iran-emrooz.net | Fri, 18.06.2010, 9:41
آيت الله خمينى؛ بى گناه يا...
اكبر گنجى/روز آنلین
چند نكته پيرامون مقاله ى مصطفى تاج زاده
مصطفى تاج زاده شجاعت عملى را با شجاعت نظرى آميخته و حاصلى پديد آورده به نام "پدر، مادر، ما باز هم متهميم"[۱]. شجاعت نظرى يعنى روشنگرى، يعنى جرأت انديشيدن داشتن، و بيرون آمدن از دوران طفوليت و تقليد و مريد بودن(رأى كانت). شجاعت نظرى مهمتر از شجاعت عملى و تحمل زندان و شكنجه است. براى اين كه رويارويى منتقدانه با باورهاى پيشين خود، شرط لازم اين نوع شجاعت است. اگر باورها و انديشه هاى فرد يكى از مهمترين اركان هويت او باشند، شجاعت نظرى يعنى ساختن هويت خود از طريق تغيير و نفى دائمى، و دود كردن و به هوا فرستادن هر آنچه سفت و سخت است.
تاج زاده نوشته است: "همه ى ما در آن دوره[دهه ى اول انقلاب] خطاهاى جدى داشتيم... خطاى ما اين بود كه در مقابل برخى رفتارهاى دادگاه هاى انقلاب موضع نگرفتيم... [حاكمان فعلى مى خواهند] استثناهاى دهه ى اول انقلاب را به قاعده تبديل سازند. واضح تر بگويم، سكوت تأييدآميز درباره ى نحوه ى محاكمات دادگاه انقلاب خطاى ما بود... اعتراف مى كنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه ى نادرست با آيتالله شريعتمدارى و براى حفظ حريم مرجعيت اعتراض مى كرديم، كار به جايى نمى رسيد كه امروز حرمت مراجع و عالمانى همچون مرحوم آيتالله منتظرى و حضرات آقايان وحيد خراسانى، موسوى اردبيلى، صانعى، بيات زنجانى، دستغيب شيرازى، طاهرى اصفهانى، جوادى آملى و... حتى در صدا و سيما مورد تعرض قرار گيرد و كار به جايى برسد كه حتى بيت و نوه امام و حسينيه و مرقد ايشان و نيز آرامگاه مرحومان صدوقى و خاتمى از تعرض مصون نماند... بايد از برخوردهاى ناصوابى كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابى صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيونى كه خواهان فعاليت قانونى بودند و حقوقشان به بهانههاى مختلف نقض شد، پوزش طلبيد... انتقال صفحات درخشان تجربه ى بزرگ نسل انقلاب به نسل كنونى، هنگامى ميسر است كه تكليفمان را با لكههاى تاريك تاريخ خودمان مشخص كنيم".
تاج زاده سركوب ها و زندان ها و شكنجه هاى دهه ى اول انقلاب(دوران آيت الله خمينى) را "استثنا" قلمداد مى كند كه در دوران آيت الله خامنه اى مى رود تا به قاعده و رويه تبديل شود. اين نوعى تحليل ايدئولوژيك است كه در تعارض با واقعيت قرار دارد. سركوب هاى دهه ى اول انقلاب، برنامه ريزى شده، سازمان يافته و بسيار گسترده بود. بدترين دوران زندان هاى جمهورى اسلامى، زندان هاى دهه ى اول انقلاب است كه بدترين نوع شكنجه ها در آن اعمال مى شد. قتل عام تابستان ۱۳۶۷ كه با حكم آيت الله خمينى صورت گرفت، مطابق معيارهاى ديوان بين المللى كيفرى، "جنايت عليه بشريت" به شمار مى آيد. منتها شانس رهبران جمهورى اسلامى اين است كه اين دادگاه نمى تواند به جرائم قبل از سال ۲۰۰۲ رسيدگى كند. شانس ديگر انها اين است كه ايران(همچون اسرائيل و آمريكا) عضو ديوان نيست و ديوان بدون تصويب شوراى امنيت سازمان ملل نمى تواند به پرونده ى ايران رسيدگى كند. شانس سوم رهبران خودكامه ى رژيم اين است كه اعضاى شوراى امنيت سازمان ملل(خصوصا آمريكا كه نمى خواهد پاى نظاميانش به اين دادگاه باز شود) علاقه يى به حقوق بشر و رسيدگى به جرم جنايت عليه بشريت ندارند. با اندكى اغراق مى توان مدعى شد كه وضعيت زندانيان سياسى در زندان هاى امروز ايران در مقايسه ى با دهه ى اول، وضعيت زندگى در بهشت در برابر اسارت در جهنم است. چه كسى نمى داند كه آيت الله خمينى آمر جنايت عليه بشريت(قتل عام تابستان ۱۳۶۷) بود؟ او بود كه به صراحت تمام به ستاد انقلاب فرهنگى دستور داد كه از ادامه ى تحصيل دانشجويان ماركسيست ممانعت به عمل آورند و دانشگاه ها را از اساتيد دگرانديش تصفيه كنند.
