iran-emrooz.net | Fri, 15.06.2007, 6:17
مرور کارنامه سوسن تسلیمی در گفتگو با خودش
سپیده زرین پناه/بی بی سی
سپیده زرین پناه
روزنامه نگار در سوئد
نمایش "مدیرعامل" به کارگردانی سوسن تسلیمی چندی پیش در گوتنبرگ سوئد به روی صحنه رفت که با استقبال خوبی روبرو شد، اما تماشاگران سینما او را برای بازی در برخی از بهترین فیلم های ایرانی در دهه شصت به یاد می آورند. متن زیر گفتگویی است با خانم تسلیمی:
سوسن تسلیمی در زمان بازی در فیلم شاید وقتی دیگر سه فیلم توقیفی دیگر درکارنامه داشت
تسلیمی، فعالیت سینمایی خود را با بازی در فیلم چریکه تارا ساخته بیضایی در سال ۱۳۵۷ آغاز کرد. فیلم شاید وقتی دیگر آخرین بازی او در سینمای ایران بهشمار میآید.
شروع فعالیت سینمایی تسلیمی، همزمان شد با دوره انقلاب ایران. در زمان فیلمبرداری چریکه تارا، اعتراضهای اجتماعی به اوج خودش رسیده بود. او میگوید: "بعد از انقلاب، سدی که در برابر ابراز اندیشهها وجود داشت برای مدت زمان کوتاهی برداشته شد. ولی آن شیرینی آزادی بیان، امید به عدالت اجتماعی پایدار نبود و خیلی سریع جای خود را به نگرانی داد و قوانین جدیدی وضع شد که آثار هنری آن دوره را که سعی در مطرح کردن مسائل انسانی و اجتماعی داشتند زیر سئوال برد."
فیلم چریکه تارا پس از انقلاب به نمایش عمومی در نیامد. در زمان فیلمبرداری مرگ یزدگرد هم در سال ۱۳۶۰، بحث اجباری شدن حجاب برای زنان مطرح شد: "ما فکر میکردیم میتوانیم زیر بار این تحمیل نرویم ولی فیلم توقیف شد. این فیلم فقط در سال ۱۳۶۰ در جشنواره نشان داده شد. بعد از آن، آقای بیضایی هر فیلمنامهای را که برای تصویب دادند، رد شد."
در آن دوره، سوسن تسلیمی به عنوان بازیگر در استخدام تئاتر شهر بود. وی سال ۱۳۵۹ در پی اعتراضی به سیاست فرهنگی این مرکز، به اتهام "کمکاری" پس از ۱۲ سال کار، اخراج میشود: "آن سال در نمایشی بازی نکرده و به پیشنهاد مدیر وقت آنجا به جای بازیگری در کتابخانه مشغول کار شده بودم. در پایان سال مدیر جدیدی آمد. اولین کاری که کرد این بود که حقوق ماهیانه مرا که ۲۴۰۰ تومان بود قطع کرد.پرسیدم علت چیست؟ جواب آمد که باید گزارش بدهی چرا در طی این سال بازی نکردهای. من نوشتم که پیشنهادی در بهار همان سال دادهام که رد شده. تئاتر شهر هم به دلیل تعمیرات تعطیل بوده. طی تابستان و پاییز آن سال هم دو بار توسط افراد معترض اشغال و بار آخر برای مدتی تعطیل شده... به این دلایل توجهی نشد و حکم اخراج من داده شد. پس از آن هم تا اسمی از من برای بازی در کاری پیشنهاد میشد مورد مخالفت قرار میگرفت."
وی ادامه می دهد: "تا اینکه سال ۱۳۶۲ بازی در مجموعه "سربداران" ساخته محمدعلی نجفی را شروع کردم. نقش "فاطمه" را بازی کردم که زن پرقدرتی بود. او مردپوشی میکرد و سوار اسب میشد و رهبر گروهی از جنگجویان بود. اما بی توجه به زحمتی که برای این نقش کشیدم، تعداد زیادی از صحنههایی را که در آن بازی کرده بودم کوتاه کردند. در مجلس آن زمان اعتراض شده بود که نقش فاطمه برای زنان ما گمراه کننده است."
