iran-emrooz.net | Wed, 02.05.2007, 11:44
میتینگ اول ماه مه سال ٦٠ پیروزی بزرگ چپ بود!
فرخ نگهدار
گفتگوی کارآنلاين با فرخ نگهدار
کارآنلاين: سازمان ما بمناسبت اول ماه مه در سال ۱۳۶۰ گردهمائی بزرگی را در ميدان آزادی برگزار کرد که در آن دهها هزار نفر شرکت داشتند. برای اين گردهمائی مجوز قانونی از وزارت کشور گرفته شده بود. شما رفيق فرخ، جزو دست اندرکاران برگزاری و سخنران آن بوديد. ميتوانيد به خوانندگان کارآنلاين توضيح دهيد که چگونه توانستيد مجوز از وزارت کشور دريافت کنيد؟ چرا با وجود کسب مجوز از وزارت کشور، حزب الهی ها به آن گردهمائی حمله کردند؟ چه جريانی در جمهوری اسلامی مخالف برگزاری آن گردهمائی بود؟ حمله حزب الهی ها چه مسائلی را پيش آورد؟
سال ۱۳۶۰ از همان نخستين روزهای آغاز نشان داد که سالی پر التهاب و سرنوشت ساز برای همه دهها ميليون ايرانی است که در انقلاب بهمن شرکت داشتند. جو سياسی از يک سو شديدا تحت تاثير اختلاف ميان رئيس جمهور بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی به رهبری آيت الله بهشتی بود و از سوی ديگر تحت تاثير تعرض گسترده مجاهدين خلق برای کسب قدرت.
رهبری مجاهدين با بهره گيری از اختلاف ميان رئيس جمهور و حزب جمهوری اسلامی در ائتلاف با رئيس جمهور حرکت می کرد. سازمان چريک های فدائی خلق ايران (اکثريت) هنوز ضربه ناشی از انعشاب اقليت را پشت سر نگذاشته بود. عده زيادی فقط سازمان را می شناختند و صرفا از روی اين که اکثريت سازمان کدام طرف رفته است تصميم می گرفتند با کدام طرف بروند. بحث های نظری در باره سياست سازمان نسبت به حکومت، موضع ما در قبال سوسياليسم موجود و وحدت با حزب توده ايران، سياست ما نسبت به مجاهدين، حزب دموکرات کردستان و ديگر گروه ها در دستگاه رهبری و در بدنه سازمان وسيعا جاری بود. ما احتياج داشتيم اولا نشان دهيم که اکثريت قريب به اتفاق فدائيان با سازمان مانده اند و با انشعابيون نرفته اند. ثانيا توضيح دهيم که اکثريت چه می گويد و مهم ترين خطوط سياست آن کدام است.
از سوی ديگر در درون حکومت هم جناح ها و جريان های مختلف دست اندرکار بودند. گروهی با تمام قوا می کوشيد مجاهدين و بنی صدر را به زير ضرب بکشاند و کار را يک سره کند. عده ای هم بودند که از شدت گيری خشونت ها نگران بودند و تلاش می کردند اختلافات با مجاهدين و بنی صدر خونين نشود.
در تابستان سال ۵۹ من به واسطه دوستی ديرينه ای که با ابوالقاسم سرحدی زاده داشتم روزی سری به خانه آنها زدم و خواستم که اگر می تواند واسطه شود که ما با مسوولين حکومت در باره برقراری صلح در کردستان صحبت کنيم. او گفت بهترين کس آيت الله بهشتی است و زنگ زد و قرار گذاشت. من و مصطفی مدنی رفتيم. در ۶ ماهه دوم سال ۵۹ من و بهشتی پيغام پسغام می کرديم ولی ديدار مستقيم نداشتيم. وقتی رابطه بهشتی و بنی صدر به شدت رو به وخامت رفت او پيغام داد که خوب است از تمام جريان ها دعوت شود که در يک رشته مناظره های تلويزيونی مسايل مورد اختلاف به بحث علنی گذاشته شود. سازمان از اين ابتکار قويا استقبال کرد و مذاکره برای بحث روی جزئيات برنامه شروع شد.