دو قرائت
سخنان مصطفى تاج زاده درباره ى آيت الله خمينى را دوگونه مى توان قرائت كرد. اول- وى به دنبال اين است تا دامن آيت الله خمينى را از آن خطا ها و نامردمى ها و جنايات پاك كند. دوم- نوشتار وى پذيرش نقش آيت الله خمينى در آن چيزى است كه او خطاهاى هولناك و لكه هاى تاريك مى خواند، منتها به صورت سربسته تا مريدان را نترساند.
تاج زاده به طور مشخص به برخورد با مراجع تقليد اشاره مى كند و مى گويد ما بايد از ابتدا در مقابل آن شيوه ها مى ايستاديم. در دو قرائت ياد شده، ايستادن، دو معناى متفاوت خواهد داشت. مطابق اولى، ايستادن در مقابل استثناهايى است كه برخلاف ميل آيت الله خمينى صورت گرفت. مطابق دومى، ايستادن معنايى جز مخالفت با شيوه هاى زمامدارى آيت الله خمينى نخواهد داشت. چه كسى جز آيت الله خمينى در پشت آن نوع رفتار با آيت الله شريعتمدارى قرار داشت؟ مگر بدون اذن او كسى جرئت چنان رفتارى را با يك مرجع تقليد مى توانست به تصور درآورد؟ آيت الله منتظرى در اين خصوص گفته است:
"روزى آقاى حاج احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالى كه آقاى سيد هادى نيز حضور داشت به نحو تهديدآميز گفت: "امشب قطب زاده در تلويزيون مطالبى را راجع به آقاى شريعتمدارى مى گويد، شما مواظب باشيد حرفى نزنيد و چيزى نگوييد". بعدً شب مصاحبه آقاى قطب زاده از تلويزيون پخش شد و در اين راستا بود كه به سراغ آقاى شريعتمدارى رفتند، و من از صحت و سقم قضايا بى اطلاع بوده و هستم. بعداً شنيدم آقاى حاج احمد آقا در زندان سراغ آقاى قطب زاده رفته و به او گفته است:شما مصلحتاً اين مطالب را بگوييد و اقرار كنيد و بعد امام شما را عفو مى كند، ولى بالاخره او را اعدام كردند. و باز بعدها از طريق موثقى شنيدم كه جريان ريختن مواد منفجره در چاه نزديك محل سكونت مرحوم امام به كلى جعلى است و واقعيت نداشته است و منظور فقط پرونده سازى براى مرحوم آقاى شريعتمدارى بوده است"[۲].
مگر محمد محمدى رى شهرى، حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامى ارتش در سال ۵۸ و وزير اطلاعات و رئيس دادگاه ويژه ى روحانيت بعدى، مى توانست بدون اذن آيت الله خمينى بر صورت آيت الله شريعتمدارى سيلى بزند و آن مرحوم را مجبور سازد در پشت تلويزيون به آنچه آنها مى خواستند اعتراف كند؟ على محمد بشارتى در اين خصوص گفته است: "ما[سپاه پاسداران] در ملاقاتى كه اواسط سال ۵۸ با امام خمينى داشتيم، گزارشى از فعاليت هاى آقاى شريعتمدارى را خدمت ايشان ارائه كرديم و ايشان نيز تذكرات و توصيه هايى مبنى بر پى گيرى اين مسأله به ما دادند. از آن موقع به طور جدى مسأله را پى گيرى كرديم.... آقاى شريعتمدارى واقعاً مى خواست انقلاب را شكست بدهد و مجدداً رژيم سلطنتى برقرار شود. او دنبال يك انقلاب ليبراليستى بود كه در آن شاه بماند و سلطنت كند. آخوندها هم به هيچ وجه نمى بايست به صحنه بيايند. مهم ترين عنصر آقاى شريعتمدارى، بازرگان بود. بازرگان كه از ترك هاى تبريز بود، خيلى به ايشان علاقه مند بود. اين ها مى خواستند فقط تغيير روبنايى در كشور به وجود آورند. به طورى كه روابط با آمريكا و اسرائيل برقرار و مردم هم به كار و زندگى خودشان مشغول باشند. تبعات اين تفكر قطعاً از بازگشتن شاه بدتر بود... در تلويزيون هم از امام خمينى تقاضاى عفو كرد، اما زرنگى كرد و از روى نوشته خواند. هر چه آقاى رى شهرى از او مى پرسيد ايشان جواب مكتوب مى داد و در پايان هم گفت از حضرت آيت الله خمينى تقاضاى عفو مى كنم؛ بدون آن كه القاب "امام" يا "عظمى" را به كار ببرد. با اين حال امام خمينى او را عفو كردند"[۳].
