iran-emrooz.net | Wed, 11.04.2007, 20:29
اليوود٬ ترموپيل و نبرد تمدنها
ترجمه احمد سمايی
رادیو زمانه
استفان ربنيش*
اين روزها اروپای قديم در هاليوود بازار گرم و پررونقی دارد. اول ولفگانگ پترسون جنگ آگاممنون بر عليه ترويا را به تصوير کشيد. بعدتر هم اوليور استون اسکندر را به جنگ ايرانیها فرستاد. و حالا هم فيلم پرجنگ و جدل ۳۰۰ بر پرده سينماها به نمايش درآمده که در آن جنگجويان کم شمار و مرگناترس ِ اسپارت به مصافی بیبازگشت با فوج لشکريان آمده از شرق میروند. اين نبرد را شاعر يونانی، سيمونيدس، در قرن پنجم در يک شعر معروف اين گونه به تصوير کشيده است: «رهگذر! به اسپارت برو و به مردم آنجا بگو که تو ما را اينجا افتاده ديدهای، همانگونه که قانون چنين خواسته بود.»
پيش زمينههای جنگ را میتوان درچند جمله خلاصه کرد: داريوش اول برای تاديب و مجازات آن دولتشهرهايی از يونان که که قيام مناطق واقع در سواحل آسيای صغير را مورد حمايت قرار داده بودند دو بار به اين دولت شهرها لشکر کشيد. لشکرکشی اول با طوفانی که در دريای اژه به پا خواست ناکام ماند و لشکرکشی دوم هم سال ۴۹۰ در ارتفاعات ماراتون پايان گرفت. ۱۰ سال بعد، خشايار، پسر داريوش مصاف ديگری را با يونانيان آغاز کرد. به اين ترتيب، سال ۴۸۰ پيش از ميلاد، لشکر بزرگی از ايرانيان به راه افتاد تا دولتشهرهای سرکش يونان را گوشمالی دهد. پس از بحث و مباحثات طولانی، ۳۰ دولتشهر ِ آماده به جنگ ِ يونان توافق کردند که از تنگه ترموپيل درمرکز يونان دفاع کنند و مانع افتادن آن به دست لشکريان ايران شوند. لشکری از اين ۳۰ دولت شهر تحت رهبری لئونيداس، پادشاه اسپارت به وجود آمد و آماده رزم شد. ولی سپاهيان ايران موفق شدند موانع رسيدن به تنگه را دور بزنند و حالتی از غافلگيری برای لئونيداس و لشکريانش ايجاد کنند. گرچه تنها ۳۰۰ سرباز به لئونيداس وقادار مانده بودند او به رغم وقوف به شکست خود و با وجود آن که مرگ را پيش چشمان خود مشاهده میکرد تصميم گرفت در برابر لشکر بزرگ ايران مقاومت کند.
نسلهايی از تاريخنويسان با اين سوال روبرو بودهاند که انگيزه لئونيداس در حفظ مواضع و وارد شدن به نبردی از پيش شکست خورده چه بوده است؟ آيا کسی به او فرمان داده بود؟ آيا او با مقاومت خود فرصتی برای عقب نشينی بقيه سپاهيانش ايجاد کرد؟ آيا يک پيام مبهم و دوپهلو او را به ايستادگی و مقاومت سوق داد؟ آيا شهرتطلبی انگيزه او بود؟ و يا اصولا آدم ناتوانی بود که تدبير و تصميم سريع و فوری از او برنمی آمد؟ محتملترين فرض میتواند اين باشد که لئونيداس خود و مردانش را قربانی کرد تا استراتژی دفاعی يونانيان که تنها اقليتی از دولت شهرها از آن حمايت میکردند را نجات دهد. اگر اسپارتها پس از مقاومتی کوتاه به پشت استيموس کرينت يعنی به قلمرو خودشان عقب می کشيدند ائتلاف ضدايرانی متشکل از شماری ازدولت شهرها به سرعت از هم می پاشيد.
