iran-emrooz.net | Sat, 29.05.2010, 14:37
خيام از زبان دكتر ندوشن
كريم فيضى
بانگ شادى از درون غم
اشاره: خىّام در زبان فارسى بيش از هر بزرگ ديگر با ابهام روبروست. چند سؤال در برابر اوست كه به هيچ يك با اطمينان خاطر نمىتوان پاسخ داد: يكى آنكه آيا او هيچ شعر گفته و اين رباعىهاى موجود مربوط به همان حكيم رياضى دان است؟ دوم آنكه اگر گفته، چه تعداد رباعى است؟ سوم آنكه اين رباعىهاى منتسب به او كدامها از آن اويند و كدامها از ديگران؟ و آخر آنكه اين مرد چه مىخواسته است بگويد؟
در باب خيام چگونه بايد تحقيق كرد و روش تحقيقى كه مىتواند متناسب باشد، به چه صورت است؟
از زمانى كه فارسى درى، مأمورىّت بيان تفكّر ايرانى را برعهده گرفت، انديشة ايرانى در چند جهت حركت كرد، تا بتواند به همة جوانب زندگى پاسخگو شود. خىّام بيانگر تيرهاى ازانديشهاى است كه ديگران هم كم و بيش به آن پرداخته بودند: از جمله رودكى و فردوسى، و آن اغتنام وقت است، يعنى بهرهگرفتن از مواهب مشروع زندگى.
با توجه به پراكندگى آثار خيام در فلسفه و رياضى و نجوم و مشخص نبودن ميزان رباعيات، تا چه اندازه مىتوان در خيام قائل به نظام فكرى شد؟
خىّام دو شخصىّت داشته، يكى علمى و اجتماعى كه از اين بابت مورد تكريم مردم زمان خود بوده و به او لقب «حجهالحق» داده بودند. جنبة ديگرش انديشة درونى اوست كه در رباعىها تجلّى يافته. بدينگونه ما با دو خىّام سروكار داريم، يكى آنكه از جانب مردم زمان شناخته شده بوده و ديگرى آنكه او در خلوت درون خود با آن سروكار داشته.
خيامى كه از خلال رباعيات خيامى قابل رؤيت است، چه چهرهاى دارد و به عبارت ديگر خيام نيشابورى از خلال رباعيات چگونه ظاهر مىشود؟
انديشههائى كه از خلال رباعىّات تراوش مىكنند، مبىّن آنند كه گوينده اش مىخواهد روشن بين باشد، پردة اوهام را از جلو چشم خود برگيرد. اين نوع بينش، گويندگان ديگر هم با آن آشنا بودند، ولى تفاوت در آن است كه آنان با كنايه و اشاره حرف زدهاند، درحالى كه خىّام با صراحت نظر خود را بيان كرده.
ويژگى منحصر به فرد خيام شاعر چه مشخصه و مسئلهاى است؟
مشخّصة خىّام همان كم گويى و گزيده گويى اوست، و اين آن است كه چندانديشة پايهاى را در گفتههايى مقطّر بيان كرده است.
بنياد و ساختار انديشه و تفكر خيام را در طول اين چند قرن چه چيزى ارزيابى مىكنيد؟
آنچه خىّام گفته، مىتوان گفت كه زبان حال بشرىّت است؛ از اين روست كه در سراسر جهان دلنشين افتاده، البتّه تعداد رباعىهايى كه بتوان با خيال آسودهترى به خىّام نسبت داد، اندك است: حدود هشتاد، بقىّه را ديگران گفتهاند، و چون نمىخواستند كه نام خود را بر آنها بنهند، به نام خىّام شهرت يافته و چهرهاى دگرگون شده به اين مرد بخشيده. در هر حال اين رباعىهاى الحاقى هم از جانب يك فارسى زبان سروده شدهاند و حاكى از نشيب و فراز انديشة ايرانىاند.
