iran-emrooz.net | Tue, 05.12.2006, 15:40
انجمنهای اسلامی، سكولاريسم و هويت مذهبی
ادوارنيوز/ محمد يگانه
اهميت ١٦ آذر در جنبش دانشجويی ايران نه از آن نظر است كه در اين روز ٣ دانشجوی بیباك و آرمانگرا با تعلقات مسلكی مختلف در صحن دانشكده فنی دانشگاه تهران به خون غلطيدند، چرا كه مجموعه شهيدان جنبش دانشجويی در جريان مبارزات آزاديخواهانه، عدالتجويانه و امپرياليسمستيزانه ملت ايران ابعادی غيرقابل قياس با اين تعداد دارد و حتی شهيدانی كه جنبش دانشجويی فقط در جريان بزرگداشت سالگردهای ١٦ آذر به جنبش رهايیبخش مردم ايران تقديم نموده است به چندين برابر اين تعداد میرسد.
١٦ آذر در واقع نقطه آغازين خودآگاهی دانشجويان به رسالت تاريخی و اجتماعی خويش به مثابه يك جريان مشخص اجتماعی، با خصوصيات و كارآيی معين در جريان حركت تاريخی جامعه ايرانی در دوران اختناق به شمار میآيد. جنبش دانشجويی از ١٦ آذر ٣٢ تاكنون فراز و فرودهای بسياری را تجربه كرده است و اكنون میرود تا دوباره جايگاه شايسته خويش را بهعنوان آرمانگراترين بخش جنبش آزديخواهانه و عدالتجويانه مردم ايران احراز نمايد.
انجمنهای اسلامی دانشجويی نيز به مثابه بخشی از اين جنبش، ضمن متأثر بودن از تحولات عمومی جنبش دانشجويی، با حفظ برخی خود ويژگیها، تجارب تلخ و شيرين، كاميابیها و ناكامیهای گوناگونی را از سرگذرانده است.
انجمنهای اسلامی را اول بار هواداران نهضت آزادی و جبهه ملی سوم بنيان نهادند. تلفيق مبانی مذهبی با آموزهها و يافتههای علمی در كنار ايفای نقش بهعنوان بخشی از جنبش دانشجويی در ستيز با ارتجاع سلطنتی خود ويژگی آن دوران بود. تعامل ديالكتيك با بخش مذهبی جنبش چريكی (در خلق آن و متقابلاً متأثر شدن از آن) ويژگی دوران نيمه دوم دهه چهل و نيمه اول دهه ٥٠ بود. فاصله گرفتن از جريانات چپ و مرزبندی مشخص ايدئولوژيك – استراتژيك، پس از انشعاب درسازمان مجاهدين خلق و برملا شدن تصفيههای خونين داخلی آن در سال ١٣٥٤، انجمنهای اسلامی را وارد دوران جديدی كرد. اوج اين روند پس از انقلاب در حمايت از تصفيه دانشگاهها تحت لوای انقلاب فرهنگی و جايگزينی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی بهجای مجاهدين خلق در تعامل ديالكتيكی پيش گفته با انجمنهای اسلامی نمود يافت و دفتر تحكيم وحدت بهعنوان مولود استقلال انجمنهای اسلامی از جنبش عمومی دانشجويی متولد گرديد.
با تصفيه دانشگاهها از فعالان دگرانديش با هدف انقطاع و ايجاد گسست در انتقال تجارب جنبش دانشجويی به نسلهای دانشجويی پس از انقلاب، و با جذب و هضم باقیمانده جنبش دانشجويی در چارچوب اقتضائات منافع و استراتژی حاكميت و نيروهای صاحب هژمونی در حاكميت جديد، قريب به يك دهه انجمنهای اسلامی به انفعال كشيده شده و در حقيقت جنبش دانشجويی به ركود كشانده شد. در اين دوران انجمنهای اسلامی بهعنوان تنها بازماندگان سازمان يافته جنبش دانشجويی نيز متأثر از تنازعات درونی جناحهای مختلف حاكميت اسلامی با امواج درگيریهای سياسی، فكری و مسلكی جناحهای حاكميت نوخاسته به اين سو و آن سو كشيده میشدند.
