iran-emrooz.net | Mon, 28.04.2008, 8:31
مهران مدیری و روشنفکران
کارگزاران / امیر احمدیآریان
هیچکس به اندازه مدیری نمیداند چطور چهرهای قلبشده از واقعیت را باید به خورد خلق داد.
۱ - مهران مدیری پوپولیستی تمامعیار است. پوپولیست چه میکند؟ او کسی است که رسالت نهاییاش در حرفه و زندگی، قلب واقعیت و دگرگون جلوه دادن شرایط واقعی به نفع طبقه حاکم است و مهران مدیری در این سالها که سلطان بیرقیب طنزهای تلویزیونی بوده، به خوبی ثابت کرده است که تمام ابزارهای پوپولیسم را میشناسد و توان جذب عامه مردم و فریفتن آنان را بسیار بیش از دیگر ارکان رسانه ملی دارد. کاری که او میکند دقیقا همان تعریفی است که لویی آلتوسر از ایدئولوژی ارائه میدهد، یعنی تشویق و ترغیب مردم به ایجاد رابطهای خیالی با شرایط واقعیشان، به این معنا که مدیری با طنز تخدیرکنندهاش برای عامه مردم، که اتفاقاً رنگ و لعابی انتقادی هم دارد، دعوتشان میکند سیاهی واقعیت بیرون را که بخشی از آن نتیجه فقدان طنز و روحیه دست انداختن یکدیگر در جامعه و در سطوح سیاسی و فرهنگی آن است، فراموش کنند و به عنوان فعالیت فرهنگی شبهایشان را با برنامههای او بگذرانند. کاری که مدیری در صدا و سیما میکند جز پیروی از سیاستهای کلی این سازمان نیست، و میتوان گفت تمام برنامههای تلویزیون (به استثنای نود) در این راه گام برمیدارند.
تلویزیون، رسانهای برای تولید ایدئولوژی است، و ایدئولوژی چیزی نیست جز همین تعریف رابطه خیالی مردم با زندگی واقعیشان. این تصویر خیالی در تلویزیون به شیوههای مختلفی ایجاد میشود. برنامههای خبری صبح تا شب در بوق و کرنا میکنند که در کشور ما همه چیز خوب است، تمام جهان پیرو سیاستهای ما هستند، در این کشور نه فقر وجود دارد نه محدودیت سیاسی، انگار نه انگار که فرهنگ مملکت آخرین نفسهایش را میکشد و اگر وضع به همین ترتیب ادامه پیدا کند چیزی از فرهنگ و هنر باقی نمیماند و... در برنامههای خانواده و زندگی، که اغلب صبحها برای خانمهای خانهدار پخش میشود، صحبت از عشق و امید است، از زیبایی و دلربایی زندگی در جهان است، از این که با صدور انرژی مثبت و دریافت آن چه قلهها که فتح نمیشود، چه زندگیها که زیر و رو نمیشود و چه ثمرات بیشماری که به دست نمیآید. در این برنامهها همیشه آشپزی هست که خوشمزهترین غذاهای جهان را میپزد، و پزشک روانشناسی که برای توجیه پروژه انرژی مثبت ظاهر میشود و سخنرانی میکند. جایگاه این دو بسیار شبیه به هم است، با این تفاوت که آشپز حداقل محصولی مادی از خود به جا میگذارد که میتواند شکم چند نفر را سیر کند.
دیگر اشکال تولید ایدئولوژی در بیرون نیز از همین منطق پیروی میکنند، این طرز فکر که پولدار بودن و خوشگل بودن مایه خوشبختی است، با سوار شدن بر مرسدس بنزهای جدید راه دست یافتن به سعادت هموار میشود، لاغری جاده صافکن شوهر پیدا کردن، و دور بازوی بیش از چهل سانتیمتر تسهیلکننده زن یافتن است، پیروی از مد برای عقب نماندن از قافله خوشبختها الزامی است و نظایر آن، همه اشکال گوناگون ایدئولوژیاند، به این معنا که نقابی بر چهره واقعیت میکشند و آن را دگرگون جلوه میدهند. واقعیت این است که همه چیز در کشور ما ایدهآل نیست، انرژی مثبت هیچ کس را از فلاکت نجات نمیدهد، نه چاقی و لاغری خوشبختی میآورد و نه ماشین و مدل لباس، واقعیت سیاهتر و پیچیدهتر و کثیفتر از آن است که با این فرمولهای مضحک و تبلیغات توخالی بتوان راهی برای غلبه بر آن پیدا کرد.