آيا مىتوان خيام را محصول تعارض دين و انسان و تعارض هست و بايد و ناهماهنگى زمين و آسمان دانست؟
مجموع اين سرودهها حاكى از ناخشنود بودن بشر از سرنوشت خاكى خود است. فاصلة ميان آرزو و امكان است، يعنى بشر به همة آنچه دلخواهش هست، دسترسى پيدا نمىكند. تفاوت ميان پرواز روح و پاى بندى جسم است. هر قالبى كه بخواهد زندگى را مقىّد بكند، مورد اعتراض بوده است.
شرايط تاريخى و فرهنگى عصر خيام، با سياست و اقتصاد حاكم بر آن، تا چه اندازه در تكوين وجودى خيام و پديد آمدن منظومة فكرى او مؤثر افتاده است؟
شرايط زندگى زمان خىّام بسيار نامطلوب است. دورة سلجوقى يكى از بدترين دورههاى تاريخ ايران است: مواضعة ميان سلجوقيان و خلافت بغداد. استيلاى تعصّب و بيداد، و همين هم هست كه كشور را سرانجام براى يورش مغول آماده مىكند؛ زيرا اركان كشور از هم گسيخته است. (توضيح آن را در كتاب ناردانهها آورده ام).
جايگاه خيام در ميان جريان الحاد در اسلام يا جريان الحادى چه جايگاهى است و يا مشابهتهاى فكرى خيام با كسانى چون ابوالعلاء معرى يا زكرياى رازى قانونمند است يا تصادفى؟
انديشة متفكّر ايرانى نمىتواند يك جهتى حركت كند؛ چند جانبه است و قابل تفسير مىماند. نظر مرحوم صادق هدايت كه خىّام را يك بىاعتقاد كامل معرّفى مىكند، گمان مىكنم كه سر به افراط مىزند، كسانى هم كه در مقابل، او را عارف منش مىدانند، تخىّل دلخواه خود را به كار مىاندازند. خىّام گرد عرفان از نوع مولوى و عطّار نمىگردد؛ ولى معنوىّتى را قبول دارد از نوع آنكه آدمى «گوهر انسانى» خود را از ياد نبرد.
در طول تاريخ همواره ميان خواص و عوام در تفسير خيام اختلاف نظر وجود داشته است. درباب خيام كدام يك از خواص و عوام به واقع نزديكترند؟
در كلام ادبى، يك مسأله اين است كه هر كسى ميل دارد آن را به صلاح خود يا دلخواه خود تفسير كند. كلام خىّام هم از اين عارضه مصون نمانده است. بعضى همان رويه را گرفتهاند كه از باد و بهار و عيش حرف مىزند؛ ولى طبيعى است كه در پشت آن منظور ديگرى است. حرف بر سر بنيادهاست.
رهاورد انديشه خيامى چيست و با دنياى امروز و زندگى امروز چه نسبتى دارد؟
جان كلام خىّام آن است كه روال زندگى در مجموع، به كام آدميزاد نيست. پس لااقل بايد از مواهب طبيعى بهرهگرفت. نداى خىّام بانگ شادى است كه از درون غم برمىآيد و جستجوى معنا در زندگى.
ميان خيام و نيچه چه ارتباطى وجود دارد؟ آيا مىتوان گفت: خيام نيچة اول است و نيچه خيام دوم؟
در نيافتم كه ارتباط خىّام با نيچه چه مىتواندباشد. نيچه، حماسة مرد برتر را سر مىكند، خىّام حديث زندگى و مرگ را مىسرايد.
هويت فكرى خيام در طول تاريخ فرهنگ و انديشه و ادب ايران و اسلام چه تأثيرى در شكلگيرى ديدگاههاى مختلف نهاده است؟
خىّام، همانگونه كه گفتم فكر تازهاى نياورده. همان را گفته كه پيش از او كسانى به آن اشاره كرده بودند. تازگى كار او در آن است كه با بيانى كوتاه و كوبنده حرف زده است؛ از اين رو بيشتر در يادها مانده و به آن استناد شده.