آيت الله محمد يزدى هم در اين خصوص گفته است: "امام در مقام دفع فتنه ى شريعتمدارى برخوردى هوشمندانه كردند. امام به من ابراز كردند كه وضع ايشان(شريعتمدارى) بدتر از آن است كه آقايان فكر مى كنند. اين جمله احساس باطنى امام را در مورد شخصى كه همدوره ى ايشان محسوب مى شده و با هم بزرگ شده بودند، روشن مى كند... يك روز صبح مرحوم حاج احمد آقا روزنامه اى را آوردند كه در آن راجع به خلق مسلمان مطالبى امده بود. بعد به من گفت: "وقتى اين روزنامه را به امام نشان داديم، امام از توطئه هايى كه آقاى شريعتمدارى در تدارك آن است، عصبانى شدند و گفتند:اين چه بساطى است راه انداخته اند و چرا آقاى شريعتمدارى اين گونه مى كند؟" حاج احمد آقا اين كلام امام را به گونه اى براى من نقل كرد كه گويى معنايش اين بود كه چرا كسى جواب اين توطئه ها را نمى دهد؟... به احمد آقا گفتم:"اگر براى شما مسئله اى نيست، من ظرف همين امروز و فردا برنامه اى مى چينم و در محله ى ترك نشين قم كه در آنسوى پل قرار دارد، با اين جماعت جلسه مى گذارم تا ببينيم حرف حسابشان چيست؟خوشبختانه همه ى قمى ها با ما هستند و مى توانم به نتيجه ى اين نشست مطمئن باشم". حاج احمد آقا از اين پيشنهاد بسيار خوشحال شد و گفت:"بسيار فكر خوبى است و حتى نيازى هم نيست كه من اين امر را با امام در ميان بگذارم. شما مى توانيد كارتان را شروع كنيد". بعد از اين كه از حاج احد آقا جدا شديم، بنده كاملاً برايم مسلم شده بود كه در آن مقطع بايد براى جلب رضايت باطنى امام وارد عمل شوم و در دفع فتنه ى خلق مسلمان بكوشم... در آن روز، بنده سخنرانى مفصلى را عليه حزب خلق مسلمان و آقاى شريعتمدارى ايراد كردم كه ارزش ثبت تاريخى دارد"[۴].
