iran-emrooz.net | Fri, 23.11.2007, 20:41
آيا در آستانه جنگ قرار گرفتهايم؟
فرخ نگهدار
روزآنلاین
آيا کشور در آستانه جنگ است؟ مسبب اصلي تشديد خطر جنگ کيست؟ وظيفه ما در قبال حمله نظامي به کشور کدام است؟ آيا اپوزيسيون مي بايد از تشديد فشار بر جمهوري اسلامي حمايت کند؟ آيا خطر جنگ حامل خطر تجزيه قومي کشور در است؟
اين پرسش ها امروز ذهن بسياري از فعالين سياسي را به خود معطوف داشته است. مقاله حاضر تلاشي است براي پاسخ به پرسش ها.
احزاب و سازمان ها و صاحب نظران و شخصيت هاي سياسي ناراضي از سياست هاي هسته اي کشور – در درون نظام حاکم و يا در صفوف مخالفان - در موضع گيري هاي اخير خود عموما خطرات ناشي از تدوام برنامه هسته اي کشورها خاطر نشان ساخته و کوشيده اند پي آمدها، هزينه ها و يا فوائد احتمالي آن را توضيح دهند. نظر به اين که تامل در اين مواضع حاوي درس ها و تجارب بسيار است بر آن شدم برخي جهات عمده اين موضع گيري ها را - از نگاه کسي که صلح، دموکراسي و عدالت را دوست دارد - باز خواني کنم. اين بازخواني حاوي پاسخ گويي به پرشس هاي زير است:
1. آيا کشور در آستانه جنگ است؟
2. مسبب اصلي تشديد خطر جنگ کيست؟
3. وظيفه ما در قبال حمله نظامي به کشور چيست؟
4. آيا اپوزيسيون مي بايد از تشديد فشار بر جمهوري اسلامي حمايت کند؟
5. آيا خطر جنگ حامل خطر تجزيه قومي در کشور است؟
آيا کشور در آستانه جنگ است؟
تجربه می گوید در دنیای کنونی بخش عمده ای از تدارک جنگ، نه آمادگی لجستیک و طراحی استراتژی نظامی برای حمله، بلکه بسیج افکار عمومی و تولید وحدت اراده در حکومت برای حمله است. محافظه کاران افراطی در ایالات متحده مایلند افکار عمومی چنان از "خطر ایران" نگران شود که در برابر هجوم به ایران واکنش سخت از خود نشان ندهد.
یک وظیفه عمده کسانی که نقشه سیاسی برای تهاجم نظامی – و یا برای مقابله با آن – را طراحی می کنند آن است که فعالان سیاسی و رسانه های گروهی را قانع کنند که "وضعیت واقعا جنگی است". هر چه قدر فضای سیاسی بیشتر از "خطر جنگ" اشباع شود به همان میزان صحنه سیاسی برای شروع جنگ آماده تر خواهد شد.
یک وظیفه عمده کسانی که نقشه سیاسی برای صلح تدوین می کنند آن است که فعالان سیاسی و رسانه های گروهی را قانع کنند که "امکان صلح واقعا جدی است". هرچه افکار عمومی و فضای سیاسی در دو کشور ایران و امریکا به امکان حل و فصل منازعات میان دو کشور از طریق گفتگو بیشتر روی آورد به همان میزان امکان تولید اراده واحد در ایالات متحده برای حمله به ایران تضعیف خواهد شد.
اگر کسی خواهان صلح است باید امکانات صلح را در معرض دید و انتخاب افکار عمومی قرار دهد. اگر کسی در جلو گیری از رشد خطر جنگ پیگیر است باید نیروهایی که خواهان تشنج زدایی اند - و برای پیشرفت در این مسیر طرح و نقشه و برنامه دارند -را به مرکز توجه بکشاند.
