iran-emrooz.net | Sat, 16.02.2008, 11:22
عضو افتخاری شورای نگهبان شدهام
مسيح علینژاد
http://masih.malakut.org/
چشم مادرم روشن. چشم پدر اصولگرايم روشن. از ماه گذشته که روزنامه کيهان اسناد جاسوسیام را برای موساد و سيا افشا کرد، مُردم و زنده شدم تا به مامان و آقاجان بقبولانم که بابا من توی لندن فقط به درس و مشقم میرسم و وقتی برای اينجور تفريحات ناسالم ندارم. خدا را شکر که شاهد از غيب رسيد و من هم بالاخره برای نظام مقدس جمهوری اسلامی مفيد واقع شدهام.
امروز در پوست خود نمیگنجم. بلاخره پس از تحمل سالهای دشوار اتهامهای رنگارنگ اعم از فساد اخلاقی و مالی و حرفهای و دستکجی و دلبری و براندازی و تشويش اذهان عمومی و چه و چه، از همين امروز میتوانيد اين خبر ميمون و مبارک و چيزهای ديگر را در سايتهای تابناک (بازتاب سابق) و عصر ايران وخبرگزاری آريا و بالاترين و حتی وبلاگها و سايتهايی در شهرستان های دور ايران و شايد هم تا فردا در رسانههای جهان مطالعه کنيد و به اين باور برسيد که دايره اصولگرايی آنقدرها هم تنگ و باريک نيست و يک خبرنگار متهم به هزار کار کرده و ناکرده را هم برای خدمترسانی به ملتی که بیصبرانه منتظر قلمکردن پای نااهلان در عرصه انتخاباتی بودند، راهی هست.
ماجرا از اين قرار است؛ منابع موثق خبری که هميشه میخواهند نامشان فاش نشود خبر دادهاند: «علاوه بر وزارت اطلاعات، نيروی انتظامی، دادگستری و سازمان ثبت احوال، مرجع جديدی در بررسی صلاحيت نامزدهای مجلس مورد بهرهبرداری قرار گرفته است و گفته میشود تعدادی از نامزدهای مجلس هشتم به استناد کتاب «تحصن» نوشته مسيح علینژاد رد صلاحيت شدهاند. به گفته اين منبع موثق، تعداد زيادی از نامزدهای نمايندگی مجلس از جمله مرتضی الويری، سهيلا جلودارزاده، مرتضی حاجی، ابولفضل شکوری و ... به دليل شرکت در تحصن رد صلاحيت شدهاند و به شدت در حال رايزنی هستند تا ثابت کنند که در تحصن نقشی نداشته اند. اما گويا انتشار عکسهايی در کتاب تحصن برای آنان مشکل ساز شده است.»
میبينيد راه خدمت به ملتِ هميشه درصحنه هميشه باز است و حتی میتوان در جوار برادران «وزارت اطلاعات و نيروی انتظامی و دادگستری و سازمان ثبت احوال» نيز خرد و بیمصرف نبود و مفيد واقع شد. شگفتا که در تمام اين سالها بيهوده بر برادران رنجديده و ناديدهام که در فصلهای انتخابات شال و کلاه سفت میبستند تا مبادا کيسه و الک تعين صلاحيتها شل شود و اصلاحطلب ناجنس و نااهلی از آن به ميدان رقابت افتد، (يا به قول مرحوم مشکينی بخوانيد فضله موشی از الک نگذرد) خرده گرفته ام و چه بسا بیسبب خوراک خبری به بيگانه نيز دادهام غافل از آنکه در باور و نظر تنگ من و امثال ما نمیگنجيد که روزی آثار خبرنگاری که هنوز لکه ننگ دزدی و دلبریاش برای کسب خبر پای ثابت خبرهای «ويژه» کيهان و يالثارات و روزنامه ايران است، در کنار چهار مرجع معتبر قانونی، اينچنين معتبر افتد. حالا ماندهام اين فخر را به که بفروشم که خريدارش نزند برفرق سرم و نگويد؛ آخه بيچاره، يک بار هم خواستی مفيد واقع شوی، چرا زدی پای رقيب شَل و شُل ميدان را گرفتهای؟
آی مردانی که ظاهراً جز شما دل هيچ احدالناس ديگری برای اين وطن نمیسوزد! شما که رحمی به اين بنده بیمقدار و بیاعتبار کردهايد و خبرش هم نمیدانم از کجایتان به بيرون درز کرد که کتاب تحصن منفور ما تنها سند بیصلاحيتی اين حضرات اصلاح طلب شده است، يک رحم ديگری هم به من میکرديد و حداقل چشمتان را بر روی اسم و عکس اين سردبير محترم روزنامه ما میبستيد. خوشتان میآيد نان ما را آجر کنيد؟ او که همت کرده و گفته اساساً از اين تحصن مجلس ششمیها خوشش نمیآمده و ظاهراً از کتاب من هم خوشش نمیآيد، خب شما هم همت کنيد از خير نام ايشان بگذريد. گواهی میدهم که آقای سردبير فقط خواسته يک عکس يادگاری با متحصنين بگيرد. بهجايش بيش از دو هزار عکس از متحصنين و مشوقان آنها و مشوشان اذهان لطيف عمومی در اختيارتان میگذارم که از تحصن خيلی هم بدشان نمیآمد و اگر پا بدهد باز هم میروند يک گوشه مجلس تحصن میکنند و سرآخر استعفا میدهند برای دفاع از حقوق ملتی که میخواهند سر به تن اين اصلاح طلبان زيادهخواه و زيادهگو نباشد.
