يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 24.04.2008, 9:01

آنچه بوش، چاوز و احمدی‌نژاد از یکدیگر می‌آموزند


شهروند / جواد طالعی

یک سال پس از اوج گرفتن بحران بانک های آمریکائی و برخی از بانک های اروپائی مرتبط با آن ها، اکنون ناگهان خبر می رسد که بحرانی عمیق بانک های ایرانی را نیز در بر گرفته است. بهمن احمد اموئی خبرنگار اقتصادی، در پایگاه اینترنتی خود خبر می دهد که حجم مطالبات غیرقابل وصول بانک ها و صندوق های قرض الحسنه جمهوری اسلامی ایران، در پایان سال 1386 خورشیدی به 15 هزار میلیارد تومان رسیده است. اگر بهای هر دلار آمریکائی را 900 تومان در نظر بگیریم، مطالبات غیرقابل وصول بانک های ایرانی به موجب گزارش این خبرنگار، تا سال پیش، به حدود 16 میلیارد و 500 میلیون دلار رسیده است.

علت اصلی بحران بانک های آمریکائی، آن بود که آن ها در فاصله سال های 2001 تا 2005 میلادی، در پرداخت وام به شهروندان، واقعیات اقتصادی پیش روی خود را پیش بینی نکردند. در این سال ها، بانک فدرال آمریکا، برای تقویت بازار بورس و مسکن، نرخ بهره راهبردی را در چند مرحله تا مرز یک درصد در سال پائین آورد. نتیجه آن بود که از یک سو صاحبان سپرده ها، که دیگر نمی توانستند بهره کافی دریافت کنند، پول های خود را از بانک ها بیرون کشیدند و صرف خرید اوراق بهادار کردند. از سوی دیگر، شهروندان آمریکائی، به سوی بانک ها هجوم بردند تا با دریافت وام های کم بهره، خانه و مستغلات بخرند. در عین حال، بسیاری از آمریکائی ها، با استفاده از همین وام ها، به خرید کالاهای مصرفی لوکسی پرداختند که بدون آن ها نیز، می توانستند زندگی کنند.

از اواخر سال 2005، بانک فدرال آمریکا، برای مهار تورم و کاهش از حجم پول در گردش، در چند مرحله نرخ بهره راهبردی را بالا برد. این روند، تا آنجا ادامه یافت که در آغاز سال جاری، نرخ بهره راهبردی سرانجام به حدود 5 و نیم درصد رسید.

بانک های آمریکائی، در سال های رونق معاملات مسکن و مستغلات، با بیشتر مشتریان خود قرارداد بهره شناور بسته بودند. این بدان معنا است که نرخ ثابتی برای بهره تعیین نمی شود، بلکه دریافت کننده وام، متعهد می شود که بهره روز را بپردازد. هنگام عقد این قراردادها، مشتریان، می دیدند که نرخ بهره هر چندماه یکبار کاهش می یابد. به این ترتیب، از توافق بر سر بهره شناور استقبال می کردند. آن ها، تصور می کردند که سیر نزولی بهره ادامه خواهد یافت و به این ترتیب، سقف تعهدات ماهانه آن ها، در برابر بانک ها، دائما پائین می آید.

اوضاع، از اواخر سال 2006 هنگامی وارونه شد که بانک مرکزی برای مهار تورم، شروع به بالا بردن تدریجی نرخ بهره راهبردی کرد. به این ترتیب، بانک ها نیز از مشتریان بهره بالاتری طلب کردند. نتیجه آن شد که میلیون ها شهروند آمریکائی، توانائی بازپرداخت وام هائی را که با بهره پائین گرفته بودند، از دست دادند و عطای خانه ها و آپارتمان های خریداری شده را به لقای آن ها بخشیدند. در نهایت، صدهاهزار ساختمان، روی دست بانک ها ماند. اما از ترس ادامه افزایش نرخ بهره، دیگر کسی حاضر به خریداری آن ها نشد.

بحران بانک های آمریکائی در سال 2007 و سه ماهه نخست سال جاری، چنان اوج گرفت که بانک فدرال دو باره مجبور شد میزان بهره راهبردی را، در سه مرحله، کاهش دهد و به 1 و 75 صدم درصد برساند. مسئولان سیاست های پولی ایالات متحده آمریکا، امیدوار بودند که به این ترتیب، به بازار مستغلات رونق ببخشند تا بانک ها بتوانند از طریق فروش مجدد ساختمان های رها شده، به نقدینگی دست یابند. هدف دیگر آن ها، تشویق صاحبان سرمایه به خرید اوراق سهام بود که ارزش آن ها در جریان سقوط بورس نیویورک به شدت کاهش یافته بود. از سوی دیگر، دلارهای نفتی ذخیره شده بسیاری از کشورهای نفت خیز خاورمیانه، برای خرید بانک هائی که خطر ورشکستگی آن ها را تهدید می کرد، روانه آمریکا شد.