ائتلاف اما دوام آورد و در همان سال، يعنی ۴۷۹ سال پيش از ميلاد، مدافعان يونان در سلاميس بر نيروی دريايی ايران غلبه کردند. اندکی بعد، لشکر ايران منهزم شد و به اين ترتيب برنامه خشايار برای تصرف يونان شکست خورد. اين امر سبب شد که ماجرای مقاومت لئونيداس و همراهانش در تاريخ يونان به عنوان الهام بخش پيروزی ثبت، و وظيفه شناسی و عشق به ميهن به عنوان پيام اين شکست توصيف شود. در اين ميان، نام تسپیها و تبانها که در مقاومت لئونيداس صدها کشته دادند به فراموشی سپرده شد و نبرد خونين ترموپيل تنها به نام اسپارت ها ثبت شد.
۲۵۰۰ سال تمام نبرد ترموپيل نمادی بود از اطاعت و فرمانبری تام و تمام. اما از اواخر سده هيجدم ماجرای مقاومت لئونيداس و همراهانش به سرمشقی در حوادث و تحولات غرب بدل شد. در جريان انقلاب فرانسه اين ماجرا الهامبخش سرباز- شهروندان فرانسوی بود تا برای دفاع از حکومت جديد از جان خويش نيز بگذرند. اين ماجرا همچنين وحدتبخش و الهامدهنده آلمانیها در مبارزه آزاديخواهانهشان عليه ناپلئون بود. اندکی بعد کار به جايی رسيد که ملتها و قومهای يوناندوست اروپا در سيمای رهبر هر باند و دارودسته شورشی يونانی ميراثدار برحق لئونيداس را میديدند. حتی در دوران متاخر نيز، نبرد معروف دوران آنتيک برای توجيه جنگ و خونريزیهای عبث و خانمانسوزمورد استناد قرار گرفته است. برای مثال در جريان جنگ داخلی آمريکا اصطلاح "يک ترموپيل ديگر بساز" رونق و رواج چشمگيری يافته بود.
از گورينگ تا هاينريش بل
مرگ سيصد نفر در تنگه ترموپيل، در قرن بيستم نيز به کيش ِ مرگ شماری از دولت- ملتهای اروپا بدل شد. تشکلی که در آلمان ِ پس از جنگ جهانی اول برای جستجوی قبر سربازان کشتهشده در جنگ به وجود آمد، نبرد مزبور را در چشم اعضا و هواداران خود به مظهر ميهنپرستی برکشيد. بر لبان افسران و سربازانی که ظاهرا با روحيه انساندوستی تربيت میشدند نيز، شعر سيمونيدس، "همانطور که قانون خواسته است"، جاری بود. در جمهوری وايمار و در رايش سوم، محافظهکاران و ناسيونال- سوسياليستها به نبرد ترموپيل سوگند ياد میکردند تا پاسدار فرمانبرداری نظامی و نبرد قهرمانانه تا پای مرگ باشند. هرمان گورينگ، فرمانده نيروی هوايی و از مقامات ارشد رژيم هيتلری، در ۳۰ ژانويه ۱۹۴۳ ضمن سخنرانی به مناسبت دهمين سال به قدرت رسيدن نازیها در آلمان، ماجرای ترموپيل را مورد استناد قرار داد تا شکست سخت سپاه ششم آلمان در نبرد استالينگراد را توجيه و ماستمالی کند. او پيشبينی کرد که شعر سيمونيدس با توجه به ماجرای استالينگراد بازسرايی جديدی پيدا کند به اين شرح:" به آلمان بيا و بعدا حکايت کن که تو ما را در استالينگراد در حال نبرد ديدهای، همانطور که قانون شرافت و جنگآوری به چنين نبردی برای آلمان فرمان داده است."