در اواخر سال ۵۹ اطلاعيه ۱۰ ماده ای دادستان انقلاب اسلامی انتشار يافت. مطابق اين اطلاعيه برای مخالفين حکومت حقوق غير قابل باوری در نظر گرفته شده بود. از جمله حق استفاده از راديو تلويزيون دولتی، از جمله حق برگزاری تظاهرات و اجتماعات، از جمله حق داشتن مراکز و دفاتر و غيره و غيره. تنها شرط دادستانی اين بود که مخالفين از خشونت و کاربرد اسلحه دست بردارند. حتی دادستانی "تحويل سلاح" را هم جزو شروط نگذاشته بود. مجاهدين و بنی صدر بی اعتنايی و افشاگری کردند. اما سازمان، حزب توده ايران و جنبش مسلمانان مبارز و جريانات مشابه پذيرفتند.
با انتشار اطلاعيه ده ماده ای زبان و رفتار حکومت با "دگرانديشان" محسوسا تغيير کرد. ما می دانستيم که اوضاع رو به بهبود نخواهد رفت. حکومت، اگر تثبيت شود، به اطلاعيه وفادار نمی ماند و مجاهدين هم به هيچ روی راه نخواهند داد که اطلاعيه، حتی به طور موقت و شکسته بسته اجرا شود. ما معتقد بوديم که اگر حتی يک روز دير تر حکومت اطلاعيه ۱۰ ماده ای دادستانی را ديرتر نقض کند همان يک روز به نفع ماست. از اين روی ما نه تنها از آن صريحا و سريعا استقبال کرديم، بلکه برای اثبات جدی بودن برای گرفتن امتياز روزنامه، ثبت و گشايش دفتر، برگزاری مناظره تلويزيونی، کسب اجازه تظاهرات و اجتماعات و غيره به حکومت مراجعه کرديم.
بهشتی بلافاصله واکنش نشان داد و پيش نهاد کرد که ما با بقيه سازمان ها در دو رشته مناظره های تلويزيونی شرکت کنيم: مسايل فلسفی- ايدئولوژيک و خط مشی سياسی. ما نمی خواستيم وارد بحث ماترياليسم و ايده آليسم شويم. ولی چون شرط گذاشته بودند پذيرفتيم. در ديداری که با بهشتی در ساختمان تلويزيون داشتيم او بسيار نگران می نمود و می گفت علت استقبال آنها از پيشنهاد ما تشويق مجاهدين به قبول گفتگو بود. اما سران حکومت، عليرغم عدم رغبت مجاهدين به گفتگو، پيشنهاد ما را پذيرفتند که همه بدانند آنها روی حرف خود جدی بوده اند. مناظره ها از نيمه های فروردين شروع شد و اين يک گشايش بزرگ بود. با اين حال هر هفته که می گذشت درگيری مجاهدين و طرف داران آيت الله خمينی شديد تر و اوضاع وخيم تر می شد.
در اواخر فروردين، با نزديک شدن سالگرد اول ماه مه، ما تصميم گرفتيم برای گرفتن اجازه برگزاری يک ميتينگ در ميدان آزادی به وزارت کشور مراجعه کنيم. آيت الله مهدوی کنی که آن وقت وزير کشور بود، خيلی از مراجعه ما استقبال کرد و برای ما پيغام داد که از هيچ کوششی برای تامين امنيت اجتماع ما خودداری نخواهد کرد. برخورد او به نظر ما بيشتر از حد انتظار گرم و دلگرم کننده آمد. بسياری از مردم با شور و شوق از راه های دور، از شهرستان ها، آمده بودند. ترکيب جمعيت بسيار جوان و بيشتر تحصيل کننده بودند. با اين حال اين ميتينگ يکی از مردمی ترين گرد همآيی های سازمان بود. در صد حضور کارگران و زحمتکشان در آن روز نسبت به ساير تجمع هايی که در دانشگاه تهران داشتيم به طور محسوس بيشتر بود.
