پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 01.03.2008, 19:46

آلمان چهل سال پس از قیام دانشجویی


بی‌بی‌سی/ علی امینی نجفی


در سال ۱۹۶۸ در برخی کشورهای اروپای غربی مانند اسپانیا، ایتالیا، آلمان و فرانسه حرکت‌های دانشجویی بزرگی روی داد که با شدت و ضعف بر زندگی سیاسی این کشورها تأثیر گذاشت.

در آلمان با گذشت چهل سال از قیام دانشجویی سال ۱۹۶۸ این روزها بحث درباره این جنبش، انگیزه‌ها و اثرات و پیامدهای آن در رسانه‌های گروهی بالا گرفته است. بیشتر پژوهشگران عقیده دارند که جنبش دانشجویی در فرانسه دامنه و ژرفای بیشتری داشت، اما اثرات سیاسی و اجتماعی آن در آلمان عمیق تر و پایدارتر بود.

انگیزه‌ها و هدف‌های جنبش دانشجویی

جنبش دانشجویی با شعار تحول بنیادین جامعه، سرنگونی نظام سرمایه‌داری، براندازی ساختارهای سلطه‌گرانه، مبارزه با نابرابری های اجتماعی و تحمیلات فرهنگی شکل گرفت. جنبش از آغاز با نقد بنیادین نظام سیاسی و حقوقی حاکم آمیخته شد و به آرمان‌های چپ میانه تا افراطی تکیه کرد.

در سراسر جنبش مبارزه با بورژوازی حاکم (سرمایه‌داری داخلی) دوشادوش پیکار با استعمار نو (امپریالیسم جهانی) پیش رفت. نخستین نطفه‌های جنبش در ایالات متحده در مخالفت با جنگ ویتنام بسته شد. چیزی نگذشت که این میراث به اروپا رسید و با خواسته‌های اجتماعی و سیاسی رادیکال آمیخته شد. جنگ ویتنام در همه جا به عنوان نمونه‌ای آشکار از لشکرکشی جهان توسعه‌یافته به قصد غارت ثروت‌های جهان سوم مطرح شد.

جنبش دانشجویی با وجود وجوه سیاسی مشترک، در هر کشوری ویژگی‌های خود را داشت، و در آلمان صبغه "اقتدارستیزی" و حتی "ضدنازی" به خود گرفت، که در نگاه اول شگفت‌انگیز می‌نماید. آلمان فدرال تا این زمان کشوری آرام و باثبات به نظر می‌رسید که زمامداران آن به چیزی جز رشد تکنولوژی و پیشرفت اقتصادی توجه نداشتند.

ساختارهای کهنه در جامعه نو

با شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، کشوری ویران و نکبت‌زده به جای ماند که باید همه چیز را از صفر شروع می‌کرد. مردم برای جبران شکست و درمان زخم‌های جنگ، با تلاشی فوق انسانی راه آینده را باز کردند.

جامعه ای که از زیر آوار جنگ سر برداشت و با زحمت زندگی تازه‌ای آغاز کرد، به دستاوردها و پیروزی‌های خود با غرور و خشنودی نگاه می‌کرد. پروژه غول‌آسای "معجزه اقتصادی" پس از تنها یک دهه با موفقیت خیره‌کننده‌ای به بار نشسته بود.

جامعه می‌کوشید کابوس گذشته را هرچه زودتر به فراموشی بسپارد و با خوش‌بینی فراوان به آینده چشم بدوزد. اما پیشرفت و رفاه بی‌مانندی که به تدریج شکل گرفت، در واپسین سال‌های دهه ۱۹۶۰ با واکنشی غیرمنتظره روبرو شد. جوانانی که در دامن همین رفاه بار آمده و زیر سلطه فرهنگی همین نظام رشد کرده بودند، ناگهان در برابر جامعه پدران خود سر به طغیان برداشتند. آنها پیشرفت جامعه را بی‌ارزش و فرهنگ مسلط را فریب آمیز خواندند. به نظر آنها رشد اقتصادی جامعه به بهای سنگینی تمام شده و آلمان را از نظر روحی و اخلاقی تضعیف کرده بود. آنها کل جامعه را بیمار و پایه های معنوی آن را سست می دانستند.

به نظر منتقدان، جامعه با حرکت شتابان خود در عرصه های اجتماعی و اقتصادی، از وظیفه رسیدگی به شالوده های فرهنگی و بازنگری در نهادهای سیاسی و ساختارهای اجتماعی بازمانده بود. دولتمردان و سخنگویان "آلمان مدرن" به جای رویارویی فرهنگی با تاریخ گذشته، تلاش داشتند که لاشه "گذشته" را هر چه زودتر دفن کنند و به فراموشی بسپارند.