این حرف جنگ طلبان است که نیروهای جنگ جو در ساخت قدرت در ایالات متحده امریکا تقویت شده اند. مطالعه یکایک تغییرات در دولت بوش این حقیقت را کتمان ناپذیر می کند که فکر نومحافظه کاری و لابی تندرو طرفدار اسرائیل واقعا طی دو ساله اخیر از مرکز قدرت دور شده اند. آنها جای خود را به کسانی داده اند که، در طول دهه ها حضور در ساخت قدرت، واقعا خواهان تعامل و برقراری مناسبات (engagement) با ایران بوده اند. "ادامه جنگ" یا "خروج از عراق" عمده ترین گرهگاه چالش نیروهای رقیب در امریکاست. اکثریت بزرگ رای دهندگان امریکایی به دولت بوش نمره منفی می دهند. زمینه برای قانع کردن آنان به "عاجل بودن خطر ایران" بسیار نامساعدتر از زمان تدارک حمله به عراق است. اقتصاد امریکا یکی از دشوارترین سال های پس از جنگ دوم را دارد پشت سر می گذارد.
سیاست وفادار به صلح روند قدرت یابی مخالفان نومحافظه کاری در ایالات متحده را در مقابل چشم مردم ایران قرار می دهد؛ نیروی صلح در ایران فکر "مذاکره بی قید و شرط با ایران" را در ایالات متحده قدرت مند و نیروگیرنده می بیند؛ نیروی طرفدار صلح هزینه های ایالات متحده برای اقناع کشورهای بزرگ برای دست زدن به اقدام نظامی علیه ایران را بسیار سنگین و یا واقعا غیر قابل پرداخت می بیند. سیاست صلح "امکان غلبه نیروهای مخالف حمله نظامی به ایران" را برجسته و گسترش قلمرو قدرت آنان را آرزو می کند.
نه شعار "علیه جنگ! علیه ایالات متحده!" شعار صلح است و نه شعار "علیه جنگ! علیه جمهوری اسلامی".
چشم انداز صلح با تشدید مبارزه علیه یک کشور گشوده نمی شود. چشم انداز صلح، با غلبه طرفداران حل مسالمت آمیز اختلافات دو کشور بر سیاست دو کشور، گشوده خواهد شد. چنین نیرویی در امریکا وجود دارد و به نقطه فتح نیز بسیار نزدیک است.
.2- آیا سیاست های جمهوری اسلامی ایران را در آستانه جنگ قرار داده است؟
بخشی از فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده اند که این حکومت ایران را در آستانه درگیری نظامی با غرب، بخصوص با امریکا، کشانده است. آنها می گویند اگر به ایران حمله شود مسوولیت این فاجعه با جمهوری اسلامی است. تاکید بر حدت بحران و قرار گرفتن ایران در آستانه جنگ گاه به آنجا کشیده می شود که از حکومت خواسته می شود قبل از وقوع جنگ تسلیم شود و به این وسیله کشور را نجات دهد.
بخشی از مخالفان حکومت فعلی، که مثل مجاهدین خلق سرنگونی به هر قیمت را وظیفه مقدس خود قرار داده اند، مبلغ این فکرند که جمهوری اسلامی جهان را در آستانه جنگ سوم جهانی قرار داده و اگر به فوریت این غده سرطانی کنده نشود جهان به آتش کشیده خواهد شد. برای بخش دیگری از مخالفان که مساله قومی دارند (و از این نومید هستند که برآمد مدنی - فرهنگی، بتواند مطالبات قومی را پی گیرد) بر این محاسبه اند که که بدون جلب حمایت بین المللی قادر به تحقق آرمان خود نیستند. لذا قابل درک است که آنها پشتیبانی جدی تر بین المللی از هدف خود را در گرو تشدید خطر جنگ می بینند.