نگاه به مرد ممنوع
پس از مجموعه "سربداران"، علی ژکان، برای بازی در فیلم مادیان(۱۳۶۳) به تسلیمی پیشنهاد همکاری میدهد: "باز از سوی مسئولان با حضور من مخالفت و سپس، با شرط و شروطی موافقت شد. در اواسط فیلمبرداری، فیلم متوقف شد. چون مسئولین راشهای بخشی از فیلم را دیده بودند و به نظرشان "حضور" من در صحنهها خیلی زیاد بود. گفتند هنرپیشه را عوض کنید. خودم هم به آقای ژکان گفتم کسی را برای این نقش بیاورد ولی سرانجام، ایشان موفق شدند اجازه بازی مرا بگیرند. شرط این شد که در پوششم از رنگهای زنده استفاده نکنم، تار مویی از من بیرون نباشد. و زاویه دوربین هم به گونهای نباشد که حضور مرا در صحنه برجسته کند. شخصی را هم برای نظارت، به محل فیلمبرداری فرستادند. گفته بودند هنگام بازی با بازیگران مرد نباید توی صورتشان نگاه کنم."
وی می گوید: "در آن سال داوران جشنواره فجر اعلام کردند که به هیچ بازیگر زنی جایزه نمیدهند چون هیچکدام از نقشها با موازین اسلامی منطبق نبوده. ای کاش شخصیتهای زن فیلمهای آن سال، از سوی یک پژوهشگر مورد بررسی قرار بگیرد تا بدانیم شخصیتهای زن فیلمها در آن دوره واقعاً چگونه بودهاند."
در ستایش صلح و دوستی
سال ۱۳۶۴، در گیرودار جنگ ایران و عراق، تسلیمی ایده فیلم باشو غریبه کوچک را در طرح کوتاهی، با بیضایی در میان می گذارد و او هم که در آن زمان در اندیشه ساخت فیلمی درباره بچه ها بوده، آن را می پذیرد و پرورش می دهد: زنی گیلانی، بچه جنگزده ای از جنوب را در پناه خودش می گیرد: "این فیلم را با تمام وجودم می فهمیدم. البته به دلیل اینکه نقش اول فیلم زن بود، همان مشکلات همیشگی در کار وجود داشت. محدودیتهای فراوان در سینمای ایران نمیگذارد بازیگر زن با خودش و طبیعت جسمانیاش راحت باشد. یادم میآید در این فیلم، نوعی از دویدن را اختراع کردم که بدنم تکان نخورد تا صحنههای فیلم سانسور نشود!"
سوسن تسلیمی می گوید در سال ۱۳۵۹ از تئاتر شهر اخراج شده است
باشو غریبه کوچک، در سال ۱۳۶۹، پس از پنج سال توقیف، اکران میشود: "من آن موقع دیگر در ایران نبودم. این فیلم، به دلیل نگاه انتقادی به اصل و نفس جنگ، در زمان خودش نمایش داده نشد. فیلمی بود در ستایش صلح و دوستی. خیلی دلم میخواست آن را در ایران و در میان تماشاگران ایرانی میدیدم. بخصوص اهالی گیلان، چراکه اولین بار بود که در تاریخ سینمای ایران، در یک فیلم ایرانی به طور جدی از زبان گیلگی استفاده میشد. بدون اینکه از این زبان به عنوان وسیلهای برای ایجاد خنده و شوخی استفاده شود. برای من بازی در این فیلم، ابراز ستایش و قدردانیای بود از مادربزرگم که مرا از کودکی و پس از مرگ نابهنگام مادرم، منیره تسلیمی که از بازیگران مهم تئاتر و سینمای ایران در سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ بود، بزرگ کرد. برایم این فیلم ادای احترامی بود به همه بازیگران زن تئاتر گیلان که در آن سالها با وجود همه مشکلاتی که برای بازیگران زن وجود داشت روی صحنه رفتند و تهمتهای ناروا را به جان خریدند ولی به دلیل عشق به حرفه نمایش به راهشان ادامه دادند.
