iran-emrooz.net | Sun, 22.02.2009, 22:04
نقش زنان در انقلاب ايران
گزارش شیرین فامیلی/دكتر مهرداد درويش پور
نقش زنان در انقلاب ايران: از آغاز تا به امروز - سخنرانى دكتر مهرداد درويش پور دربرلين
در تاريخ ۲۵ بهمن ماه دكتر" مهرداد درويش پور" استاد جامعه شناسى در دانشگاه استكهلم و پژوهشگر مسائل زنان به دعوت خانه فرهنگى دهخدا در برلين ،سخنرانى تخت عنوان" نقش زنان در انقلاب ايران : از آغاز تا امروز" ايراد كرد .
با سپاس از انجمن فرهنگى دهخدا كه پذيرفتند به جاى سخنرانى من درباره تضادهاى نسلى و جنسيتى در ميان ايرانيان مهاجر، با استفاده از حضور فعالان كمپين يك مليون امضا در برلين، بر سر نقش زنان در انقلاب ايران و كمپين يك مليون امضا تمركز يابيم. به ويژه آن كه فشار برروى فعالان كمپين افزايش يافته است و ايرانيان خارج از كشور مى بايست درحمايت از آن پرتو افكنى بيشتر كنند. اما صرف نظراز اهميت اجتماعى آن، انگيزه شخصى نيز در انتخاب اين موضوع نقش داشته است. همان طور كه بسيارى مى دانند رويكردم به انديشه هاى زنورانه و ديدگاهم در بررسى زنان به مثابه كنش گر اجتماعى ازحضور زنى قدرتمند در زندگيم - زنده ياد مادرم سيمين درويش پور كه دو ماه ونيم پيش از اين درگذشت- الهام گرفته است. از آن جا كه چند روز قبل از درگذشت ايشان به دعوت يك بنياد آلمانى به برلين آمده بودم اما از شركت در سخنرانى سر باز زدم، ترجيح دادم همان موضوع را به موضوع بحث امشب و اين دور از سخنرانى هاى خود تبديل كنم. اين به لحاظ شخصى برايم نوعى گراميداشت ياد و ردپاى او است. از آن جا كه دوستانى از دست اندر كاران كمپين در اين جلسه حضور دارند كمتر در مورد كمپين سخن خواهم گفت و بحث خود را بر نگاهى گذرا به حضور زنان در انقلاب ايران متمركز مى كنم.
پيشينه حضور زنان در جنبش هاى اجتماعى به جنبش تنباكو بر مى گردد. هرچند پيش از آن نيز كلام زنورانه وجود داشته است و از چهره هاى شاخصى چون طاهره قره العين مى توان نا م برد. نقش قره العين بيش از آن كه به عنوان يكى از چهره هاى شاخص جنبش بابيه مطرح باشد، به عنوان نخستين زنى كه در ايران كشف حجاب كرده است برجسته است. درواقع شايد حضورش در صحنه مسائل زنان بيشتر به او به عنوان شخصيتى تاريخى جلوه بخشيده است. گرچه نمونه هايى از حضور شخصيتهاى تاريخى زن نظير قره العين،تاج السلطنه و ... در پيش از انقلاب مشروطه به چشم مى خورند؛ اما اولين بار در انقلاب مشروطه است كه زنان حضورى گسترده پيدا مى كنند .هرچند اين حضور چندان مستقل نيست. اگر زنان در جنبش تنباكو حضور پيدا مى كنند به نوعى درپاسخ به فتواى علما در جنبش ضد استعمارى است. انقلاب مشروطه به رغم اينكه سرفصلى در گذار به مدرنيته در ايران است اما به دليل حضور قدرتمند روحانيت، زنان اين امكان را نمى يابند كه از حقوق برابر با مردان در قانون برخوردار شوند. در دوره رضا شاه و محمد رضا شاه نيز شاهد يك سرى اقدامات در بهبود حقوق زنان هستيم . كشف حجاب اجبارى گر چه به دليل اجبارى بودنش مورد انتقاد بسيارى قرار گرفت، اما به هر رو تا حدودى زمينه ساز شكل گيرى زن مدرن مى شود. گرچه اجبارى بودن آن نتايج اسف بار خود را در انقلاب اسلامى و پس از آن به نمايش مى گذارد. در دوره اصلاحات رضا شاه بهبود وضعيت تحصيلى دختران و زنان، زمينه