iran-emrooz.net | Fri, 18.05.2007, 12:20
گفتگو با محسن قائم مقام از فعالان جبهه ملی در آمریکا
ادوارنیوز: متن ذیل پرسش و پاسخهایی است با محسن قائم مقام از چهره های جبهه ملی در امریکا در خصوص مسائل کشور:
1- آیا همان گونه که می توان از دموکراسی به مثابه روش سخن گفت می توان از ارزشها و فرهنگ دموکراتیک نیز سخن گفت یا اینکه دموکراسی روشی است که با دستگاههای ارزشی متفاوت و متناقض سازگار است؟
در پاسخ به سؤال اول باید گفت که در یک مجموعه اجتماعی متعادل همیشه یک رابطه منطقی میان فرم و محتوی در آن مجموعه موجود است . بعبارتی یک سیستم دمکراسی، برای پابرجا ماندن، یک محتوی دمکراسی را در خود ایجاب می نماید . در پدیده های اجتماعی در شرایطی که فرم و محتوی سازگاری لازم را نداشته باشند و بعبارتی یک رابطه منطقی در میان آنها برقرار نباشد، محتوی تغییر فرم را در طول زمان بوجود خواهد آورد و سیستم مناسب خود را خواهد پذیرفت . چه تغییر اختیاری فرم بشکلی نا مناسب و نا خوانا با محتوی نمی تواند مجموعه پایداری را بسازد . معنی " رابطه منطقی " گویای همین حقیقت است . به عبارتی حرکت و رشد محتوی تابع فرم آن نیست . فرم تنها این تغییرات را تابع زمان معینی از تغییر می نماید .به عبارتی جامعه در هر شرایطی در حال تغییر و تحول است و قوانین حرکت و تغییر خود را دارد و تأثیرات سیسم مسلط برآن در تغییر فرهنگ و ارزشهای جامعه بسیار محدود است . در هفتاد سال سیستم شوروی که مسلط بر دو نسل بود نتوانست تغییر اساسی در اخلاق و ارزشهای جامعه که یک شکل مذهبی داشت بوجود آورد و در فروپاشی سیستم زنگ کلیساها با شرکت رئس جمهور کمونیست سابق آن در سراسر کشور بصدا درآمدند. مختوی همواره در حال تکامل است و در دراز مدت می تواند تغییر فرم لازم را برای خود بسازد . و فرم های نا خوانا با محتوی را کنار بگذارد .
محتوی دمکراسی در یک مجموعه اجتماعی تابعی از زمان و مکان و بعبارتی دوران و جامعه ای که مورد نظر است می باشد . فرم دمکراسی نیز تابعی از محتوی آنست . اگر یک رابطه منطقی در میان فرم و محتوی پیدا نشد، آن مجموعه یک مجموعه دمکراتیک خوانده نمی شود . آنچه تا به امروز محتوی دمکراسی باید شناخته شود، جامعه ایست که در آن افرادش آزاد بیندیشند و آزاد انتخاب نمایند، نه تنها در برابر قانون بلکه در کنار هم مساوی شناخته شوند و چتری از حقوق بشر و عدالت اجتماعی بر روی جامعه گسترده باشد و حاکم بر قوانین جامعه گردد . و چند مؤلفه دیگر که این نوع زندگی را تکمیل نماید . بخوبی می بینیم که چنین جامعه ای وجود ندارد ولی در عین حال اجتماع بشری بطرف ساختن چنان جامعه ای در حال حرکت است. برای انواعی از جوامع که در این سیر تاریخی دمکراسی در حرکت اند هر محتوی شکل خود را می طلبد و گرنه با یک عدم رابطه منطقی و عدم تجانس در میان شکل و محتوی مواجه می شود که آنرا غیر قابل دوام می سازد . در محلی " ریش سفیدان جائی دارند "، در محل دیگری دنبال ترجمه ادیان به زبان روز هستند و از آن مباحث امروزی جامعه شناسی را بیرون می آورند . این حرکت ها نه تنها بدلیل احتیاجات محلی و عدم تطابق آن با فرم حاکم به جلو رانده می شوند بلکه عامل مهم دیگری که جوامع بیشرفته اجتماعی در جهان اند که با تأثیر گزاری همراه فشار و انتظارات و در عین حال یادگیری و مقایسه با آن بصورت یک متر و معیار، در سطح محلی بصورت اهرم بزرگی برای جرکت های اجتماعی این جوامع بکار میآیند و بشمار میروند . بطوریکه اجتماعات بشری درجمع به دلیل احتیاجات مادی و معنوی جامعه محلی و تأثیرگزاری جامعه جهانی گریزی جز به جلو رفتن و شکل و رنگی از دمکراسی پیدا کردن را ندارند . و جامعه بشری به سوی آن جامعه با دمکراسی مطلوب در ذهن بشر به جلو رانده می شود و رفته رفته و در دراز مدت با رشد اجتماعی جوامع بشری شکل های شبیه همی در سراسر جهان پدید خواهند آمد.
