يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 05.08.2007, 23:11

‏      تأملی بر انقلاب مشروطه


کار/ملیحه محمدی

در مرداد ماه 1361 ، چهار سال پس از انقلاب بهمن، زنده یاد "سعیدی سیرجانی" در چاپ دوم کتاب "تاریخ بیداری ‏ایرانیان" که یکی از مستند ترین گزارشات تاریخی در باب انقلاب مشروطه است, در یادداشتی با نام "بجای مقدمه" ‏توضیح می دهد که چاپ اول را، به علت استبداد حاکم بر جامعه در دوران قبل از انقلاب، بدون نوشتن مقدمه به نشر ‏سپرده است او می نویسد:‏

‏{ نخستین چاپ متن کامل "تاریخ بیداری ایرانیان" در سال 1346 به انجام رسید؛ در روزگاری که هنوز رژیم ایران ‏اسماً مشروطه بود و قانون اساسی مصوب ذی قعده 1323 به عنوان مقدس ترین سند ملی این مملکت، بظاهر معتبر. در ‏آن حال و هوا، روزی که مخلص قلم به دست گرفتم تا به عنوان "مقدمه" به تحلیل مطالب آن پردازم، به حکم شرایط ‏نامطلوب زمانه خود را در چنان تنگنائی دیدم که چاره ای نیافتم جز به خاموشی ادامه دادن و از هر تفسیر و توضیحی ‏صرف نظر کردن. راز دل چون نتوان گفت زگفتار چه سود؟...... تاریخ بیداری ایرانیان، شرح تلاشهای ملتی از جان ‏گذشته و از ستم استبداد به جان آمده است در راه برافکندن حکومت فردی و استقرار نظامی قانونی و ایجاد جامعه ای ‏آزاد و مترقی؛ و در سلطه بیدادگر و بی منطق استبداد، در باره چنین کتابی هر چه بنویسی به مذاق حساس مسند نشینان ‏قدرت ناسازگار است.....ملت ایران از سلطه کابوس وار عمله جهل و ستم که پایه های قدرت ناصرالدین شاهی را بر ‏دوش داشتندبتنگ آمده بود، قیام کرد و کشته داد و نوه خونخوار اور ا از تخت شاهی به زیر کشید، بدین امید که از آن ‏پس صاحب اختیار باشد و با ورقه رأی خود هیأت حاکم دردآشنائی برگزیند که خدمتگزارش باشد نه خداوندگارش."‏
سیرجانی سپس به بر باد رفتن آمال مشروطه خواهان افسوس می خورد وِ می نویسد:‏

‏{ شاهی را که همت مشروطه خواهان تساوی طلب از تخت فرعونی به زیر کشیده و از ردیف معصومان و مقدسان ‏جدایش کرده بود و در صف مردمان معمولی زمانه نشانده و به عنوان وجودی تشریفاتی و غیر مسئول از دخالت در ‏حکومت ممنوعش داشته و سلطنت او را بجای آن که محصول امداد غیبی و تأیید آسمانی پندارد، حاصل اراده ملت ‏دانسته بود، بار دیگر غفلت جهالت آمیز ما ملت بر اوج غرورش برد و کرسی فلک زیر پای استبدادش نهاد و با شعار ‏‏« چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه» به مقام «انک علی کل شیئی قدیر »ش رساند.}‏

او می نویسد ـ و لابد با هزاران امید! ـ که: "تحولات بعد از انقلاب، اگر چشم عبرت آموز همه خلایق را نگشوده ‏باشد،یقین دارم در طبقه جوان و تحصیلکرده تأثیر عمیقی گذاشته است.... و من که همه آرزویم ..‏

اما چنان که او آرزو کرد نشد و خود از قربانیان بنام ِ شاید استبداد ِ تازه و یا شاید " غفلت جهالت آمیز ما ملت" شد.‏