ساز حضور زنان در بازار كار مى شود. با آن كه انجمن هاى زنان از انقلاب مشروطه به اين سو نظيرانجمن نسوان يا مجله بيدارى زن فعاليت هايى را در زمينه برابرى زن و مرد آغاز مى كنند، اما هرگز شانس اين را پيدا نمى كنند كه از محافل كوچك به جنبش اجتماعى بزرگ تبديل شوند. بخشى از روحانيت حتى در آن دوران آشكارا مردم را به آتش زدن دفاترى كه زنان دائر كرده بودند تشويق ميكند. در سالهاى ۱۳۲۷ تا ۳۲ ۱۳نيزبه دليل فقدان قدرت متمركز سياسى شاهد حضور برجسته تر زنان در جنبش هاى اجتماعى هستيم. اما با اينهمه به سختى ميتوان از جنبش مستقل زنان نام برد. بعد ازكودتاى سال ۳۲ و با به اجرا درآمدن پروژه " انقلاب سفيد"، اعطاى حق راى به زنان و قانون حمايت خانواده، موقعيت زنان تا حدودى بهبود مى يابد. قانون حمايت از خانواده با تمام محدوديت هاى آن با افزايش سن ازدواج براى زنان و دختران، با محدود كردن حق چند همسرى، با سپردن حق طلاق و حق سرپرستى كودكان پس از طلاق به تشخيص دادگاه و قوانينى از اين دست، زمينه هاى بهبود موقعيت زنان را فراهم مى كند. اما اين پروژه كه بسيارى از آن به عنوان "مدرنيزاسيون آمرانه" نام برده اند هرچند از حمايت سازمان زنان تحت رهبرى خانم مهناز افخمى كه بيشتر از آن به عنوان نهادى نيمه دولتى نام برده مى شد برخوردار مى گردد اما نتيجه آن به شكل گيرى جنبش مستقل زنان نيانجاميد. بخشى از زنان مدرن كه به هر حال متاثر و يا وابسته به پروژه مدرنيزاسيون پهلوى بودند ضمن حمايت ازقانون حمايت از خانواده، اصولا ايدئولوژى پهلويسم را الگوى فكرى خود قرار داده بودند. به اين ترتيب نمى توان از سازمان زنان با تمام دستاوردهايش به عنوان نمودى از جنبش مستقل زنان نام برد. گرچه ما در اين دوره ها تا انقلاب ايران با تك جوش هاى درخشانى همچون فروغ فرخزاد روبرو هستيم كه با تمام محدوديت ها در فضاى سياسى واجتماعى ان زمان و در ميان هنرمندان كلام زنورانه را مطرح مى كند. اما اين نوع تفكرات به صورت جنبش هاى اجتماعى گسترده وجود ندارند . در ساليان پيش از انقلاب و در آستانه آن ما با سه گرايش اجتماعى عمده در صفوف زنان روبرو بوديم : ۱- زنانى كه دنباله رو پروژه پهلوى بودند كه به آن اشاره شد ۲- زنان چپ گرا كه به مسئله زنان از منظر سوسياليستى پرتو افكنى مى نمودند. اين پرتو افكنى اغلب از دريچه "سوسياليزم پدر سالار" بود. زنان مبارز به عنوان شيرزنانى كه همچون مردان و پابه پاى آن ها در رزم مشتركشان شركت مى كردند موضوعيت مى يافتند. در واقع اين تفكر اوج مبارزه جويى زنان را در "مردانه" شدن انديشه و طرز تلقى آن ها جستجو مى كرد. البته اين واقعيتى است كه در ادبيات چپ گرايان ايران بيش از ديگر گرايشات درمورد ستم ديدگى زنان سخن گفته شده است. اما اين اشارات عمدتا از منظر طبقاتى صورت گرفته است و بيشتر اززنان زحمتكش به عنوان گروهى كه تحت ستم مضاعف قرار دارند نام برده شده است. يعنى موضوع مورد بحث زنان كارگر بوده است كه هم تحت ستم سرمايه دارى هستند و هم تحت ستم جنسيتى هستند . اما مسئله زنانى كه از طبقات ديگرى بودند حتى مورد توجه نيز قرار نگرفت و در بسيار مواقع به عنوان پديده اى بورژوايى مورد نكوهش قرار مى گرفت. به عبارت دقيقترديدگاه جنسيتى در اين كلام حضور نداشت و يا بسيار كم رنگ بود. شعار معروف "اول سوسياليسم بعد مسئله زن" و يا "حل مسئله زنان درگرو سوسياليسم است" در واقع زنان را به زيركنترل و قيموميت ايدئولوژى مرد سالار در قالب سوسياليستى آن فرا ميخواند و انديشه خواست مستقل زنان را به عنوان ترفندى بورژوايى نكوهش مى كرد.