iran-emrooz.net | Sun, 17.05.2009, 18:15
جاسوسى كه طرد شد
شیوا فرهمند راد/چه میدانم...
بهتازگى در اينترنت به نام لئونيد شبارشين Leonid Shebarshin برخوردم، و نيز دوستى از كودتاى "دارودستهى هشتنفره" در اتحاد شوروى پيشين بر ضد ميخائيل گارباچوف ياد كرد. اين دو نكته بهيادم آورد كه هفده سال پيش مطلبى دربارهى لئونيد شبارشين، كار او در ايران، و آن كودتاى نافرجام ترجمه و تأليف كردم كه جائى منتشر نشدهاست. البته در همان هنگام نوشته را براى نشريهى چشمانداز كه به سردبيرى ناصر پاكدامن در پاريس منتشر مىشود فرستادم، اما چاپش نكردند. اكنون دستى بر سر و روى آن نوشته كشيدهام و كوتاهترش كردهام كه در پى مىآيد. هنگام ويرايش اين نوشته، گشتى ديگر در اينترنت زدم و مطالب تازهترى يافتم، از جمله دربارهى كوزيچكين و توطئهى قتل او بهدست جوانان تودهاى، كه در پايان از آنها نيز ياد مىكنم.
ولاديمير كوزيچكين Vladimir Kuzichkin كنسوليار دوم سفارت شوروى در تهران در دوم ژوئن ۱۹۸۲ به انگلستان گريخت و اطلاعاتى را در اختيار امآى۶ انگليس و سياى امريكا گذاشت. اين اطلاعات كمى بعد در پاكستان به محمد غرضى فرستادهى حبيبالله عسكراولادى تحويل دادهشد و گفته مىشود كه همين اطلاعات بهانهاى شد براى دستگيرى رهبران و اعضاى حزب توده ايران و سپس اعدام آنان. در بسيارى از نوشتهها از نقش كوزيچكين سخن رفتهاست و من نيز در با گامهاى فاجعه اشارههايى به آن كردهام. او در سال ۱۹۹۰ كتاب خاطرات خود را با عنوان Inside the KGB: My life in Soviet espionage منتشر كرد كه من بىدرنگ ترجمهاش كردم. اين ترجمه به شكل دنبالهدار در نشريهى راه آزادى منتشر مىشد، اما با انتشار ترجمهى كامل كتاب در ايران (ترجمه اسمعيل زند و حسين ابوترابيان، چاپ چهارم، نشر حكايت، تهران ۱۳۷۶) انتشار ترجمهى من در راه آزادى متوقف شد. بخش نخست ترجمهى مرا در اين نشانى مىيابيد.
***
در تاريخ ۱۹ تا ۲۱ اوت ۱۹۹۱ در اتحاد شوروى پيشين كودتاى نافرجامى بر ضد رهبر كشور ميخائيل گارباچوف صورت گرفت. يكى از اعضاء رهبرى هشتنفرهى كودتا ولاديمير كريوچكوف Kryuchkov رئيس كاگب بود كه با شكست كودتا دستگير و زندانى شد، در سال ۱۹۹۴ بخشوده شد، و در سال ۲۰۰۷ درگذشت. معاون اول كريوچكوف در كاگب و رئيس ادارهى كل يكم (ادارهى اطلاعات و جاسوسى) لئونيد شبارشين بود كه بىدرنگ پس از شكست كودتا به دستور گارباچوف به رياست كل كاگب رسيد. اما اين رياست شبارشين بيش از يك شبانروز دوام نياورد. يلتسين و ديگران سادهانگارى گارباچوف را بر او خرده گرفتند، او را وا داشتند كه شبارشين را از رياست كاگب بركنار كند، و واديم باكاتين Vadim Bakatin به اين مقام گمارده شد.
شبارشين از ماه مه ۱۹۷۹ (ارديبهشت ۱۳۵۸) عهدهدار رياست دفتر نمايندگى كاگب در سفارت شوروى در تهران بود و در ماه مه ۱۹۸۳ (ارديبهشت ۱۳۶۲) همراه با هفده ديپلمات ديگر سفارت شوروى از ايران اخراج شد.