لذا ارزش ها و فرهنگ یک جامعه دارای حرکتی پویا است و با تاثیرات ارزش ها و فرهنگ ها بر هم ، در شرایط امروز حهانی، با روابط اجتماعی و وسائل ارتباطی بسیار پیشرفته و وسیع بتدریج سیستم سیاسی دمکراسی در جامعه را چاره ناپذیر می سازد .
2- آیا برای گذار به دموکراسی می توان به خشونت متوسل شد؟امروزه در فضای فکری-فرهنگی داخل کشور این نظر حاکم است که گذار به دموکراسی با توسل به خشونت امکان پذیر نیست و الگوهای هند ، افریقای جنوبی ، اروپای شرقی و.... مورد نظر هستند؛ در حالیکه ما در موارد گذار به دموکراسی در فرانسه و انگلستان شاهد نقش مثبت توسل به خشونت در گذار به دموکراسی هستیم و در موارد افغانستان و عراق این گذار اصولاً بدون اعمال خشونت امکان پذیر نمی بود و به نظر می رسد تحکیم آن نیز بدون اعمال خشونت بیشتر امکان پذیر نخواهد بود.
پاسخ - نقش " خشونت " در انجام ،پیشبرد و تحکیم دمکراسی، سالها تنها راه حل موجود بشمار می رفته است . آتش " انقلاب " که دهه های بسیاری از قرن بیستم را در خود گرفت، راه جل دوران برای تغییر جامعه به " جامعه موعود " بود . که دییدیم نتیجه اکثریت آن راه حل ها به نوع دیگری از دیکتاتوری منجر شد . انگلستان برای وصول به دمکراسی راه فرانسه در قرن هجدهم را نپیمود . دیکتاتوری کرمول و سربریدن چارلز اول، تنها با اختلاف یک رأی در مجلس نمایندگان آن، حاکم بر پروسه دمکراسی در انگلستان نبود . فرانسه هم در انقلاب خونین اش، روبسپیر و ناپلئون را زائید تا افکار متفکرین و آزادیخواهان فرن هفدهم و هجدهم خود را . طغیانهای سالهای 1848در اروپا و اعتراض به ربودن آزادی از مردم هم بجائی نرسید . یعنی با انقلاب دمکراسی بوجود نیامد بلکه شکل جدیدی از سیستم پیشین حاصل شد. و هر " خشونتی " خشونت دیگری را بدنبال آورد تنها دهه ها و قرنی گذشت تا رشد آگاهی های عمومی و شرایط نوی جهانی، دمکراسی،تا حدی که می بینیم ،بتدریج شکل بگیرد . به عبارتی این احتیاجات درونی جامعه و عدم تطابق آن با شکل حکومتی به ضعف سیستم حکومتی و اضمحلال آن منجر گردید. حد اقل مردم در آن دوران مانند امروز از نتایج منفی انقلاب در جامعه آگاهی نداشتند . فشار قبول اصل درست بودن " انقلاب " بحدی بود که حتی نهرو از رهبران، مقاومت مسالمت آمیز و روش عدم خشونت هند در کتاب " نگاهی به تاریخ حهان " اش از " انقلاب " تعریف میکند و به نقل به معنی میگوید " ... درست است که خونریزی شد ولی اگر انقلاب انجام نمی شد خونریزی ها در آن دوران بسیار بیشتر از دوران انقلاب می بود ." و آگاهی های دورانش اجازه نمیدهد که حاصل آن انقلابات را هم بر رسی نماید .
در مثال دیگری از اروپا ، " انفلاب " جلوی حرکت آرام و منطقی منشویک ها در روسیه که در بالا بردن سطح آگاهی روشنفکران روس تأثیر اساسی داشتند را گرفت، چه " کودتای " تحمیلی اکتبر " بلشویکها " سد حرکت آزادیخواهانه منشویکها گردید و حاصلش " تراژدی " هفتاد سال دیکتاتوری بنام " سوسیالیزم " و " مبارزه برای رهائی خلقهای جهان " گشت . و اثرات دردناکی را در سراسر جهان با خود آورد . شما دیگر فعالیتهای هنری ، ادبی و روشنفکری را در آن سرزمین ها ندیدید . کوبا که روزی گل سر سبد امریکای لاتین بود به قبرستان هنرمندان و نویسندگان و زندگی و سرافرازی مردم تبدیل شد مانند هم پالکی هایش در نقاط دیگر جهان . همه شکمشان سیر شد و لباس تمیز به تن پوشیدند، یاد برده داری خانگی در خاورمیانه بخیر که غلامان و کنیزان دارای لباس مناسب ارباب خود بودند! روشن است که منظور از این بیان دفاع از حکومت باتیستا نیست بلکه نشان دادن قبرستان فرهنگ و هنری است که جانشین دنیای پیشرفته فرهنگ و هنر کوبا در آن زمان شد . با توجه باین سرنوشت ها می بینیم که " انقلابات" گذشته هم که ذکر کرده بودید راه حلی برای آزادی و رهانی جامعه نبودند. در انقلابات قرن گذشته بدنبال هر حرکت انقلابی دیکتاتور بدتری حاصل مبارزات مردم شد . اگر پیشرفتهای صنعتی کشوری ملاک و هدف یک جامعه باشد ما دوباره باید صحبت آزادی و دمکراسی و فوائد آن برای جامعه بشری را یکبار دیگر توضیح دهیم . و نشان دهیم آنچه در شوروی و چین پیدا شد در تاریخ اسارت جوامع بشری باید نوشت تا تاریخ رهائی ایسانها . دورانهای برده داری تاریخ هم ثمرات بسیاری داشتند که جوامع بعدی بر بنیان آن ها شکوفائی یافت . باید دید آیا تئوری استالینی که یک نسل باید از میان برود تا نسلهای بعد زندگی بهتری نمایند اولآ ایا انسانی است و در ثانی دیدیم که نسل بعد هم سر درگم خرابی های حاصل از "خشونت های " نسل پیش گردید . و باید دید که آیا فوائد آن حشونت ها زیانهای خارج از حساب آن به خود و به جوامع دیگر را توجیح میکند؟ و این سخن که " انقلاب به بیراهه رفت " درست است یا سرنوشت " انقلابها " همیشه به بیراهه رفتن بوده است؟ و اینکه راه حل چیست حد اقل باید بپذیریم که راه هائی که پیموده شد راه جل " آزادی " و " رهائی " انسانها نبودند!
