iran-emrooz.net | Fri, 19.06.2009, 10:35
حماسه خس و خاشاك
سبزينه
امروز قرار ما ميدان امام خمينى بود. چون ديشب آن اتفاق وحشتناك در منزل و محل مسكونى ما افتاد كه با يورش وحشيانه لباس شخصىها مواجه شده بوديم تقريبا تا۴ صبح نتوانستيم بخوابيم و به همين علت صبح با يك سردرد بدى از خواب بيدار شدم و نتوانستم سر كار بروم. روز را استراحت كردم و طبق قرار قبلى ساعت ۱۶ عصر به توپخانه (ميدان امام خمينى) رسيدم. به سختى خودم را به نزديك ايستگاه مترو رساندم پس از مدت كوتاهى خبر دارشدم كه جمعيت تا ميدان فردوسى و طرف ديگر تا ابتداى خيابان شيخ هادى در خيابان امام خمينى گسترده اند. اين روزها اعتراضات مدنى هم ميهنان ما زبانزد تمام عالم شده است. همه چيز زيبا است نوع رفتار ميليونها هموطن حاضر در تجمعها نشان از مدنيت بالايى دارد. به همديگر كمك مىكنند، جوانترها همواره مواظب مسن ترها هستند، در راه بازگشت حوالى خيابان شيخ هادى كه با انبوهى ازمردان ضد شورش مواجه شديم خود به خود زنجيره انسانى در اطراف جمعيت شكل گرفت و همديگر را به آرامش دعوت مىكردند. ساعت حدودا ۱۹ از همراهانم خداحافظى كردم از كوچه پس كوچهها رد مىشدم تا به ميدان انقلاب برسم بسيج و لباس شخصىها دور از جمعيت تمام كوچه پس كوچهها را اشغال كرده بودند و چون مشخص بود كه عابرين از تظاهرات بر مىگردند با چشم غره و گاهى نيشخند منتظر واكنش عابرين بودند. به انقلاب كه رسيدم سوار ماشينم شدم در خيابان هم سوارهها كارناوال سبز راه مىاندازند و وقتى به يكديگر مىرسند علامت پيروزى را به هم نشان مىدهند. شب كه تلويزيزيون فارسى آمريكا را نگاه مىكردم مصاحبه با ناصر زر افشان توجهم را جلب كرد: "اين مردمى كه در خيابان هستند به بهانه مير حسين به خيابان ريختند و الا برايشان مهم نيست چه كسى رئيس جمهور شود. شور و هيجان مردم براى حضور در خيابان هر روز كمتر مىشود. بازنده اصلى اين جنبش مردم هستند. اساسا همه چيز در دعواى بين هاشمى و احمدى نزاد خلاصه مىشود "اينها نكات كليدى سخنانش بود بسيارى از اين نكات را تلويزيون جمهور اسلامى نيز مىخواهد به مردم ايران القاء كند و بعيد نيست سردمداران رسانه ملى پس از شنيدن مصاحبه جالب ناصر زرافشان از تلويزيون آمريكا در آيندهاى نزديك به وى پيشنهاد مصاحبه بدهند.
آقاى ناصر زرافشان! مدافع قهرمان خلق لطفا خودتان را به توده مردم نزديكتر كنيد، به شعور مردم احترام بگذاريد و عينك دهه ۶۰ را از چشم بيرون آوريد...
جمعه بيست و نهم خرداد ۱۳۸۸ سبزينه
عربده لباس شخصىها در حياط مجتمع مسكونى ما
ساعت ۳۰/۱ بامداد روز پنج شنبه ۲۸ خرداد۱۳۸۸
ساعت ۲۰/۱۲ شب بود كه فرزند و همسرم در خواب بودند، و من هم تلويزيون را نگاه مىكردم و چون روز قبلش در تظاهرات ميدان هفت تير بوديم خسته بودم و از اينرو كمى در خواب و بيدارى نيز قرار داشتم كه ناگهان با سرو صداى زيادى در كوچه از جا پريدم همسرم و فرزندم از خواب پريدند و همسرم ناگهان فرياد زد آمدند توى حياط، از پنچره نگاه كردم ديدم پنج موتورى دو تركه با تجهيزات كامل در حياط منزل حزب الله - ماشاء ا... مىخوانند. يكى از اهالى مجتمع موقعى كه با رييموت درب پاركينگ را بازكرده بود كه ماشين خودش را داخل بياورد فرصتى ايجاد شد كه ارازل بسيجى به داخل ساختمان بريزند. دقيق تر نگاه كردم ديدم حدود ۳۰ موتور سوار در ابتداى كوچه شعار مرگ بر منافق مىدهند، و بقيه در داخل كوچه ما با باتوم بر در و ديوار مىكوبند و عربده مىكشند كه چرا الله اكبر گفتيد. آن پنج موتور سوار ولگرد هم با قمه و زنجير و به راحتى چرخى در صبقات پاركينگ مجتمع مسكونى ما زدند و در حالى كه به همه اهالى مجتمع ناسزا مىگفتند از درب مجتمع خارج شدند. بيرون از ساختمان كه رسيدند پير مرد حدودا ۶۰-۷۰ ساله اى مقابلشان قرار گرفت و اعتراض كرد، يكى از آنان با باتوم بر كتف پير مرد كوبيد، پيرمرد كيتفش را گرفت و آرام بر زمين نشست، همه اينها شايد در عرض ۵ دقيقه اتفاق افتاد. من كه سعى در آرام كردن فرزند و همسرم كه شوكه شده بودند داشتم لباس پوشيدم و پايين رفتم به دم در كه رسيدم چهل موتور سوار به كوچه روبرويى رسيده بودند و متعاقب آن عربده كشى و شيون زنان و كودكان.. تقريبا همه اهالى كوچه از منزلشان به كوچه آمده بودند و نفرتشان را هر كدام به نوعى از نوچه هاى احمدى نژاد نشان مىدادند. يكى از همسايهها مىگفت از امشب امنيت شهر را به سپاه و بسيج سپردهاند.