از سوی ديگر در هيات سياسی کارها در آن روزها واقعا فشرده و سنگين بود. رفقا تقريبا شبانه روزی کار و فقط سرپايی استراحت می کردند. بی خوابی از سر و روی همه می باريد. علاوه بر برگزاری مناظره ها، تصميم گيری در باره مهم ترين مسايل سازمان نيز در همان روزها اتخاذ شد. در عين حال اين تصميم گيری ها مواجه بود با بحرانی ترين اوضاع سياسی و واکنيش در برابر حوادث هولناکی که ساعت به ساعت فوران می کرد.
از سوی ديگر پس از انشعاب اقليت و سردرگمی هواداران برای سازمان بسيار ضروری بود که ميتينگ اول ماه مه را هرچه با شکوه تر برگزار کند تا موجوديت، يک پارچگی و قدرت سازمان به نمايش عمومی گذاشته شود. سازمان با برگزاری شکوهمند و آرام اين ميتينگ ثابت می کرد که هنوز راه برای فعاليت مسالمت آميز و فعاليت علنی و قانونی سد نشده است.
کار سنگينی برای تدارک ميتينگ سراسری در جريان بود. نظرخواهی و مشورت در باره تغيير نام سازمان، برداشتن کلمه "چريک ها" و دلايل بنيانی آن، تدوين و تصويب بيانيه اول ماه مه که طی آن سازمان اعلام می کرد از يک سازمان سياسی-نظامی به يک سازمان صرفا سياسی، سازمان طبقه کارگر ايران، پيش روی ما بود. سازماندهی خود ميتينگ سراسری و اداره آن نيز پيش روی ما بود. تمام اين کارها به خوبی پيش رفت.
ما از چند روز قبل از ميتينگ متوجه شده بوديم که حضور مردم در ميدان آزادی بسيار بيشتر از حد انتظار خواهد بود. در جلسه ای که صبح روز ۱۱ ارديبهشت در خانه ای در شهرآرا داشتيم خبر آمد که چماق داران هم دارند بسيج می شوند که حمله کنند. با اين حال ما به اطمينان های مکرر وزارت کشور اعتماد کرديم. تحليل همه ما اين بود که سياست حکومت اين است که اين ميتينگ بدون خون ريزی برگزار شود تا اثبات شود که کار برای فعاليت قانونی راه باز است.
با اين حال با رسيدن خبرها ما به حدود ۱۰۰۰ نفر از اعضای پيشگام که مامور انتظامات بودند خبر داديم که ممکن است مورد حمله قرار گيريم و بايد هشيار باشند. اما متاسفانه هيچ تصميم ديگری داير به مقابله با چماق داران گرفته نشد.
از همان ابتدای کار يک گروه ۵۰، ۶۰ نفری دور ميدان می چرخيدند، نعره ميزدند و فحش می دادند. مامورين انتظامی هم بدون هيچ واکنشی کنار ميدان پلاس بودند. ما از قبل هم کاملا مطمئن بوديم که حضور ماموران شهربانی قطعا نمايشی است و آنها هر اتفاقی بيافتد فقط "بی طرف" خواهند بود.
با شروع سخن رانی ها صدای بلند گوها و دريای جمعيت مهاجمان را در خود غرق کرد. دور جمعيت را يک زنجيره هزار حلقه ای محکم کشيده بوديم که سپر دفاعی خوبی بود. اما حزب اللهی ها بلافاصله تاکتيک خود را تغيير داده شروع به پرتاب سنگ به سوی جمعيت کردند. زمين های بر شمالی ميدان آزادی پوشيده از قلوه سنگ بود و به فاصله چند دقيقه از سوی شمال و غرب ميدان سر و صورت جمعيت آماج سنگ های سنگين شد. صدها نفر کت خود را بيرون آورده در مسير پرواز سنگ ها می گرفتند تا مانع برخورد با سر و صورت مردم شوند و اين تاکتيک واقعا موثر بود. عليرغم سنگين ترين سنگ باران تا نزديک به دو ساعت با مقاومت جسورانه مردم متينگ و سخن رانی ها ادامه يافت.
