iran-emrooz.net | Wed, 23.09.2009, 10:28
از مسلمانسالاری تا مردمسالاری
احمد امینیان
(فشردهی یک سخنرانی در بروکسل)
در این گفتار کوشیدهام بسیار کوتاه و شاید هم کمی تحریکآمیز سنجشی میان گفتمان سیاسی اسلامی و مردمسالاری غربی ارائه دهم. در آغاز از مسلمانسالاری سخن گفته، این اصطلاح شاید نامأنوس را باز میکنم و سپس به اصطلاح مردمسالاری میپردازم.
مسلمان فردیست که با پذیرش کیش اسلام وارد گروهی از مردان و زنان میشود که نامش «امت» است. امت دو ویژگی جوهری دارد: از سویی جماعتی متشکل از افراد همسنخ و همراه است که یگانگی خودرا در بعد معنوی و دینی نشان میدهد و از سوی دیگر بیانگر وجود جامعهای قومی سیاسیست که در آن فرد مسلمان به عنوان عنصری حاکم و مستقل امت را بنیاد مینهد. فردیت مسلمان در این بعد و در همگرایی او با دیگر مسلمانان مترادف با اصطلاح مردم است. بنابراین امت هم جامعهای معنوی و هم جامعهای سیاسی است. تاریخ و اندیشهی معنوی سیاسی اسلام از بدو شروع تا کنون با چنین تلقی دوگانهای از مدیریت آدمیان، که آن را جهانشمول نیز میپندارد، درگیر بوده است.
امت چهرهی یگانهایست که توامان معنای افقی و عمودی دارد. هر مسلمانی که این دو جنبۀ امت را که اصل جوهری اسلام است رعایت کند، به عنوان عضو کامل جامعهی اسلامی شناخته شده و از برابری با دیگر مسلمانان برخوردار است. هیچگونه تمایز نژادی، قومی، زبانی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نمیتواند این برابری را از میان بردارد. بر این پایه هر مسلمانی حق دارد در ادارۀ امت و جامعۀ اسلامی شرکت کند. تنها تمایزی که میان یک مسلمان با مسلمانان دیگر وجود دارد، همانا بر پایهی پرهیزگاری و یا مبنای اخلاقی است. همه کشمکشهای جوامع اسلامی برای ادارۀ امت اسلامی از این شرط ناشی میشود.
به این ترتیب شیوهی ادارۀ دولت یا حکومت اسلامی و شکل نظام آن بر مسلمانسالاری قائم است. مسلمانان به عنوان افراد متساوی و تشکیلدهندهی امت، شهروندانی هستند که حق دارند جامعۀ معنوی دینی و مدنی را اداره کنند. هر مسلمانی حق دارد قانون اساسی امت را که قرآن باشد مد نظر قرار دهد و با توجه به پرهیزگاری معناهای آن را زندگی بخشد. یعنی به آن بر پایهی قدر و اختیار خود روح دهد. آرمان جامعۀ اسلامی در برقراری حاکمیت امت پنهان است. همهی جنبشهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی اسلامی بر اساس چنین رویکردی جامعه را اداره کرده، کوشیدهاند هرکدام به تنهایی خود را بیانگر تحقق آن بدانند.
حقوق شهروندی
در دیدگاه مسلمانسالاری، فقط مسلمان است که شهروند واقعی و حقانی محسوب میشود و میتواند از حقوق کامل برخوردار باشد. نامسلمانان در ارتباط با و بر پایهی قانون اساسی امت اسلامی یعنی قرآن، که معنایی جهانشمول دارد، متعین میشوند. افراد و یا ملتهایی (به معنای اسلامی، یعنی جماعت دینی مدنی) که تا حدی همخوان با قانون اساسی امت اسلامی (قرآن) هستند، میتوانند از یک رشته امتیازات برخوردار باشند.
اینان به عنوان هموندی درجه دوم در جامعۀ اسلامی محسوب میشوند که میتوانیم از لحاظ مقایسه آنان را به آن خارجیانی شبیه بدانیم که در جامعۀ میهمان اجازهی اقامت و کار و آزادی نسبی دارند، ولی حق رأی و شرکت در ادارهی امور کشور ندارند. این نامسلمانان حق اداره امور شخصی و فرهنگی خودرا داشته از حمایت دولت یا حکومت اسلامی برخوردار میشوند. حق سیاسی آنان در حد شهروند درجه دو میباشد.
افراد و ملتهای دیگری که همخوان با قانون اساسی (قرآن) و تفاسیر حقوقی آن نباشند، برعکس شهروندان درجه دو، هیچ حقی در جامعهی اسلامی نداشته، امنیت و حیثیت آنها از سوی دولت مسلمانسالار حمایت نمیشود. اینان وابسته به منطقۀ کشتار و جنگ هستند و وجودشان به هیچ وجه برای امت جامعهی اسلامی قابلپذیرش نیست. بیدینان و همه پیروان اندیشهها و یا دینهای غیر از مسیحیت، یهودیت و به اعتباری کیش زرتشت، شامل این حکم هستند.