اما به هیچ وجه قابل درک نیست که نیروهایی که پروژه خود را "محاصره مدنی" حکومت قرار می دهند، نیروهایی که اصلاح در امور کشور را با اتکاء بر حرکت مدنی میسر می بینند، کسانی که به حضور نیروی طرفدار تشنج زدایی در حکومت جمهوری اسلامی باور دارند و امکان غلبه سیاست آنها بر حکومت را واقعی ارزیابی می کنند، علیه تمام حکومت حکم صادر کنند که کشور را به آستانه جنگ کشانده است. کدام جنگ؟ این چه آمادگی گیری برای جنگ است که هیچ نشانی از آن در هیچ کجای کشور نیست؟
علیرغم تمام بگیر و ببندها و فشارها و تهدیدها، جنبش مدنی ایران سال به سال سر سبزتر می شود. تخمین ها که گروه احمدی نژاد قادر است مبارزات کارگران، دانشجویان، زنان و حرکات مدنی قومی را قلع و قمع و فاشیسم را مستقر کند پوچ از آب در آمد. این حس که کشور در آستانه سقوط قرار گرفته است در رگ فعالین مدنی جاری نیست. اکثر شهروندان احتمال حمله نظامی به کشور را نمی بینند و در محاسبات روزمره خود وارد نمی کنند. تنها پدیده پیش گیرانه جیره بندی بنزین بوده است.
مذاکرات ایران و امریکا در مسایل عراق و افغانستان – با تغییر نسبی مشی امریکا در عراق - تا حد معین ثمر بخش شده و احتمال ادامه آن بیش قطع آن است. بخش بسیار بزرگی از ترکیب جمهوری اسلامی طرفدار مبنا قرار دادن بسته 5+1 و مذاکره بر آن پایه است. برای کلیت جمهوری اسلامی مساله هسته ای موضوع چانه زنی در بالاست. فقط کسانی که تحلیل سیاسی برایشان وسیله خودارضایی است دوست دارند تصور کنند که اهمیت غنی سازی برای حکومت بیش از اهمیت موجودیت حکومت است.
این تصور که برای جمهوری اسلامی غنی سازی آنقدر مهم است که سرنوشت خود را با آن گره زده است، درست تکرار همان تصوری است که عده ای در باره جنگ ایران و عراق داشتند. یک علت تداوم کشمکش هسته ای آنست که ایران تصور می کند غرب نه قادر و نه مایل به توسل به گزینه نظامی است و لذا هنوز می توان سطح توافق را بالاتر گرفت.
کسانی که فکر می کنند فشار غرب و ایستادگی ایران کشور را در آستانه رو در رویی نظامی قرار داده اشتباه فاحش می کنند. ماهیت فشار امریکا سیاسی و اقتصادی است. تاثیر عمده قطع نامه های شورای امنیت ایجاد برخی تنگناها برای مهار جمهوری اسلامی است.
اپوزیسیون دموکرات کشور از این زاویه مخالف تداوم غنی سازی نیست که کشور را به آستانه جنگ کشانده. اپوزیسیون دمکرات ایرانی می گوید: اگر پروژه هسته ای یک پروژه صرفا اقتصادی است و هیچ مصرف نظامی و امنیتی ندارد، پس باید میزان سود و زیان، مثل هر پروژه اقتصادی دیگر پایه تصمیم گیری باشد. اپوزیسیون دموکرات ایران با غنی سازی در وضع فعلی (بدون جلب رضایت IAEA) مخالف است، زیرا زیان این کار – در تحلیل نهایی – بسیار بیشتر از سود احتمالی آن است. تعویق غنی سازی برای چند سال اقتصاد کشور را قطعا نه فلج می کند و نه حتی مایه کندی رشد آن می شود. در حالیکه ادامه غنی سازی زمینه بسط همکاری اقتصادی ایران با جهان خارج را محدود تر و آهنگ رشد کشور را کندتر می کند.
حرف حکومت این است که فایده ایستادگی بر این "حق مسلم" حمایت مردمی به وجود می آورد و نفوذ ایران را در میان مردم کشورهای جهان سوم افزایش می دهد.
به این ترتیب این "خبر" که با تداوم غنی سازی ایران در آستانه حمله نظامی قرار گرفته است به وضوح نادرست و بشدت با مقاصد گروهی آمیخته است. راست این است که غرب و اسرائیل از تداوم غنی سازی در ایران، با توجه به سیاست خارجی جمهوری اسلامی بشدت نگرانند و حاصل این نگرانی اعمال فشارهای اقتصادی و تحمیل انزوای سیاسی به کشور وارد است. زیان ادامه غنی سازی – بدون توجه به نگرانی های جامعه بین المللی – برای کشور بسیار بیش از سود آن است.
