پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به پایان رسید. اگر چه در این انتخابات خطری جدی دفع شد و آرامش ناشی از این دفع خطر شادی آگاهان سیاسی را در پی داشت، اما به نظر میرسد که نگاهی آسیبشناسانه به فرآیند این انتخابات مفیدتر از ابراز احساسات نسبت به نتایج آن باشد. به برخی از مشاهدات نگرانکننده خودم در جریان این انتخابات اشاره میکنم به این امید که از نظر دیگران نیز بهره بگیریم.
نخستین مشاهده نگرانکننده در فرآیند این انتخابات، تنزل سطح سیاستورزی در ایران امروز است. نخستین تجلی این تنزل، حضور دو دلال سیاسی پوششی در این انتخابات بود. جالب اینکه این دلالان سیاسی قبلتر نیز چنین نقشی را بازی کرده بودند بهگونهای که هیچکس شکی در پوششی بودن آنها نداشت. تأیید صلاحیت آنها برای شرکت در رقابتها و هزینه کردن میلیاردی از اموال عمومی برای این کار نشاندهنده «تبعیض ساختیافته»ای است که بخش تفکیکناپذیری از نظام سیاسی ایران شده است. آمدن و رفتن آنها و رفتار و گفتار سخیف آنها در جریان رقابتهای انتخاباتی، موجب شرمگین شدن هیچکس نشد!
نشانه دیگر این تنزل مباحث مطرح شده در مناظرهها و گفتوگوها بود. سالهاست که دیگر از سخنان و شعارهای عمیق و اندیشهورزانه «سیدمحمد خاتمی» در عرصه سیاست ایران خبری نیست و انتظار شنیدن آنها نیز غیرواقعبینانه مینماید. اما بهنظر میرسد دیگر نباید در انتظار دقت، انسجام و نظم گفتار «حسن روحانی» نیز بود. تکرار، از دست دادن فرصتها و دوری از مطالبات روشنفکرانه به ویژگی گفتوگوهای سیاسی، حتی در میان بهبودخواهان و تغییرطلبان تبدیل شده است. گفتار سیاسی جریان راست تندرو، نماد ورشکستگی سیاسی و سردمداری مداحان و لاتها در میان آنهاست. از سقوط گفتمان سیاسی آنها نباید خشنود شد؛ این سقوط به در جا زدن و تنزل گفتمان رقیب آنها هم کمک میکند. ارتقاء کیفیت هر جریان سیاسی به ارتقاء کیفیت جریان رقیب آن نیز یاری میرساند.
دومین مشاهده نگرانکننده در این انتخابات، تقویت نوعی «اقتدارستیزی» سیاسی در جامعه بود. اقتدارستیزی (=آنارشیسم) تنها مخالفت با حکومت نیست بلکه انکار هر نوع حقانیتیافتن قدرت است. قدرت وقتی حقانیت پیدا میکند که کسانی هم که موضوع اعمال این قدرت هستند، برایاش اعتبار و حقانیت قائل میشوند.
در عرصههای فکری و نظری اقتدارستیزی بهمعنای نفی هرگونه «مرجعیت» و «اقتدار» برای افراد، روشها و مکاتب است. بهطور مثال «اقتدارستیزیِ روششناختی» (فایرابند) ادعا میکند که هیچ نظامی از قواعد روششناختی وجود ندارد که بتواند به توسعه علم منجر گردد و از این رو هیچ روششناسی در زمینه اعتباربخشی به علم از حجیت و مرجعیت برخوردار نیست.
در جامعه ما از قدیم برخی از قشرها و گروههای اجتماعی در میان مردم از «اقتدار» و «مرجعیت» برخوردار بودهاند. روحانیان، روشنفکران، مبارزان رنجکشیده سیاسی، سیاستمداران کهنهکار، اساتید مشهور دانشگاه و… از مهمترین دارندگان مرجعیت سیاسی در تاریخ ما بودهاند. اما اینک بهنظر میرسد که همه آنها بهنوعی مرجعیت خویش را از دست دادهاند. دانشگاهیان، روشنفکران و مبارزان سیاسی با نگرانی تمام مردم را به حضور و جهتگیری دعوت میکردند و بخش قابل ملاحظهای از جامعه با بیتفاوتی و گاه تحقیر به آنها مینگریست.