آری! ایام خوش ِدل بستن به پیروزی انقلاب بهمن دیر نپایید. اینک سالیان درازی است که نسلی که انقلاب بهمن را به ‏پیروزی رساند، در وضعیتی به سر می برد که نیمه مرداد هرسال، در هر سالگرد مشروطیت، آشکار و نهان،درست ، ‏یا غلط قیاسی می کند میان وضع و حال امروز خودش و روزگار پدرانش در آن ایام! و اکثراً از سر نامرادی، صرف ‏نظر از اینکه به کدام پایگاه اجتماعی یا طبقاتی تعلق دارد؛ خواستهای خود را به نوعی تداوم مطالبات مشروطیت می ‏انگارد!‏

این طرفه امروز و تنها از سر نامرادی و ناامیدی باب نشده است. خصلت اصلی و اساسی انقلاب مشروطه، و ایضاً ‏مشترک آن با انقلاب بهمن، در همین نکته است و به این ترتیب که:هر دو به علت خصوصیت تحول طلب خود در زمان ‏خویش پتانسیل آن را داشتند که خواستهای متفاوتی را اگر نه نمایندگی، لااقل در دل خود حمل کنند.‏

انقلاب مشروطه با وجود اینکه از نظر وسعت حضور مردم همه گیر نبود اما به سبب شرکت پیشگامان تقریباً تمامی ‏طبقات و اقشار اجتماعی، خواسته های گوناگونی را در خود گنجانده بود.‏

بر همین سیاق بود که مشروطیت، دو تیره متفاوت از از رهبران را نیز به موازات هم برکشیده بود. تجدد خواهان ‏لائیک و حتا با گرایشات سوسیالیستی! همچون حیدرخان و علی موسیو را که به نوعی سلاله آخوند زاده و میرزا آقاخان ‏کرمانی میرزا ملکم خان بودند از سویی، و روحانیون پیش رویی از طراز اول همچون طباطبائی و بهبهانی را از سوی ‏دیگر. اینان رهبران فکری و عقیدتی جنبش مشروطه شدند و به این ترتیب اولین تعامل تاریخی و سیاسی را میان ‏روشنفکران لائیک و روحانیت پیشرو در ایران به ثمر رساندند. به نوعی که روحانی صاحب نام و مالی همچون شیخ ‏فضل الله را طرد و منزوی کردند.‏

باری! این تحول طلبی در زمان خود به ناچار باید مضمون تجدد خواهی و مبارزه با سنت را می یافت و چنین نیز شد و ‏از همین رو تأکید بر خصلت تجددخواهانه انقلاب مشروطیت از آغاز تا پایان، صحیح و واقعی است.‏

نکته دیگر آنکه، جنبش مشروطه خواهی برای تحقق ابتدایی ترین تقاضاهای خود که در شعار اساسی آن یعنی تأسیس ‏عدالتخانه و قانونیت، متجلی بود، ناچار به دمکراتیزه کردن نهاد های مدنی و قانونی کشور و در یک کلام حکومت ‏قانون بود. همین راه سنگین و پر باری که به تأسیس عدالتخانه و از آن مهمتر مجلس قانونگزاری منجر شد، دمکراسی ‏را یکی از مضامین اصلی انقلاب مشروطه قرار می داد بی آنکه درک همه جانبه و حتا کافی در مورد آزادی ِ فرد در ‏میان گروههای شرکت کننده در نهضت وزن ِ قابل توجهی داشته باشد.‏