3. وظیفه ملی در قبال حمله نظامی به کشور چیست؟
آنان که کشور را در آستانه حمله نظامی می بینند طبعا از خود می پرسند مسبب این وضع کیست و وظیفه ملی در قبال این وضع کدام است؟ چنین کسانی یا فورا بین جمهوری اسلامی و ایران فاصله می اندازند و اعلام می کنند برای نجات ایران از خطر باید همه مبارزه "علیه جمهوری اسلامی" را تشدید کرد. و یا حمله به جمهوری اسلامی ایران را همان حمله به ایران می بینند و اعلام می کنند برای نجات ایران از نابودی باید علیه متجاوزان برخاست.
من در طول حیات طولانی سیاسی خود همواره ایستاده ام که ایستادگی در برابر تجاوز خارجی به کشور یک وظیفه ملی و همگانی است. همکاری با نیروی مهاجم به هیچ وجه صلح خواهی نیست، نام این کار خیانت به کشور است. معنای مبارزه در راه صلح مبارزه در راه دفع تجاوز، تلاش برای آتش بس، و تلاش برای رفع علل جنگ از طریق گفتگوست. اما مگر حالا کشور ما در آستانه جنگ است؟ آیا وظیفه عمده این تصویر سازی (بهتر است بگویم سیاه سازی) وادار کردن نیروها به حمایت از حکومت و یا جلب حمایت طرف مقابل نیست؟ بازنده اصلی این صحنه سازی و این پلاریزاسیون جامعه مدنی ایران است. طرح این سوال که "وظیفه ما در قبال حمله نظامی امریکا یا اسرائیل به کشور چیست؟" کار یک فعال مدنی نیست. طرح این سوال امروز کار خاک و خون پرستان ایران، کار حاملان رویاهای ضد امپریالیستی، کار افراطیون قومی و یا کار تشنگان دست یابی به قدرت، حتی با حمایت از متجاوز، است.
امروز وظیفه ملی تلاش برای کاهش تشنج و خصومت، و افزایش سطح اعتماد و همکاری بین ایران و جامعه بین المللی، به ویژه با ایالات متحده امریکاست. هم مطالعه ساخت و ترکیب قدرت در حاکمیت ایران و هم مطالعه دقیق تغییرات در ساخت قدرت در ایالات متحده امریکا به وضوح نشان می دهد که امید به امکان کاهش تشنج در روابط ایران و امریکا یک امید واقعی است.
این درست است که انتخابات ریاست جمهوری در دو سال و نیم پیش و روی کار آمدن یک دولت افراطی با تمایلات نظامی گرایانه و تهاجمی به زمینه های مثبتی که در دوره قبل تدارک دیده می شد لطمات جدی زده است و مشکلات امریکا در عراق و افغانستان و تحولات در تناسب قدرت در خاورمیانه مواضع ایران را سخت تر کرده است.
اما با این حال جناح های سیاسی نیرومندی در درون حکومت هم چنان خواهان کاهش تشنج اند و چنانکه از موضع گیری های اخیر آنان پیداست، عزم دارند که در انتخابات مجلس هشتم یک برنامه تشنج زدایانه را در مرکز توجه قرار دهند. بهترین تحول ممکن آن است که مرز سنتی "اصلاح طلب" و "اصول گرا" به مرز عمومی تر "ستیز گرایان" و "مصالحه گرایان" بسط یابد.
امروز وظیفه عاجل ملی تشنج زدایی و بسیج وسیع ترین گروه های اجتماعی حول آن است. حلقه اصلی در این مسیر حمایت صریح از گفتگوی مستقیم، بی قید و شرط، و همه جانبه با ایالات متحده امریکاست.
