سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - Tuesday 3 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 31.01.2010, 10:42

ملكى مى‌داند؛  زندانى بازنشستگى ندارد


رضا عليجانى/جرس

۱۱ بهمن ۱۳۸۸

در زندگى خيلى كارها بازنشستگى دارد. اما، خيلى كارها هم بازنشستگى ندارد. معمولا كارهايى كه بازنشستگى‌ دارد براى هدف يا اهدافى است كه گاه بنا به علل و ضرورت‌هايى، از طرق ديگر نيز تأمين مى‌شود (مثل حقوق و حقوق بازنشستگى)، اما هدف يا اهداف كارهاى نوع دوم معمولا فقط از طريق خود همان كار ميسر مى‌شود.
«زندانى» (زندان رفتن و بر زندان شدن) نيز در برخى جوامع كه ناعدالتى، ستم و انحصارطلبى ريشه‌هايى كهن دارد، يكى از كارهاى بدون بازنشستگى است. بنابراين اگر هر جاى جهان زندانى بازنشستگى داشته باشد، ولو به ترور و آدم ربايى هم متهم باشد، لااقل در ايران قاعده ظالمانه نانوشته‌اى بين دوطرف، زندانى و زندانبان (و در واقع زندان ساز!) وجود دارد كه «زندانى بازنشستگى ندارد». (بسان جوامعى به شدت تحت ستم و تبعيض طبقاتى و فقر و فلاكت كه مرد و زن و كودك تا آنجا كه مى‌توانند، تا آخرين نفس بايد «كار» كنند و بازنشستگى ندارند.) و اين را محمد ملكى خوب مى‌داند.
آخرين بازداشت ملكى دارد به شش ماهگى‌اش مى‌رسد. او، به همراه دكتر ابراهيم يزدى، اينك مسن‌ترين زندانيان سياسى ايران‌اند. نسل ما معمولا از بزرگان نسل ملكى، چهره‌هايى به يادمانده از دوران جوان‌ترشان را در خاطره و حافظه ثابت خود دارد. و وقتى عدد سن آنها در برابر چشمانش قرار مى‌گيرد، اندكى حيرت و «نكند اشتباه باشد» به ذهنش مى‌رسد. مثلا وقتى سن نزديك به هشتاد ابراهيم يزدى را مى‌بيند؛ هنگامى كه دوستانش براى نجات تن رنجورش اطلاعيه مى‌دهند و از موضعى انسانى، و نه سياسى، خواهان آزادى او مى‌شوند. اما در مورد ملكى، بدن خميده، موهاى سراسر سفيد و تن رنجور، عدد سن‌اش را برايمان عادى و باورپذير كرده است.
ملكى شاعر قبيله ما، ايرانى‌هاست. او در سراسر زندگى‌اش بيشتر با دل‌اش انديشيده و بر طراز آن زيسته است. او كتاب شعر هم دارد، در باره زندگى پيامبر اسلام. نگاه شاعرانه او به زندگى، به سياست، به دوستان و دشمنانش، هميشه مملو از عاطفه، عشق و خشم و ديگر فراز و نشيب‌هاى انسانى يك شاعر بوده است. شاعرى نيز بازنشستگى ندارد.
ملكى با حس‌اش، عاطفه‌اش، و منطق و عقلانيت وجودى اين نگاه به جهان و زندگى رفتار كرده است. گاه رفتار او و مواضع‌اش، بر برخى و گاه بسيارى معمولى نمى‌آمده است. آن را تند و غيرمعقول مى‌دانسته اند. اما تنها در حس و تشبيه و اغراق و تمثيل نگاه وجودى شاعرانه است كه رفتار ملكى قابل فهم است.
در نگاه و منطق وجودى شاعرانه؛ عاطفه و محبت به زندگى و به ديگران، ردپايى پررنگ و قوى دارد. بارها شاهد دلسوزى از سوز دل او براى زندانيان، خانواده‌شان، بازماندگان زندانيان گذشته و بويژه نگاه مسئولانه به بيكارى و ندارى و بيمارى و... آنها بوده‌ام. و وقت گذارى و برخورد پيگيرانه و متعهدانه، در حد توان و امكانات‌اش، براى ديگران. تا رسيدن به هدف، نه يك دلسوزى موردى و تمام. امكانات او هم نه مادى، بلكه دلسوزى‌ها و روابط و آشنايى‌هايش با ديگران و ريش گرو گذاشتن و وساطت براى حل مشكل بوده است. وگرنه ملكى هيچ دل به دنيا نبسته بود. سلامت و سادگى زندگى او و همسر هميشه همگام (و همراه با يكديگر)ش جلوى چشم همگان بوده است. يك بار وقتى عدد ناچيز حقوق بازنشستگى‌اش را گفت عرق شرم سردى بر تن‌ام نشست. ملكى و بسيارى از هم نسلان او كه اينك يا در زندان كوچك و يا در زندان بزرگ تحت فشار و سختى و گروگانگيرى‌اند، اگر يك «آرى» مى‌گفتند، امروز بر بالاترين مقامات تكيه زده و از صف درون نظام بودن بهره‌ها برده بودند.
شاعر قبيله ما عاشق است. عشق جوهر اصلى شاعرى است. او عاشق انسان‌هاست، مردم‌اش، كشورش (و حتى خودش!). اين عشق او را همچون مرادش، طالقانى، بلند نظر و دريادل كرده است. در ميان هم‌سن‌هاى ملكى كمتر در حد او يافت مى‌شود كه به صاحبان همه انديشه‌ها و تفكرهاى دينى و غيردينى هم چون او احترام بگذارد؛
برمسئله حقوق زنان حساس بوده، بينديشد، گشوده برخورد كند و در صحنه حاضر باشد؛
در رابطه با حقوق اقوام، اصلا نگاه و منظر داشته و هراس از احتمالات ضعيف، به دل راه ندهد و قصاص قبل از جنايت تجزيه طلبى نكند؛
به لحاظ انديشه (و انديشى دينى كه بدان تعلق خاطر دارد) «به روز» باشد و هم چون طالقانى، بتواند نسل و سرمشق عوض كند و جديدترين آراء را بحث و نقد و هضم و دفع بگذارد؛
و به راحتى با جوانى شايد از دو نسل بعد از خود مفاهمه داشته و نگاه شان را بفهمد و حرف دلشان را نيز... و شايد همين كار او را باز به زندان كشانده است.
و اين عشق و منطق خاص آن است كه ملكى را تا مرز هشتاد سالگى در حركت و مبارزه اش و در زندان هاى مكررش سرپا نگه داشته است.
اما در طى اين مسير او در كنار همسرى بوده است كه خود نيز سرشار از اين خصيصه هاست. صداى گرم اش كه ديگر حالا از پشت گوشى بيشتر به گوشمان مى رسد هميشه سرشار از معنويت و توكلى است كه از عشق، عشق به خدا و معنويت و معنادارى زندگى، سرچشمه مى گيرد و سرما و گرماى روزگار و تنگى و وسعت زندگى اثر چندانى بر آن ندارد و او را كه خود يك عمر در اين راه تلاش، بلكه هميشه دويده است و زندگى اش را در اين راه گذاشته، آرام و صبور ساخته است. و مى دانم كه در بسيارى مواقع سختى روزگار براى خانواده زندانى، بيشتر از خود زندانى است كه از فشار بازجويى رسته و در گوشه اى حبس شده است...

و ملكى و خانواده اش، عاشق اند و خوب مى دانند كه عشق هم بازنشستگى دارد.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024