درگذشت آيت الله شريعتمدارى هم تغييرى در نحوه ى برخورد آيت الله خمينى با او ايجاد نكرد. آيت الله منتظرى معتقد بود كه بايد براى او مراسم رسمى گرفته شود و اين نظر را به وزير اطلاعات وقت(رى شهرى) گفته بود. مى گويد رى شهرى:
"يك روز آمده بود اينجا گفت: "من الان منزل آقاى گلپايگانى بوده ام، اين مطلب را به آقاى گلپايگانى گفته ام به شما هم مى گويم، آقاى شريعتمدارى همين دو سه روزه رفتنى است، مبادا عكس العملى از خودتان نشان بدهيد". در حقيقت آمده بود تهديد كند، من به او گفتم"بالاخره آقاى شريعتمدارى يك مرجع است كه تعداد زيادى از تركها به ايشان علاقه دارند، من اگر جاى امام بودم در صورتى كه آقاى شريعتمدارى فوت مى شد در مسجد اعظم يك فاتحه براى او مى گذاشتم، با اين كار مردم خوشحال مى شدند و احساس مى كردند كه مسائل شخصى در كار نيست، به نظر من فاتحه گرفتن براى ايشان يك كار عقلايى است". گفت: "اين نظر شما را به بالا بگويم؟" گفتم:"بگو". اين قضيه تمام شد، آقاى رى شهرى رفت، بعد هم آقاى شريعتمدارى از دنيا رفت، جنازه ى او را كه شبانه آورده بودند آقاى حاج رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند نگذاشته بودند، بعد از چند روز من رفتم جماران ديدم آقاى شيخ حسن صانعى و احمد آقا اين مطلب را دست گرفته اند كه بله، منتظرى مى گويد امام براى شريعتمدارى فاتحه بگذارد، و اين كار را مسخره مى كردند. تا اين كه يك شب كه ما با امام جلسه داشتيم، در آن جلسه همه ى مسئولين، آقاى هاشمى، آقاى خامنه اى، آقاى موسوى اردبيلى، آقاى موسوى نخست وزير و احمد آقا هم بودند، در ضمن صحبتها من اين مطلب را به امام گفتم كه: "چه اشكال داشت طبق وصيت آقاى شريعتمدارى كه به آقاى صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان در آن نيمه شب اجازه مى دادند آقاى صدر بر آقاى شريعتمدارى نماز بخواند؟ اين به كجاى انقلاب لطمه مى زد؟ ولى حالا كه نگذاشته ان آقاى صدر همه ى اين جريانات و جريان بازداشتش را در يك جزوه ى هفتاد هشتاد صفحه اى نوشته است، خيلى هم محترمانه نوشته، به كسى هم توهين نكرده است، اما اين نوشته در تاريخ مى ماند و بعد آينده حضرتعالى را محكوم مى كنند، مى گويند آقاى خمينى نگذاشت به يك نفر مرجعى كه رقيبش بود نماز بخوانند". وقتى من اين حرف را زدم امام ناراحت شدند و جمله ى تندى راجع به آقاى شريعتمدارى گفتند كه من خيلى تعجب كردم و حكايت از اين داشت كه ذهن ايشان را نسبت به آقاى شريعتمدارى خيلى مشوب كرده اند، گفتم بالاخره ايشان وصيت كرده بودند كه اين شخص بر او نماز ميت بخواند و مانع شدند. مرحوم آيت الله گلپايگانى نيز راجع به جلوگيرى از تشييع و احترامات لازمه نسبت به جنازه ى آن مرحوم اعتراض كردند"[۵].
آيت الله روحانى
آيت الله خمينى هيچ مرجع تقليدى را كه موضعى انتقادى اتخاذ مى نمود را تحمل نمى كرد. به عنوان نمونه اى ديگر، آيت الله سيد صادق روحانى قابل ذكر است. آيت الله محمد يزدى در ين مورد گفته است: "مدتى بعد مرحوم حاج احمد آقا نزد آقاى روحانى رفتند و صحبتهايى توأم با اندرز و تهديد با ايشان داشتند. بعد از آن، مرحوم حاج احمد آقا به بنده گفت:شما يك بار به ملاقات آقاى روحانى برو و با ايشان صحبت كن"... با اصرار حاج احمد آقا، پذيرفتم كه يك بار به ملاقات آقا سيد صادق بروم. وقتى به بيت ايشان مراجعه كردم، به استقبال بنده آمد و احترام زيادى قائل شد. بعد وارد بحث شديم. مدعى بود كه بيمار است و قصد دارد براى معالجه به خارج برود، اما امام به او اجازه ى خروج نمى دهد. گفتم:"مگر شما چه كسالتى داريد كه در ايران قابل علاج نيست؟ هر دكترى در داخل ايران كه مورد نظر شماست، برايتان فراهم مى كنيم. خروج شما از كشور باعث مى شود كه عده اى از افراد گرد شما جمع شوند و شما مركز ضد انقلاب شويد و اين امر نه به مصلحت شماست و نه انقلاب.. " بعد گفت: "فاميلهاى من در خارج هستند و من براى صله ى رحم مى خواهم آنها را ببينم". گفتم:"صله ى رحمى كه به زيان نظام تمام شود، مشروع نيست"... بنده جوابيه ى مفصلى[در پاسخ به نامه ى آيت الله سيد صادق روحانى] براى ايشان نوشتم و ايشان در پاسخ بدان، مجدداً عليه انقلاب و دستگاه قضايى موضع گرفته بود... بعدها براى من مسلم شد كه بعضى منتسبين ايشان هم مسئله دار و مسئله ساز بوده اند"[۶].