آنچه در عراق و افغانستان می گذرد . اگر آنزمان که شروع شد عاقبت کار برای همه باین وضوح آشکار نبود، امروزه برای همه روشن شده است که خشونتی که بکار رفت با هزاران کشته و بیشتر از هزاران معلول در جنگ و خرابی خارج از اندازه ،نه تنها شکل مطلوبی بخصوص در عراق عایدجامعه نشد بلکه دشمنی های پنهان اقوام و مذاهب به شروع یک جنگ داخلی منجر گردیده است، که باز نه تنها عاقبت کار روشن نیست بلکه گواه شومی از ادامه خشونت در عراق و لاجرم در منطقه تا سالهائی در پیش می باشد .
در افغانستان نیز با وجود آنکه در ظاهر بنظر می رسید همه چیز پایان یافته است ولی دوباره همان " حیوانات " سر از سوراخها بدر آوردند . و با آنچه میگذرد بخوبی آشکار است که بدون حضور ارتش امریکا هیچ سنگی روی سنگ باقی نخواهد ماند و بهر دلیل و شاید بیشتر بدلیل حضور یک ارتش اشغالگر، یک حکومت مورد اعتماد مردم و مورد پشتیبانی قلبی صاحبان قدرت بر سر کار قرار نمیگیرد . بعبارتی ریشه کنی این " تراژدی " کار ساده و کوتاهی نیست . این معضل با هزار معضل دیگر منطقه ای هم ریشه است . باآنچه در 11 سپتامبر سال 2001 صورت گرفت حتی کشور های اروپائی نیز بخلاف جنگ با عراق موافق این حمله بودند و بنظر میرسید که با از میان رفتن دولت پوشالی طالبان مقاومتی باقی نماند . در حالیکه حضور یک نیروی اشغالگر در منطقه با تمام معضل ها و مسائل دیگری که در آتش روی و زیر خاکستر در خاور میانه مسلمان وجود داشت و دارد، گره اصلی مشکل باز نشد و خلاء واقعی قدرت ادامه یافت که شبح ملا عمر بتواند هنوز در منطقه باقی باشد . در اینکه بخصوص در افغانستان پیشرفت های چشم گیری در ساختن کشوری بدون حضور افراد عهد حجر طالبان صورت گرفت، حرفی نیست ولی کل جامعه آمادگی ساختن خود را نداشت . و طالبان در کشور همسایه یعنی پاکستان در میان اقوام خویش پنهان شدند . جه مرزهای مصنوعی میان این گشور ها نظیر مرز میان بلوچستان ایران و پاکستان اقوام را فقط بطور فیزیکی از هم جدا میسازد . امریکا و سایر کشور های در گیر در محل هم در طولانی مدت نمی توانند در آنجا باقی بمانند . لذا با تمام پیش برد هائی که بنفع واقعی مردم حاصل شد، بنظر نمیرسدکه راه حل دراز مدتی بتواند باشد . آنچه در افعانستان با کمک یک نیروی خارجی صورت پذیرفت، گزاری به دمکراسی بوده است ولی همه جیز حاکی از آنست که باز بدلیل حضور همین نیروی خارجی این حرکت سیر طبیعی خود را نخواهد پیمود و تحکیم لازم دمکراسی صورت پذیر نخواهد بود . واقعیت در این است که عقب ماندگی جامعه که حاصل قرنها دور افتادگی و جکومت قدرتهای محلی عقب افتاده در قرنها در ان سامان بوده است باین زودی ها و باین آسانی ها ترمیم نمی شود و تغییر نمی پذیرد . آنچه در روزگاران زیادی در عقب افتادگی بجا مانده راه نجاتی ندارد مگر با اشارتی به سعدی ، " الا بروزگاران .." . لذا بکار بردن " خشونت " برای پیاده کردن دمکراسی بطور مشخص در عراق و با سایه روشن کمتری در افغانستان نه تنها به بن بست رسید بلکه عوارضی را نیز به بار آورد که بسیار سخت تر از درد اولیه بود و درمان آن بسیار مشکل تر و دراز مدت تر خواهد بود . شاید بتوان گفت که رسیدن به دمکراسی راه میان بر ندارد . باید باین تحلیل اضافه کرد که اگر احیانأ در عراق هم موقفیت در تحصیل یک حکومت قابل دوام و برقراری آرامش پیدا شود باز حاصل اینهمه ویرانی و از میان رفتن هراران شهروند عراقی و جوانان امریکائی و اروپائی و دشمنی های تا حد چنگ داخلی، و اثرات بسیار نامطلوب آن در کشورهای دیگر ، راهی نیست که اگر تجدید کار میسر شود دوباره آغاز شود . اینکه پس چه باید کرد و دوران صدام هم جهنمی بود . سؤال درست است ولی پاسخش آنچه گذشت نیست. در مثالی ایرانی " خمره است و سر گاو ، که بریدن سر گاو برای بیرون آوردن آن از خمره نقض مقصود است" .
