iran-emrooz.net | Sat, 28.02.2009, 6:50
بوى گوشت سوخته و تنها اميد بازمانده
فاطمه شمس/موج سوم
فاطمه شمس - عضو هسته مركزى «پويش حمايت از خاتمى» چقدر اين روزها بوى گوشت سوخته مىآيد! يك بار از مقابل درهاى بسته مجلس، بار ديگر تنها چند روز بعد از روبروى ساختمان بلندبالاى بنياد شهيد و همين ديروز هم از دانشگاه تهران. چقدر اين روزها صداى فريادهاى سوخته مىآيد! يك بار از حلقوم مظلوم دربهدرى كه به راحتى معتاد و بىارزش خوانده شد، بار ديگر از حنجره يك جانباز شيميايى و در همان خاكى كه ۸ سال برايش جنگيده بود و همه چيزش را داده بود تا به اينجايى كه چند روز پيش رسيد، نرسد و همين ديروز هم از گلوى سوخته يك دانشجوى به تنگ آمده از تلخى اين روزها. اين صداهاى مظلوم كه اينقدر راحت در تب و تاب اين روزها محو مىشوند و به گوش كر ما نمىرسند، يك جهان حرف ناگفته داشتند... نشنيديم!
اين فريادهاى سوخته كه اين روزها اينقدر سريع در صداى بوق و ترافيك و شعارهاى انتخاباتى گم مىشوند و در هيچ اخبار صبحگاهى و شبانگاهى به گوش آدمها نمىرسند و همين قدر طبيعى جان مىسپرند، با ما از درد مىگويند، دردى كه نه گفتنى بود و نه شنيدنى! دردى كه به قول قيصر "نام ديگر" اين تنهاى سوخته بود.
فرياد سوخته آخر از دانشگاه بلند شد، دانشگاه تهران، با آن تاريخ درخشان مبارزات دانشجويىاش، با آن همه مقاومتى كه در سختترين روزهاى تقويم اين سرزمين، تاريخساز شد... از همان قطعه زمين مقدسى كه به پاس حضور هزاران دانشجو مامنى شد براى اصيلترين فكرها و منشها... همانجايى كه تا قبل از ديروز هر چه فرياد داشت بر سر بىعدالتى مىكشيد.. اما هيچگاه تن به سوختن و ساختن نمىداد. فرياد سوختهاى كه ديروز از حلقوم يك دانشجو و در مقابل كتابخانه مركزى دانشگاه تهران كشيده شد، گوش خيلىها را كر كرد... گرچه بودند كسانى كه خود را به كرى زدند و هيچگاه نخواستند فريادهايى از اين دست را بشنوند.
اما فرياد دانشجوى ديروز را آنهايى كه جان آدمى هنوز هم برايشان شريف است شنيدند. اين فرياد، برگهاى زمستانى تقويم دانشگاه تهران را بار ديگر به سمت روزهاى سبز بهار و خردادى ورق زد كه شعله فرياد براى پاسداشت آزادى از حلقوم همكلاسىهاى همين دانشجوى تن به آتش سپرده زبانه كشيد و تفكر مرتجع و استبدادزده حاكم بر آن روزها را سوزاند و انديشهاى را بر سر كار آورد كه ملاكش اعتبار و احترام دانشجو بود. اين فرياد يادآور آن روزهاى پرحادثهاى بود كه دانشجو به آزادى و آزادگى «سلام»ى دوباره داد. همان روزها و سالهايى كه گرچه اتاقهاى كوچك دانشجويان كوى دانشگاه طعمه آتش زورگويى و نابخردى شد، اما فريادهاى برآمده از حلقومشان نويدبخش استقلال و عزت دانشجو بود، نه ياس و خفت.اين فرياد در اوج تلخى، حسرت روزهايى خوب را بازهم در دلمان بيدار كرد. تلخى اين روزها تداعىگر شيرينى آن روزهاى فراموشنشدنى است؛ شيرينىاى كه تلخى اين روزها را دوچندان مىكند.
آن روزها صداى اعتراض دانشجو حتى نه اگر هميشه اما بيش از هر وقت ديگرى شنيده مىشد، آن روزها صداى دانشجو براى جامعه معيار بود. آن روزها دانشجو اينقدر ارزش داشت كه وزير علوم به خاطر ظلم رفته بر او از سمت خود استعفا كند و رئيسجمهور حداقل كارش ابراز تاسف براى آن واقعه شوم باشد. اما امروز چه؟ اگر ديروز به اتاق دانشجو مىريختند و خانهاش را به آتش مىكشيدند و از پشت بام با سلام و صلوات به پايين پرتابش مىكردند، امروز ديگر حتى نياز به اين كارها هم نيست، كار به جايى رسيده است كه دانشجو با دست خودش، تن به آتش دهد...مىبينيد؟ دانشجويى كه گرچه تا قبل از ديروز تن به سوختن نداده بود، اما سالهاست كه با آتش همخانه بوده است... گرچه فرق است ميان آن آتش و اين سوختن!
آن برج عاجنشينان تحريمى كه هنوز هم فرق آن روزها را با اين روزها، فرق آن فريادها را با اين فريادها، فرق آن اميدوارىها را با اين ياس ناگزير، فرق آن استعفاها را با اين سكوتها و فرق آن مقاومت را با اين سوختن را نمىفهمند، بهتر است يك بار ديگر تاريخ ده ساله اخير كشور عزيزشان را مرور كنند تا فرق دانشگاه و دانشجوى ديروز و امروز را بهتر دريابند! دانشگاهى كه تا همين چند سال و اندى پيش در آن نه از گيتهاى امنيتى و سهميهبندى جنسيتى خبرى بود و نه از خودسوزى، امروز شاهد زنده زنده سوختن دانشجويى در آتش است.
گويى همه آن روزهاى خوب و سرشار رفتهاند و فاتحان ديروز، مغلوبان سوخته اين روزهايند، اما هنوز هم راهى براى برگشت هست... هنوز هم گرچه سخن از پچپچ ترسان ظلمت است، اما راه برگشت به آن پنجرههاى باز و هواى تازه باز است... روز انتخاب نزديك است... روز فاتح شدن و به ثبت رساندن دوباره خودمان... روزى كه مىشود كارى كرد كه از فردايش بوى گوشت و فريادهاى سوخته مشام و گوشمان را كور و كر نكند.
موج سوم؛ پايگاه اطلاع رسانى «پويش (كمپين) دعوت از خاتمى»
http://mowj.ir