۳- زنان اسلام گرا كه با ايدئولوژى اسلام گرا در پيش و در آستانه انقلاب حضور پيدا مى كنند. در جريان انقلاب ايران هم اين حضور روز به روز قدرتمند تر مى شود و به سوى يك اسلام گرايى سياسى سوق مى يابد. به گمان من در هيچ يك از اين سه گرايش عمده، انديشه جنبش مستقل زنان به صورت جدى وجود نداشت. بلكه هريك به زنان به عنوان سياهى لشگر پروژه سياسى خود نگاه مى كردند. اسلام گرايان سياسى اگر زنان را از خانه به اجتماع دعوت مى كردند با شعارهايى نظير آن كه "خواهرم حجاب تو از خون من رنگين تر است" و يا "حجاب تو مشت محكمى است به دهان دشمنان" در پى آن بودند زنان را به زير انقياد ايدئولوژى خود در بياوردند و ايدئولوژى زن ستيزانه را در خود زنان درونى سازند.
درباره انقلاب ايران و حضور زنان در آن تفاسير گوناگونى شده است. بخشى از محققان به حضور زنان در انقلاب ايران نگاهى عميقا مثبت داشته و بر اين باورند كه اين انقلاب با توجه به اين كه زنان را با تظاهرات ميليونى از خانه به اجتماع كشاند، به بيدارى سياسى ان ها يارى رساند. اين واقعيتى است كه "غول از شيشه بيرون آمد". زنان خانه دار با مشاركت در جريان انقلاب عملا امكان حضور فعال اجتماعى مى يابند. اين روند بعد از انقلاب نيز ادامه مى يابد. در جريان جنگ هشت ساله نيز با رفتن مردان به جبهه حضور زنان باز هم در حوزه بازار كار و اشتغال گسترده تر مى شود. به اين ترتيب انقلاب ايران نقش مهمى در حضوراجتماعى زنان درجامعه داشته است و هم از اين رو بسيارى به آن به ديده مثبتى مى نگرند. در برابر آن، پژوهش گران ديگرى هستند كه از منظر نتايج انقلاب يا دقيق تر بگويم ايدئولوژى مسلط بر انقلاب ايران، به سرنوشت زنان مى نگرند. آنان بر اين باورند كه اينكه زنان در انقلاب شركت كرده اند به خودى خود نشانه بيدارى سياسى نيست، بلكه اينكه آن ها دنباله رو چه ايدئولوژى و اهدافى بوده و هستند، در تشخيص جايگاه آن تعيين كننده تر است. آنان بر اين باورند كه انقلاب ايران براى زنان در بسيارى از زمينه ها و حقوق اجتماعى آن ها پيامدهاى واپسگرايانه داشته و به وخامت وضع آنان انجاميده است و بيشتر به عنوان سربازان انقلاب اسلامى مورد بهره بردارى قرار گرفته اند. براى نمونه آنان به اجبارى شدن حجاب در پس از انفلاب، برچيده شدن قوانين حمايت خانواده، تلاش براى خانه نشين كردن زنان از طريق نيمه وقت كردن بسيارى از زنان شاغل و ممنوع كردن يك سرى از حوزه هاى اشتغال براى زنان، ممنوع كردن ۱۲۴ رشته درسى براى زنان در اوايل بازگشايى دانشگاه ها، تشويق بارورى و بستن مهد كودك ها در سالهاى اوليه پس از انقلاب و...اشاره مى كنند. در حقيقت ايدئولوژى مسلط نقش زنان را در چارچوب نقش مادرى تقليل داده و نوعى آپارتايد جنسى در ايران به اجرا درآمد. تبديل تبعيض جنسيتى به ايدئولوژى رسمى دولت و جدا كردن زنان و مردان در بسيارى از حوزه ها به اجرا درآمد. بدين ترتيب بسيارى بر اين باورند كه تبديل زن ستيزى به ايدئولوژى رسمى در به عقب راندن زنان نقش برجسته اى داشت.