4. آیا باید از فشارهای خارجی علیه برنامه هسته ای جمهوری اسلامی حمایت کرد؟
در ماه های اخیر در محافل مخالف حکومت جمهوری اسلامی بحث های داغی در این زمینه وجود داشته است. نگاهی معتقد است اگر غنی سازی بزیان منافع ملی ماست پس اعمال فشار – خارجی یا داخلی – برای قطع غنی سازی یک وظیفه ملی است و نیروهای صلح دوست حق و وظیفه دارند با مراجعه به دولت ها و مجامع بین المللی از آنان بخواهند فشار خود را برای وادار سازی ایران به تمکین افزایش دهند. گروه های افراطی در این مسیر اعلام می کنند که نه تنها با افزایش فشار بین المللی برای وادار ساختن ایران به توفق غنی سازی موافق اند بلکه خود خواهند کوشید نگرانی کشورهای دیگر نسبت به مقاصد و اقدامات هسته ای ایران را افزایش دهند. مجاهدین اعلام کرده اند که افشای اسرار فعالیت های هسته ای ایران یک وظیفه ملی است.
برخی تحلیل گران و مجریان برنامه فارسی تلویزیون صدای امریکا مشوق امریکا در اعمال فشار بیشتر بر ایرانند. آنها از چین و روسیه و حتی از اروپائیان انتقاد می کنند که چون در بقای رژیم ذی نفع اند از صدور قطع نامه های شدید تر حمایت نمی کنند.
در مسایل امنیت و منافع ملی جانبداری از دولت های دیگر در مقابل دولت خودی – به دلیل اختلاف با آن – برای اپوزیسیون ملی و دموکرات اشتباه مهلک است؛ این اشتباهی از نوع همان اشتباه مهلک حزب توده ایران در قضیه نفت شمال و نفت جنوب است.
مخالفت ما با پیش برد برنامه غنی سازی در وضع فعلی، قبل از همه ناشی از مجازات هایی است که طرف مقابل اعمال می کند. ما به دلیل مخالفت با حکومت ایران مخالف غنی سازی نیستیم. برخی درگیری جمهوری اسلامی با "جامعه بین المللی" را فرصتی مغتنم برای تحت فشار قراردادن جمهوری اسلامی می شناسند و حس می کنند در اعمال فشار خارجی بیشتر بر جمهوری اسلامی ذی نفع اند. وجود این حس در نیروهایی که کسب قدرت از طریق برچیدن رژیم را مهم ترین آرزوی خود می بینند کاملا طبیعی است. اما یک فکر اصلاح طلب و مدنی که ایجاد رابطه اعتماد آمیز میان حکومت و مخالفین، بسط حق فعالیت علنی و قانونی، کسب حق مشارکت در حیات سیاسی و اجتماعی را وجه همت خود قرار دهد، تکیه بر دولت خارجی علیه دولت خودی برای کسب قدرت سیاسی - آنهم در کشوری مملو از حس عدم اعتماد و شکاف های عمیق فرهنگی، سیاسی، و قومی - سخت ترین آسیب ها را به روند آشتی ملی و وفاق همگانی وارد خواهد ساخت.