در میان دولتمردان آلمان فدرال کم نبودند کسانی که پیشینه "نازی" داشتند، و برخی از آنها همچنان در همان حال و هوای گذشته سیر می کردند. روشنفکران و نویسندگان پیشرو هشدار می‌دادند که "روح نازیسم" همچنان در آلمان زنده است. رسانه ها از گسترش نیروهای نظامی و انتظامی گزارش می‌دادند. ارتش با تکیه به فضای "جنگ سرد"، بار دیگر به تسلیحات روی آورده بود، و به عنوان پایگاه اصلی پیمان ناتو در اروپا عمل می‌کرد.

آغاز مبارزات برون‌پارلمانی

دانشجویان و جوانان معترض، نظام را یکپارچه فاسد می‌دانستند و عقیده داشتند که هیچ نیروی مؤثری در درون پارلمان و در میان "اپوزیسیون رسمی و قانونی" وجود ندارد که صدای مخالفان نظام را به شکل واقعی و مؤثری بازتاب دهد، از این رو مبارزه باید در خیابان‌ها و مجامع مردمی، در محافل و بنیادهای فرهنگی، و در دانشگاه‌ها شکل بگیرد.

در میانه سال ۱۹۶۶ تشکل دانشجویی رادیکالی شکل گرفت به نام "انجمن دانشجویان سوسیالیست". به ابتکار این جمعیت بود که از اوایل سال ۱۹۶۷ چند تظاهرات و تحصن علیه جنگ ویتنام در برابر سفارت آمریکا در فرانکفورت برپا شد. با راه‌پیمایی گسترده صلح در برلین به مناسبت عید پاک (۲۶ مارس) جنبش در لایه‌های بزرگتری از جامعه نفوذ کرد.

در برابر گسترش اعتراضات، حساسیت دولت بیشتر و واکنش پلیس شدیدتر شد. در آخر ماه مه ۱۹۶۷ که شاه ایران از آلمان غربی دیدار کرد، رویارویی پلیس با تظاهرکنندگان به اوج رسید.

دانشجویان محمد رضا شاه پهلوی را "نماد تمام مفاسد سرمایه‌داری جهانی و غارت امپریالیستی" می‌دانستند. عقیده داشتند که شاه ایران نه تنها مردم ایران را به زیر یوغ استبداد برده، بلکه همچنین به عنوان عامل اصلی امپریالیسم در خاورمیانه، در سرکوب جنبش‌های رهایی‌بخش نقش مستقیم دارد.

روز ۳۰ مه ۱۹۶۷ تظاهرات گسترده‌ای علیه شاه ایران نخست در شهر مونیخ و سپس در چند شهر دیگر صورت گرفت. بیشتر این گردهمایی ها به خشونت کشیده شد. دانشجویان، هم از مأموران پلیس آلمان غربی کتک می‌خوردند و هم از افرادی مسلح به چوب و چماق که گفته می‌شد سفارت ایران در آلمان غربی آنها را بسیج کرده است.

شامگاه دوم ژوئن هنگامیکه شاه ایران قصد داشت به اپرای برلین وارد شود، تظاهرات خشم آلودی علیه او صورت گرفت که به خشونت کشیده شد. خیابان های اطراف اپرای برلین تا چند ساعت میدان زد و خورد دانشجویان با مأموران بود. در پایان شب روشن شد که جوان دانشجویی به نام بنو اونه‌زورگ از پشت سر هدف گلوله پلیس قرار گرفته و کشته شده است.

بنو اونه‌زورگ (۲۶ ساله) جوانی محجوب، آرام و از فعالان کلیسای پروتستان بود. مرگ این دانشجو توفانی در آلمان به پا کرد. با انتشار خبر مرگ اونه‌زورگ، دامنه اعتراض باز هم گسترده‌تر شد و پلیس نیز در برابر آن با شدت عمل بیشتری وارد کارزار شد. جو عصبی و پرتنش در دو طرف شدت ‌گرفت. دولت با تکیه به "وضعیت فوق‌العاده" اعلام می‌کرد که قانون‌شکنی را تحمل نمی‌کند، و در برابر جوانان تبلیغ می‌کردند که پلیس نه تنها از نهادهای محافظه‌کار و رسانه‌های راست افراطی حمایت می‌کند، بلکه آشکارا دست به کشتار می‌زند.

بهمن نیرومند نویسنده ایرانی مقیم آلمان در کتابی به عنوان "زندگی با آلمانی‌ها" از رویدادهای مربوط به دیدار شاه از آلمان گزارشی زنده ارائه داده است. نیرومند که هم در "کنفدراسیون دانشجویان ایرانی" و هم در جنبش دانشجویی آلمان فعال بود، تظاهرات ضد شاه را نقطه عطفی در جنبش دانشجویی آلمان دانسته است.