بى ترديد در اين هر دو نگاه نكات بسيار مهمى وجود دارد. اما به گمان من حضور زنان در جريان انقلاب ايران روندى پيچيده و متضاد را به نمايش ميگذارد كه نتايج متضادى را نيز در بر داشته است. اين واقعيتى است كه مشاركت گسترده زنان در انقلاب ايران با خواست هاى زنانه همراه نبوده است و بسيارى از زنان خود را فريب خورده يافتند . به ويژه آن كه يكى از گروههاى كه خود را بيشتراز همه با تبعيض روبرو ديد زنان بودند. اما اين نيز واقعيتى است كه در پى پيامدهاى انقلاب انديشه جنبش مستقل زنان از يك طرز تلقى و نحله فكرى به تدريج تبديل به يك جنبش اجتماعى مى گردد. تظاهرات زنان در فرداى انقلاب در مخالفت با خواست اجبارى شدن حجاب نشانه اى ار اين دست است. گرچه بسيارى از گروههاى سياسى از جمله اغلب چپ گرايان با آن مخالفت مى كنند و آن ها را به هم سويى با خواست هاى "امپرياليسم" و "دشمنان انقلاب" متهم ميكنند. اصولا به گمان من اين نخستين بارى است كه زنان با شعارهاى گروههاى ديگر سياسى وارد صحنه نمى شوند. بلكه با خواستى كاملا زن ورانه به ميدان مى آيند.
اين يكى از نتايجى است كه در اين روند متضاد با آن روبرو مى شويم. اين نكته بسيار مهمى در ارزيابى از موقعيت و جنبش زنان است كه بايد بر سر آن مكث نمود. من جزو آن دسته پژوهشگران فمينيستى بوده و هستم كه در بررسى زنان به آنها نه به ديده قربانى بلكه به عنوان كنشگر اجتماعى مينگرم. اين بدان معنى نيست كه نبايد به ستمديديگى و تبعيض زنان پرداخت. اما ارائه تصوير از زنان همچون يك قربانى يك نوع نگاه و روش شناسى است و تصوير از آن ها به عنوان كنشگر اجتماعى بر حوزه هاى ديگرى نيز تا كيد مى كند. من از آنجا كه نگاهم به زنان ازجمله ازسرنوشت مادرم (وهزاران زنى نظير او) الهام گرفته است كه در خشن ترين شرايط پدر سالار به عنوان يك زن قدرتمند ايفاى نقش نمود و تنها الگوى پرورش خانوادگى ام نيز بوده است، فرا گرفته ام كه به زنان همچون كنشگر اجتماعى بنگرم. براى نمونه گرچه. ۱۲۴ رشته تحصيلى در نخستين دهه پس از انقلاب بر روى زنان بسته شد، اما اين امر به خانه نشين شدن زنان منجر نشد. نه تنها آنان با غير شرعى و نا مناسب خوانده شدن بسيارى از رشته هاى تحصيلى براى زنان به خانه برنگشتند بلكه به تحصيل در رشته هايى پرداختند كه با چارچوب قوانين خوانايى پيدا كند. نتيجه اين مقاومت و كنشگرى به آنجا رسيد كه امروزحدود ۶۵ در صد از دانشجويان ايران زن هستند. در حاليكه در آستانه انقلاب و دهه پس از انقلاب تنها سى در صد دانشجويان كشور را زنان تشكيل مى دهند. اين تغيير موقعيت، نه محصول سياست هاى حاكم بلكه محصول مقاومت زنان در برابر آن بوده است. در زمينه ديگرى كه حضور قدرتمند زنان در آن بسيار قابل توجه است حوزه فرهنگ، هنر و