این تلاش مشترک برای بهبود وجه عمومی زندگانی در جامعه ای که 60 سالی پیش از آن اولین تحصیل کرده هایش از ‏فرنگ بازگشته بودند؛ علیرغم بیسوادی وسیع اجتماعی، موجب می شد که عمله و کارگر مزد بیشتر، رعیت رفع ستم ‏ارباب، کاسب رهایی از ظلم مأموران و گزمه های حکومتی و اهل قلم آزادی نوشتن، را از این نهضت طلب کنند. ‏
این یکی از شباهت های نهضت مشروطه با انقلاب بهمن است که شرکت وسیع ترین جماعت مردم و دخالت همه طبقات ‏و گروههای اجتماعی را در خود داشت. و هر کسی از ظن خود یار انقلابی شد که رهبران واقعی اش مهمترین آرمان ‏شان مبارزه با شکل ویژه ای از استبداد بود. چنین بود که پس از انقلاب همه یکدیگر را به تخلف از اهداف انقلاب متهم ‏کردند. رهبران مذهبی نیروهای سکولار را به اینکه در مقابل انقلاب ایستاده اند؛ و ایشان آنان را که به اهداف انقلاب ‏خیانت کرده اند!‏

هر دو گروه تهمت می زدند و افترا می بستند. هر دو راست و درست همانی بودند که از آغاز !‏

البته فردای طلوع هر انقلابی در هر کجای جهان بوده است و بحث خود را دارد و من بارها پای آن رفته ام. اما انقلاب ‏مشروطه به لحاظ مطابقت مضمونی که با خود حمل می کرد و آنچه که متحقق کرد به گمان من یگانه تر و روشن تر از ‏انقلاب بهمن بود. یعنی گرههای اجتماعی و طبقاتی مختلف با وجود اینکه مطالبات متفاوتی داشتند اما راه کسب آن را ‏همه در یک وسیله یافتند. به همین دلیل این وضعیت را پس از پیروزی مشروطیت میان روشنفکران و مذهبیون شاهد ‏نیستیم. و این را نمی توان تماماً به پیروزی نیروهای لائیک به مذهبیون ارتباط داد. درست است که تنها اصل مربوط به ‏نظارت علما بر قوانین در قانون اساسی مشروطه در عمل منزوی و به سرعت به "اصل متروکه" تغییر نام داد. اما ‏واقعیت دیگری که در دل آن تعامل تاریخی بود این بود که هر دو گروه نه انقلاب به معنای براندازی نظام یا حتا سلسله ‏ای را بلکه ایجاد اصلاح در آن را هدف خود قرار داده بودند و تلقی مشترکی میان آنان مبنی بر مقيد كردن قدرت ‏سياسی و محدود كردن آن به نظام نامه ای به نام قانون اساسی بود. ‏

‏.این توافق ِراهبردی اتحاد استراتژیکی را میان دو تیره رهبران جنبش سامان داده بود که از تعارضات ماهوی جلو می
گرفت و توان واحدی را برای پیروزی سازمان داد و متحقق کرد. وضعیتی که در انقلاب بهمن به هیچ وجه وجود ‏نداشت. و این بسیار منطقی به نظر می رسد. زیرا توافقی که بر سر انقلاب یا سرنگونی نظام موجود شکل می ‏گیرد، بطور طبیعی پس از پیروزی بر سر جایگزینی "چه چیز" و " کدام یک" از هم گسسته است چنان که ‏گسست.‏

جنبش انقلابی بهمن نه بخاطر گوناگونی تقاضاهای موجود در آن بلکه به دلیل عدم توافق واقعی در جریان انقلاب و میان ‏نیروهای مشخص شرکت کننده در آن، بر سر خواسته معلوم و مشترکی بر پایه ایجاب و نه نفی شکست خورد. ‏
در حالیکه انقلاب مشروطه اصل خواست خود را که با شعار مرکزی حکومت قانون بیان می کرد، متحقق کرد حتا با ‏ایستادگی خیره کننده اش در مقابل شبه مشروطه ای که بار اول به او داده بودند. و اینکه دستاوردهای آ« چنانکه باید و ‏شاید، پاس داشته نشد، ریشه در داستان های دیگری از غفلت جهالت آمیز ما ملت دارد. ‏

ملیحه محمدی
‏13 مرداد 1385‏




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024