پس از بركنارى شبارشين از رياست يكروزهى كاگب، يك مأمور ناشناس كاگب به نشريهى اخبار مسكو Moscow News مراجعه كرد و مطالبى دربارهى شبارشين و كاگب بيان كرد. چند روز پس از آن نيز روزنامهى ايزوستيا Izvestia با خود شبارشين گفتوگو كرد تا او بتواند به اتهامها پاسخ گويد. در هر دوى اين گفتوگوها مطالبى در بارهى دوران فعاليت شبارشين در ايران و نيز پارهاى مطالب جالب ديگر به ميان آمدهاست. در زير خلاصهاى از اين دو گفتوگو آورده مىشود.
۱
[نسخهى انگليسى اخبار مسكو، شماره ۴۱، اكتبر ۱۹۹۱]
ناتاليا گئووركيان: بهنظر مىرسد كه دستگاه اطلاعاتى ما از حوادث ماه اوت رو سفيد در آمد. آيا همينطور است؟
مأمور ناشناس: من با اطمينان مىتوانم بگويم كه اين سازمان هيچگونه سهم عملى در اين ماجرا نداشت. اما از سوى ديگر ترديدى ندارم كه همهى معاونان كريوچكوف و از جمله شبارشين و بسيارى از دستياران شبارشين در سازمان اطلاعات مىبايست از حوادثى كه در شرف وقوع بود، آگاه باشند. من مىترسم كه با رياست ۲۴ساعتهى شبارشين بر كاگب بسيارى از اسناد ناپديد شدهباشند.
ن. گ.: پيداست كه شما چندان علاقهاى به شبارشين نداريد...
مأمور ناشناس: مسأله علاقه يا بىعلاقگى نيست. از شبارشين در شگفتم. البته در طول همهى اين سالها مىبايست مىفهميدم كه بسيارى از زيردستان كريوچكوف در حال طراحى عمليات و بررسى و نقشه كشيدن هستند.
ن. گ.: اما در ايزوستياى دو روز پيش يكى از سركردگان دستگاه اطلاعاتى از شبارشين بسيار تعريف كردهاست.
مأمور ناشناس: او و شبارشين از سالهاى دانشجوئى و از هنگامى كه هر دو خبرچين كاگب بودند، با هم آشنا بودند. [...] سياست كريوچكوف در گزينش كاركنان بسيارى از همكاران مرا شگفتزده مىكرد. پيرامون او افرادى گرد آمدهبودند كه هر يك در عمليات شكستخوردهاى شركت داشتند.
ن. گ.: يعنى شبارشين را متهم مىكنيد كه در كار خود خطائى كردهاست؟
مأمور ناشناس: شبارشين كار خود را از وزارت امور خارجه آغاز كرد و دبير سفارت ما در پاكستان بود. او هنگامىكه دستيار رهبرى شبكهى جاسوسان مستقر در هندوستان بود، توجه كريوچكوف را جلب كرد. در آن هنگام اوضاع سياسى اين كشور بغرنج بود و رهبرى شبكهى جاسوسان ثابت ما در آنجا قادر نبود اين اوضاع را بهدرستى تجزيه و تحليل كند. در نتيجه رهبران ما به خطا رفتند. با توصيهى همان مأموران، ما اينديرا گاندى را پس از نخستين كنارهگيريش رها كرديم و پشتيبانى از او را به سود خود ندانستيم، او را ناديده گرفتيم، به سفارت دعوتش نكرديم و از پشتيبانى او خوددارى كرديم. رئيس شبارشين در هندوستان ژنرال ياكوف پروكوپىيويچ Yakov Prokopyevich [ياكوف پورفيريهويچ مديانيك Pofiryevich Medyanik درست است - مترجم] يكى از مغزهاى متفكر قمارى بود كه اعزام نيرو به افغانستان و لشگركشى گسترده و همهجانبهى كاگب به اين كشور را بهدنبال آورد. بعد هم شبارشين پسر خود را كه هيچ سابقهى درخشانى نداشت با اعمال نفوذ در مقامى نشاند كه اغلب ژنرالها را بر آن مىگماشتند. حتى پيش از آن نيز همهى كاركنان اطلاعات از مشاهدهى آنكه اتاق كار پدر و پسر در يك راهرو قرار دارد، در شگفت بودند. به پيشنهاد همان ياكوف پروكوپىيويچ، شبارشين را براى كار با شبكهى جاسوسى به ايران اعزام كردند. اكنون او فرصتى طلائى داشت تا مهارت خود را، كه انكار ناپذير است، در شرايط بغرنج اين كشور بهكار بندد. اما درست هنگامى كه او در آنجا بود يكى از بزرگترين افتضاحهاى تاريخ معاصر اطلاعات كشور ما رخ داد. يكى از زيردستان او بهنام كوزيچكين به خدمت دستگاه اطلاعاتى بريتانيا در آمد. با وجود همهى شواهد روشن، شبارشين همچنان مأموريتهاى پر مسئوليتى به او مىداد و از اينجا بود كه مأموران ارزشمندى لو رفتند و پس از يك رشته حوادث، ايرانيان بسيارى كشته شدند و بسيارى افراد بىگناه اعدام شدند.