فرض كنيد آيت الله صادق روحانى در اعتراض به رژيم جديد قصد هجرت از ايران را داشت. چرا آيت الله خمينى او را از اين حق محروم كرد؟ پس از انتخاب آيت الله منتظرى به قائم مقام رهبرى به وسيله ى مجلس خبرگان، آيت الله صادق روحانى در جلسه ى درس خود به آن انتقاد كردند. سپس كلاس هاى او را تعطيل كردند و خودش را هم در منزلش محصور نمودند. آيت الله منتظرى به شدت به اين عمل اعتراض مى كند و خطاب به وزير اطلاعات مى گويد: "آقاى رى شهرى، اين كار درست نيست و به ضرر من هم هست، ممكن است آقاى سيد محمد روحانى فكر كند كه اين كار از ناحيه ى من صورت گرفته، من با اين كار مخالفم". گفت:"آخه ايشان نبايد اين حرفها را بزند". گفتم:"ايشان يك آدم ملايى است و حق اظهار نظر دارد... اين اندازه بايد به ايشان حق داد كه نظرش را در درسش بگويد"... با آقاى رى شهرى هم سر اين قضيه دعوا كردم، منتها او به حرف من گوش نداد"[۷].
رفتار با ديگران
بازداشت مفتى زاده هم مورد ديگرى بود كه آيت الله منتظرى به آيت الله خمينى در حضور سران قوا اعتراض كرد و گفت:
"او[مفتى زاده] در بين مردم كردستان مورد توجه است و به انقلاب هم خدمت كرده است و زندانى بودن او سوژه اى است كه علماى اهل سنت در كشورهاى ديگر نيز آن را به رخ ما مى كشند و ما را محكوم مى نمايند و مى گويند: "اين چه وحدتى است بين شيعه و سنى كه شما آن را مطرح مى كنيد؟". ايشان[آيت الله خمينى] از صحبت من بسيار عصبانى شدند و جمله اى را نسبت به آقاى مفتى زاده فرمودند"[۸].
آيت الله منتظرى به حصر آيت الله قمى هم اعتراض كرد. در اين خصوص گفته است: "اصلاً اين مسأله ى حصر علما و مراجع از بدعتهاى جمهورى اسلامى است و قدرت روحانيت و مرجعيت را شكست. من نسبت به حصر آيت الله قمى نيز اعتراض داشتم، از جمله يك شب سران و مسئولين در منزل من بودند، به وسيله ى آقاى حاج احمد آقا به مرحوم امام پيغام دادم كه حصر آقاى قمى و آقاى روحانى به ضرر اسلام و انقلاب و نظام است. آقاى قمى با اين همه مبارزات در حصر باشند به حساب حضرتعالى گذاشته مى شود و بد است، احمد آقا هم ظاهراً قبول كرد ولى در عمل كارى صورت نگرفت و حصر ايشان ادامه يافت"[۹].
كل پروژه اى كه درباره ى آيت الله منتظرى به اجرا در آمد، برنامه ى خود آيت الله خمينى بود. در آن زمان حتى افرادى چون هاشمى رفسنجانى و ديگر زمامداران اصلى رژيم، مخالف آن اقدام بودند، اما آيت الله خمينى به هيچ وجه كوتاه نيامد. رى شهرى در ظلم عظيمى كه بر آيت الله منتظرى رفت، مطابق دستورات آيت الله خمينى اقدام مى كرد. وقتى نامه ى شديد الحن آيت الله خمينى را به آيت الله منتظرى تحويل مى دادند، نامه ى توبه نامه و اعتراف به خطاهاى عظيم را هم ضميمه كرده بودند كه آيت الله منتظرى زير بار امضاى آن نرفت. درى نجف آبادى در اين خصوص گفته است: "انتشار خاطرات آقاى منتظرى نشان مى دهد ميان بينش و روش ايشان با سلوك حضرت امام تفاوت اساسى وجود داشت و عزل ايشان عاطفى و يا تحت تأثير مرحوم حاج احمد آقا نبوده است، بلكه اين موضع گيرى براساس وظيفه و تشخيص شرعى و قانونى و عقلى بوده است. امام به درستى احساس خطر كردند كه رهبرى نظام نبايد در اختيار آقاى منتظرى و عوامل ايشان قرار گيرد"[۱۰].
