يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 21.06.2007, 14:17

گفت‌وگو با سيمين غانم/گل‌گلدون من ۳۰ ‌ساله شد


آرش نصيری/هم‌ميهن

پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶
«از ميدان کاج می‌آيی داخل سرو غربی، چهارراه را رد می‌کنی می‌پيچی دست راست. بعد می‌آيی داخل کوچه سمت راست آنجا پلاک...» اين آدرس دادن خانم‌ غانم است.

از ديدار فرزند و نوه‌های دوقلو آمده و نيامده، شده است پرستار مادر و کارش شده رفت‌وآمد در مسير ظفر تا سرو غربی. ديگر اعضای خانواده هستند و سيمين هم کار خانه را انجام می‌دهد و سرگرمی‌های ديگر که با وجود آنکه اصل هستند، حاشيه‌اند.

اصل آن است که هنگام همه اين کارها به شعرهايی که دوست‌شان دارد فکر می‌کند تا ملودی‌هايشان را خدا بفرستد و او آنها را ثبت و ضبط کند و بشوند ملودی‌هايی که البته ما هيچ‌کدام‌شان را نشنيده‌ايم اما او اصرار دارد حتما در کنسرت‌هايی که مخصوص بانوان است هربار چند آهنگ جديد هم داشته باشد، حتی اگر مجبور باشد در تمام اين کنسرت‌ها پنج بار «گل گلدون من» را بخواند و چند بار هم «قلک چشات» را. اين را او نمی‌خواند.

تمام سالن می‌خوانند و او از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجد. به ياد اولين باری که بعد از نزديک به ۲۰ سال توانسته بود بخواند و همه سالن «گل‌گلدون من» را با او و از حفظ می‌خواندند، در يک جلسه کاملا زنانه. آن موقع گل گلدون او ۲۰ ساله بود و حالا ۳۰ ساله شده است.

آرش نصيری:

وقتی نبوديد مهمترين خبر در حوزه موسيقی پاپ فوت بابک بيات بود. لابد آنجا خبردار شديد؟
بله، متاسفانه بابک بيات درگذشت. واقعا حيف شد.

يک آهنگ مشترک باهم داشتيد. فکر می‌کنم آهنگ «مرد من» بود. همکاری ديگری داشتيد؟
نه متاسفانه. همان يک آهنگ بود. چندسال پيش با هم صحبت کرده‌بوديم و قرار شده بود که همکاری داشته باشيم اما فرصت نشد.

يعنی ايشان آهنگ بسازند که شما در کنسرت‌هايتان استفاده کنيد؟
بله. من در کنسرت‌هايم از آهنگ‌های جديد استفاده می‌کنم و خيلی دلم می‌خواست چند تا کار از ايشان داشته باشم. وقتی ايشان فوت کردند من در سفر کانادا بودم.

برای کار رفته بوديد؟
نه. می‌روم دختر و نوه‌هايم را ببينم و برگردم. حالا ۹ ساله شده‌اند. دوقلو هستند. معمولا هر سال می‌روم و شش ماه می‌مانم.

اينکه سالی يک بار محسوب نمی‌شود. شش ماه اينجا و شش ماه آنجا. نصف به نصف. شش ماه که آنجا هستيد چه کار می‌کنيد؟
فعاليت هنری خاصی ندارم. پيشنهاد زيادی به من می‌رسد، ولی من دوست دارم کارم محدود به فعاليت درايران باشد و بنابراين آنجا فعاليتی ندارم. برمی‌گردم اينجا و کنسرت می‌گذارم. احساس می‌کنم در مقابل مردم خودم تعهداتی دارم و بايد اينجا باشم. ترجيح می‌دهم در ايران کار کنم و بنابراين هيچ پيشنهادی را نمی‌پذيرم. همانجا می‌مانم در کنار دخترم ونوه‌ها. شش ماه می‌مانم و برمی‌گردم اينجا.