در باب حفظ دمکراسی اگر ما نتایجی رابا روشهای صحیح گرفته باشیم و به مرحله ای از دمکراسی در اجتماع رسیده باشیم . در آن صورت دفاع از دمکراسی و دست آوردهایمان اگر از راههای مسالمت آمیز میسر نگردید بکار گرفتن راههای خشونت آمیز ضروری و اجتناب نا پذیر است . و همواره یادمان هست که بهترین راه، راه مسالمت جویانه است، چه بکار گرفتن خشونت در آن زمان نیز معلوم نیست ما را به چه نقطه های جدیدی در مسیر زندگی بکشاند . دفاع از کشور و سرحدات آن در برابر قشون مهاجم ، در زمانهائی که راه های صلح آمیز بجائی نرسد، دفاع از خود و پیشگیری از اسارت در چنگ دشمن بشمار می آید . این نوع دفاع همواره ثمرات مطلوبی در همبستگی شهروندان داشته است . ولی در زمانی که این دفاع اجتناب ناپذیر از دست آوردهای آزادی و دمکراسی در درون مملکت باشد، در صورت تعادل قوا، می تواند شکل جنگ داخلی بخود بگیرد، که فرساینده است و باید از آن اجتناب کرد و راههای مسالمت آمیز را در پیش گرفت .
برقراری دمکراسی و ثبات سیاسی و اقتصادی در کشورهای مختلف جهان ضرورتی برای ادامه زندگی همراه ترقی و آرامش برای کشور های پیشرفته محسوب می شود . ولی سکان دارانی در این کشورها، که از عقب مانده ترین قشر های جامعه خود از نظر فکری آبشخور دارند، همیشه بدنبال سوء استقاده هائی هستند که در دراز مدت میافع پایه ای و اصولی کشورهایشانرا تأمین نمی نماید. و لذا هر بار که پای اینگونه کشور ها به منطقه بار می شود باید انتظار خرابی و سؤ استفاده را در حضور ایشان داشت.
3-آیا برای تحکیم دموکراسی و گذار از دموکراسی حداقلی به دموکراسی حداکثری می توان از خشونت استفاده کرد؟به عنوان مثال آیا در یک جامعه به شدت مذهبی یا سنتی برای تثبیت حقوق بنیادین بشر در ساختار حقوقی و حقیقی که در بسیاری موارد با آموزه ها ی بعضی مذاهب و بعضی سنتها در تضاد هستند می توان از ابزار خشونت علیه کسانی که با محترم شمرده شدن آن حقوق برای همه شهروندان مخالفت می کنند استفاده کرد؟
پاسخ - استفاده از حشونت برای ارتقاء مرحله دمکراسی، باز به بحث بالا بر می گردد که استفاده از وسائل غیر انسانی و نا درست ما را به هدف های انسانی و ثمر بخش نمی تواند برساند . استفاده از چنین روشها و وسائلی ما را به نتایج اجتماعی ای میرساند که مطلوب ما نیست . آنچه در شوروی گذشت و آنچه در ایران در زمان رضا شاه گذشت، چه با تمام حسن نیت و آرزوهای بلندی که احیاناً در منظر دیکتاتورها می توان منظور داشت، آن راه و روشی که دیکتاتوری برای رسیدن بآن اهداف و آرزوهای بلند معرفی می نماید جامعه را بجای سعادت به خواری و ذلالت خواهد برد .