افرادی را میشناسم که پیش از انتخابات با شور و شوق مقالات برخی از صاحبنظران و روشنفکران را دنبال کرده و تحسین میکردند، اما در مقطع انتخابات تمام آن تحسینها و تکریمها را کنار گذاشته و با نوعی نگاه عاقل اندر سفیه به بال بال زدن آنها مینگریستند.
فقدان مرجعیت سیاسی به گمانام در بلندمدت به مشکلی اساسی تبدیل خواهد شد. من تأثیر اقتدارگرایی نظام سیاسی را در این زمینه قبول دارم و آن را درک میکنم، اما از پیامدهای آن نگرانم. اگر اقتدار و مرجعیت گروهی، جای خود را به اعتبار و مرجعیت گروهی دیگر میداد، رفتار سیاسی مردم قابل پیشبینی میشد و حتی شاید به دگرگونیهای کمهزینه اما اساسی میانجامید. اما در شرایط فقدان مرجعیت سیاسی و اقتدارستیزی فراگیر سیاسی، غیر از فروپاشی سیاسی یک جامعه چه انتظاری میتوان داشت؟
سومین مشاهده نگرانکننده به حملات و مخالفتهای براندازان سلطنتطلب با شرکتکنندگان در انتخابات خارج از کشور برمیگردد. فحشها، توهینها و آزارها آنقدر تأسفبار نبود که دفاع از آنها در رسانههای همگانی تأسف برمیانگیخت. هنگام دیدن این صحنهها و ایرانیانی که با همراه داشتن پرچم اسرائیل به ایرانیان حمله میکردند، به یاد رمان «فرانکنشتاین» (نوشته مری شلی در سال ۱۸۱۸ میلادی) افتادم. یکی از شخصیتهای این رمان «هیولای فرانکنشتاین» است. دکتر فرانکنشتاین با قرار دادن تکههای اجساد مختلف در کنار هم و زنده کردن آن «هیولای فرانکنشتاین» را خلق میکند. هیولا بهدلیل احساس تنهایی و طرد شدن از جانب مردم، تبدیل به یک جنایتکارِ غارتگر میشود.
بهنظر میرسد که در میان براندازان ایران، هیولای فرانکنشتاین خلق شده است. افرادی با پیشینههای مختلف و انگیزههای گوناگون در کنار هم قرار گرفتهاند و اینک با حمایت و پشتیبانی مادی و رسانهای مخالفان ایران (اسرائیل، نئوکانهای امریکا و…) به یک هیولا تبدیل شدهاند. هیولایی که خشم و کینه او را به اقدامهای عجیب و غریب رهنمون میکند.
در میان ایرانیان (چه اقلیت حاکم و چه براندازان) همیشه گروهی بودهاند که راهنمای عملشان «انتقام» بوده است، انتقام از مقصران واقعی یا خیالی ایجاد موانعی که بر سر راه رسیدن به اهدافشان میبینند. اگر چه حضور هیولای فرانکنشتاین کاملاً تابع نظر قدرتهای رقیب یا مخالف حکومت ایران است اما آثاری بهجای میگذارد که تا سالهای دور باید با آن مقابله کرد. در خود این جماعت نیز کینه و قهر میتواند زمینهساز انتقامهای خونین از «دیگران» گردد. باید نگران بهوجود آمدن چنین هیولایی بود و برای درمان آن چارهای اندیشید.
شور و شوقی که توسط گروههای سنی میانسال در انتخابات دوره چهاردهم ایجاد شد و به شکست راست تندرو انجامید، زیباییهای بسیار داشت و از غلبه عقلانیتی آیندهنگر در میان اکثریت ایرانیان حکایت میکرد. اما نباید چشم را بر روی مشاهدههای نگرانکننده بست. آینده روشن نیازمند آسیبشناسی مداوم وضع موحود است. زیباییها نباید ما را از دیدن مشکلات غافل کند.
منبع: مشق نو
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|