ماجرا از اين قرار بود: كوزيچكين كه به خدمت بيگانگان در آمدهبود، شبكهى پر ارزشى از منابع اطلاعاتى محلى را لو داد. بريتانيائىها كه از تيره كردن مناسبات ميان ايران و اتحاد شوروى سود مىبردند، اين اطلاعات را پنهانى به ايرانيان رساندند، و حاصل آن تار و مار شدن حزب توده ايران بود. گفته مىشود كه شبارشين با رفتار پر نخوت و نابخردانهاش كوزيچكين را بهسوى خودفروشى راندهاست. خواه به اين علت يا هر علت ديگرى، كوزيچكين ناگهان ناپديد شد. همه مىدانند كه شبارشين واكنش سريعى نشان نداد، همهى توان خود را در دفاع از كوزيچكين بهكار برد و احتمال همكارى او با بريتانيائىها را رد كرد. شبارشين همچنين اطلاعات غلط به رهبرى داد و كوشيد به آنان بقبولاند كه كوزيچكين به احتمال زياد به قتل رسيدهاست. كمى بعد كوزيچكين سُر و مُر و گنده از بريتانيا سر در آورد [كوزيچكين در خاطراتش نوشتهاست كه پس از فرار او مقامات كاگب شايع كردند كه تروريستهاى افغان او را ربودهاند.- مترجم]. سازمان ما از همهى اين ماجرا بهخوبى آگاه است. شبارشين بهخاطر يك مأمور خطاهاى نابخشودنى بسيارى مرتكب شد.
حتى پيش از اين نيز او لغزشهاى جدى در كار نشان دادهبود. از همان ابتدا هم در يك مأموريت جاسوسى در پاكستان نتوانستهبود اطلاعات لازم را دربارهى منبع اطلاعاتى و شرايط تماس خود كسب كند. در نتيجه، براى پرهيز از دستگيرى شبارشين، لازم شد كه او را بهسرعت و به شكل اضطرارى به شوروى بر گردانند. پس از آن مدتى در ستاد مركزى ماند و كارهاى پيشپاافتاده به او مىسپردند...
ن. گ.: و هيچكدام از اين خطاها مانع از بالا رفتن او تا حلقهى پيرامون كريوچكوف نشد.
۲
[ايزوستيا Известия، تاريخ ۱۱ اكتبر ۱۹۹۱، به روسى]
ايزوستيا: روزنامهها مىنويسند كه شما در مقام معاون كل كاگب نمىتوانستيد از تدارك كودتا بىخبر بودهباشيد. شايد علت بركنارى شما از مقام تازهتان اين بود كه روابط خيلى نزديكى با كريوچكوف داشتيد؟
شبارشين: پيشتر دربارهى اين موضوع توضيح دادهام. من هيچ اطلاعى از تدارك كودتا نداشتم. كريوچكوف در سخنرانىهاى خود بهعنوان رئيس كاگب و در گفتوگوهايش با همكارانش، همواره به پايبندى خود به قانون تأكيد مىورزيد و ما را نصيحت مىكرد كه بايد پيگيرانه روح و كلام قانون را دنبال كنيم. ما گمان مىكرديم كه موضع حقيقى كريوچكوف همين است. نمىدانم چرا برخىها نمىتوانند باور كنند كه شعبهى اطلاعات در كودتا شركت نداشت.