با این حال چنین تصویر سیاهی از واقعیت خلاف مصلحت دولت است، و رسانه ملی باید تلاش کند در راستای مصالح دولت گام بردارد. یکی از مهمترین ابزارهای رسانه ملی در این راه، بیتردید برنامههای مهران مدیری است، دقیقا به این دلیل که در صدا و سیما، هیچکس به اندازه مدیری نمیداند چطور چهرهای قلبشده از واقعیت را باید به خورد خلق داد. مدیری از سطحینگری و شعارزدگی برنامههای مختلف صدا و سیما، از بیمزگی و تکراری بودن سریالهای آن و تخریب شخصیت و حملههای یکطرفهای که در برنامههایی مثل هویت و بیستوسی شاهد بودیم و هستیم فراتر رفته است، او طنزپردازی خلاق و باقریحه است و برای جا باز کردن در بین برنامههای تلویزیون نیاز ندارد مثل مجری بیست و سی با جعل واقعیت و نگاهها را به خود جلب کند. تولید ایدئولوژی در برنامههای مدیری از جنسی دیگر است و فرآیند کار او پیچیدهتر از آن است که بشود به راحتی مورد حمله قرارش داد.
۲ - هر کس ذرهای دغدغه آزادی و دموکراسی را در این مملکت داشته باشد، از مهران مدیری دل خوشی ندارد. خاطره برنامههای او درباره تحصن نمایندگان مجلس و اعتصاب غذای یک زندانی را کمتر کسی است که فراموش کرده باشد. اما تلویزیون پر است از برنامههایی که به این قبیل مسائل حمله میکنند، فعالیتهای اصلاحطلبانه را به سخره میگیرند و در کل این رسانه برای کسانی که دغدغه تغییر وضع موجود را در سر دارند تره خرد نمیکند. بسیاری از این برنامهها فراموش شدهاند و در زمان خودشان حتی مخاطب چندانی هم نداشتند، پس چطور است که خاطره برنامههای طنز مدیری که به مسخره کردن نمایندگان اصلاحطلب مجلس و ... اختصاص داشت، چنین در حافظه روشنفکر ایرانی حک شده و آزارش میدهد؟
ایراد دقیقا از کسانی است که مدیری را در جبهه خود فرض میکردند، او را به نوعی ستون پنجم خود میدانستند که در صدا و سیما نفوذ کرده و از طریق خلاقیت بالا و قدرت طنزپردازیاش، وضعیت موجود را به نقد میکشد و در برابر چشم ۵۰ میلیون بیننده مسائلی را مطرح میکند که دیگر برنامههای تلویزیون خوابش را هم نمیبینند. این توهمی که جامعه روشنفکری ایرانی درگیر آن شده بود، نمونهای است گویا از قدرت ایدئولوژی، از این که ایدئولوژی چنان میتواند چهره واقعیت را مخدوش کند که حتی کسانی که ادعای درک وضع موجود را دارند فریب آن را میخورند. واقعیت این است که مهران مدیری در کل برنامههای پرشماری که در تاریخ فعالیتش در صدا و سیما تولید کرده، ذرهای از سیاستهای رسانه ملی عدول نکرده است، و همواره در خدمت القای آن چهره معوجی از واقعیت بوده که به نفع جناح و تفکری خاص بوده است. منتها مدیری باهوشتر از آن است که تمام برگهایش را رو کند، او قاعده بازی را بسیار بهتر از آنان بلد است که ادعای تحلیل وضع موجود را دارند، و برای همین میتواند چنین نفوذ پایداری در جامعه ایران داشته باشد. مدیری در مصاحبهها و گفتوگوهایش نشان داده که هنر هفتم را به خوبی میشناسد، و پای بحث که بیفتد به اندازه یک منتقد آگاه سینما میتواند درباره این هنر نظر بدهد. او ظاهری موجه دارد، خوب حرف میزند و در حرفهایش هیچوقت به سیاست نزدیک هم نمیشود. مدیری، چه در برنامههای تلویزیونی و چه در مصاحبههایش، محافظهکاری سیاسی خود را با ارائه چهره فرهنگی موجهی از خود پنهان میکند و با همین روش ساده است که میتواند همیشه مخالفان و منتقدانش را دور بزند و محبوبیتش را حفظ کند. شکی نیست که در برنامه تلویزیونی باید نقابی بر چهره واقعیت چسباند، چرا که همه میدانند واقعیت سیاهتر و کریهتر از آن است که بشود در برابر چشم میلیونها بیننده عریانش کرد. بحث بر سر هنر نقابسازی است، مسأله این است که چه کسی میتواند زیباترین و فریبندهترین تصویر جعلی را از واقعیت ارائه دهد، و مدیری نشان داده که در این راه فرسنگها از دیگر برنامهسازان صدا و سیما جلوتر است.