جنبة ادبى خيام را چگونه ارزيابى مىكنيد و ديدگاهتان درخصوص زيبايىشناسى و بلاغت رباعيات او چيست؟
اگر حدود هشتاد رباعى از ميان رباعىهاى منسوب به خىّام بيرون بياوريم، آنها را داراى ارزش درجة اوّل مىبينيم. كوتاه و استوار و لطيف، داراى زبانى رسا. بقىّه قابل اعتنا نيستند و بعضى از آنها شأن خىّام را مشوّش كردهاند.اين هشتاد رباعى را از اين جهت به خىّام نزديكتر مىبينيم كه همخوانى دارند با آن دو رباعى مورد اعتراض نجم الدين رازى. اين مرد با آنكه دشمنى با خىّام داشته و او را «فلسفى و دهرى و طبايعى» خوانده، ندانسته به او خدمتى كرده؛ زيرا موجب شده است كه الگويى از رباعىهاى اصل به دست آيد. در مقابل، فيتز جرالد كه قصد دوستى و خدمت داشته، با آميختن رباعىهاى بدل با اصلىها، سيمايى به خىّام بخشيده كه او را از عمق انديشة او جدا مىكند. خوشبختانه انديشة واقعى خىّام، بعد از او، در كسانى چون حافظ و سعدى هم راه پيدا مىكند و مىنماياند كه تا چه اندازه ريشه دار است.
در ميان تحقيقات انجام شده در باب خيام كدام اثر را خوب ارزيابى مىكنيد و ديدگاهتان دربارة ترجمههاى صورت گرفته از رباعيات چيست؟
من همة تحقيقات راجع به خىّام را نديده ام. راجع به او در خارج و داخل زياد حرف زده شده است. موضوع اين است كه خىّام معروفترين گويندة ايرانى در خارج از ايران شناخته شده است، و علّتش آن است كه او به كوتاهى و روشنى چيزى گفته است كه ديگران هم كم و بيش همان را احساس مىكنند. ما هر لحظه احساس خىّامى را در برابر خود داريم؛ يعنى گذشت عمر. متأسفانه براى همه كس توفيق به كار بستن توصىة حكيم نيشابور فراهم نيست؛ زيرا او مىگويد: درياب دمى كه با طرب مىگذرد!
ميان خيام مولانا از يك سو و خيام و فردوسى و حافظ از سوى ديگر چه همانندىها و چه تفاوتهايى وجود دارد؟
ميان اين چهار گوينده، با همة تفاوتها، يكانديشة مشترك هست و آن اين است كه هر چهار از زندگى و مرگ حرف مىزنند و در يك نقطه به هم مىرسند؛ يعنى سرنوشت انسان كه به علّت برخوردار بودن از هوشمندى سرحلقة آفرينش شده است. اين اوست كه مىداند كه هست، و اين را هم مىداند كه چندى بعد ديگر نخواهد بود.
از رئيس جمهورى سابق روسيه (پوتين) نقل مىشود كه گفته است: من لحظههاى دشوار زندگى را با خواندن رباعيات خيام مىگذرانم. وجه آرامبخشانه رباعيات خيام چيست و چرا؟
ارزش خىّام هرگز با خواندن يا نخواندن امثال پوتين تغيير نمىكند. شايد پوتين هم با خواندن خىّام يك لحظه متوجّه مىشود كه وقت خود را در راه بهترى مىتوانسته است صرف كند
سهم خيام از فرهنگ ايرانى تا چه حد است؟
در تاريخ يك سرزمين بىشماره اشخاص مىآيند و مىروند، در ميان آنان افراد نيكوكار، خدمتگزار و زحمتكش هم هستند؛ ولىاندكند كسانى كه نقطة روشنى در آسمان خاكسترى رنگ كشور بر جاى نهاده باشند. خىّام يكى از آنهاست.
ettelaat.com