چرا كريوچكوف افكار خود را با برخى از معاونانش در ميان گذاشت، اما به رئيس اطلاعات چيزى نگفت؟ تنها با حدس و گمان مىتوان پاسخى به اين پرسش داد. گمان مىكنم كه من در اين كار به دليلى مورد اعتماد كامل او نبودم. ميان ما اختلاف نظرهايى در ارزيابى اوضاع داخلى اتحاد شوروى و نقش و چشمانداز آيندهى حزب كمونيست بروز مىكرد و در ماههاى پايانى اين اختلاف شدت يافتهبود. شايد كريوچكوف همهى اينها را در محاسبات خود مىگنجانيد. به گمانم برخى از گفتههاى من در جلسات سران كاگب با افكار و معتقدات كريوچكوف همخوانى نداشت. شايد اينها توضيحى باشد بر اين كه چرا من در جريان قرار نگرفتم. البته از خود كريوچكوف هم مىتوان پرسيد.
ايزوستيا: اينطور كه روزنامهها مىنويسند، در بعضى كشورها بخش بزرگى از كاركنان سفارتخانههاى ما در خدمت دستگاههاى اطلاعاتى ما بودهاند. آيا فكر نمىكنيد كه اين شيوه به معنى بها دادن به كميت و به زيان كيفيت است؟
شبارشين: بهنظر من اينطور نيست. شمار فراوان مأموران اطلاعاتى ما در خارج كشور ناشى از نظام و شيوههاى فرماندهى فئودالى ماست. هر يك از ادارات مىكوشيد محدودهاى را به تصرف خود در آورد، دور آن ديوار بكشد، و پيوسته آن را گسترش دهد. همين وضع در كاگب هم وجود داشت. بزرگى محدودهى هر كسى بستگى به ميزان نفوذ اشغالكنندگان آن محدوده داشت. اما رهبرى حزب كمونيست، يعنى رهبرى دولت ما، فقط نظارت مىكرد كه كسى از مقررات بازى تخطى نكند و بهنظر من حتى اين تفرقه و رقابت ميان سازمانها و ادارات را تشويق هم مىكرد.
ايزوستيا: تجربه نشان مىدهد كه هرگاه دگرگونىهاى اساسى در دستگاه دولتى ما روى داده، از قبيل بركنارى رهبران ارگانهاى امنيتى، افرادى كه در خارج كشور با انگيزههاى آرمانى به اتحاد شوروى يارى مىكردهاند، ما را ترك كردهاند. آيا احساس خطر نمىكنيد كه باز اين وضع تكرار شود؟
شبارشين: چرا، همينطور است. چنين وضعى براى كار اطلاعاتى بسيار نامطلوب است. يارىكنندگان ما در خارج كشور، يا افرادى كه سرنوشت خود را با ما پيوند زدهاند، هنگامىكه مى بينند كه خود سازمان زير ضربه رفته، كل سازمان بيمار و تبزده است، و تركيب كاركنان آن و بهويژه اعضاء رهبرى آن پيوسته در حال تغيير است، طبيعىست كه احساس خطر مىكنند.
ايزوستيا: در مطبوعات غربى مىنويسند كه دستگاههاى اطلاعاتى ما به پيروى از سياست "مبارزه با امپرياليسم" تا همين تازگىها با دستگاههاى اطلاعاتى رژيمهاى ديكتاتورى ارتباط بر قرار مىكردهاند. براى نمونه، عراق. دستگاه اطلاعاتى ما، همچنان كه ديگر ادارات ما، پشتيبان رژيمهاى ديكتاتورى بودهاست. آيا اين سياست هنوز هم ادامه دارد؟
شبارشين: ارتباط با سازمانهاى اطلاعاتى خارجى جنبهى حرفهاى ناب دارد. همكاران خارجى در حل برخى از معضلات به ما كمك مىكنند و ما نيز در برابر در حل مسائل آنان يارىشان مىكنيم.