گردونه خشونت

تمام سال ۱۹۶۸ در درگیری‌های خشونت آمیز میان معترضان و پلیس سپری شد. دانشگاه ها (به ویژه دانشگاه آزاد برلین و دانشگاه فرانکفورت) میدان بحث‌های تند و مجادلات داغ شده بود. دانشجویان با تکیه به "سرشت طبقاتی دولت"، دستگاه حاکمه را ابزار سرکوب فرودستان و در نتیجه نامشروع می‌دانستند. مقاومت در برابر "قهر دولتی" نه تنها "مجاز" بلکه وظیفه‌ای مدنی به شمار می‌رفت.

روز ۱۱ آوریل ۱۹۶۸ رودی دوچکه (متولد ۱۹۴۰) سخنگوی اصلی جنبش دانشجویی با سه گلوله زخمی شد. او جوانی باسواد، تیزهوش و پرشور بود. دوچکه از زخم گلوله‌ها هرگز درمان نشد و سرانجام به سال ۱۹۷۹ در دانمارک درگذشت.

با سوء‌قصد به دوچکه که توسط یکی از راست‌گرایان متعصب صورت گرفت، خشم و نفرت کور بیش از پیش فضا را انباشت. دانشجویان، سرخورده و تلخکام به دره عمیقی که میان آنها و حاکمیت باز شده بود، خیره شدند و بسیاری از آنها برای همیشه به دنیای سیاست پشت کردند.

جنبش دانشجویی آلمان از اوایل دهه ۱۹۷۰ کمابیش به زوال رفت. اما از دل آن دو جریان زاده شد که سال‌های طولانی بر صحنه سیاسی آلمان تأثیر گذاشت:

عده‌ای از دانشجویان افراطی به "مبارزه مسلحانه" کشیده شدند، با این استدلال که: "ترور دولتی را باید با قهر انقلابی پاسخ گفت." این افراد "فراکسیون ارتش سرخ" را تشکیل دادند که در سراسر دهه ۱۹۷۰ آلمان را در وحشت و اضطراب فرو برد.

گروهی دیگر به مبارزه سیاسی روی آوردند. برخی از کسانی که در سال ۱۹۶۸ در مبارزات "برون پارلمانی" فعال بودند، سال‌ها بعد به عنوان نمایندگان "حزب سبزها" به پارلمان راه یافتند و برخی از آنها به مناصب بالای دولتی نیز رسیدند.

میراث ۱۹۶۸

در آلمان امروز از شعارهای جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ کمتر اثری باقی مانده است، اما "اسطوره" آن همچنان زنده است. محافل محافظه‌کار و دولتمردان راست‌گرا هنوز با کینه و نفرت از "نسل ۶۸" سخن می‌گویند و به رهبران و پیروان آن دشنام می‌دهند. در برابر کم نیستند هنرمندان و روشنفکرانی که هنوز با شور و حرارت از جنبش یاد می‌کنند و بر ضرورت حیاتی آن برای جامعه آلمان تکیه می‌کنند.

در آلمان امروز بیشتر چهره‌هایی که از خواسته‌های عادلانه و حق‌طلبانه حمایت می‌کنند، از همراهان دیروز جنبش ۶۸ هستند. بیشتر آنها رؤیاهای گذشته را انکار می‌کنند. آن شعارهای تند و تیز را خواب و خیال جوانی می‌دانند. تجربه روزگار به آنها آموخته است که تحول جامعه کار چند صد یا حتی چندهزار دانشجوی "یاغی" نیست.

برخی از فعالان دیروز که کم کم گرد پیری بر سرشان نشسته، دمی از تکرار این حرف خسته نمی‌شوند که آلمان به این جنبش نیاز داشت. شاید فشرده ترین تعریف از جنبش را همین اواخر یکی از فعالان پیشین جنبش به زبان آورد که در بحثی تلویزیونی گفت: "ما رفتیم، اما این جامعه را برای نسل‌های بعدی قابل زیست کردیم."

تردیدی نیست که جنبش دانشجویی شکست خورد، اما با افول خود توانست بر برخی از ستبرترین ساختارها و ریشه دارترین نهادها ضرباتی سنگین وارد کند. جامعه ای که "نسل ۶۸" از خود به جا گذاشت، دیگر همان جامعه قبلی نیست: "جامعه‌ای ا‌ست با فرهنگ جمعی و انسانی بالاتر، یک نظام سیاسی شفاف‌تر و رنگین‌تر، ساختارهای فرهنگی پیشرفته‌تر؛ و سرانجام نام و خاطره یک جوان پرشور، که شاید آخرین رهبر انقلابی جهان غرب بود: رودی دوچکه، که تا امروز هر آلمانی یا عاشق اوست و یا از او متنفر است."

کانال دوم تلویزیون آلمان اعلام کرده که تدارک تهیه فیلمی از زندگی رودی دوچکه رهبر جنبش دانشجویی آغاز شده است. فیلم‌برداری در ماه آوریل شروع می‌شود و فیلم در پاییز به نمایش در خواهد آمد.


http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/story/2008/03/080224_an-aa-1968-berlin-students.shtml





 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024