اما به رغم همه این تحولات، بحران مالی آمریکا همچنان ادامه یافت و حتی چنان شدت گرفت که کارشناسان اقتصادی زنگ خطر را به صدا در آوردند. آن ها در ماه های اخیر اعلام کردند: اقتصاد آمریکا، وارد چرخه بحرانی شده که از سال های دهه 40 تاکنون سابقه نداشته است. بحران اقتصادی در دهه 40 سبب قدرت یافتن باند سناتور جوزف مک کارتی شد و یکی از سیاه ترین دوران های تاریخ آمریکا را ثبت کرد. باند مک کارتی، به بهانه مهار بحران، دست به تصفیه ایدئولوژیک کمونیست ها و حتی لیبرال ها زد، آزادی مطبوعات را محدود کرد و در دموکرات ترین کشور آن روز جهان، یکی از خشن ترین سیستم های پلیسی را مستقر ساخت.

آیا اکنون بانک های ایران نیز، در نتیجه سیاست های نادرست خود و دولت، مسیر یکی از سیاه ترین بحران های تاریخ خود را می پیمایند؟ مطالبات غیرقابل وصول، نزدیک به یک سوم کل درآمد نفتی ایران در سال 2007 است. برای این که اهمیت این رقم را دریابیم، کافی است به خاطر بیاوریم که مسئولان وزارت نفت جمهوری اسلامی، سال گذشته اعلام کردند: "برای حفظ میزان تولید نفت، باید تا سال 2012 حدود 20 میلیارد دلار در صنعت نفت سرمایه گذاری شود". آن ها، ضمنا به صراحت اعلام کردند که ایران، بدون جذب سرمایه گذاری های خارجی، قادر به تامین این اعتبار نیست. به عبارت دیگر، بانک های ایران، نزدیک به هفتاد درصد همان رقمی را ریخت و پاش کرده اند که با آن می شد صنعت نفت را، با سرمایه ملی از رکود نجات داد.

اما میان بحران بانک ها در ایالات متحده آمریکا و ایران، یک تفاوت بسیار بزرگ هم هست: در آمریکا، صرفنظر از چند استثنا، این شهروندان عادی و متوسط بودند که بیشترین میزان وام را از بانک ها گرفتند و با بالا رفتن نرخ بهره نمی توانستند بدهی های خود را بپردازند. پس بانک ها می توانستند دست کم خانه های آنان را به نفع خود ضبط کنند و حالا احتمالا به مشتریان دیگر بفروشند. اما در ایران، بانک ها، اعتبارات و وام های بی حساب و کتاب را، نه در اختیار شهروندان عادی، بلکه در اختیار باندها، نهادها و افراد متنفذی قرار داده اند که مورد پشتیبانی دولت و سایر مراکز قدرت سیاسی هستند. آن ها، وام ها را دریافت کرده اند و بیشتر شان یا گریخته و یا اعلام ورشکستگی کرده اند. به این ترتیب، دست بانک ها دیگر به دامان این کلاهبرداران متنفذ نمی رسد. پس می توان پیش بینی کرد که بخش بسیار مهمی از این سرمایه سوخته، هرگز به صندوق بانک ها باز نگردد و آن ها، یا یکی یکی ورشکسته شوند و یا دولت ناچار شود بخشی از درآمدهای نفتی را به آن ها تزریق کند.

پولی که بانک ها برای پرکردن جیب باندها و افراد فاسد تلف کرده اند، اگر میان حدود 70 میلیون ایرانی تقسیم می شد، به هرکدام حدود 250 دلار می رسید. یعنی حدود 240 هزار تومان برای هر نفر. به این ترتیب، روزنامه نگار ایرانی حق دارد که عنوان "بزرگترین دزدی تاریخ ایران" را برای گزارش تکان دهنده خود برگزیند.

اما جای نگرانی نیست. آقای احمدی نژاد، که با انحلال سازمان برنامه و بودجه، تنها نهاد تنظیم سیاست های کلان کشور را از بین برده است، در پیام نوروزی خود، وعده داد که به زودی مردم ایران شاهد یک تحول عظیم اقتصادی خواهند بود. حالا صحبت از آن است که دولت مهرورزی، برای افزایش قدرت خرید مردم، به هر ایرانی 50 هزار تومان هدیه بدهد. او، تصمیم گرفته است همان کاری را بکند که کروبی در مبارزات انتخاباتی وعده اش را داده بود. او، در عین حال، همان کاری را می کند که جورج بوش رئیس جمهور آمریکا کرد. آقای بوش هم، چندی پیش از کنگره آمریکا 150 میلیارد دلار بودجه گرفت تا برای افزایش قدرت خرید مردم، در اختیار آنان قرار دهد.

جالب این که هوگو چاوز، رئیس جمهور ونزوئلا نیز، تاکنون بارها به چنین اقداماتی دست زده است: پرداخت صدقه به مردمانی که هستی آنان، در جنگ، بند و بست های منطقه ای، فساد داخلی و عوام فریبی غارت شده است. چه کسی از چه کسی می آموزد؟ بوش از چاوز؟ احمدی نژاد از بوش؟ یا بانک های ایرانی از بانک های آمریکائی؟




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024