مراجعه به حکومت هایی که با حکومت ایران روابط خصمانه دارند به منظور تاثیر گذاری بر سیاست آنها، با هدف تخفیف تشنج در مناسبات دو کشور، بر خلاف حساسیت فوق العاده حکومتیان نسبت به آن نه تنها اشتباه نیست، بلکه وظیفه ای کاملا ملی است. مشکل وقتی پدید می آید که این مراجعه با تحریم رجوع به دولت ایران و تلاش برای تاثیر گذاری بر سیاست آن همراه شود. گروه هایی که چنین می کنند قصدشان تشنج زدایی در مناسبات دو کشور نیست. هدف آنها کسب حمایت بین المللی در مبارزه علیه دولت خودی است. درخواست ملاقات و مذاکره با بوش و رامزفلد و چی نی فقط وقتی با هدف صلح و تشنج زدایی سازگار است که پس از مراجعه به خامنه ای و احمدی نژاد و خاتمی صورت پذیرد. اما آیا اپوزیسیون دموکرات ایرانی آن قدر اعتماد به نفس و آن قدر وسعت دید یافته است که به چنین اقداماتی دست یازد؟
تشخیص نادرستی گنجانیدن عبارت "ما از افزایش فشار بین المللی بر جمهوری اسلامی برای رها کردن غنی سازی حمایت می کنیم" در اعلامیه یک سازمان سیاسی که فکر اصلاحات تدریجی، آشتی ملی و مبارزه مدنی و مسالمت آمیز را مبنای تعیین خط مشی سیاسی خود قرار می دهد اصلا دشوار نیست. اما وقتی آن سازمان سیاسی پذیرش همین فکر "اصلاحات تدریجی، آشتی ملی، و مبارزه مدنی و مسالمت آمیز" را مبنای انتخاب متحدین خود قرار نمی دهد؛ وقتی یک سازمان سیاسی موضوع سنخیت را، یعنی "جمهوری خواهی"، یا "دموکراسی خواهی"، یا "سکولار بودن"، یا "چپ بودن"، و یا حتی "مخالفت با جمهوری اسلامی" را مبنای سیاست اتحادها و تعیین حد دوری و نزدیکی خود با سایرین قرار می دهد؛ چنین سازمانی اصول خط مشی خود را براحتی قربانی حفظ اتحاد با نیروهایی می کند که گرچه هم سنخ اند، اما به فکر اصلاحات تدریجی، به حرکت مدنی و مسالمت آمیز، و به آشتی ملی عنایت عملی ندارند.
در پایان برای جلوگیری از هر نوع سوء برداشت یادآور می شوم: به همان اندازه که تلاش برخی مخالفان جمهوری اسلامی برای افزایش فشار بین المللی علیه سیاست هسته ای تلاشی مضر، مخرب و جنگ طلبانه است، به همان میزان تلاش برای افزایش فشار بین المللی بر حکومت برای رعایت حقوق بشر، با معنا و مفید برای بهبود مناسبات دولت-ملت است.
جامعه بین المللی تکیه گاه نیرومند جنبش دموکراسی خواهی در ایران است. حقوق بشر تنها عرصه ای است که ایرانیان می توانند و باید برای کسب آن بر حمایت بین المللی متکی شوند.
5. آیا تشدید خطر جنگ کشور را به سوی تجزیه می برد؟
بخشی از کسانی که کشور را در آستانه جنگی دیگر تصویر می کنند هشدار می دهند که چنانچه جنگی درگیرد آن چه از دست میرود یک پارچگی کشور است. این کسان هشدار می دهند که حفظ یک پارچگی کشور مهم ترین وظیفه ملی و میهنی است و لذا همه ایرانیان باید علیه جریان های قوم گرایی که در کمین شعله ور شدن آتش جنگ برای پاره پاره کردن ایران نشسته اند، دست در دست یک دیگر بگذارند.
ناسیونالیست های سرنگونی طلب سیاست متناقض و بی معنایی را پی می گیرند. آنها از یک سو تنش و تشنج در روابط ایران و امریکا را بسیار حاد و کشور را در آستانه جنگ توصیف می کنند. اما در عین حال کاهش تشنج در روابط خارجی ایران را به دلیل ماهیت جمهوری اسلامی ناممکن و لذا گفتگوی ایران وامریکا را بیهوده و "به نفع رژیم" ارزیابی می کنند. آنها از سوی دیگر می گویند مخالف جنگ امریکا و ایران و مخالف تجزیه کشورند. این مواضع متناقض و بشدت اغراق آمیزند.
تجارب کشورهای دیگر نشان می دهد وقتی تشنج در روابط خارجی بالا می گیرد طرفین روی شکاف های قومی در قلمرو طرف مقابل حساب های کلان باز می کنند. تجربه نشان می دهد که مناسبات خصمانه با همسایگان به شعله ور شدن درگیری های قومی کمک می کند و صلح با همسایگان زمینه را برای طرح صلح آمیز مطالبات قومی مساعد می کند.