هاشمى رفسنجانى هم در اين خصوص نوشته است: "آيت الله منتظرى در اظهارات خودشان، صريحاً از دولت، مجلس، قوه ى قضائيه و جنگ انتقاد مى نمودند و رسانه هاى داخلى و خارجى، مواضع ايشان را بزرگنمايى مى كردند؛ چيزى كه با توجه به شرايط، مورد رضايت شخص امام و مسئولان كشور نبود... امام نظر مساعدى به وضع بيت ايشان و اطرافيان نداشتند و نگرانى خودشان را صريحاً در جلسات ملاقات با سران قوا ابراز مى داشتند و از ما مى خواستند، براى نجات نظام و شخص آقاى منتظرى اقدام كنيم و جلسات مكرر ما با ايشان در قم و تهران و مذاكرات مفصل و تكرارى هم مشكل را حل نمى كرد. رفته رفته امام به اين نتيجه رسيدند كه خودشان بايد براى حفظ وضع فعلى و آينده ى نظام اقدام كنند و چند بار صريحاً در جمع سران نظرشان را ابراز كردند كه از طرف ما با اظهار نگرانى از نتايج آن، عكس العمل داشت. سرانجام قاطعيت امام وارد عمل شد كه نتيجه ى آن... عزل آيت الله منتظرى از منصب قائم مقامى رهبرى بود"[۱۱].
على اكبر ناطق نورى هم در خصوص نقش آيت الله خمينى در داستان بركنارى آيت الله منتظرى و ديگر مسائل حول و حوش آن گفته است: "ادامه ى ماجرا را آقاى رى شهرى تعقيب كردند. ايشان مستقيماً از امام دستور مى گرفتند و مى رفتند به تدريج مكاتبه ى بين امام و آقاى منتظرى شروع شد. امام گاهى تعبيرهاى تندى به ايشان مى فرمودند... اعتقاد من اين است كه در ماجراى آقاى منتظرى و نامه ى ۶/۱/۱۳۶۸ بزرگان ما از روى حسن نيت غفلت بسيارى كردند. اگر مى گذاشتند آن گونه كه امام تشخيص مى دادند، عمل مى شد، همه چيز حل مى شد... امام ايشان را واقعاً خوب مى شناختند و اگر به تشخيص ايشان عمل مى شد، اكنون كارشكنى ها و كارهاى ضد انقلاب نبود. اندازه اى كه ايشان(آقاى منتظرى) با اين ماجرا و دروغ پردازى ها و افشاى مصالح كاملاً سرى نظام، به كشور و انقلاب خيانت كرد، هيچ كس نكرده است و اگر مى گذاشتند، اين همه ضد انقلاب و وابستگان اين ها اين قدر جسور نمى شدند. اولاً امام ايشان را خوب شناخته بود و تصميم گرفته بود كه همان نامه ى ۶/۱/ ۱۳۶۸ از راديو قرائت شود. آقاى هاشمى و بعضى آقايان ديگر و خود مقام معظم رهبرى، پيش امام رفتند تا جلوى پخش اين نامه را از رسانه ها و راديو بگيرند؛حتى آقاى هاشمى گريه كرده بود كه اگر اين نامه خوانده شود، خيلى وضع به هم مى ريزد و امام را قانع كرده بود. البته حضرت امام به احترام اين بزرگان كوتاه آمد والا ايشان قلباً از اين كار راضى نبود و معتقد بود كه بايد افشا بشود. در آن نامه امام عبارتى به اين مضمون آورده است كه من مى بينم جاى تو را كه اگر اين كارها را نكنى، در قعر جهنم هستى؟واقعاً با اين كتاب خاطرات[آيت الله منتظرى] بعضاً دروغ كه آقاى منتظرى نوشتند، من احساس كردم كه همان جمله ى امام در مورد ايشان رخ مى دهد و اين حرف ها قعر جهنمى است"[۱۲].
رفتار با مصدق
آيت الله خمينى مصدق را مسلمان نمى دانست. مى گفت: "يك گروهى كه از اولش باطل بودند من از آن ريشه هايش مى دانم، يك گروهى كه با اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتى كه مرحوم آيت الله كاشانى ديد كه اين ها خلاف دارند مى كنند و صحبت كرد، اين ها يك سگى را نزديكى مجلس عينك به آن زدند و اسمش را "آيت الله" گذاشتند. اين در آن زمان بود كه اينها فخر مى كنند به وجود او، او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكى از علماى تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگى را عينك زده اند. به اسم "آيت الله" توى خيابان ها مى گردانند. من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلى خواهد خورد. و طولى نكشيد كه سيلى خورد. و اگر مانده بود، سيلى بر اسلام مى زد"[۱۳].