ايزوستيا: اما آيا فكر نمىكنيد كه داشتن ارتباط با دستگاههاى اطلاعاتى رژيمهاى منفور مانند عراق و ليبى كه متهم به تروريسم هستند، وجههى ما را لكهدار مىكند؟
شبارشين: آخر همين عراق براى نمونه، در تمام مدت همپيمان ما بود. ما كه مناسبات خود را با آنان قطع نكرديم، بلكه در تلاش بوديم كه راه حل مسالمتآميزى براى بحران خليج فارس پيدا كنيم. بهنظر من نبايد اين را پشتيبانى از رژيم ناميد. مناسبات ما در سطح دولت و ميان سازمانهاى اطلاعاتى بسيار عادىست. در امور داخلى يكديگر دخالتى نمىكنيم. ادامهى منطقى حرف شما به اينجا مىانجامد كه ما بايد در كشورهاى ديگر دموكراسى را ترويج و پياده كنيم. در اين صورت بايد صدام حسين و قذافى را سرنگون كنيم، يعنى به زور وارد خانهى ديگران شويم. آيا اين كار درستىست؟
ايزوستيا: در هفتهنامهى اخبار مسكو اتهام سنگينى به شما مى زنند. از جمله اين كه هنگام كار در ايران گويا با همكار خود كوزيچكين رفتار درستى نداشتهايد و اين رفتار به فرار او و در نتيجه به تار و مار شدن شبكهى منابع اطلاعاتى ما و نابودى حزب كمونيست توده منجر شدهاست.
شبارشين: اينها سراپا ياوههايىست كه از كتاب كوزيچكين خائن اقتباس شدهاست. كوزيچكين بسيار پيش از فرار از ايران با دستگاههاى اطلاعاتى بريتانيا ارتباط بر قرار كردهبود. حزب توده رفتنى بود. كوزيچكين نمىتوانست تغييرى چه مثبت و چه منفى در سرنوشت اين حزب بدهد. البته اين نيز درست است كه او در واقع برخى اطلاعات دربارهى اين حزب داشت.
اما دربارهى مطلب اخبار مسكو بايد بگويم كه آن را بر پايهى گفتوگو با يك ناشناس تهيه كردهاند. من مىدانم چرا اين شخص مىترسد نام خود را اعلام كند. در گذشتهاى نهچندان دور بحثى با اين شخص داشتم و پس از اين بحث او تصميم گرفت كه از ادارهى كل يكم برود. تهمتهاى بىپايه از سوى يك ناشناس كه در چند سال اخير مشغول يادداشت كردن خطاهاى همكاران خود بوده، بهنظر من كار ناشايستىست. در شگفتم كه اين نشريهى وزين چهگونه به خدمت يك ناشناس در آمدهاست.
ايزوستيا: در شرايط نوين مناسباتمان با ايالات متحده، آيا بايد از شيوههاى نفوذ تبليغاتى دست برداريم؟
شبارشين: بهنظر شخصى من از هيچ شيوهى خاصى در زمينههاى نفوذ تبليغاتى در افكار عمومى ديگر كشورها و بهسود كشور خودمان نبايد دست برداريم. مهم آن است كه اين كار جنبهى دسيسهچينى و خرابكارى در كشورهاى ديگر نداشتهباشد. فعاليت بى سروصدا و بدون جلب نظر روى اين يا آن همپيمانمان بهنظر من اشكالى ندارد. مگر ايالات متحده از اينگونه نهادها و فعاليتها ندارد؟ آنان هم كار تبليغى مىكنند و از اين طريق بخشهايى از كار ضد اطلاعاتى خود را انجام مىدهند. براى نمونه راديوى آزادى را در نظر بگيريد. من اطمينان دارم كه شدت يافتن بسيارى از درگيرىهاى داخلىمان را مديون اين ايستگاه راديوئى هستيم.
ايزوستيا: شما پيش از كودتا هم همين موضع را داشتيد. اما در آن روزهاى بحرانى، اطلاعاتى كه از اين راديو پخش مىشد به تقويت روحيهى مردم، و به گارباچوف كمك مىكرد.