این را هم بد نیست بگویم که من به جز فیلم مادیان، دیگر فیلمهایی را که در ایران بازی کردهام در شرایط معمولی و در کنار تماشاگران عادی روی پرده ندیدهام. فیلم شاید وقتی دیگر را در سال ۱۹۹۰ در جشنواره فیلم گوتنبرگ دیدم که گرچه در جمع تماشاگران ایرانی بودم اما دلم میخواست شرایط حاکم بر وطنم معمولی بود و میتوانستم کارم را در ایران ببینم".
نقشی راحت و خودی
تسلیمی، پس از باشو غریبه کوچک در سال ۱۳۶۴، در فیلم طلسم ساخته داریوش فرهنگ بازی میکند؛ در نقشی متفاوت با دیگر کارهای او؛ زنی تسلیم و افسرده: "در طلسم آقای فرهنگ مایل بود که من نقش یک عروس روستایی جوان را بازی کنم و نه آن عروس اشرافی را. اما من چنین نقشی را در فیلم "مادیان" و "باشو غریبه کوچک" کار کرده بودم. نمیخواستم تجربهای را تکرار کنم. نقشی که در این فیلم بازی کردم با تمام نقشهای من تفاوت داشت. یک زن بسیار آرام و از طبقه اشرافی که هیچ حرکت پر شتابی ندارد. زنی قربانی، که در نهایت، انتقام سالهای از دسترفتهاش را میگیرد و در لحظه آزادیاش نوکر خانه را که باعث محبوس شدن او در زیرزمین بود به قتل میرساند و قصر را به آتش میکشد. در آن دوره که افسردگی بر من غلبه داشت، این نقش برایم خیلی راحت و خودی بود."
زنان متفاوت
سوسن تسلیمی، وقتی شروع به بازی در فیلم شاید وقتی دیگر (۶۶- ۱۳۶۵) کرد، سه فیلم توقیفی در کارنامه خود داشت: چریکه تارا، مرگ یزدگرد و باشو غریبه کوچک: "وقتی آقای بیضایی متن شاید وقتی دیگر را برای گرفتن تائید به وزارت ارشاد و امور سینمایی پیشنهاد دادند، جواب شنیدند که با ساختن این فیلم مخالفتی نیست ولی به شرطی که من در آن بازی نکنم. فعالیت هنری همه زندگی من بود و خانهنشینی، ضربه بزرگی که نمیدانستم چگونه آن را تحمل کنم. من در آن زمان ۳۶ سال داشتم. سالهایی را که در پشت سر داشتم از دست رفته میدیدم و برای آینده امیدی نبود. به چیزی که توجه نمیشد این بود که وقتی بازیگر در نقش فرو میرود، و خود را به دست نقش میسپرد، نقش جذاب و دیدنی میشود. ربطی هم به زیبایی چهره ندارد. من با معیارهای متعارف در جامعه زیبا نیستم. این گره خوردن من با نقش بود که منجر به "حضور"م در صحنه میشد. من اصلاً در آن دوره نمیدانستم مشکل چیست. همزمان هم میدیدم چهرهی درشت دیگر بازیگران زن روی پرده وجود دارد و از آنها تقدیر هم میشود."
تسلیمی ادامه می دهد: "انگار دلیل اصلیای که وجود داشت حضور 'نقش زن فعال و مستقل' در سینمای ایران بود. من در یک خانواده مادرسالار بزرگ شدهام. طبیعی است که سرچشمه الهام من در شکل بازیگریام زنانی باشند که از کودکی با آنها بزرگ شدهام. در واقع مشکل به چگونگی نقش زن در فیلمهای آقای بیضایی برمیگشت. او زن کمالگرا را به تصویر میکشد که شرایط موجود زندگیاش را نمیپذیرد، پرسشگر است، به قضا و قدر تن نمیدهد، تصمیمگیرنده است، و دنبالهروی سنت نیست. در آن دوره که زن ایدهآل را تسلیم در برابر سرنوشت خود میخواستند این نوع "زنان متفاوت"، مورد پذیرش مسئولان حاکم قرار نمیگرفتند. اینگونه زنان را غیر زنانه و "مردگونه" خطاب میکردند."
