دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ -
Monday 10 February 2025
|
ايران امروز |
سردار پاسدار احمدیان دبیر شورای عالی امنیت ملی دیروز طی سخنرانی در جمع انجمنهای اسلامی دانشجویان کشور در مشهد با تفکیک جنگ از مقاومت، از جمله فرمودند: ما هرگز قصد جنگیدن با اسرائیل و نابودی آن را نداشتیم. رویکرد جدید و گهر بار سردار سرتیپ، مرا به یاد قصه ای انداخت که همین چندی پیش در ده شلمرود رخداده است.
توی ده شلمرود تنها حسنی نبود که تک و تنها نشسته بود و داستانها به او ختم میشد، بلکه علی آقایی بود عیالوار، ندار و بیچیز، ولی با خیالات خیلی خیلی بزرگ. از جمله خود را رئیس و بلکه خان خانان میپنداشت. مردم خوشدل و نجیب شلمرود هم برای دلخوشیاش او را علی خان صدا میزدند. گرچه فقیر بود، ولی برای خودنمایی و نشان دادن دست و دلبازیاش، گاهی هرچه برای هزینه خانه و خانواده ذخیره داشت، برای دیگران هزینه میکرد. او میخواست افزون بر شلمرود در آبادیهای دیگر هم ثروتمند و خان جلوه کند.
اتفاقا روزی به ده نزدیک شلمرود میرفت. گرسنهاش شد و خواست چیزی بخرد و بخورد. ولی پول کمی تو جیبش داشت. رفت بازار و خربزهای کوچک دید و خواست بخرد. ولی مردم آن قدر علی خان، علی خان میگفتند و با او چاق سلامتی میکردند که ناگزیر برای حفظ آبرویش همه دار و ندارش را داد و سنگینترین خربزه را خرید و برداشت و برگشت به طرف شلمرود.
ظهر شد و وقت ناهار و گشنگی. زیر درختی نشست و خربزه را قاچ کرد و نیمی از آن را خورد. ولی هنوز گرسنه بود. به خودش گفت من که نمیتونم نصفش را با خودم ببرم. پوستش با کمی از گوشتش رو میزارم و بقیه را میخورم. تا اگر کسی از اینجا گذشت و دید، بداند که آدم دست و دلباز و دل سیری از اینجا رد شده و اینها را باقی گذاشته است. بقیه خربزه را خورد و زیر درخت چرتکی زد.
وقتی بیدار شد باز هم احساس گرسنگی کرد. علی خان نمیدانست که همان اول باید فکر نان میکرد، که خربزه آب است.
بنابراین از زور گرسنگی ته مانده گوشت چسبیده به پوست را هم به نیش کشید و پوست نازکی مثل کاغذ و هستهها رو باقی گذاشت. راه افتاد به طرف شلمرود. ولی هنوز چند قدمی بر نداشته بود که چند باره علی خان شکمباره و سیریناپذیر، احساس گرسنگی کرد. دو باره نشست و پوستهای باقیمانده را همخورد و فقط هستهها رو باقی گذاشت. ولی باز هم احساس گشنگی میکرد.
سرتان را درد نیاورم، نشست و همه هستهها را هم نوش جان کرد و دیگه حتی یه هسته هم باقی نماند. با آستین پیراهنش، دست و دهانش را پاک کرد و نفسی کشید و گفت:
اصلا چه کسی میداند که علی خان از این راه گذشته؟! اگر هم فهمیدند که کاری نداره، در حاشا بلنده. اصلا نه خانی اومده نه خانی رفته.
توی ده شلمرود مردم این ضربالمثل رو در باره کسی به کار میبرند که پس از بارها تلاش و برنامهریزی، نتونسته به آرزوش برسه و ناگزیر هدفش رو میزاره کنار و میگه بیخیال بابا، نه خانی اومده، نه خانی رفته.
تلگرام نویسنده
@karimipour_k
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025
|