شبارشين: در جاى ديگرى هم پرسيدند كه نظر من چيست كه گزارشگران راديوى آزادى در سنگربندىهاى پيرامون كاخ سفيد ما حضور داشتند. در پاسخ مثالى مىزنم: فرض كنيد كه شما، روزنامهنگار شوروى، در ماه مه ۱۹۸۹ در ميدان تيانآنمن حضور مىداشتيد و به تبليغات بر ضد دولت چين مىپرداختيد. چينىها چه واكنشى در برابر شما نشان مىدادند؟ بىگمان شما را از كشورشان بيرون مى انداختند. چرا بايد افرادى كه از سوى دولتهاى خارجى پشتبانى مىشوند در كشمكشهاى داخلى ما شركت داشتهباشند؟ چه كسى چنين حقى به آنان دادهاست؟
ايزوستيا: حال كه در ۵۶ سالگى بركنار شدهايد، آيا جا افتادن در نقش بازنشستگى برايتان آسان است؟
شبارشين: به هيچ وجه! اما بىكار هم نيستم. نوشتن خاطراتم را آغاز كردهام.
***
***
كتاب خاطرات شبارشين با نام "بازوى مسكو - يادداشتهاى رئيس اطلاعات شوروى" در سال ۱۹۹۳ منتشر شد. ۶۲ صفحه از اين كتاب ۳۰۰ صفحهاى دربارهى ايران است، اما او در اين بخش، و در سراسر كتاب، داستانگوئى مىكند و چندان حرف تازهاى ندارد. يك ادعاى تازهى او اين است كه انگليسها با همكارى بقاياى ساواك در ايران توطئه چيدند تا معاونش را، كه او "ولاديمير گ." مىنامد، از سر راه بردارند تا راه براى رسيدن كوزيچكين "خائن" به مقام بالاتر و نزديكتر به خود شبارشين گشودهشود. و توطئهاى كه او نقل مىكند، ماجراى دستگيرى محمدرضا سعادتى هنگام تحويل پروندهى سرلشگر مقربى به ولاديمير فيسيهنكو Fisenko و سپس اخراج فيسيهنكو از ايران است.
يك نكتهى تازهى ديگر در كتاب خاطرات شبارشين آن است كه كوزيچكين در دوم ژوئن ۱۹۸۲ (۱۲ خرداد ۱۳۶۱) ناپديد شد و چندى بعد آشكار شد كه با يك گذرنامهى بريتانيائى با نام مايكل رود Rod از مرز بازرگان و از راه تركيه به انگلستان رفتهاست. شبارشين به حماقت "مركز" لعنت مىفرستد كه تا مدتها به او دستور مىدادند كه به اصرار از سفارت بريتانيا در تهران بپرسد كه چرا و چهگونه چنين گذرنامهاى به كوزيچكين دادند، و البته نيكولاس بارينگتون، همتاى او در سفارت بريتانيا در تهران، با ابراز همدردى، پيوسته قول مىداد كه با لندن تماس خواهد گرفت و اطلاعات لازم را به او خواهد داد!
متن كامل كتاب شبارشين به روسى در چند نشانى اينترنتى، و از جمله اينجا در دسترس است. ترجمهى فارسى تكههايى از آن نيز كمى بعد از انتشار كتاب، در كيهان لندن منتشر شد. اين نيز تارنماى شخصى شبارشين است.
شبارشين اكنون در يك شركت خصوصى بهنام خدمات امنيت اقتصادى روسيه مشغول بهكار است. اين شركت را او با همكارى نيكولاى لئونوف، يكى ديگر از سران پيشين كاگب و از دوستان نزديك ولاديمير پوتين نخست وزير كنونى روسيه، پايهگذارى كردهاست. رسانههاى روسيه گفتوگوهاى بسيارى در موضوعهاى گوناگون با شبارشين انجام دادهاند كه برخى از آنها را در اينترنت مىتوان يافت. از آن ميان اين گفتوگو با عنوان "تهران مخوف" جالب است كه ترجمهى فارسى ناقص و تحريفشدهاى از آن در اين نشانى هست.