او ادامه میدهد: "حس کردم به پایان خط رسیدهام. یا باید به شرایط تن میدادم. یا باید کار بازیگری را برای همیشه کنار میگذاشتم. تصمیم خود را گرفتم که ایران را ترک کنم. اما در همین زمان، ناگهان با بازی من در این فیلم موافقت شد. آقای بیضایی اصلاً از ساختن این فیلم اعلام انصراف کرده بود. گفته بود یا باید این بازیگر باشد یا اینکه فیلم را نمیسازم. پس فیلمبرداری را شروع کردیم. کوششم این بود که همه تمرکزم را به کارم بدهم. باید نقش سه زن را در این فیلم بازی میکردم که برایم بسیار جذابیت داشت. ولی بزرگترین مشکل شاید وقتی دیگر برای من، مسئله حجاب زن در خانه بود. اینکه زن در خانه با روسری راه برود و با روسری بخوابد، غیر طبیعی و غریب بود. حتی وقتی فیلم را در سوئد نشان دادند تعدادی از تماشاگران از من پرسیدند: شما موقع خواب هم روسری سر میکنید؟ دچار وسواس فکری هم شده بودم. هم باید در نقش فرو میرفتم و هم باید حواسم به روسری میبود تا مبادا تار مویی بیرون بزند که زد. این نگرانی تاثیرش را روی بازی من گذاشت. گاه فکر میکنم که میتوانستم در صحنههایی جور دیگری بازی کنم؛ اگرچه شاید وقتی دیگر را از بهترین آثار آقای بیضایی میدانم و خوشحالم که با وجود تمام مشکلات این فیلم ساخته شد."
تسلیمی از سال ۱۳۶۶ ساکن کشور سوئد شده است. او درباره وضعیت اقتصادی خود در دوران آخر زندگی در ایران میگوید: "شرایط خیلی بد و سخت میگذشت. اینجا در سوئد، سیستم رفاه اجتماعی از کسی که به هر دلیلی بیکار است حمایت میکند تا محتاج نشود. در آن دوره من حقوق ثابت ماهیانهای در ایران نداشتم. بین هر کارم حدود یک سال و گاهی سه سال فاصله بود. در آن مقطع فعالیت برای آقای "داریوش فرهنگ" هم سخت شده بود. یادم میآید روزی قرار شد برایمان مهمان بیاید و یک هفتهای هم پیش ما بماند. فقر نسبی است و ما در آن زمان در سطح زندگی به ظاهر متوسطمان، دچار فقر اقتصادی بودیم. ناچار شدم بدون اطلاع خانوادهام گردنبند طلایی را که تنها دارایی قابل فروش من به شمار میآمد بفروشم تا خجالتزده میهمانم نشوم."
تسلیمی می گوید: "دستمزدهایی هم که میگرفتیم پایین بود. بخصوص برای کسی که هر سه سال کاری انجام میدهد. ما با عشق و علاقه کار میکردیم، و بحثی در مورد مسائل مالی نداشتیم. دستمزد من هم در آن دوره جزو دستمزدهای بالا نبود. در نتیجه در سال ۱۳۶۶، دار و ندارم را فروختم تا ویزایی تهیه کنم. روزی که ایران را گذاشتم و آمدم، دیگر هیچ امیدی به ادامه فعالیت در ایران نداشتم. تنها دلگرمیام تشویق تماشاگران بود که هنوز هم قلبم را گرم میکند و برخوردهای مهربانشان به اندازه "صد جایزه هنری" برای من "ارزش" دارد. وقتی از کشور خارج شدم ۱۰۰ دلار تمام دار و ندارم بود. زندگی در یک کشور غریبه برای بیشتر کسانی که وطنشان را ترک میکنند چندان راحت نیست. باید روز و شب دوندگی کرد تا کاری راه بیفتد."