اما پس از فروكش كردن تنشها، و تدريجاً پايان جنگ نيروهای انجمن اسلامی به چالشهای ذهنی برای رهگشايی فكری بهسوی سازندگی و طراحی جامعه برين و آرمانی اسلامی مورد نظر دانشجويان مذهبی كشيده شدند. در اين رهگذر ناكامیهای حاكميت و جناحهای تشكيل دهنده آن در دستيابی به اهداف اجتماعی انقلاب، ثروت و فساد متراكم در لايههای نازكی از اقشار اجتماعی كه با استفاده از فرصت جنگ و انقلاب بر اركان قدرت سياسی و اقتصادی چنگاندازی میكردند انجمنهای اسلامی را به اعتراضاتی در درون سيستم كشاند. اما، تنشهای اجتماعی ناشی از حركت حاكميت به سوی يك دستی، با هژمونی نيروهايی بيگانه با مقولات آزادی و عدالت اجتماعی، و بهخصوص تلاشهای صاحبان هژمونی اقتصادی و سياسی در بافت قدرت برای بهرهبرداری ابزاری از اعتقادات و مبانی دينی و مذهبی، تنشهای فكری و لرزههای مرامی و سياسی را در بدنه جنبش دانشجويی و فعالان انجمنهای اسلامی پديد آورد. در پايان دوران جنگ عملاً نيروهای اجتماعی كه از فرصت مشغوليت جامعه و نيروهای راديكالتر حاكيت به جنگ، برای حداكثر بهرهبرداری از موقعيت برای انباشتن ثروت و انحصار بسياری از شاخههای تجارت، با استفاده از رانتهای حكومتی بهره برده بودند؛ برای تحكيم موقعيت خود به تدارك انحصار قدرت برخاستند و با پيوند با ساختار و نهادهای سنتی مذهبی به تفسيری نوين از اهداف و آماج انقلاب پرداختند. حاصل كار دفع نيروهای راديكال اجتماعی از مناصب تصميمگيری و حتی بدنه اجرايی كشور بود. اين تغييرات شتابان اجتماعی در فضای دوران پس از جنگ موجب گرديد تا مجدداً انجمنهای اسلامی در طی روندی فكری، فرهنگی و مرامی ابتدا درصدد بازخوانی آماج اجتماعی انقلاب و تحليل موانع تداوم آن وريشهيابی ناكامی جانفشانی نيروهای جوان و دانشجو در راستای پيروزی انقلاب و پرداخت هزينههای جنگ برآيند. سپس براساس جمعبندی خود آزادی اسلام از قرائتهای واپسنگرانه را هدف گيرند. در اين دوران بود كه نحلههايی از نوانديشی دينی فرصت ظهور يافت و بهسرعت فعالان انجمنهای اسلامی را بهخود كشاند و راهی نو در راستای تحولات فكری بخش مذهبی جنبش دانشجويی گشود. نتيجه اين روند و حضور فعال جنبش دانشجويی در كنار جنبش عمومی اجتماعی روشنفكران ايران و احساس پيوندی كه همواره با اقشار محروم اجتماعی در بطن جنبش دانشجويی و تمامی لايههای فعال آن وجود داشته است، تدريجاً جامعه دانشجويی و انجمنهای اسلامی را به ارتقاء تلاشهای عينی و ذهنی خويش در راستای آزادی و دموكراسی و اصلاح بنيادين ساختارهای اجتماعی، سياسی و حكومتی كشاند. در حقيقت با اين تحولات كليت جنبش دانشجويی ديرينه ايران در قامت انجمنهای اسلامی و تشكيلات مركزی آن يعنی دفتر تحكيم وحدت فرصت نمود و ظهوری دوباره يافت. ويژگی اصلی اين دوران كه بر تحولات انجمنهای اسلامی نيز تأثيرات عميقی گذاشته است آنست كه بهلحاظ ممنوعيت هر نوع فعاليت سازمان يافته دانشجويی، انجمنهای اسلامی با حفظ مبانی اعتقادی خود، پرچمدار حركت كلی جنبش دانشجويی شدند. لذا از خواستها و نيازهای عمومی تمامی دانشجويان فعال و شاكله فكری و فرهنگی و سياسی جنبش دانشجويی در كليت خود تأثير پذيرفتند. بهعبارت ديگر در پرتو اين تحولات اينك