من آخرين سخن ران بودم و قرار بود در باره تلاش های سازمان در راه وحدت طبقه کارگر و رابطه آن با وحدت سازمان های مدافع طبقه کارگر صحبت کنم. وقتی پشت تريبون قرار گرفتم جمعيت زير شديدترين موج سنگ باران ايستاده بود و صدها کت مشغول شکار سنگ های پرتابی بسوی مردم بود. عليرغم اين تا همان وقت صدها نفر نيز به علت اصابت سنگ مجروح و خونين شده بودند.
هنوز چند دقيقه ای از صحبت من نگذشته بود که با شنيدن يک صدای انفجار مهيب زير که خيلی نزديک بود به چشم خود ديدم که به فاصله ۲۰ متری از تريبون به يک باره در وسط جمعيت يک دايره ی بسط يابنده از جمعيت خالی شد و در وسط آن دو سه نفر به زمين غلطيده و پر پر می زنند.
يک سه راهی به ميان جمعيت پرتاب کرده بودند. با وقوع اين انفجار ميتينگ عملا به هم خورد و گارد انتظامات به سرعت مرا از محل تريبون دور کرد و در ميان دريای جمعيت- که به سوی خيابان آزادی پس می کشيد - پنهان کرد. اين جنايت حق زندگی را از نوگل فدايی، ميترا صانعی، ۹ ساله ربود و رفيق اکبر دوستدار صنايع، عضو کميته مرکزی، هم پای چپ خود را از دست داد.
مهدوی کنی شب در تلويزيون در باره حمله به ميتينگ ما صحبت کرد و از حمله کنندگان به صراحت انتقاد و از تصميم وزارت کشور داير بر صدور مجوز برای برگزاری ميتينگ دفاع کرد. از سوی ديگر محمد علی رجايی، نخست وزير، با پرخاش و بسيار تند عليه سازمان حرف زد و عملا از حمله کنندگان تقدير کرد. تلويزيون با من مصاحبه کرد. من جزئيات حادثه و حمله چماق داران را تشريح و آن را محکوم کردم. تاکيد کردم که ميتينگ با اجازه رسمی وزارت کشور بوده است.
اما به هنگام پخش مصاحبه من قسمت های اصلی آن حذف و چيزهايی پخش شد که گويا من مسووليت حمله را بر عهده گروه های مخالف جمهوری اسلامی انداخته ام. گوينده تلويزيون گفت حمله به ميتينگ وقتی شروع شد که من به انتقاد از مشی مجاهدين و اقليت پرداختم. اين عمل خدعه کثيفی بود که همه ما را بشدت خشمگين کرد. ما اطلاعيه داديم و صراحتا نقش مجاهدين و اقليت و گروه های مشابه در حمله به ميتينگ را تکذيب و دروغ گويی صدا و سيما را بشدت محکوم کرديم.
يادم می آيد شب جلسه هيات سياسی گذاشته بوديم و بحث اين بود که:
- آيا واکنش ما در مقابل حمله به ميتينگ درست بود يا نه؟
- آيا تحليل ما از سياست دولت درست بود يا نه؟
به ياد ندارم که نظر جلسه چه شد. اما تمام آن روز من در اين فکر بودم که انتظامات ما می بايست آن جمعيت دفاع می کرد و اين کار کاملا عملی بود. ما خيلی زيادی روی نظر و قدرت وزارت کشور (آقای کنی) حساب کرديم و اين غلط بود. ما می بايست حدود ۱۰۰۰ نفر را بسيج می کرديم که چماق داران را که کل عده شان بيش از ۵۰ نفر نبود می پراکند. اگر ما همان سنگ هايی که آنها به سوی ما پرتاب می کردند را بسوی خودشان بازمی گردانيديم. آنها کاملا فراری می شدند و امنيت ميتينگ تامين می شد. اما انتظامات ما چنين دستوری نداشت. صدها نفر کت های خود را بيرون آورده و تلاش می کردند که سنگ ها را در هوا شکار کنند که به سر و روی مردم نخورد. اين کار خوب بود اما به هيچ وجه کفايت نمی کرد. حدود ۵۰ نفر از يک زمين پر از سنگ در کنار ميدان آزادی حدود ۲ ساعت قلوه سنگ به طرف جمعيت پرتاب کرد و هيچ يک از آن سنگ ها به طرف خودشان برگردانده نشد و اين بی واکنشی خيلی دردناک بود.