به هر حال شما کار موسيقی می‌کنيد. آنجا می‌توانيد مقايسه‌ای بين موسيقی ما و موسيقی مثلا غربی انجام دهيد و ايرادها را از بيرون ببينيد...
... من کمتر موسيقی غربی گوش می‌کنم. بيشتر دوست دارم صدای ساز تنها و اين چيزها را بشنوم. به هر حال، نوارهای مختلف هم به دستم می‌رسد. در جريان هم هستيد که ريتم‌ها دارد بيداد می‌کند. بيشتر هم از ريتم‌های تند استفاده می‌کنند. بيشتر آهنگ‌هايی که اين روزها می‌شنويم از اين آهنگ‌هاست. ريتم و ريتم.

لذت می‌بريد؟
من؟ نه. من همه نوع موسيقی را دوست دارم. دوست ندارم يک ريزصدای درام و جاز و اينها را بشنوم. تق‌تق‌تق. اگر در هر آهنگی اين صدا را بشنويم درست مثل اين است که شما هر روز يک غذا بخوريد. همه‌چيز بايد متنوع باشد تا به دل بنشيند و لذت‌بخش باشد.

اينها که می‌گوييد مربوط به موسيقی اين طرف است يا آن طرف؟
فرقی نمی‌کند. موسيقی پاپی که می‌شنويم اينطوری شده است.

اين طرف چه‌طور؟ اينجا وضعيت موسيقی چگونه است؟
اينجا خواننده زياد شده و همين‌طور نوار و آهنگ است که آدم در جاهای مختلف می‌شنود. در آژانس و همه‌جا. از کانال‌های رسمی و راديو تلويزيون هم پخش نمی‌شوند. پرونده‌شان زياد مشخص نيست؛ مثل اينکه بدون مجوز کار می‌کنند گاهی آدم می‌شنود. کار بعضی‌هاشان بد نيست.

من خودم دوست دارم که به شعر توجه بيشتری شود. بسياری از شعرهای آن آهنگ‌ها مفهوم آنچنانی ندارد وآدم از آنها برداشت خاصی ندارد. به هر حال، همان تم‌های غربی را پياده می‌کنند. موسيقی خودمان هم متاسفانه دارد درجا می‌زند.

فکر می‌کنيد علت‌اش چيست؟
نمی‌دانم. من خودم شخصا اطلاع ندارم که اين موسيقی‌ها از کانال خاصی پخش می‌شود يا نه و اين اشعار را آيا کسی می‌بيند يا نه. آيا اين شعرها تصحيح می‌شود يا نه. بايد اين کانال‌ها وجود داشته باشد و هرچيزی منتشر نشود. خودم ترجيح می‌دهم به شعر بيشتر توجه شود. به هر حال، از اين لحاظ که جوان‌ها کار و فعاليت می‌کنند خوب است، اما اگر مرجع و ماخذی داشت شايدکارهای پرارزش‌تری انجام می‌شد.

نفهميدم. اينکه می‌گوييد موسيقی ما درجا می‌زند، منظورتان کل موسيقی است يا موسيقی خاصی مدنظرتان است؟
من الان بيشتر در مورد جوان‌ها دارم حرف می‌زنم و موسيقی پاپ‌مان. موسيقی سنتی که به هر حال کار خودش را انجام می‌دهد، منتها کارهای سنگين آنچنانی را که شما همه وقت نمی‌توانيد گوش کنيد. موسيقی سنتی دوست‌داشتنی است، اما نه برای هميشه. برای زمان‌های خاصی لذت‌بخش است.

آنچه مطرح است موسيقی‌ای است که بيشتر جوان‌ها با آن سروکار دارند و موسيقی پاپ‌مان است که خيلی حال و هوای آن طرف‌ها را دارد، نمی‌خواهم کلمه لس‌آنجلسی را به کار ببرم، ولی بچه‌های اينجا دارند دقيقا همان‌ها را پياده می‌کنند.