مهران مدیری بیتردید محبوبترین چهره صدا و سیماست و تعداد بینندگان سریالهای تلویزیونی او در تاریخ صدا و سیما کمسابقه است. بنابراین مدیری را باید یکی از محبوبترین چهرههای کشور دانست، کسی که تکیه کلامهایش بعد از چند قسمت از هر سریال ورد زبان مردم است و بسیاری از رفتارها را در جامعه ما تغییر میدهد و دگرگون میسازد. ماجرای محبوبیت افراد نیز از همان کلیشهای پیروی میکند که مدام در برنامههای ورزشی درباره ورزش قهرمانی میشنویم، این که حفظ قهرمانی از به دست آوردن آن دشوارتر است. از سال هفتاد و دو که مدیری در «ساعت خوش» تحولی در برنامههای طنز تلویزیونی ایجاد کرد، تا امروز که پانزده سال از آن تاریخ میگذرد، محبوبیت او به هیچ وجه افت نکرده و در دوران پخش بعضی از سریالها حتی بیشتر شده است، و این نیز در نوع خود پدیدهای استثنایی است. تفاوت مدیری با دیگر طنزپردازانی که در این سالها ظهور کردند و دولت مستعجل بودند، این است که مدیری با محبوبیت به منزله سرمایه برخورد میکند.
اخیرا به فرهنگ لغات زبان انگلیسی واژه تازه Maturalist اضافه شده است، کلمهای برگرفته از صفت Mature به معنای پخته و به حد کمال رسیده، پرتجربه، جاافتاده و نظایر آن که عموما به مردان و زنان بالای چهل سال اطلاق میشود. Maturalist به مردانی گفته میشود که پس از میانسالی ناگهان به این نتیجه میرسند که عمر را هدر دادهاند، از جوانی خود به خوبی استفاده نکردهاند و برای جلوگیری از حسرت خوردن در باقی عمر، باید از تهماندههای جوانی و نیروی جنسی خود نهایت بهره را ببرند. به این ترتیب، به این نتیجه میرسند که زن و بچه را رها کنند، کار و زندگی و درگیریهای روزمره را کنار بگذارند و به سبک جوانان لباس بپوشند و از شیوه زندگی آنان پیروی کنند. این افراد دقیقاً محصولات زندگی در جامعه سرمایهداریاند. سرمایهداری با تمام مولفههای زندگی انسان همچون سرمایه برخورد میکند، و منطق سرمایه به جریان افتادن است، سرمایهای که دستنخورده جایی خوابیده باشد محکوم به فناست. برای مرد میانسال نیروی جنسی حکم سرمایه خوابیده را دارد، و برای همین همیشه بلااستفاده بودن آن در ذهنش میماند و آزارش میدهد، همین است که به دنبال راههایی برای به جریان انداختن این سرمایه برمیآید.
نحوه برخورد مدیری با مقوله محبوبیت نیز چیز مشابهی است. مدیری زیرکتر از آن است که برای مشتی پول محبوبیتاش را خرج تبلیغ در املاک رابینسون کند و با نگاهی کوتهبینانه، سرمایهاش را در عرض چند سال از دست بدهد. او با محبوبیت همچون سرمایه برخورد میکند، سرمایهای که از نخستین برنامههایش در تلویزیون به دست آورده است. اما مهران مدیری در این ۱۵ سال لحظهای بیکار ننشست و سعی نکرد نان محبوبیتش را بخورد تا تمام شود. او سرمایهاش را به جریان انداخت، با کسانی که میتوانستند بر سرمایهاش بیفزایند، که همان مدیران تلویزیون باشند، کنار آمد و چانه زد و جای پایش را در رسانه ملی روز به روز محکمتر کرد، و توانست سرمایهای از محبوبیت انباشت کند که کاملاً دور از دسترس دیگر برنامهسازان تلویزیون است. از فلسفه مارکسیستی آموختهایم که این طور به جریان انداختن سرمایه و انباشت آن بدون توجه به منافع طبقه حاکم ناممکن است و مدیری در طول دوران کاریاش همواره منافع رسانه ملی را در نظر داشته است.