آنچه از عهده انسانها برای پیش برد جامعه بر می آید در شرایط معینی از تاریخ محدود است . بعبارتی علل پیدایش پدیده های تاریخی محدود به نقش انسانها در آن نمی شود و بسیاری در باره آن نوشته اند .اینکه در شرایط امروز خاورمیانه ما چه نقشی داریم یک سخن است و اینکه چه انتظاری در این شرایط حاضر در خاور میانه متصور است سخن دیگری است . بکار بردن خشونت در جامعه نقشی از انسانها در تغییر جامعه است و بهمین دلیل که نقش انسانهاست عملکردش در برابر صد ها عاملی که در تغییرات جامعه نقش دارند، نقشی محدود است .یعنی حاصلش حتمأ آنچ در آیینه تصور انسانها هست نخواهد بود . در عراق کوشش های خشونت آمیز برای تغییر سیستم حکومتی بیش از چهار سال است که در جریان است . وآنچه از این جامعه آبستن پدیده های گوناگون بیرون خواهد آمد معلوم نیست که بدقت چه باشد . اگر در ذهن کوشندگان، همکاری و هم رائی و تقسیم عادلانه ثروت جامعه در میان اقوام مجتلفی که در آن زندگی می نمایند و استقرار دمکراسی در جامعه باشد، از آنجه میگذرد، تصور یک حکومت دمکراسی و زندگی مسالمت آمیز اقوام درون جامعه با یکدیگر در آن جامعه بچشم نمیخورد . مگر آنکه همه آنقدر بدرد آیند که اجباری بجز با هم کنار آمدن نداشته باشند .اگر عوامل خارج از مملکت حکومتی را بر ایشان تحمیل نماید، بدون تردید اینگونه حکومت ها پایدار نخواهد ماند. ولی قدرت های جهانی با پشتیبانی افکار مترقی مردم جهان می وانند و وظیفه دارند که در ساختن یک حکومت متکی باراده مردم در عراق نقش شایسته ای را ایفا نمایند و بخصوص در این زمان حضور و اقدام مؤثر چنین نیروهای جهانی در عراق مغتنم است .
مسأله نقش دین در جامعه و نقش دین در تغییرات جامعه بخصوص در کشور های سنتی و مذهبی بسیار موضوع قابل مطالعه ای ایست . دین و عقاید دینی درست و یا نادرست را با خشونت نمی توان تغییر داد و بزعم دیکتاتور های بسیاری در تاریخ دین یا عقیده ای را با اعمال خشونت از میان برداشت . اعتقادات بشری بخصوص نوع دینی و ستتی آن باید با مدارا تحول و تغییر یابد . نهضت های تحول خواهی در ادیان در تاریخ فراوانند و تحولات در ادیان از این راهها صورت پذیرفته است تا راههای خشونت آمیز که بار ها در تاریخ از آن استفاده کرده اند و در دراز مدت ناکام مانده اند . اگر بخواهیم که در تعارض دین و قوانین مدنی صحبت کنیم باید توجه داشته باشیم که تا وقتی در جامعه ای دین سالاران قدرت اصلی جامعه را در دست دارند و بافت جامعه یک بافت دینی است با خشونت نمی توان حکومت " عقل " یا قانون مدون بشری را بر جامعه حاکم کرد . استفاده از خشونت در اجبار دین داران به قوانین مدنی هم هیچ گرهی از کار را نمی گشاید . در ایران حرکت های تحول خواهی در دین بسیار بوده اند .تنها در دوران مشروطه است که " بیداری " ایرانیان بخشی از علماء دین را بسوی مردم آگاه آن زمان میکشاند . با نگاهی به تاریخ مشروطه می بینیم که چگونه علمای دینی به قوانین مدنی که برخواسته از اراده مردم بود اعتراضی نکردند در حالیکه " سیاست " را " حق علماء دین " میدانستند . ولی در برابر آگاهی های بسیاری که رشد یافته بود در آین زمان اعلام کردند که " ما حق سیاست که خاص علماء دین است را به شاهان واگذار کرده بودیم و امروزه آنرا به مردم واگذار میکنیم ! " ایشان بخوبی به اختلاف قوانین سکولار و قوانین " شریعت " آشنائی داشتند ولی باز از مشروطه خواهان پشتیبانی میکردند . آخوند ملا کاظم خراسانی، از مراجع تقلید طراز اول شیعه که از مشروطه خواهان پشتیبانی میکرد، در پاسخ کسی که از او در مورد شرعی بودن مشروطه سؤال کرده بود باو گفته بود " ای گاو مجسم مشروطه که مشروعه نمی شود! " و باز از مشروطه خواهان پشتیبانی نموده بود . ویا آیت الله سید حسن مدرس ، از علماء