انجمنهای اسلامی دانشجويی و دفتر تحكيموحدت در بسيج، سازماندهی و تمركز جنبش دانشجويی بر آرمانهای آزاديخواهانه، عدالتجويانه و مبارزه مسالمتآميز در راستای نيل به اهداف جنبش، با اندكی مسامحه، به نوعی همان نقشی را ايفا میكردند كه روزگاری كنفدراسيون دانشجويان ايرانی در خارج كشور ايفا میكرد. از اين روست كه در پرتو اين تحولات، انجمنهای اسلامی تدريجاً بهعنوان بخش سازمان يافته جنبش عمومی تودهها و با حفظ خود ويژگیهای فكری و روشنفكری جنبش دانشجويی عمل كرده و تدريجاً خود به نمادی از جنبش اصلاحات بدل گرديد و به ايفای نقش در كنار اصلاحطلبان درون حاكميت پرداخت.
همپيمانی يكسويه با اصلاحطلبان حكومتی برای گشودن راه جنبش اجتماعی به پيش، تكرار عملكرد اسلاف انجمنهای اسلامی در اميد بستن به نهاد روحانيت با استراتژی وحدت حوزه و دانشگاه بود كه از اين طريق اميد به همگانی كردن قرائتهای تجددطلبانه و رفرم مسلكی، و به عبارتی رويارويی يا قرائتهای واپس گرايانه در ساختار فرهنگ مذهبی را از طريق ائتلاف با بخشهای پيشرو روحانيت در سر داشت. اما نتيجه گرهزدن آرمانهای اصلاحطلبانه، آزادیخواهانه و عدالتجويانه جنبش دانشجويی و بخش مذهبی آن با حركات اصلاحطلبان حكومتی به همان نتيجهای انجاميد كه اسلاف فعالان انجمنهای اسلامی از استراتژی وحدت حوزه و دانشگاه حاصل كرد بودند. در عمل همراهی انجمنهای اسلامی و دفتر تحكيموحدت با اصلاحطلبان حكومتی و جنبشی كه به دوم خرداد منتهی شد، جناح اصلاحطلب حاكميت را دچار اين توهم نمود كه قادر است تا از جنبشدانشجويی به مثابه باريگاد گوش بهفرمان اجتماعی خود بهره گيرد. هر زمان كه خواست به صحنه بكشاندش، و هر زمان كه مصالحش اقتضاء نمود، بدون چون و چر به نيام بازگرداندش. از اينرو ائتلاف ديری نپاييد و فاصله گرفتن تدريجی اصلاحطلبان درون حاكميت از آرمانهای اساسی جنبش اصلاحات و عقبنشينی از شعارها و آماج اوليه، و بهخصوص عكسالعمل انفعالی در قبال وقايع تيرماه ٧٨ و تلاش برای اعمال قيوميت بر جنبش دانشجويی پس از آن، به جدا شدن صفوف جنبش دانشجويی از اصلاحطلبان داخل حاكميت انجاميد. جمع بست دو استراتژی وحدت حوزه و دانشگاه به منظور تسهيل اصلاحات مسلكی و قوام و اعتلای نو انديشی دينی در پرتو آن، و نيز همراهی با حركت دوم خرداد بهمنظور تقويت و اعتلاء جنبش اصلاحات اجتماعی و ساختاری و نتايج عينی و ناكامیهای حاصل از كار بست هر دو استراتژی، فعالان انجمنهای اسلامی بهعنوان تنها بستر واقعاً موجود تشكل جنبش دانشجويی را به رهيافتهای جديدی رساند. سرخوردگی از تلاش برای ائتلاف با نظام روحانيت در يك مقطع، و ائتلاف با رقبای اصلاحطلب آنها در داخل قدرت در مقطعی ديگر، جنبش دانشجويی را از يكسو به فاصله گرفتن از قدرت كشاند و از سوی ديگر به بازنگری در مبانی فكری واداشت. نتيجه اقدام اخير فاصله گرفتن از تلقی ايدئولژيك از مبانی ايمانی و باورهای مذهبی و تمركز بر اهداف شفاف اجتماعی متكی برخرد و اصالت انسان بود. اين تلقی نه رها كردن ايمان مذهبی كه تلاش برای تحقق بخشيدن به آرمانهای مذهبی به دور از ضرورت اتلاف نيروهای عينی و ذهنی در جريان مناقشات كلامی با نيروهای واپس گرای سنتی – مذهبی است.