در مورد مدت اقامت‌تان در آن طرف آب‌ها فرموديد. وقتی می‌آييد اينجا مشغله اصلی‌تان چيست؟
من الان چند دفعه که می‌آيم ايران، گرفتاری‌های کوچک و بزرگ خانوادگی پيش می‌آيد. يک مقدار درگيری‌های اين شکلی دارم. البته ناسپاسی نمی‌کنم، ولی به هر حال اين چيزها مقدار زيادی از وقت‌ام را می‌گيرد. مدتی است که قول داده‌ام کلاس موسيقی بگذارم، اما هنوز فرصت آنچنانی گير نياورده‌ام. اين بار فکر می‌کنم اين کاررا بکنم، چون به خيلی‌ها قول داده‌ام و بايد حتما اين کلاس موسيقی را بگذارم.

تا به حال کلاس عمومی آواز گذاشته‌ايد؟
نه، من دو،سه شاگرد خصوصی داشتم که به خاطر رفت و آمدم مجبور شدم آنها را کنسل کنم. کلاس منسجم و درست نگذاشته‌ام. آنجا هم که نمی‌توانم کلاس بگذارم؛ چون بايد مجوز کار داشته باشم. چون من به عنوان توريست دارم می‌روم حق کار کردن ندارم. می‌ترسم خدای ناکرده مشکلی پيش بيايد و دردسر شود.

به هر حال آنجا هم قانون سفت و سخت اجرا می‌شود و ترجيح می‌دهم کاری نکنم تا اگر يک وقت متوجه شدند برای من مشکلی پيش نيايد. می‌روم پيش دختر ونوه‌هايم باشم و نمی‌خواهم جلويم را بگيرند.

اينجا که می‌توانيد کلاس بگذاريد؟
بله، اينجا اين اجازه را دارم. می‌توانم.

با چه سبکی می‌خواهيد آموزش دهيد؟
من معتقدم که به هر حال اصل موسيقی خودمان بايد حفظ شود و موسيقی سنتی را حتما بايد در نظر داشته باشيم. حالا بعدها اگر مهارتی پيدا شد و خواستيم پاپ و سنتی يا هر سبکی ديگری بخوانيم، مربوط به مرحله بعد است. من حتما اگر شروع کنم با رديف موسيقی ايرانی شروع می‌کنم.

شما خودتان رديف را کجا آموزش ديديد؟
رديف را پيش مرحوم محمود کريمی آموزش ديدم. سه سال پيش ايشان رديف کار می‌کردم و بعد پيش استاد حنانه با سلفژ و تکنيک‌های موسيقی آشنايی پيدا کردم و خودم هم زياد تمرين و کار کردم و فکر می‌کنم يک سری تجربياتی دارم که آنها را به جوان‌ها آموزش بدهم. در فرصتی اگر صدای خوب پيدا شود، حتما اين کار را می‌کنم.

يعنی تست می‌گيريد يا اينکه هر کس که بخواهد می‌تواند بيايد سر کلاس‌تان؟
نه، حتما تست می‌گيرم. به هر حال قرار است انرژی بگذارم و کار کنم. اگر فايده‌ای نداشته باشد، برای چی آموزش دهم. اين به نظرم يک غلط مصطلح است که می‌گويند همه می‌توانند بخوانند و همه صدا دارند. چنين چيزی نيست. بله، همه حرف می‌زنند، صدا دارند، آنها شايد می‌توانند موسيقی رپ بخوانند، ولی بايد روی صدايی که صدا باشد کار کنيم.

اين ارزش دارد وگرنه اين‌گونه موسيقی‌ها به نظر من فاقد ارزش موسيقايی است. صدا بايد اين قابليت را داشته باشد که بشود روی آن کار کرد.