در يكى از جلسات ستاد انقلاب فرهنگى با آيت الله خمينى كه تنها على شريعتمدارى، جلال الدين فارسى و عبدالكريم سروش حضور داشتنته اند، در پايان جلسه، شريعتمدارى با احترام كامل از آيت الله خمينى مى پرسد مسلم نبودن مصدق مبتنى بر چه مداركى است؟ آيت الله خمينى مى گويد: "مدارك زياد است. يكى از آنها اين است كه آيت الله خادمى به من گفت يك روز در مجلسى وقت نماز عصر مى رسد، مى خواهند نماز بخوانند، مصدق مى پرسد نماز عصر چند ركعت است؟ ". يعنى مصدق نمى دانسته نماز عصر چند ركعت است. جلال الدين فارسى به او مى گويد: "ولى مصدق وجوه شرعى خود را به مدرسه ى... پرداخت مى كرد". آيت الله خمينى به بحث پايان مى دهد و نكته ى مهمى را گوشزد مى كند. مى گويد:"در اين كشور نبايد هيچ كس مطرح شود".
آرى، مسأله اين بود، در اين كشور هيچ كس نبايد مطرح شود. هر كس مطرح مى شد، كارش را مى ساختند. در دهه ى اول انقلاب، بايد، فقط آيت الله خمينى مطرح مى گشت، پس از آن هم، بايد، تنها ايت الله خامنه اى مطرح شود و ديگران كارشان ساخته بود و هست. نگوئيد آيت الله خامنه اى از "خط امام" خارج شده است، او بيش از هر كس ديگر به "خط امام" ملتزم است. مگر "خط امام" جز اين است كه "حفظ نظام از اوجب واجبات است" و براى حفظ نظام، مى توان "كليه ى احكام اوليه ى اسلام چون نماز و روزه و حج را تعطيل كرد"؟ آيت الله خامنه اى در حال عمل به همين فرامين است. زندان كردن مخالفان، حمله ى اوباش به بيت مراجع تقليد(آيت الله منتظرى، آيت الله صانعى و... )، عزل مراجع تقليد از مرجعيت، بى دين و ضد انقلاب و جاسوس خواندن موسوى و كروبى، و... همه، عين "خط امام" است. اگر جاى آيت الله منتظرى قعر جنهم است، جاى موسوى و كروبى و صانعى كجاست؟جاى اولى را آقاى خمينى تعيين كرد، جاى بقيه را خامنه اى تعيين خواهد كرد. آيت الله خمينى نظريه ى ولايت مطلقه ى فقيه را جعل كرد، نه آيت الله خامنه اى. دومى، به نظرات و فرامين اولى عمل مى كند. اين رژيم، رژيم دروغ و نيرنگ است. دستگاه سلطانى شبانه روز در حال برساختن دروغ هاى تازه است[۱۴].
پاورقى ها:
۱- رجوع شود به لينك: http://norooznews. info/news/۱۷۸۳۹. php
۲- خاطرات آيت الله منتظرى، ص ۲۷۰.
۳- خاطرات على محمد بشارتى، عبور از شط شب، مركز اسناد انقلاب اسلامى، صص۲۵۲- ۲۴۴.
۴- خاطرات آيت الله محمد يزدى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، صص ۵۱۳- ۵۱۱.
۵- خاطرات آيت الله منتظرى، صص ۲۶۹- ۲۶۸.
۶- خاطرات آيت الله محمد يزدى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، صص ۴۷۷- ۴۷۵.
۷- خاطرات آيت الله منتظرى، صص ۲۶۸- ۲۶۷.
۸- خاطرات آيت الله منتظرى، ص ۲۶۹.
۹- خاطرات آيت الله منتظرى، ص ۲۶۸.
۱۰- خاطرات و مبارزات درى نجف آبادى، مركز اسناد انقلاب اسلامى، صص ۲۴۷- ۲۴۶.
۱۱- كارنامه و خاطرات هاشمى رفسنجانى در سال ۱۳۶۵، اوج دفاع، دفتر نشر معارف انقلاب، ص ۲۴.
۱۲- خاطرات على اكبر ناطق نورى، جلد دوم، مركز اسناد انقلاب اسلامى، صص۶۸- ۶۷۹.