فرجام اين تحول و تحليل فرازها و فرودهای جنبش دانشجويی و نيز جنبشهای اجتماعی سالهای پس از انقلاب، و ريشهيابی ناكامیهای حاصل از كار بست استراتژیهای پيشين، باعث شد تا رهبری فعالترين و پيشروترين انجمنهای اسلامی متمركز در دفتر تحكيم وحدت را به ضرورت در پيش گرفتن استراتژی دموكراسیخواهی، آزادی طلبی اجتماعی شفاف و بیپيرايه و بدون قيد و شرط رساند.
محتوای اين تحول فكری در بخش مذهبی پيشرو جنبش دانشجويی آنست، كه هدف از مذهب در درجه نخستين آزادی انسان و به رسميت شناختن و اعمال حق حاكميت وی بر سرنوشت خويش است و خرد انسانی ارزندهترين موهبت الهی است كه به فرزندان آدم عطا شده است. به عبارت ديگر انسان توانايی و حق طراحی سرنوشت خويش و سازماندهی جوامع انسانی را دارد و قادر به فهم خود انگيخته بايدها و نبايدها برپايه مبانی دينی و اعتقادی خويش است. پافشاری صريح و بیقيد و شرط بر اين اصالت و حق طبيعی و الهی انسان از آنرو اهميت دارد كه در گفتمانهای مذهبی اسلاف بخش مذهبی جنبش دانشجويی، اين توانايی و حق صرفاً با تلاوت آيات الهی و گفتار پيشوايان دينی مشروعيت میيافت و به ميزان درك و برداشت تاريخی از متون مقدس محدود میشد. نحوه عملی كه نوع متعالی آن در قرائتهای بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق، دكتر علی شريعتی و اقبال لاهوری از متون و سنتهای مذهبی قابل مشاهده است. نتيجه عينی و عملی اين تلاشها برای احياء فكر دينی و تدوين ايدئولوژی نوين و امروزين برپايه مبانی دينی، در عمل و عليرغم ميل و هدف و انگيزه بانيان آن، به جموری اسلامی پاكستان و جمهوری اسلامی ايران با تمام زوايا و معايب آن و آنچنانكه هست انجاميد. شايد بتوان علت ناكامی مصلحين دينی مزبور را در آن دانست كه نهاد رسمی دين و سازمان سنتی روحانيت خود را يگانه مفسر مشروع دين میداند و از نظر بسياری از مومنان نيز اين تلقی مشروع جلوه مینمايد. لذا عملكرد مصلحين دينی و انقلابيون مذهبی در عمل به تثبيت و تقويت نهاد رسمی دين و متوليان آن انجاميد و تدريجاً اين باور را تقويت كرد كه همه آرمانهای اجتماعی تنها و قنی مشروعيت دارد كه متناظراً، صرفنظر از حكميت خرد انسانی، با متون، شواهد و تفاسير متون مذهبی و گفتارها و سنتهای پيشوايان دين قابل اثبات باشد. نتيجه قهری اين نگرش در كنار مرجعيت نهاد سنتی روحانيت، تعطيلی خرد ورزی و فروكاستن نقش و اهميت انديشه و تجارب انسانی و جوامع بشری تا حد ظرف تاريخی و درك و برداشت متوليان رسمی و مفسران نهادهای مذهبی است.