ادبيات، مطبوعات و نشر است. به گونه اى كه برخى از محققان از گذار از گفتمان "رئاليسم اجتماعى" در ادبيات و هنر انتقادى مسلط در دهه پنجاه به گفتمان زن ورانه در ادبيات و فرهنگ انتقادى ده هاى اخير هستيم. حضور قدرتمند زنان در فيلم ها به عنوان نقش اول، گسترش تم زنانه در فيلم ها و رمان ها و داستان هاى فارسى، گسترش فيلمسازان و كارگردانى هاى زنى كه يكى پس از ديگرى مى درخشند. انتشاروسيع مجلات و سايت هاى زنانه و حضور قدرتمند نويسندگان، مترجمان، شاعران، روزنامه نگاران و پژوهش گران وناشران زنى كه يكى پس از ديگرى به ميدان آمده و اقتدار و انحصار سلطه مردان را در فرهنگ، ادبيات و هنر ايران به چالش كشيده اند يكى ديگر از حوزه هاى مقاومت و كنشگرى اجتماعى زنان است. حوزه ديگرى كه ميتوان از آن نام برد عروج دوباره زنان در حوزه اشتغال است. بر اثز سياست هاى رسمى دولت رقم اشتغال زنان در دهه اول بعد از انقلاب از ۱۴ قبل از انقلاب به حدود ۶ درصد كاهش پيدا كرد و روند خانه نشين كردن زنان شتابى بى مانند يافت. اما از يك سو با آغاز جنگ حضور در بازار كار دوباره افزايش يافت. از سوى ديگر گسترش خود آگاهى جنسيتى و تاثيرات روند جهانى شدن ميل به وابستگى ودر خانه ماندن و زن خانه دار شدن را در جامعه كاهش داده و انگيزه مشاركت زنان در اشتغال را افزايش داده است. به گونه اى كه در دوره كنونى حضور زنان در بازار كار دوباره به رقم ۱۴ درصد افزايش يافته است. به عبارت ديگر به همان ميزان پيش از انقلاب رسيده است كه خود نشان گر نقش سياست هاى رسمى و موانع ساختارى در حضور گسترده تر زنان در بازار كار است.
رد حوزه خانوادگى، برچيده شدن قانون حمايت از خانواده تاثيرات بسيار منفى و مخربى بر موقعيت زنان برجاى گذاشه است. گسترش فحشابه رغم ممنوعيت آن در ايران نيزبخشى از روند زنانه شدن فقر در ايران است. زنان بيش از مردان فقير هستند و با موانعى كه در زمينه اشتغال، حقوق خانوادگى و محدوديت هاى جنسى ايجاد شده است، بسيارى از دختران نوجوان و زنان با خطر فحشا روبرويند. درعين حال در گوشه اى ديگر هم با نوعى چالش گرى در خانواده روبرو هستيم و آن اين است كه بسيارى از دختران (و پسران) نسل جوان در برابر اتوريته والدين قد علم كرده اند و يا نوعى انقلاب جنسى ارزش هاى سنتى را به زير سئوال برده اند. البته خارج شدن جوانان و نوجوانان پسر از نرم ها و هنجارهاى جنسى با آن واكنشى روبرو نيست كه در مورد زنان و دختران صورت مى گيرد. اما به هررو فاصله گرفتن از هنجارهاى جنسى با واكنش هاى سنگينى روبرو مى شود. پديده دختران فرارى گرچه در موارد زيادى ناشى از فقر خانوادگى است اما در بسيارى از موارد ناشى از طغيان در برابر اتوريته پدرسالار و سنتى است كه در درون خانواده ها وجود دارد.