آزادیخواه، جلوی تصویب حق رأی زنان را در محلس دوم گرفت و در انقلاب این حق بدون تصویب " قانونی " بمورد اجرا درآمد . لذا این شرایط اجتماعی و فکری جامعه است که می تواندتغییراتی را در دین بدهد و سب رشد اصلاح گران دینی شود . در جوامع بسته تر و دینی و سنتی تر مانند افغانستان نیز این تحولات زمان می خواهد . من امروزه شاهد آن هستم که دوستان افغانی و پاکستانی مسلمان من کتاب های اصلاح گران دینی امروز ایران مانند دکتر عبدالکریم سروش که ترجمه شده را میخوانند و بسیار مورد علاقه ایشان است . در پاکستان که مردم معتقد به دین اکثریت را تشکیل می دهند با حضور قشر بزرگی از مردمان تحصیل کرده و نیز مردمان ملایم و صلح دوست که اکثریت جامعه را می سازند شکل گیری و رشد یک سیستم دمکراسی در جامعه را آسان میسازد . اینکه توقع داشته باشیم که جوامع مختلف سنتی و مذهبی آگاهی ، رشد و حرکت یکسانی در جوامع خود داشته باشند نادرست است . در افغانستان با وجود مذهبی،سنتی، عشیرتی و قومی بودن جامعه در سالهای قبل از تسلط شوروی کشور رفته رفته و بسیار ملایم یک نوعی سیستم سکولار را تحمل کرده بود . اگر جه شاهی بدلیل تند روی و اعلام بی حجابی از سلطنت خلع شده بود ولی محمد ظاهر شاه مورد پشتیبانی قاطبه مردم بود و شماره تحصیل کرده ها رو بفزونی بود و سنتی ها هم مشکلی برای خود در جامعه احساس نمیکردند که علیه آن برخیزند . این حرکت تند " چپ وابسته " بود که با کمک شوروی ها خواستند جامعه را با زور عوض نمایند . وگر نه سیر جامعه، ولو کند، بطرف ترقی بود . آنچه بدنبال آن پیدا شد و حکومت " طالبان " را مسلط نمود، فضائی بود که حضور شوروی ها فراهم نموده بود . همه را در زیر " چتر " سنتی ها و متعصبین دینی گرد هم آورد . و امروزه هم با تمام موفقیت هائی که با خروج " طالبان " حاصل شده ولی حصور یک نیروی خارجی قدرت معنوی لازم را به "حکومت " نمی تواند بدهد . و خروج امریکا از منطقه سبب بازگشت " طالبان " خواهد گردید . جامعه باید خود راه حل خود را پیدا نماید . و انتطار تغییرات در جوامع مختلف را همانند هم خواستن غیر منطقی است . و کمک نیرو های آگاه درون و بیرون جامعه برای پیدایش تغییرات در جامعه کافی نیست . میزان رشد اجتماعی جامعه و تغییرات کمی لازم برای یک تغییر کیفی در جامعه ضروری است . و بدون شک اگر آگاهانه عمل شود جامعه جهانی نیروی بزرگی برای این تغییرات را در خود دارد.
4- در نهایت به نظر شما در منطقه خاورمیانه اولویت با چیست؟بسط پروژه مدرنیته یا دموکراتیزاسیون؟و آیا اصولاً اولی پیش نیاز دومی نیست یا اینکه پیشبرد هر دو با هم هم ممکن است و هم مطلوب؟
پاسخ - بسط مدرنیته بدون پروسه دمکراسی امکان پذیر نیست . آنچه در 20 سال دوران دیکتاتوری رضاشاهی حاصل شد، با تمام کوششی که شد، با تمام علاقه ای که بکار رفت ، با تمام همتی که نخبگان جامعه کردند جون دمکراسی در میان نبود از جامعه کالبدی بی جان بجا ماند . پاره کردن جادر پیر زنان در خیابان که مدرنیته نیست . جوامع در بسته با سیستم های مسلط در شوروی، چین و کشورهای شبیه را نگاه کنیم وقتی اجازه رشد فرهنگ پویا و هنر زاده از انسانهای آزاد داده نمی شود به آنچه در رشد جامعه با ثروت و تکنو لوژی پیشرفته بدون روح و فکری آزاد حاصل می شود نمی توان مدرنیته گفت . واسلاو هاول رئیس جمهور پیشین چکسلواکی در سخنرانی ای گفت " حتی نگذاشتند با هم دشمن باشیم " نتیجه اش برای آنها آن شد که بدون دلیل درستی چک و اسلاواکی دو جمهوری شوند . مدرنیته با انتشار افکار آزاد روشنفکران بصورت های ادبی، هنری و رشد افکار عمومی در یک محیط آزاد و با صلح و مدارا شکل می گیرد . با انسانهائی که مانند آدمکهای خیمه شب بازی بکار گرفته می شوند، در جامعه نمی توان انتظار پیدایش مدرنیته را داشت .