۳- به این ترتیب، دلخوری اخیر روشنفکران و شاعران و نویسندگان از سریال «مرد هزارچهره»ی مهران مدیری به نظر بیمعنا میرسد. جنس اعتراض این قشر، برخلاف آن چه اغلب گفته شده است از نوع اعتراض پرستاران به فیلم شوکران یا یکی از اقوام به رمان «آداب بیقراری» نیست، به این دلیل ساده که نخستین بار نیست روشنفکران و اهالی ادبیات در رسانه ملی مورد طعنه قرار میگیرند و با آنها شوخی میکنند. این قشر بیدفاعترین و حاشیهایترین افراد جامعه ایراناند و به همین دلیل حمله به آنها کوچکترین هزینهای برای حملهکننده ندارد. از سوی دیگر، اصولا تعریف این افراد مخالفتشان با وضع موجود است، و مخالف وضع موجود تحت هیچ شرایطی شریک منافع طبقه حاکم نیست، به همین دلیل هدف همیشگی حمله مهمترین تریبون این طبقه، یعنی رسانه ملی قرار میگیرد. تعداد برنامههایی که به این قشر از جامعه حمله میکنند و آنان را به تمسخر میگیرند کم نبوده است، هر چند که هیچکدام سر سوزنی از خلاقیت و ظرافت کار مدیری را نداشتهاند. اما در طول این سالها حتی یک بار هم شاهد نبودهایم که از اهالی فرهنگ و ادبیات کسی پیدا شود که به یکی از این برنامههای مضحک اعتراض کند.
روشنفکران و نویسندگان همیشه به تلویزیون بیتفاوت بودهاند، به برنامههایی که در هجو و تمسخرشان ساخته میشود واکنش نشان ندادهاند و از کنار ابتذال برنامههای تلویزیونی راحت گذشتهاند. اما چه شده است که این بار در برابر مدیری این طور واکنش نشان دادهاند و بهشان برخورده است؟
پاسخ را باید در همان شیوه منحصربهفرد مدیری در تولید ایدئولوژی جست. اهالی فرهنگ و هنر نیز فریب خلاقیت مدیری و ظاهر موجه او را خورده بودند و گمان میکردند مهران مدیری یکی از خودشان است، مردی است اهل فرهنگ و هنر به معنایی که آنان مد نظر دارند، مخالف وضع موجود است و نفوذ به تلویزیون فرصتی در اختیارش قرار داده که وضع موجود را به نقد بکشد. نقابی که مدیری بر چهره به شدت محافظهکارانه برنامههایش کشیده است چنان جذاب و گولزننده است که حتی آنان که اهل فکر کردناند و هر چیز را به راحتی نمیپذیرند فریباش را میخورند، و همین است که وقتی میبینند پیشفرضهایشان در عرض یک شب بیمعنا میشود چنین ناراحت و عصبی میشوند. اما حتی اگر مدیری نخواهد همبسته تمام و کمال صدا و سیما باشد، باز هم ساختار این نهاد چنین اجازهای به او نمیدهد و کاملا بدیهی است که او حتی لحظهای بر خلاف منافع روسایش چیزی نخواهد گفت. راه مواجهه با شوخیهای مهران مدیری همان بود که در برابر حمله دیگر برنامههای تلویزیون پیش گرفته بودند، فقط باید بیتفاوت ماند و اهمیت نداد.
سالهاست که مهران مدیری ثابت کرده برای مخالفان وضع موجود هیچ چیز در آستین ندارد و امید بستن به او و توقع جایگاهی مجزا از آن چه صدا و سیما از این طنزپرداز قهار میخواهد، جز سادهلوحی نشانه هیچ چیز دیگری نیست.