هاينريش بل سال ۱۹۵۰ در شعر کوتاه "رهگذر به اسپ... بيا"، که عنوانش اشارهای کنايهآميز به شعر سيمونيدس است با استفاده ابزاری از نبرد ترموپيل(۳۰۰) در جهت اهداف ناسيوناليستی و نظامیگرايانه از در مخالفت درآمد و آن را محکوم کرد.
در شعر هاينريش بل جوانی را میبينيم که در اواخر جنگ جهانی دوم در مدرسهای که به صورت درمانگاه موقت درآمده با تنی مجروح بر تخت روان افتاده است. او در حالی که میکوشد دريابد چه بر سرش آمده ناگهان چشمش به تخته کلاس میخورد که سه ماه قبل خود به دست خويش بخشی از شعر سيمونيدس را با گچ بر آن نوشته بوده است.
در آغاز سده بيستويکم مضحکه سوداگرانه و مغرضانه استناد به رويدادهای دوران آنتيک از آمريکا به اروپا بازگشته است. کمدیها و فيلمها به کار گرفته میشوند تا به جنگهای مجازی پر قتل و خونريزی جنبههای زيباشناختی دهند و از کراهت آنها بکاهند. آنتيک اينجا ديگر نه دنيايی غريب و دوردست که محلی است برای سرريزکردن فانتزیهای معطوف به خشونت مردانه. آنچه که مهم است ديگر نه بازسازی وفادارانه تاريخ بلکه قدرت تخيلی است که در تصاويری مجازی و بيگانه با واقعيت جلوه میکند. تماشاگر ديگر نيازی به دانستهها و اطلاعات قبلی ندارد تا پيامهای بیمايه اين گونه آثار را رمزگشايی کند. روايت پسامدرن از آنتيک ديگر نه مسئله نخبگان که پديدهای تودهای و عامهپسند است. درس و آموزههای سطحی مرگ قربانیگونه و آوازهخيز قهرمانان اسپارت اينک به نقل مجلس ميليونها نفر بدل شده است. اين جمعيت ِ تماشاگر از صحنههای پر هياهوی نبرد به وجد میآيد و پيامی اشتباه را دريافت میکند که اصل و اساس آن به دوران آنتيک برمیگردد.
يونانیها لئونيداس و مردانش را بزرگ میدارند چرا که ظاهرآ آنان خود را قربانی آزادی کردهاند و از سرزمينشان در برابر هجوم بربرهای شرق دفاع نمودهاند. اين اسطوره را غرب سدهها حفظ و تداوم بخشيده است. در سالهای دهه شصت اسکار کاکوشکا، نقاش معروف اتريشی در دانشگاه هامبورگ يک تصوير بزرگ سه قسمتی را به نمايش گذاشت که در آن لشکريان ايرانی ِ مهاجم به يونان با بلشويکهايی روسی ِ مسلط بر شرق اروپا يکسان معرفی شده بودند. کوشکا با اين کار، سالن درس دانشگاه را به صحنه نبرد برای نجات اروپا از شر شرقیها بدل کرد. اولين روايت سينمايی از نبرد ترموپيل نيز، فيلمی بود با عنوان "شيران اسپارت" به کارگردانی رودلف ماته که سال ۱۹۶۲ و در گرماگرم جنگ سرد به روی پرده سينما رفت. و حالا سال ۲۰۰۷، دوباره سيصد اسپارتی تا آخرين نفر به مصاف هزاران قوم و ملت ساکن امپراطوری ايران میروند. صنايع توليدات سرگرمی آمريکا ترموپيل را به صحنه "نبرد تمدنها" بدل کرده است.
*Stefan Rebenich: پرفسور تاريخ باستان در دانشگاه برن سويس، متخصص قرائتهای متفاوت از آثار و اسناد تاريخی و صاحب چندين اثر در زمينه تاريخ آنتيک است. مقاله فوق در شماره ۲ آوريل ۲۰۰۷ روزنامه آلمانی زود دويچه سايتونگ به چاپ رسيده است.