مدرنیته با دمکراسی گره خورده است . مدرنیته بدون دمکراسی غیر مقدور است . ما انسانهای مدرن که افکارشان در فضائی آزاد پرورش یافته است را مدرن میخوانیم و جامعه را با حضور ایشان جامعه ای مدرن می دانیم ، وگرنه جامعه ای با ساختمانهای بلند و کارخانه های عظیم و مردمان که روحشان را کشته اند را که جامعه مدرن نمیتوانید بحساب آورید . مثالش می شود جامعه شوروی که با تمام پیشرفتهای فضائی و زمینی تنها کمتر از 30 در صد جامعه دل بکار می داد و کار میکرد . آیا چنین جامعه ای را مدرن می خوانید؟
کلید حل مسائل خاورمیانه یک کلید سیاسی است . ما با گسترش فکر دمکراسی در جامعه و تشجیع مردم به مبارزه برای آن می توانیم انتظار ساختن سیستم لازم برای حل مسائل خاورمیانه را داشته باشیم . چگونگی را ه های حرکت و موفقیت در کسب دمکراسی در کشور های مختلف این منطقه البته متفاوت است این افسانه که دشمنان مردم خاورمیانه به آن دامن زده اند، که در خاورمیانه برقراری دمکراسی انجام پذیر نیست . یا آنکه مردم خاورمیانه مذهبی و سنتی هستند و برقراری سیستم دمکراسی در آن عملی نیست . و بخصوص در این روزها این نظرات مکرر در مطبوعات غرب به عنوان یک واقعیت و فاکت مسلم دیده می شود . در حالیکه واقعیت خلاف این نظرات نا درست و متعصبانه می باشد و در خاورمیانه تجربه های شرکت مردم برای ساختن حکومت مردمی سابقه دار است . در ایران کتاب آنتی دورینگ فردریک انگلس را متفکر بزرگ ایرانی میرزا آقا خان کرمانی ترجمه می کند و از آنطرف سید جمال الدین اسدآبادی بعنوان یک عالم روحانی اسلامی بر آن نظریه " ردیّه " مینویسد. و لذا حضور روشنفکران ایرانی در عرصه افکار و نظرات تازه جهانی بسیار قدیم است، سرزمینی که در آن فارابی و بوعلی سینا نطرات جدیدی بر فلسفه یونانی افزودند . با مبارزات دوران شکوفائی نهضت ملی ایران در سالهای پس از شهریور 20 و سنت های مبارزه در دوران مشروطه خواهی و دنباله ها ی آن، مبارزات دوران دیکتاتوری شاه و بالاخره انقلاب بهمن رشد مردم آگاه و روشنفکران مملکت بسیار بالا رفت و با کمک این تجربیات رشد و آگاهی مردم ایران از سایر کشور های خاورمیانه پیشی گرفته است . ولی سنت های مبارزه برای آزادی و دمکراسی خواهی در سایر کشور های خاورمیانه باز با سابقه است که با نهضت های ضد استعماری آن کشور ها گره خورده است . تشکیل حزب بعث در کشور های عربی که از سوریه شروع شد و میشل افلاک ایدئولوگ اصلی آن سوری بود . " بعث " با وجودبسیار ناسیونالیسی بودنش خود را سوسیالیست هم میخواند و شعار خود را " وحده ، حرّیه، اشتراکیه "5 قرار داده بود که بعد ها در کشور های مختلف عربی اولویت این هدفها عقب و جلو رفت " حریه، وحده ، اشتراکیه " . جمال عبدالناصر، رنیس جمهور پیشین مصر که نهضت بسیار نیرومند ضد استعماری " امت العرب " را آعاز و رهبری می کرد، با ملی کردن کانال سوئز محبوببیت فراوانی کسب کرد که حتی پس از شکستش در جنگ با اسرائیل هم ، بیش از شش ملیون زارع مصری از او تشییع جنازه کردند و نامش هنوز بر میدانهای شهر کشور های مختلف عربی یادآور محبوبیت او در میان مردم است، سیستم دیکتاتوری که او برقرار کرد تا به امروز در مصر ادامه دارد و سبب رشد اخوان المسلمین در مصر شده است . درحالیکه سنت های آزادیخواهی در مصر برهبری حزب وفد و رهبر آن نحاس پاشا در سالهای قبل از ناصر بسیار با روح بود و یکبار از دکتر مصدق در سفر به شورای امنیت در میان راه دعوت کردند و استقبال پرشوری از دکتر مصدق بعنوان رهبر یک نهضت ضد استعماری در قاهره بعمل آمد و بسیاری از رهبران کشور های دیگر خاورمیانه از جمله کمال جنبلاط از رهبران آنزمان لبنان در آن شرکت جستند، که خود بسیار در آنزمان با معنی بود و ناصر هم در زندگی نامه خود از مصدق بعنوان الهام بخش خود نام می برد . حضور قشر بزرگی از تحصیل کرده ها در مصر، که از لحاظ جمعیت هم در کشور های عربی رقم بیشتر را داشت، یک نوع توفق فرهنگی آن کشور در دنیای عرب را ایجاد کرده بود. معلمین مصری در تمام کشورهای عربی تدریس می کردند، صنعت فیلمسازی در مصر پیش کسوت سایر کشور های خاورمیانه بود، و صنعت قیلم سازی بسیار جلو تر از ایران در آن کشور شروع شد . و لذا اگر " دیکتاتوری " ناصر جای حرکت های دمکراتیک نطیر حزب وفد را نمیگرفت رشد و آگاهی مردم و حرکت دمکراسی در مصر شکل دیگری بود و محل رشدی برای دسته های عقب مانده ای نظیر " اخوان المسلمین " که تنها در یک محیط دیکتاتوری بهترین شرایط رشد معنوی را دارند،پیدا نمی شد .
در لبنان هم سنت پارلمانی از فرانسه افتباس شده و به یادگار مانده بود و با وجود اشکالات زیادی که در جامعه بود باز یک حرکت سکولار در جامعه غالب بود و در جامعه سنت های دمکراسی وجود داشت . لذا این صحبت که کشورهای خاورمیانه مذهبی هستند و دمکراسی در خاورمیانه عملی نیست تبلیغ دشمنان مردم خاورمیانه است . در عراق پس از کودتای عبدالکریم قاسم اجازه آزدی های مدنی بسیاری داده شد و حرکت های سیاسی در کشور پیدا شد از جمله کمونست های وابسته در آنجا آزادی عمل بسیار پیدا کردند . حرکتی درست در برابر سیستم دیکتاتوری عبدالناصر . در پروسه " وحدت اعراب " پیشنهادی ناصر هم وارد نشد چون اجباراً می بایست " نفت " عراق را با مصر تقسیم نماید . و منازعه ایشان بالا گرفت . و لذا پایه های رشد دمکراسی در عراق در سالهای بسیار جلو تر وجود داشت که " نظامی های بعث " چه در عراق و جه در سوریه آنرا ویران ساختند .