در زمينه سياسى نيز زنان ايران در جريان پروژه اصلاحات دوباره حضورى قدرتمند يافتند. بسيارى اززنان با اين اميد كه اصلاحات مى تواند بنياد گرايى اسلامى را به عقب براند به حمايت فعال از خاتمى پرداختند. جوانان و زنان دو نيروى اصلى پيروزى اصلاح طلبان بودند و اين حضور به مشاركت زنان منجر شد. با اين همه اصلاح طلبان به مسئله زنان توجه خاصى نكردند. گرچه به راى آن ها بى نهايت علاقمند بودند ولى از خواستهاى زنان در برنامه هاى آن ها خبرى نبود. امرى كه باعث سر خوردگى زنان از پروژه اصلاحات شد. البته همه زنان يكسان نيستند و نقش، موقعيت و خواست هاى يكسانى ندارند. اما بخش مهمى از زنان با اين واقعيت روبرو شد كه اصلاح طلبان دينى همان برخوردى را با مسئله زنان ميكنند كه در گذشته چپ گرايان داشتند. گويى شعار اول سوسياليزم، بعد حل مسئله زنان اين باربدل شده بود به شعار اول اصلاحات بعد حل مسئله زنان. با اين تفاوت كه موضع اصلاح طلبان بسيار عقب مانده تر بود. چه همان طور كه بسيارى اشاره كرده اند مسئله زنان، "خط قرمز" اصلاح طلبان دينى بوده است. آنان در مورد زنان بى مهرى كرده و اغلب در برخورد به مسئله زنان از زبانى الكن استفاده كرده اند. سر خوردگى از اصلاح طلبان در شكل گيرى كمپين يك مليون امضا نقش مهمى داشته است. امرى كه به مستقل شدن جنبش زنان پيش از پيش يارى رساند. آن ها بار ديگر دريافتند باز به جاى آن كه دنباله رو پروژه اصلاح طلبى دينى گردند بر حقوق خود پافشارى كنند.
دراين ميان در نزد زنان در پس از انقلاب با روندها و گرايشات گوناگونى روبرو بوده ايم كه من در كتاب "چالشگرى زنان عليه نقش مردان" به آن ها پرداخته ام. واقعيت آن است كه بخشى اززنانى كه در قدرت سياسى سهيم شدند به تدريج به محدوديت هاى قوانين حاكم اعتراض كردند و خواستار روايتى از دين شدند كه بتوانند حضور قدرتمند زنان در مديريت جامعه را موجه سازد. اين گرايش تا آنجايى كه به تلطيف قوانين حاكم يارى برساند به خودى خود مثبت است . اما بسيارى ار آنان كه اين طرز تفكر را نمايندگى مى كردند (نظير مجله فرزانه) به دنبال رهيافت بومى بر سر مسايل زنان ايران بودند . آنان از نسبى گرايى فرهنگى دفاع مى كردند. در كنفرانس چين به انديشه جهان شمولى برابرى حقوق زنان و مردان واكنش نشان دادند. فمينيسم را پديده اى غربى خواندند كه ربطى به جامعه ايران ندارد و شعارهايى نظير حق سقط جنين، انتخاب گرايش جنسى و حق كنترل زن بر بدن خود را شعارهايى خواندند كه با جامعه ايران بيگانه است. آنان پافشارى كردند كه به جاى جستجوى تساوى و برابرى زنان و مردان بايد به دنبال "عدالت" و "انصاف" روانه شد مفهومى گنگ و توجيه گر زير دست بودن زنان است. حتى برخى از پژوهش گران سكولار ايرانى در خارج از كشور نيز كه تحقق خواست هاى فمينست هاى سكولار را در شرايط كنونى ايران دشوار مى يافتند از اين گروه به عنوان "فمينيسم اسلامى" نام بردند و نسبت به آن رويكردى مثبت نشان دادند. اين گرايش كه بخصوص در دهه گذشته قدرتمند بود امروزه در اثر گسترش تب سكولاريسم و رشد جنبش مستقل زنان به حاشيه رانده شده است. امروزه كمتر كسى را مى توان يافت كه به سادگى از جستجوى رهيافت بومى سخن بگويد و جهان شمولى حقوق آن ها را به زير سئوال برد و يا از نسبى گرايى فرهنگى دفاع كند. اين گرايش تا ان جا كه به تلطيف قوانين عليه زنان يارى مى توانست برساند مثبت بود اما از آنجاى كه تساوى حقوق مردان و زنان را به سوژه اصلى كار خود بديل نكرد هرگز شانس اجتماعى شدن را نيافت. گرايش ديگرى هم در جامعه ما