برادر شکوری عزيز! شما که دستت اين روزها سخت به کار خبر و حاشيههای داغ تر از خبرش بند است ديگر چرا به خاکی حاشيه زدهای؟ من که هنوز شک دارم اين حرف و سخن از شما باشد:
«مطالبی که در کتاب تحصن منتشر شده صرفاً نوشته يک شخص است و نمیتواند مرجع اظهارنظر برای رد صلاحيت قرار گيرد اما گويا تعدادی از رد صلاحيتها بر همين اساس صورت گرفته است.»
آخر مرد مومن! هرکه نداند شما که حد و اندازه و قواره مرا در همان تحريريه اعتماد ملی ديدهای و خوب میدانی که آنقدرها هم در توان و قدرتم نيست که يک تنه در برابر اصلاحطلبانی که برای رفتن به قدرت اصرار دارند بايستم. تصورش هم دشوار است که خود را در برابر کسانی ببينم که هيچ باوری به تحصن نداشتهاند و بر اساس انتشار عکس و خبری از يک حضور معمولی در ميان متحصنين يا نقطه نظرات سادهشان در کتابم، شده باشم عامل حذفشان از گردونه قدرت.
يا شما دست برداريد از اين شوخی تلخ يا حالا که من آنقدر معتبر شدهام، بروم جلسهای با اين حضرات مراجع چهارگانه بگذارم و شفاعت اصلاحطلبان را بکنم؟ کار خدا را چه ديدی شايد دری به تخته بخت برگشته من خورد و همين روزها با هواپيمای اختصاصی آمدند دنبالم که بروم در جلساتشان شرکت کنم و در مورد صلاحيت يا عدم صلاحيت داوطلبانی که اسم و عکسشان در کتاب تحصن آمده اظهار نظر صريح کنم.
باخبرشدم که تاجزاده هنوز نامه رد صلاحيت دريافت نکرده و بد تر آنکه اين طرف و آن طرف هم می نشيند و فخرش را به رفقای رد صلاحيت شده اش ميفروشد به گمانم بايد به آنها يادآوری کنم که سريعتر نامه عدم صلاحيت را برای تاجزاده هم بفرستند آخر او پای ثابت تحصن بود ولی من هرچه گشتم عکسی از اين عضو زيرک سازمانی نيافته بودم و لابد او هم يک چيزهايی می دانست از معتبر شدن ما در آينده و به اين راحتی ها دم به تله عکاسان نمی داد.
به گمانم اين روزها حسابی سرم شلوغ شود. اما خدا کند يادم نرود اگر به جلسه شورای نگهبان هم دعوت شدم تأکيد کنم که اعضای سازمان مجاهدين اصلاً صلاحيت نفس کشيدن در هوای ايران را هم ندارند تا چه رسد به حضور در انتخابات. آخر هنوز پنجاه هزار تومان بابت همان چند کتاب تحصنی که خريده بودند را به اين عضو جديد مراجع بررسی کننده صلاحيتها ندادهاند. که حالا ما به درک بدهکار همکار افتخاری و ريز جناب جنتی در شورای نگهبان شدهاند و حالا علاوه بر "توبه "از حضور در آن تحصن شنيع بايد «توبه» از ديرکرد بدهکاريشان را هم ادا کنند تا مقبول نظر افتد!
پی نوشت:
اگر تاجزاده تاييدبشه، فسخ می شه عقد ما. فخرالسادات محتشمی