دراين شش ماهی که در ايران هستيد، قرار شده کنسرت هم بگذاريد؟
بله، اميدوارم بتوانم اين کار را بکنم. البته بعد از برگشتنم سه شب کنسرت در شيراز داشتيم. اواسط ارديبهشت ماه، و بسيار هم موفق بود. اوايل فروردين آمده بودم و بلافاصله خودمان را آماده کرديم و کنسرت گذاشتيم. در گروه من خانم جواهری پيانو، خانم آزاده ويلن و خانم سارا احمدی هم دف می‌زند.

خيلی جمع‌وجور و کوچک نيست؟
چرا، دوست دارم گروه را بزرگتر کنم و احتمالا گيتار هم می‌گذاريم در کنسرت‌های بعدی.

هميشه هم همان آهنگ‌های قديمی را اجرا می‌کنيد؟
نه، در کارهايم هميشه يک سری کار جديد هم می‌گذارم. البته برای کنسرت شيراز از همان قديمی‌ها استفاده کردم، برای اينکه فرصتی نداشتم برای طی مراحل اداری و تصويب آنها. اما ان‌شاءالله برای کنسرت‌های بعدی حتما باز هم آهنگ جديدی می‌گذارم.

ملودی آهنگ‌ها را خودتان می‌سازيد؟
بله، ملودی را خودم می‌سازم. برای شعر هم يک سری از شعرهايی که دوستان لطف می‌کنند و برای من می‌فرستند استفاده می‌کنم و اگر نشد از مولانا، حافظ، ابوسعيد ابوالخير و اينها.

ولی شعر بايد کمی روان‌تر و امروزی‌تر باشد.

يعنی شما می‌خواهيد بگوييد که اين شعر سنگين است برای مردم؟
می‌خواهم بگويم در موسيقی پاپ مخصوصا برای شما که فقط برای خانم‌ها کار می‌کنيد، شايد بهتر باشد شعرها ساده‌تر باشد. زنان بيشتر مشتری شعرهای ساده‌ترند. در داستان هم همين‌گونه است. در موسيقی پاپ هم خانم‌ها خيلی بيشتر پايه شعرهای ساده و روان هستند...

من خودم هم عاشق سادگی و روان بودن هستم. اشعاری را که انتخاب می‌کنم سعی می‌کنم اينطوری باشد، بعد هم به شما گفتم که من وقتی ملودی می‌سازم حتما به اين فکر نيستم که آن شعر را در سيستم موسيقی سنتی پياده کنم. اغلب می‌رسد به موسيقی پاپ؛ چون خيلی ساده‌تر، راحت‌تر و گوياتر اجرا می‌شود.

ولی به هر حال مولانا و ابوسعيدابوالخير اشعار سنگينی دارند، با مضامين عميق عرفانی و کلمات سنگين...
من اشعار ساده‌تر را انتخاب می‌کنم که به گوش خوشايند باشد و ترانه جذاب باشد.مثلا روی اين شعر حافظ آهنگ ساخته‌ام: «عاقبت پرده برانداخته‌ای يعنی چه/ مست از خانه برون تاخته‌ای يعنی چه»

خيلی خوب است. اين شعر از شعرهای معروف حافظ است که خيلی نزديک است به فرهنگ ساده‌گويی و روانی. اين هم بيشتر به خاطر آوردن ترکيب «يعنی‌ چه» است؛‌چون کمتر شده است اديب صاحب‌سخن و بزرگی مثل حافظ از اين عبارت استفاده کند.اين «يعنی چه» شعر را خيلی سهل و ممتنع کرده است. خيلی نزديک است به سادگی...
بله، به محبوب‌اش می‌گويد که «عاقبت پرده برانداخته‌ای يعنی چه.» محبوب معمولا نقاب زده است. زيبايی‌هايش را يک دفعه برای عاشقش عيان نمی‌کند. در عرفان اين‌گونه است. هرچقدر مرحله بالاتر می‌رود، کشف عاشق از معشوق بيشتر می‌شود. اينجا که ناگهان پرده برانداخته است در شکار ديگران است و می‌خواهد دل‌ها را جمع کند.

