساقطش بكنند...اینها خیال كردند اینها از خارج آمدند و حالا من تازه اینها را دیدم و نمى دانم اینها كى هستند! من مى شناسم اینها را. مردم متقى هستند اینها. مردمى هستند كه براى اسلام كار از آنها مى آید. خوب، این مردمى كه براى اسلام كار از آنها مى آید یكى یكى را كنار بگذارم، كنار بگذارند، و همه را خلع سلاح بكنند، آن وقت كى دیگر باقى مى ماند"[۱۱].
پس از استعفای مهدی بازرگان،آیت الله خمینی می خواست بنی صدر را نخست وزیر کند.فضل الله محلاتی،در این خصوص گفته است:
"وقتی که شورای انقلاب با بازرگان دعوا و اختلاف داشت، امام گفت: خوب بنی صدر را بیاورید و نخست وزیر شود. بازرگان برود و بنی صدر بیاید.آمدند و به بنی صدر گفتند: تو بیا نخست وزیر بشو، شورای انقلاب به ایشان پیشنهاد کرد. بنی صدر قبول کرد منتهی گفت:من وزرا را باید خودم انتخاب کنم و ما نمی دانستیم که او با نقشه از خارج آمده که خودش و اعوان و انصارش هر کدام پستی بگیرند. شورای انقلاب گفت:نخیر،به یکی یکی وزرا ما باید رأی اعتماد بدهیم. او هم قبول نکرد و مسئله منتفی شد. مقصود، امام فرمود: بنی صدر بیاید نخست وزیر شود. چنین چهره ای بود. خوب، آدمی که هم تحصیل کرده است، هم یار امام است، هم با کمونیسم مخالف است، هم با منافقین مخالف است، هم توی شورای انقلاب با دولت موقت بازرگان مخالف است، مقبول به نظر می آید"[۱۲].
از خلال این شواهد،خصوصاً سخنان خود آیت الله خمینی مبنی بر آن که بنی صدر را بیست سال است که می شناسد که فردی متقی و خدمتگذار است،می توان به نگاه او به بنی صدر پی برد. در سال ۱۳۶۳،آیت الله احمد آذری قمی،به همین سخنان آیت الله خمینی در مجلس شورای اسلامی اشاره کرد و گفت:
"پس از سخنان اینجانب در روز چهاردهم مرداد ۱۳۶۳ در مجلس شورای اسلامی که ضمن آن سخنان اشاراتی به مفهوم واقعی ولایت فقیه داشتم و گفتم ولی فقیه وظیفه ای جز ارشاد، نصیحت و راهنمایی ندارد و در مقامی نیست که برای قوه ی مقننه تکلیف معلوم کند، علاوه ی بر آن اضافه کردم که شخص آقای روح الله خمینی تاکنون در امور آقایان بازرگان،قطب زاده و بنی صدر به این عنوان که آقایان را در ۲۰ سال پیش می شناسند و بر ایمان و تقوا و تعهد آنها اطلاع دارد،ما را ناچار از پذیرش این سه نفر در بحرانی ترین روزهای انقلاب اسلامی کرده بود،تأکید کردم که ولی فقیه، حق تعیین تکلیف و صدور احکام برای مجلس را ندارد. دو روز پس از سخنان من در مجلس شیخی به نام[محسن]قرائتی، به خانه ام آمد و به روایتی از حاج احمد خمینی که پیام پدرش را به قرائتی ابلاغ کرده بود،به این مفهوم به من ایفاد کرد:"به آقای آذری قمی بگویند که نفوذ و مقام ایشان به گرد پای نفوذ و مقام شریعتمداری در میان علمای اعلام نمی رسد. بهتر آن است دیگر پا را از گلیم درازتر نکند". وقتی این شیخ این پیام را ابلاغ کرد او را با شدت و عصبانیت و ترتیبی که سزاوارش بود از خانه بیرون کردم و پس از آن به تحقیق پرداختم و دیدم که این پیام صحت دارد. بنابراین لازم دانستم این پیام را به شخص آقای روح الله خمینی بنویسم و ۳۰ فقره رونوشت آن را برای ۳۰ تن از علمای اعلام و دلسوخته ای که در این پنج سال شاهد از بین رفتن احکام شرع و التقاط این احکام و نفوس با فتواهای نادرست بود، و دلی خونین دارند، بفرستم"[۱۳].
ذکر یک نکته در این جا ضروری است. آیت الله خمینی به عدد بیست علاقه ی ویژه ای داشت. می گفت،ارتش و بسیج ۲۰ میلیونی باید درست کرد. اگر این جنگ(جنگ ایران و عراق) ۲۰ سال هم طول بکشد،ما تا سرنگونی صدام آن را ادامه خواهیم داد. از این رو،شناخت ۲۰ ساله ی بنی صدر و یزدی و قطب زاده را هم باید در همین چارچوب در نظر گرفت.
پاورقی ها:
۱- صحیفه ی امام ، جلد ۲۱ ، ص ۳۳۰ .
۲- محمد جعفری، ده سال با اتحادیه در آلمان، ۱۳۸۸، انتشارات برزاوند، فرانکفورت، ص۸۵ - ۸۶ .
۳- خاطرات علی جنتی ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۱۵.
۴- خاطرات علی جنتی ،صص ۱۱۶- ۱۱۵.
۵- خاطرات علی جنتی ، ص ۱۶۹.
۶- خاطرات آیت الله صادق خلخالی ، نشر سایه، ص ۴۵۵.
۷- مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت ، بهمن ۱۳۶۰، ص ۲۹. و:
نهضت آزادی، شورای انقلاب و دولت موقت، سیمای دولت موقت از ولادت تا رحلت ،چاپ اول: زمستان ۱۳۶۱، ص ۲۳.
۸- هاشمی رفسنجانی بدون روتوش،پنج سال گفت و گو با هاشمی رفسنجانی،فرشته ی سادات اتفاق فر و صادق زیبا کلام، انتشارات روزنه،ص ۸۵.
۹- اکبر هاشمی رفسنجانی، مقدمه ای بر صورت مذاکرات شورای انقلاب ،۳/۹/ ۱۳۶۴.
۱۰- مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت ، ص
۱۱- صحیفه ی امام ، جلد دهم، صص ۲۷۹- ۲۷۰ .
۱۲- خاطرات و مبارزات شهید محلاتی ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص ۱۳۸.
۱۳- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۳ ، به سوی سرنوشت،صص ۲۱۹- ۲۱۸ .
منبع: سلسله نوشتارهای اکبر گنجی در همین رابطه در سایت میهن