در اين روش تمام تلاش نوانديشان دينی بر اثبات حقانيت تفسير و قرائت اينان از مذهب و مبانی الهی آن، در مقابل تهاجم متوليان رسمی و روحانيت سنتی مصروف میگردد. به اين صورت برای تأمين هر نياز امروزين جوامع بشری و طرح و اثبات ضرورت آن میبايست به بحثهای كلامی و مجادلات مرامی گستردهای پرداخت كه بخش قابل توجهی از توان، انرژی و نيروی تفكر خلاق اجتماعی را به خود مشغول میدارد. اما در نگرشی كه امروزه نيروهای تحولطلب مذهبی و پيشروان مذهبی جنبش دانشجويی بر آن باور دارند، اصولاً بنياد مذهب از آن رو پذيرفتنی و شايسته ايمان است كه عقل و خرد و دانش آدمی در عرصههای مختلف آن را میپذيرد. اين پذيرش است كه به آن مشروعيت و اصالت میدهد زيرا كه نه انسان برای دين، كه دين برای انسان و اعتلای اوست. با اين تلقی بجای آن كه نيروهای فكری و تلاشهای اجتماعی پيشاهنگان روشنفكری مذهبی صرف مباحثات بیثمر كلامی با رهبران نهاد سنتی روحانيت گردد، میتواند مصروف طراحی استراتژيك آينده و سازماندهی همه قوای فكری و جسمی و بضاعت تشكيلاتی نيروهای پيشرو در مسير ساختن جامعهای آباد، آزاد و توسعه يافته و شكوفا گردد كه لايق انسان بهعنوان شاهكار خلقت خداوندی باشد. در اين صورت با ايجاد امواج فكری در مسير جستجوی راهی برای ترقی و تعالی جامعه و تعميم آن بهعنوان گفتمان عمومی، اين متوليان رسمی دين و مذهبند كه برای مشروعيت بخشی به خويش و حفظ پيوند مومنان با نهادهای رسمی دينی میبايست خود را به قافله توسعه و مدنيت برسانند و نه اين كه حركت روبه پيش جوامع در حد ظرفيت فكری و عملی متولين رسمی مذهب و تشكيلات رسمی آن فرو كاسته شود. اين مجموعه چيزی جز سكولاريسم و جدا كردن عمل اجتماعی از نهادهای سنتی دينی و زمينی كردن حاكميت و سازمان قدرت بهجای آسمانی كردن و تقدس بخشی به ساختار قدرت معنی نمیدهد.
با چنين دستاوردی از تحليل ريشههای ناكامیهای گذشتهی جنبشهای تحولطلب و ترقیخواه مذهبی است كه امروزه بخش پيشرو مذهبی دانشجويی ايران ائتلاف پيرامون اصل دموكراسی بهمنظور رفع اصلیترين مانع پشرفت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را محور سازماندهی، و حركت روبه پيش خويش میداند. در حقيقت گردآوری و بسيج همه نيروها حول محور دموكراسی، نه از بیهويتی و يا هُرهُری مسلكی پيشروان مذهبی جنبش دانشجويی، و آنچنان كه دوتن از دوستان ملی – مذهبی اخيراً در دانشگاه شهر كرد بيان داشتهاند، نوعی "لومينيسم" نيست، كه عين تعهد به مبانی اساسی تمامی مذاهب الهی، يعنی نفی سلطه انسان بر انسان، با هر بهانه قرائت و تلاوتی از هر متن نو و ديرين دينی و غير دينی است. توجه و تمركز بر حقيقت است آن چنانكه هست و بايد باشد و نه جرح و تعديل حقيقت در حد گنجايش و ظرفيتی كه قرائتهای رسمی از حقايق برمیتابند. اگر به تاريخ معاصر نيز نظری بيافكنيم، ملاحظه خواهيم كرد كه آنچه مصدق بهعنوان