اما راه ثمر بخش برای دفاع از یک پارچگی کشور سرکوب احزاب قومی نیست. راه آن کاهش تشنج در مناسبات خارجی، به ویژه عادی سازی مناسبات میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده است. جنبش مدنی دموکراسی خواهی در ایران خواهان گفتگوی ایران و امریکاست. زیرا این گفتگو راه تشنج در مناسبات خارجی را هموار می کند؛ و کاهش تشنج در مناسبات خارجی، به فروکش کردن زمینه برای درگیری های قومی، و به گسترش زمینه برای پیگیری مطالبت قومی در اشکال مدنی و مسالمت آمیز کمک می کند.
مبارزه برای کاهش تنش و تشنج در مناسبات خارجی جزء لاینفک مبارزه برای حفظ یک پارچگی کشور، جزء لاینفک تلاش برای حفظ خصلت مدنی مطالبات قومی است.
جمع بندی و نتیجه گیری
• ایران و امریکا در آستانه درگیری نظامی نیستند. امکان صلح به مراتب از خطر جنگ بیشتر است. در ساختار قدرت سیاسی در هر دو کشور نیروی مدافع گفتگو و کاهش تشنج، گرچه مسلط نیستند اما، موقعیتی مستحکم دارند. چرخش به سوی صلح مستلزم غلبه سیاست نیروهای مدافع گفتگو و چانه زنی در راس قدرت سیاسی در هر دو کشور است.
چشم انداز این تحول در ایالات متحده، در وضع فعلی، روشن تر از ایران است. در ایران مرز سنتی اصلاح طلب و اصول گرا هنوز به مرز عمومی تر ستیزه جویان و مصالحه گرایان بسط نیافته، اما زمینه آن در آن رشد است.
• برای رسیدن به صلح هم رفتار ایران و هم رفتار امریکا باید تغییر کند. کسانی که خالصانه و واقع بینانه صلح می خواهند نه بار گناهان را یک جانبه تقسیم می کنند و نه نسبت تامین مطالبات طرفین را 100 به 0 می خواهند. توافق محصول پس نشینی هر دو طرف از حداکثرهاست. مجاهدین و سلطنت طلبان، و یا بنیادگرایان اسلامی، (و نیز راست گرایان افراطی دولت بوش و یا بینادگرایان در اسرائیل) محال است قضاوتی یک جانبه نداشته باشند.
• ادامه وضع فعلی و بازماندن پرونده ایران در شورای امنیت زیان های سنگین متوجه کشور می کند. این وضع اقتصاد ما را از بسیاری امکانات محروم و انزوای سیاسی سنگینی بر کشور تحمیل می کند. وظیفه عاجل حکومت جمهوری اسلامی طراحی سیاست برای بده بستان های ممکن و خروج پرونده ایران از شورای امنیت است.
• مطالبه افزایش فشار قدرت های بزرگ بر کشور وظیفه ملی نیست. حمایت از تحریم مبارزه علیه نظام ولایت فقیه نیست. معنای این کار مبارزه با کشور و بازی با زندگی مردم است. بهره این سیاست نابود کردن هر نوع زمینه تفاهم و گفتگو میان حکومت و ناراضیان از حکومت است. این کار ضد آشتی ملی است.
• سوق رابطه ایران و امریکا به سوی خصومت بیشتر و به سوی جنگ، زمینه ساز خونین شدن کشاکش های قومی نیز هست. راه حفظ یک پارچگی کشور سرکوب مطالبات قومی و یا تولید سوء ظن نسبت به آنها نیست. کاهش تشنج در روابط خارجی زمینه را برای خشونت در مناسبات قومی نامساعد تر و زمینه را برای حرکات مدنی و مسالمت آمیز گسترده تر می کند.
مبارزه برای صلح نه مبارزه ای علیه امریکاست و نه مبارزه ای علیه جمهوری اسلامی. هدف این مبارزه کاهش تشنج میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا و عادی سازی مناسبات میان دو کشور است. چنین تحولی هم بسود ایران و هم بسود امریکاست. چنین تحولی گشاینده چشم اندازهای بکر برای رشد اقتصاد کشور است. چنین تحولی باز کننده فضای سیاسی و محدود کننده زمینه خشونت و خصومت از مناسبات دولت – ملت و از مناسبات قومی در کشور ماست.