بدین سان در نظام مسلمانسالاری، شهروندی محدودیت دارد و بسته است. مهمترین اشکال اندیشهی سیاسی مسلمانسالاری در همین محدودیت است، زیرا مسلمان را مترادف با انسان میداند و نه جزیی از انسانیت. اگر مسلمانسالاری بخواهد به جامعهای آزاد و باز راه پیدا کند بایستی برای این معضل بنیادین جهت ادارهی جوامع انسانی راهی نظری و یا فقهی پیدا کند. و گرنه در نهایت قادر نخواهد بود در برابر شهروندسالاری آزادیخواه ایستادگی کند.
دیدگاه مردمسالار
مردمسالاری یا دموکراسی بنیاد نظریۀ سیاسی خودرا بر مفهوم «دموس» استوار کرده است. این واژه در یونانی به معنای مردم یا شهروند است. یعنی کسانی که حق دارند در ادارهی امور جامعه و جهتگیریهایش شرکت کنند. بنابراین یک شهروند پیش از هر چیز کسیست که حق رأی دارد. کسی که میتواند نظر و عقیدهاش را بیان کند. میتواند قانون را بنویسد یا آن را تعبیر و تفسیر کند. میتواند دیدگاههای خود را در بارهی سنجیدارها، ارزشها و یا شیوههای زندگی در جامعه بیان کند.
بنابرین «دموس» یک جامعۀ انسانی است که پیوند هموندانش بر پایهای اخلاقی یا معنوی نیست، بلکه تشکیل شده از افرادی است که بر اساس منافع مدنی، حقوقی و مادی قشرها و یا گروههای گوناگون اجتماعی، از درون «مردم» که یونانیان آن را «لائوس» مینامیدند بر میآید تا میان تنشها و خواستههای ناهمساز موازنه برقرار کند.
در مردمسالاری میان «مردم» و اصل شهروندی، رابطهای فرارونده، استکمالی و گسترشپذیر وجود دارد. شهروندی محدود است، یعنی همهی مردم را در بر نمیگیرد، اما این امکان را فراهم میسازد که بر اساس تحول جامعه، حقوق به تمام لایهها و طبقات جامعه گسترش یابد، یعنی همان چیزی که در مسلمانسالاری ناممکن است، زیرا شهروندی اسلامی به مسلمانی محدود میشود، مگر اینکه تحولی نظری یا فقهی به وجود آید.
در حال حاضر همداستانی و گفتگو میان مسلمانسالاری و مردمسالاری بسیار دشوار به نظر میرسد، زیرا هردو دارای پیشینه تاریخی بسیار پیچیدهای هستند. اما باید پذیرفت که به علت همسایگی اندیشهها، با وجود تفاوت جوهری میان این دو دیدگاه، هر دو توانستهاند ارام آرام به فهم و درکی متقابل از هم برسند. این درک میتواند مسلمانسالاری را به این اندیشه وا دارد که چگونه میتواند از چنبرهی "شهروندی بسته" بیرون آید. این مهم را در نوشتههای مسلمانان نواندیش میبینیم که میکوشند با کارهای نظری یا فقهی تازه دریچههای نوینی به روی جامعۀ سیاسی اسلامی باز کنند.
مسلمانان چگونه میتوانند در نظام مسلمانسالار حقوق شهروندی را به همهی مردم (نه تنها به امت بلکه به همهی هموندان جامعۀ ملی) گسترش دهند؟ چگونه میتوانند به عنوان فرهنگی که ادعای جهانشمولی و انسانخواهی دارد در جامعهی جهانی برای ساختن جامعهای اخلاقی و سیاسی شرکت کنند؟ چگونه میتوانند محدودیتهای مسلمانسالاری را حذف کرده، شهروندسالاری همگانی را دریابند؟ یعنی آن گونه از مردم سالاری که بسته نباشد و اجازه دهد شهروندان بیانگر طرحهای گوناگون زندگی جمعی باشند؟ اینها پرسشهاییست که جنبشهای مسلمان متدین یا مسلمان فرهنگی بایستی برایشان پاسخهای در خور خرد و اندیشه بیابند.
شرکت مسلمانان در پهنهی گفتگو در بارهی شهروندسالاری نمیتواند دور از تنش باشد، ولی بایستی این تنشها با کندوکاو در مبانی و آثار بخردانهی مفاهیم اجتماعی - سیاسی و همچنین ارزشهای معنوی اخلاقی منجر به برداشتی همگرا شود تا همهی فرهنگها و عقاید بتوانند خود را در آن بازیابند؛ زیرا برای رسیدن به اجماع تعهد شهروندی ومدیریت مسئول بایستی پیش از هر چیز شرایط گفتگوهای ژرف را با هدف گونهای از جهانشمولی که تنوعها و تفاوتها را پاس بدارد، آماده کرد. مسلمانان نواندیش اکنون وارد یک بازی جهانی شدهاند با ادعای جامعهای آزاد، برابر و دادگر. از همین رو بایستی با شکل و محتوای عقاید و اعمال خود بتوانند تمام اندیشهها و سلیقهها را در بر بگیرند. تنها با چنین رویکردی است که مسلمانسالاری میتواند از سوی جوامع دیگر به عنوان نیرویی مثبت و بزرگ تلقی شود و اعتماد آنها را جلب کند.