ما آن زمان اين را می ديديم و می دانستيم که در درون حکومت نيروهايی بشدت تلاش می کنند که هرچه زودتر کار به درگيری خونين با تمام گروه ها کشيده شود و کسانی هم هستند که می کوشند تا می توانند اين درگيری ها را به تعويق بياندازند. ما در اين زمينه موضع کاملا روشن داشتيم. برگزاری مسالمت آميز ميتينگ، درست مثل برگزاری مناظره ها، يک اقدام چشمگير و بسيار مفيد در همين جهت بود. (يک نمونه "درخشان" از کار تند روها در جريان مناظره ها افشا شد: گرداننده برنامه در شروع جلسه دوم با اشاره به من توضيح داد که ما عليه جمهوری اسلامی هستيم و قصد براندازی آن را داريم و حضور ما در تلويزيون صرفا برای افشای ماهيت ماست و هيچ کس خيال نکند که نشستن ما در کنار ايشان معنای ديگری دارد.)
با شناخت روشن از اين تناقضات در کار سران جمهوری اسلامی ما سياست ها و اقداماتی را سازمان می داديم و يا حمايت می کرديم که راه را برای کسانی هموار کند که خواهان تعويق درگيری ها بودند. اما در طراحی اقدامات ضرور برای برگزاری ميتينگ ما عملا دچار ساده انديشی، يا بهتر است بگويم ولنگاری، شديم. ما به قدرت و عزم گروه طرفدار بسط خشونت کم بها داديم و مسووليت خود را در دفاع از خود اصلا فراموش کرديم. نظر ما در مورد موضع کنی و بهشتی، که اطلاعيه ده ماده ای دادستان انقلاب اسلامی يک نمونه آن بود، کاملا درست بود. نظر ما در اين باره حد کنترل آنها بر روندها در درون حکومت خوش بينانه و ذهنی بود.
تصميم به برگزاری ميتينگ بسيار تصميم درستی بود. اين تصميم می توانست يک پيروزی بزرگ برای سازمان باشد هرگاه ما اين قدر راجع به امکانات "وزارت کشور" و وعده های آن خوش خيال نبوديم، هرگاه ما در خبرها در مورد بسيج چماق داران برای حمله به جمعيت را جدی می گرفتيم. البته در اين مورد که ما خوب بود واکنش نشان می داديم يا نه در سازمان نظرها همه يکی نبود. برخی هم استدلال می کردند اگر ما حمله متقابل را سازمان می داديم اين کار بهانه به دست حکومت می داد که مردم را با خشونتی به مراتب سنگين تر سرکوب کند و چهره ما را به مجاهدين نزديک کند.
چندی پيش خاطرات عزت شاهی را می خواندم و متوجه شدم که او و لاجوردی در آن زمان به کنی، که رئيس عزت بود، فشار می آوردند که "قاطع تر" عمل کند و کنی زير بار نمی رفته است. به علاوه ما می دانستيم که رجايی با جناح تند روست. اما نمی دانستيم تا اين حد. الان يک سوال "پاسخ نا يافته" برای من اين است که موضع سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، به خصوص شخص بهزاد نبوی (که آن زمان هم نفوذ بسيار قابل ملاحظه ای بر رجايی داشت) در اين مورد چه بوده است.