فرهيختهای مسلمان و مبارز بهدست آورد بسيار فراتر از دستآوردهای عملی آنهائيست كه در سودای برپايی ايدئولوژی بر مبنای مذهب بودهاند و عمل اجتماعی خويش ر بر آن بنا كردهاند. شيوه مصدق شيوهايست كه در آن انسان مسلمان به آينده میانديشد، برای آن طراحی و در راستای آن میكوشد. ولی اساس مشروعيت حركت خويش را نه در مباحث كلامی با كاشانی و كاشانیها، كه بر منطقی ساده و عريان، همه فهم و متناسب با تجربه خود زيسته جامعه خويش و مبتنی بر وجدان، آگاهی و خرد انسانی بنا میكند. آماجی اجتماعی را كه قدرت حداكثر بسيج تودهای دارد كدنظر قرار میدهد و حذف اصلیترين مانع رشد و توسعه جامعه در زمان مشخص را، هدف میگيرد، و مشاركت همگان را در جبههای كه بنا نهاده است، نه باعث بیهويتی حركت خويش، كه ضامن دوام، بقاء و پيروزی آن میداند.
اين آموزه ايست كه جنبش دانشجويی و از جمله بخش مذهبی جنبش دانشجويی و انجمنهای اسلامی از آن آموختهاند و به درست، آزادی و دموكراسی را آماج اصلی و اساسی حركت خويش میدانند لذا از پيوستن نيروهای دگرانديش دانشجويی به جنبشی كه بنا نهادهاند، نه واهمه دارند و نه آن را نافی هويت خويش میپندارند. در شرايط كنونی وا داشتن جنبش دانشجويی به پراكندگی و انصراف از تمركز نيرو پيرامون اصلیترين آماج مرحلهای و تاريخی حركت روبه پيش جامعه ايرانی تنها شيرينی به كام دشمنان آزادی و توسعه همهجانبه كشور خواهد ريخت. اصرار بر مرزبندی نا بههنگام با نيروهای غير مذهبی كه در شرايط كنونی هيچ امكان ديگری برای تشكيل و سازماندهی و بنای جبههای فراگير پيرامون خواست اصلی مرحله كنونی جنبش اجتماعی مردم ايران ندارند، تنها میتواند توش و توان جنبش دانشجويی در مسير نيل به آزادی را سلب و امكان فعاليت دگرانديشان دانشجو برای تلاش در راه آزادی و بهروزی وطن را از ايشان سلب نموده و كليت جنبش را تضعيف نمايد. چنين مباد كه با هر بهانه و ترفندی كه صورت گيرد جز خدمتی به بقاء واپس نگری و تلاشی جنبش دانشجويی معنايی ديگر نخواهد داشت.
در آينده تاريخ وطن نيز آنها كه برای مهار جنبش دانشجويی در حد توش و توان فكری و ذهنی و يا مصالح تشكيلاتی خويش، سعی بر منزوی كردن نيروهای مذهبی پيشرو جنبش دانشجويی از طريق ايجاد تشكيلات موازی چون نشست شيراز و يا تحركات اخير كودتاگونه هواداران اصلاحطلبان حكومتی در بطن انجمنهای اسلامی دانشگاه تهران داشتهاند، و نام آن را هويتجويی اسلامی نهادهاند، چندان خوشنام نخواهند بود تا آقايان هدی صابر و تقی رحمانی نيز به آن تأسی جسته و با همان استراتژی، نگرش و روشها در صدد ايجاد باريگاد گوش بهفرمان در جنبش دانشجويی برای بخش كوچكی از فعالان ملی-مذهبی تحت لوای هويتجويی انجمنهای اسلامی برآيند و مخالفان تفكرات جزمی و تاريخ مصرف گذشته خويش را با چماق "لمپن" بكوبند.
سالروز ١٦ آذر، روز هويتيابی جنبش واحد دانشجويی ايران گرامی باد!