تسلیمی یک سال پس از ورود به سوئد، در تئاتری به نام "آتلیه تئاتر"، شروع به کار میکند: "کارم ارسال نامههای دفتر، نظافت، فروش بلیت و درست کردن قهوه تا حتی تنظیم نور صحنه بود در زمانی که مسئول آن به دلیل بیماری در سر کار حضور نداشت. در آن دوره، شبها در خانه "مدهآ" را بر اساس ترجمه سوئدیاش تمرین میکردم. خودم بازیگر بودم و خودم هم کارگردان. این کار به من دلگرمی میداد که حس کنم هنوز دارم در زمینهای که دوست دارم فعالیت میکنم. در آتلیه تئاتر کسی کاری به من نداشت که در مملکتم با بهترین کارگردان سینما و نمایشنامهنویس آن کار کرده بودم. به من به عنوان یک وردست نگاه میشد، اما من باید کار میکردم تا هزینههای زندگی تنها فرزندم را تهیه کنم."
نخستین تجربه
نمایش "مده آ"، اولین تجربه کارگردانی تسلیمی در سوئد، در سال ۱۹۹۱، یعنی سه سال پس از اقامت او در سوئد، روی صحنه رفت: "من تازه وارد بودم و نمیدانستم کجا باید کارم را اجرا کنم. با تئاتر شهر در گوتنبرگ تماس گرفتم. کارنامه حرفهیام، بروشورها، نقدهای بینالمللی و عکسهای از نمایشهایی را که در ایران بازی کرده بودم به آنها نشان دادم و سرانجام توانستم سالن نمایشی را برای چند اجرا در اختیار بگیرم و نمایش مده آ را در آنجا اجرا کنم. من مدهآ را به تئاتر شرقی نزدیک کرده بودم. به شیوه روایتی. با بهرهگیری از چند نقاب، هر هفت نقشی که در این کار وجود داشت را خودم بازی کردم. تمام نیرویم را هم روی زبان گذاشته بودم تا مخاطبم مرا بفهمد.در آن دوره تقریباً هیچ بازیگر مهاجری روی صحنه تئاترهای سوئد دیده نمیشد. من شاید جزو اولیها بودم. امروزه با افزایش آمار مهاجرین در سوئد دیگر این امر کمکم دارد عادی میشود."
تسلیمی، بعد از "مده آ"، با "پتر اسکارسون" آشنا میشود که جزو هنرمندان مشهور در سوئد به شمار میآید و به تئاتر شرق نیز علاقهمند است. تسلیمی در کارگاههایی که این هنرمند تشکیل داده و استادانی را از کشورهای چین، یونان و هند دعوت کرده بود تا تئاتر کشور خود را معرفی کنند کار میکند و تلاش میکند تا علاقهمندان هنر شرق را با تئاتر ایران آشنا کند: "کار با اسکارسون فرصت خوبی برای رشد بازیگری من بود. با این کارگردان دو نمایش کار کردم. در این دوره مهمترین کارم کار صدا با یک مربی یونانی به نام "میرکایمن دزاکیس" بود. در یکی از سفرهایم، فرصتی پیش آمد تا با تئاتر یونان از این زاویه که چرا از ماسک استفاده میکنند بهتر آشنا شوم. تماشاگر در سالنهای روباز قدیمی در یونان، فاصله بسیار زیادی با بازیگر داشت. در بعضی سالنها تعداد تماشاگران پانزده هزار نفر میشد. بههمین دلیل برای بازیگر بسیار مهم بود که بتواند مخاطب را جلب کند و استفاده از ماسک هم برای رسیدن به همین هدف بوده. در یک سفر کاری، در یکی از همین سالنها که مربوط به سبک نمایش در تئاتر قدیم یونان بود، قسمتهایی از مدهآ را اجرا کردم که تجربه بسیار شگفتانگیزی برایم بود. بعد