اين خودش هم يکی از عاشق‌هاست که به فغان آمده است از اين عيان شدن. البته سعدی می‌گويد: «زهره ندارم که بگويم ترا/ بی من بيچاره کجا بوده‌ای» نمی‌تواند به معشوق بگويد چرا اين کار را کردی، چرا آن کار را کردی، ولی حافظ به اين مرحله می‌رسد که حالش اينطور می‌شود و می‌تواند اين را بگويد. آخر اين شعر هم خيلی زيباست.

می‌گويد: «حافظ اندر دل تنگت چو فرود آيد يار / خانه از غير نپرداخته‌ای يعنی چه» وقتی دلت هزار جا گرو است، او ديگر پايش را در دلت نمی‌گذارد. خيلی زيباست اين شعر. يعنی تمام اشعار حافظ خيلی پرمعنا و زيبا هستند.

پس هر بار که کنسرت می‌گذاريد آهنگ‌های جديد هم می‌گذاريد؟
بله، من دو، سه آهنگ لابه‌لای کارهايم می‌گذارم.

کلا چندتا آهنگ داريد، منظورم آهنگ‌هايی است که در کنسرت يا کاست اجرا کرده‌ايد؟
کاست را که اطلاع ندارم؛ چون آنها کارهايی بوده که در راديو ايران بود و من نمی‌دانم از چه طريق و چه کانالی منتقل شده به يک شرکت. من بی‌اطلاع هستم. بعد از انقلاب هم که ما اصلا سی‌دی منتشر نکرديم. اگر اجازه پيدا کنيم هم اشعار و ترانه‌های خيلی خوب زياد نداريم، برای کنسرت‌هايم از آهنگ‌های قديمی و جديد انتخاب می‌کنم. کم نمی‌گذارم، سيزده،‌چهارده تا آهنگ و آواز می‌گذارم.

منظورم اين بود که کلا چند تا آهنگ داريد که می‌توانيد اجرا کنيد؟
آنهايی که تصويب شده؟

بله، تصويب شده و می‌توانيد اجرا کنيد.
حدود ۴۰، ۵۰ آهنگ هست که از آنها انتخاب می‌کنم. آهنگ جديد هم می‌دهم که تصويب شود و اگر اشعارش اشکالی نداشته باشد که معمولا هم ندارد تصويب می‌شود. معمولا هم برای من مشکلی نيست چون من به شعر اهميت می‌دهم و تا حالا با تصويب مشکلی نداشتم.

هر کاری هم که می‌کنيد، هر آهنگ جديدی هم که می‌سازيد به هر حال همه «گل‌گلدون من» را می‌خواهند ديگر...
(خنده) بله. گل‌گلدون ترانه‌ای است که مردم با آن انس دارند و هميشه تازه است. به هر جهت در کنسرت‌مان اين ترانه را دو،سه بار می‌خوانيم. ول نمی‌کنند و هی درخواست می‌دهند و ما هم دو،سه بار اجرا می‌کنيم.

شاهکار فريدون شهبازيان.
بله،‌شاهکار آقای شهبازيان و شعری از فرهاد شيبانی.

بيشتر از همه با کدام آهنگسازها کار کرده‌ايد؟
بعد از انقلاب که خودم خودکفا شده‌ام و خودم برای خودم آهنگ می‌سازم. اين فرصتی بود که به اين موضوع متمرکز بشوم و بيشتر کار کنم.