فلسطینی ها از تحصیل کرده ترین اعراب هستند و در مبارزات رهائی بخش خود در سی سال اخیر نشان دادند که توانائی سازماندهی برای خود را دارا می باشند . شکل افراطی حماس در دنیای امروز نمی تواند پایدار بماند. اسرائیل و امریکا برای تثبیت سکل سیاسی خاورمیانه و ارامش دنیای اسلامی چاره ای بجز حل مورد قبول موضوعات مورد منازعه ندارند . و بنظر نمیرسد پایان قسمت های پایه ای کار طولانی باشد .
اسلام در دنیای عرب " ناسیونالیزم " محسوب مبشود. مانند دین " کاتولیک " برای ایرلندی ها و " یهودیت " برای اسرائیلی ها. ولی سکوالاریسم در دنیای عرب سابقه دارد و مردم با آن آشنائی دارند و با خاموش شدن جنگ میان فلسطینی ها و اسرائیل آتش افراطی گری نیز در دنیای عرب فروکش خواهد نمود . و در نهایت موضوع رهائی از حکومت های دیکتاتوری در کشورهای عربی وابستگی به رشد اجتماعی و تأثیر گزاری نیرومند دنیای متمدن بر آن دارد . رادیکال شدن حزکت های اجتماعی در این منطقه بیشتر معلول به درازا کشیدن حل مسأله فلسطین و اسرائیل و فضای سرخورده ی مبارزین آزادی در سراسر جهان است. حل دیکتانوری مذهبی سعودی ها در رشد دمکراسی در خاورمیانه است که در آن صورت عرصه بر آنها بسیار تنگ خواهد شد و شرایط رشد سریع نیرو های درونی مملکت فراهم خواهد گردید .
در ترکیه ، در شکل عثمانی آن حرکت های دمکراتیک پیدا شده و در حال رشد بود . مبارزین ایران در شهر استامبول از ایشان بسیار آموختند و اجازه فعالیت و نشر روزنامه پیدا کردند . بسیاری اصطلاحات بعدی در ایران مانند لعت " مشروطه " از ایشان اقتباس شده است . هنرمندان ایران بدنبال آن رفتند تا مانند ایشان اپرا بسازند . این فضائی که بخصوص در پروسه جنگ جهانی اول فرصت رشد و توسعه زیادی داشت، بدست ناسیونالیست های نطامی، که رضا شاه هم به تقلید از ایشان شتافت، نه تنها یک و نیم ملیون ارمنی را در مملکت قتل عام کردند بلکه دیکتاتوری ای بوجود آوردند که تا به امروز ادامه یافته است و محیط مناسبی برای رشد افراطیون مذهبی و مقابله با سیستم سکولار پیش آورده است .
لذا زمینه های رشد دمکراسی در خاورمیانه بسیار وجودداشته و دارد و استفاده از شیوه های " خشونت " مانند " ناصریسم " و " آتاتورکیسم " نشان داد که این پروسه را همواره عقب میاندازد و مشکلات دیگری ایجاد میکند که بیرون آمدن از آنها از رهائی از چنگ سیستم های ضعیف شده دیکتاتوری های گذشته بسیار مشکلتر خواهد بود .
جوامع سنتی و مذهبی در تاریخ شاهد دوره های مدارا در بین این گروههای و تحصیلکرده ها و آنهائیکه دنبال پیشرفت حکومت سکولار در جامعه بودند بوده است . حکومت دوران محمد ظاهر شاه نمونه ای از آن شکل همزیستی و مدارا در تاریخ اینگونه کشورها را نشان میدهد .
در خاتمه باید دوباره به اهمیت این موضوع مهم بپردازم که جوامع مختلفی که مورد بحث ما می باشند در پروسه های متفاوت رشد اجتماعی بسر می برند . باید اندشید که چگونه میتوان به پروسه رشد آنها کمک رساند . در اینجا توجه به قدرت و در عین حال مسؤلیت " جهان پیشرفته " ، نه تنها منطور پیشرفت صنعتی بلکه پیشرفتهای " فکری و آگاهی مردمی " روز بروز افزوده می شود ، و زندگی در دنیائی که عقب ماندگی در آن فراوان است برای آنها که بار منزل را بسیار جلو تر بسته اند و در حرکت اند و جلو افتاده اند، مشکلات فراوانی را ایحاد می کند که راه حل آن در گرو حل مشکلات ممالک عقب افتاده است . و تجربیات سالهای گذشته ، دور و نزدیک ، بخوبی آشکار می سازد که راه حل در بکار گیری شیوه های " خشونت " آمیز نیست . باید شکیبا بود و به رشد فکری و اجتماعی مردم اعتماد داشت و به تأثیر گذاری دنیای پیشرفته، با امکانات وسیع ارتباطات کنونی جهان، امیدوار بود .
محسن فائم مقام- نیویورک
آوریل 2007