شبارشين در اين گفتوگو از كتاب خاطرات كيانورى تعريف مىكند، به روان او درود مىفرستد، و مىگويد كه او چيزى را تحريف نكرده و همه چيز را همانگونه كه بوده نوشته و از ديدارهاى پنهانى كه با او داشته نيز چيزى كم و زياد نكردهاست. شبارشين مىگويد كه كيانورى حتى نام خانوادگى او را نمىدانست و نخست در زندان آن را دانست، و مىافزايد كه كميتهى مركزى حزب كمونيست شوروى از او و همتايانش مىخواست كه اگر خطرى در ميان بود، در ديدار با كمونيستهايى كه تحت پيگرد بودند، پول بپردازند! و بىدرنگ مىافزايد كه البته «تا جائى كه بهياد مىآورم، هيچكدام از تودهاىها اعدام نشدند، هر چند كه همگى به زندان افتادند. از سرنوشت آنان اطلاع ديگرى ندارم، زيرا در سال ۱۹۹۱ از خدمت كنار رفتم».
مىتوان از شبارشين پرسيد چهگونه نمىداند كه دهها نفر از همان تودهاىها نيز در تابستان ۱۳۶۷، يعنى سه سال پيش از ترك خدمت او اعدام شدند؟
در گفتوگوى ديگرى در سال ۲۰۰۱، از او دربارهى سرنوشت كوزيچكين مىپرسند. شبارشين مىگويد كه در سال ۱۹۹۳ در سفرى به انگلستان، همتايان انگليسى جنتلمنبودن را از ياد بردند و كوشيدند او را به خدمت بگيرند. در جريان همين گفتوگوها او حال كوزيچكين را پرسيد و انگليسىها پاسخ دادند كه او سخت به مشروبخوارى افتادهاست، و مىافزايد: «اكنون هشت سال گذشته، و اميدوارم كه تا كنون سقط شدهباشد»!
او البته از توطئهى قتل كوزيچكين سخنى نمىگويد. خود كوزيچكين در پيشگفتار كتابش از توطئهى قتلاش با شركت كمونيستهاى بلغار سخن مىگويد، اما يك توطئهى ديگر نيز اكنون در چند سايت اينترنتى، از جمله در اين نشانى، فاش شدهاست. در اينجا گفته مىشود كه مأمور امآى۶ كه كوزيچكين را فريب داد و به خدمت انگليس در آورد رينگو جيمز نام داشت. در اينجا نيز از توطئهى بقاياى ساواك شاهنشاهى براى از ميان برداشتن فيسيهنكو براى بالا رفتن مقام كوزيچكين سخن مىرود. و سپس گفته مىشود كه در آموزشگاه ويژهى سازمان جوانان كمونيست در مسكو چند تن از اعضاء جوان حزب توده ايران را آموزش دادند و در ماه مه ۱۹۸۶ به آنان مأموريت دادهشد كه در برادفورد (يوركشاير) ولاديمير كوزيچكين را با سمٌ به قتل برسانند. حساب كردهبودند كه ايرانيان را خيلى ساده مىتوان فدا كرد و كسى جاى پاى شوروى را در اين توطئه نخواهد ديد (كيانورى در خاطراتش گله مىكند كه "اين يك اشتباه بزرگ حزب كمونيست اتحاد شوروى بود كه از دبير كل يك حزب كمونيست، آنهم حزبى با ۴۰ سال سابقه" اطلاعات نظامى بخواهد. – ص ۵۴۵).
روزنامهى يوركشاير پست در خبر كوتاهى نوشت كه يك مهاجر روس در گذشتهاست، و گردانندگان توطئه كه ترديدى در موفقيت نقشهشان نداشتند، خبر مرگ كوزيچكين را با نامهاى رسمى براى همسر بيمار او در مسكو فرستادند. اما آشكار شد كه امآى۵ از همان آغاز همهى عمليات جوانان تودهاى را زير نظر داشته، و البته آسيبى به كوزيچكين نرسيد.
و اما كوزيچكين كه به جان آمدهبود، در سال ۱۹۸۸ در نامهاى از گارباچوف تقاضاى بخشش كرد، و سپس در نامهاى ديگر در سال ۱۹۹۱ دست بهدامن يلتسين شد. هيچ پاسخى به نامههاى او داده نشد.