حضور دارد كه فمينيست هاى ضد دين به شمار مى روند. آنان براين باورند كه ساختار اديان بر تبعيض عليه زنان استوار است. هم از اين رو باور به رهايى زنان را با باورهاى دينى مغاير مى دانند . اين طرز تلقى كه از منطق به هم پيوسته اى نيز برخوردار است با تكيه بر تجربه جنبش ها و حكومت هاى دينى آشتى بين اين دو پديده را اگر نگوييم غير ممكن، دشوار مى داند. چنين نگرشى براى اجتماعى شدن با دشوارى بسيارى روبرو است. باور به اين كه يك مسلمان نمى تواند فمينيست باشد پيش از هرچيز همنوايى با نظريات آن دسته از اسلام گرايان است كه از باورهاى دينى براى مشروعيت بخشيدن به تبعيض جنسيتى سود مى جويند. علاوه بر آن چنين نگرشى مسئله حقوق برابر زنان با مردان را به امرى ايدئولوژيك بدل مى سازد. آز آن جا كه مردم به راحتى از عقايد دينى خود دست بر نمى دارند اين امربيش از همه مى تواند به انزواى جنبش فمينيستى منجر شود. در كنار اين دو گرايش دو گروه ديگر هم وجود دارند كه همكاريشان به شكل گيرى كمپين يك مليون امضا منجرشده است. يك گروه زنان سكولارى هستند كه در پى مذهب ستيزى نيستند بلكه مى كوشند با مذهب به گونه اى "خنثى" برخورد كنند. زنان سكولار تلاش مى كنند تفسير دينى را از قانون جدا سازند. و بر هم از اين رو بر سكولاريسم پافشارى مى كنند. گرايش ديگرى كه با الهام از پرفسور اسلام شناس سوئدى جان يرپه از آنان به عنوان "مسلمانان فمينيست" نام برده ام كسانى هستند كه بين باورهاى دينى و فمينيست خواندن خود منافاتى نمى يابند. گردانندگان نشريه زنان از اين زمره به شمار ميروند. اين دو گروه يعنى زنان سكولار و مسلمانان فمينيست از آنجايى كه نقطه عزيمتشان نه پرداخت به باورهاى آسمانى بلكه مسئله زمينى حقوق برابر زنان ومردان است از شرايط بهترى براى ديالوگ و همكارى برخوردارند. بى آن كه نقش دو گرايش ديگر را در رابطه با جنبش زنان ايران ناديده بگيريم، به گمان من همكارى اين دو دسته كه با تعامل بيشترى با يكديگر برخورد مى كنند شانس آن را فراهم ساخته است كه خواست برابرى زنان بيش از گذشته بتواند به جنبش اجتماعى بدل گردد كه كمپين يك ميليون امضا يكى از نمودهاى آن است.
خلاصه كنيم: روند افزايش خودآگاهى جنسيتى و شكل گيرى جنبش مستقل زنان كه نخستين ردپايش را در تظاهرات بعد از انقلاب مى بينيم و امروز شكل سازمان يافته آن را در كمپين يك مليون امضا مشاهده مى كنيم نشان از مقاومت زنان به مثابه كنشگرى اجتماعى دارد كه در پى خواست هاى مستقل خود برآمده است. براى نمونه كمپين يك مليون امضا زائده هيچ گرايش سياسى در جامعه ايران نيست. تجربه سياسى زنان بخصوص بعد از گسست از پروژه اصلاح طلبى دينى دنبال كردند و گسست از كلام هاى دنباله روانه و گسترش كلام تحول خواهى واعتدال به جاى آن نظريه هاى افراط و تفريطى پيشين همكارى فمينيست هاى سكولار و مسلمانان فمينيست در كمپين يك مليون امضا را گسترش داده است. گرچه كمپين همچنان از دو سو تحت فشار است. يكى از سوى آنانى كه كمپين را چالشى عليه اقتدار سياسى و دين مدارانه خود مى يابند و ديگر از سوى كسانى كه آنرا به اندازه كافى راديكال نيافته با آن به ديده منفى برخورد مى كنند. اما به باور من جنبش زنان و كمپين يك ميليون امضا در ايران از پيش قراولان گذاربه مدرنيته و دموكراسى در ايران مى باشند. نه به خاطر اينكه خواست نخست آنان دموكراسى است بلكه از آن رو كه با مبارزه براى برچيدن تبعيض جنسيتى و تامين برابرى زن و مرد ميكوشند. امرى كه معيار سنجش درجه آزادى در يك جامعه است.
http://www.tahieh.net