از اینها با کارگردانی به نام "سارا ارلینگس دوتر" در زمینه نمایشنامههای قرون وسطای کلیسایی، و بعد از آن، در سال ۱۹۹۵ در تئاتر ملی سوئد شروع به کار کردم. در این مرکز، هفت نمایشنامه بازی کردم. از جمله "سلستینا" اثر فرناندو دوراخس که به خاطر بازی در آن، جایزه بهترین بازیگری آن سال تئاتر ملی را در سال ۱۹۹۶ گرفتم. بعد، "مدهآ" را برای بار دوم بازی کردم و اینبار با کارگردانی "سارا ار لینگس دوتر". برای بازی در این کار، از آکادمی سوئد جایزه بهترین بازیگر سال ۱۹۹۹ را گرفتم. کم کم و در طول کار یاد گرفتم جوری حرف بزنم که فکر کنم دارم به زبان مادریام حرف میزنم. اگرچه مشکلات خود را میفهمیدم. وقتی مواظب حرف زدنت میشوی از بازیگری فاصله میگیری."
"من یک هنرجو هستم"
تسلیمی حالا ۵۷ ساله است، اما با پیشینه ۳۸ سال کار هنری، هنوز خود را هنرجو میداند و میگوید: "من هنرجو هستم و همین مرا در سرپا ماندن در خارج از کشور و شروعی دوباره در ۳۶ سالگی نجات داده است. من خوشحالم که دارم در فضایی آزاد کار میکنم و یاد میگیرم. در کشور خودم هزاران محدودیت روی صحنه داشتیم. در اینجا بازیگر روی صحنه از امکانات رقص، آواز، صدا، نرمش، و بیان به راحتی استفاده میکند و این امکان را دارد تا به راحتی احساس و فهم خود را از نقش ارائه دهد، و در نتیجه رشد کند. اما در ایران بازیگر بخصوص بازیگران زن هزاران محدودیت دارند. میدانم در ایران استعدادهای درخشان و جوانی وجود دارد که اگرچه در کار خود با موانع بسیاری روبهرو هستند اما کارهای زیبایی ارائه کردهاند. متاسفانه آنها کمتر توان رفت و آمد برای یادگیری و تاثیرگذاری در دیگر جوامع را دارند و تاثیر پذیریهایشان از تئاتر غرب بیشتر از طریق فیلم و کتاب است. در اینجا برای علاقهمند به تئاتر امکان آشنا شدن با هنرمندان دیگر کشورها و در نتیجه الهامگیری از آنها وجود دارد. این امکانی بود که من و ما در ایران از آن محروم بودیم و یا به سختی به دست میآوریم."
تسلیمی می گوید: "البته پیش از انقلاب، ما در گروه بازیگران شهر و تئاتر چهارسو این شانس را در ایران داشتیم که با آربی آوانسیان که از بزرگان تئاتر ایران است چند کار را در چند کشور دیگر اجرا کنیم. آربی نگاهی جست و جوگرانهای به کار بازیگری داشت که به او امکان کشف میداد. او راههای تازهای برای بیان تئاتری و نقش به من و ما نشان داد."
سوسن تسلیمی، علاوه برکارگردانی تئاتر "مدیرعامل"، نوشته "استیگ لارشون"، نمایش های "کفش هایم را ببوس"، "جهت نمای غشی"، و "مرد لیزری" را به روی صحنه برده است.
وی از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۹ در ۱۵ نمایش و فیلم مختلف ایفای نقش کرده که علاوه بر آثاری که پيشتر عنوان شد، فیلم مرز ساخته رضا پارسا از جمله آنهاست.
خانم تسلیمی در سال 2003، جایزه ویژه شخصیت ممتاز فرهنگی را در رشته کارگردانی فیلم و بازیگری، از طرف دولت سوئد دریافت کرد.