وقت هم زياد داشتيد.
به هر حال، چيزی را که آدم دوست دارد دنبال می‌کند، حتی اگر مشغول کار ديگری باشد. البته من فقط کار خانه انجام نمی‌دادم. کار دکوراسيون می‌کردم، عروسک‌سازی می‌کردم و اينها. وقتی از شعری خوشم بيايد روی آن تمرکز می‌کنم آهنگش را هم خدا می‌فرستد. از ديگران، از شهبازيان فقط همين آهنگ گل‌گلدون را خواندم.
البته دلم می‌خواست ولی نشد. از بابک بيات هم «مرد من» را خواندم که می‌گويد: «بگو ای مرد من ای از تبار هرچه عاشق/ بگو ای در تو جاری خون روشن شقايق» از کارهای بسيار زيبای بابک بيات است با شعری از آقای جنتی عطايی. با فريبرز لاچينی چندين کار دارم.

آهنگ‌های شروع کار موسيقی پاپ من از ايشان بود. کار فريبرز هم قشنگ بود. يکی «آسمان آبی» است، يکی «قلک چشات» است،‌يکی «هم‌نفس»‌است و چند تايی ديگر مثل «رنگ مسی»،‌چهار، پنج تا از ايشان خواندم. آهنگ «پرنده» هم هست که خيلی دوست دارم با آهنگی از شماعی‌زاده و شعری از اردلان سرفراز. از استاد تجويدی دو ترانه دارم به نام‌های «ای ساقی» و ديگری هم آهنگ «بسوزان» با اين شعر «بسوزان، بسوزان، شعرهايم را بسوزان/ خاطرات عمر شيرين مرا/ يادبود عشق ديرين مرا/ بسوزان» اين هم کار قشنگی بود که با ارکستر بزرگ اجرا شد. از مهندس همايون خرم هم آهنگ دارم.

از چه سالی رفته بوديد راديو؟
فکر می‌کنم سال۴۸ بود.

با کدام ترانه مطرح شديد؟
فکر می‌کنم با ترانه «قلک چشات» بود که شناخته شدم. بعدترها آهنگ «گل گلدون من» را خواندم که الان درست سی‌سال از عمر اجرايش می‌گذرد.

خانم‌های زيادی هستند که در ايران برنامه اجرا می‌کنند مثل خانم پروانه، خانم زنگنه و جوان‌ترها...
راست‌اش من اصلا خبری ندارم. آن دفعه هم که بودم خبردار نشدم. در اين سال‌ها کنسرت خانم هنگامه اخوان را رفتم که خيلی وقت از آن گذشته است. هفت، هشت سال پيش بود. صدايشان را دوست دارم. بعد به کنسرت خانم خاطره پروانه دعوت شدم که متاسفانه نشد که بروم.

مال خانم زنگنه را هم شانس نداشتم. هر دفعه که کنسرتی داشت من در سفر بودم. کنسرت خانم خاطره را که گفتم نشد. خيلی دلم می‌خواست بروم ولی يادم نمی‌آيد چه مشکلی پيش آمده بود که نشد بروم. نتوانستم. البته کنسرت به صورت مداوم ندارند که فرصتی بشود برای ديدنش. گاه‌گاهی است. شايد من زياد اطلاع پيدا نمی‌کنم ولی احساس می‌کنم زياد فعاليتی نيست.

می‌خواهم گفت‌وگو را تمام کنم. به جز آهنگ‌هايی که خودتان خوانده‌ايد،‌آهنگ موردعلاقه‌تان کدام است؟
(فکر می‌کند) «پر کن پياله را». کارهای شهبازيان را دوست دارم. اکثر آهنگ‌هايش را دوست دارم. کارهای بابک بيات را هم دوست دارم. اکثر موزيک متن‌هايشان را هم شنيدم و دوست داشتم. حيف شد بابک خيلی زود رفت. هنرمندها عمر طولانی نمی‌کنند از بس حساس هستند.

آهنگ ديگری نگفتيد به جز «پر کن پياله را».
کارهای استاد تجويدی را هم دوست دارم. «پشيمان شدم»؛ «از آن می که دست تو نوشيده‌ام/ برای وصال تو کوشيده‌ام/ پشيمان شدم/ پشيمان شدم.»




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024