يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
تاریخ مناسبات میان جریانهای عمده سیاسی ایران، جزیی مهم از تاریخ سیاسی ایران در بیش از یکصد سال گذشته است. یعنی از آغاز جنبش مشروطه که آستانه تولد احزاب سیاسی مدرن بود تا به امروز. این تاریخ نیازمند مطالعه مستقل و همهجانبهای است. این تاریخ، دورههای متفاوت رابطهی صلحآمیز یا قهرآمیز میان احزاب را ثبت کرده است. در صفحاتی از این تاریخ آثار درگیرهای خشن و حتا خونین هم دیده میشود، میان اسلامگرایان با کمونیستها، میان اسلامگرایان با ملیگرایان و همچنین میان ملیگرایان با کمونیستها. با این حال مرزهای میان این جربانها همیشه پر آشوب و تنش نبوده و دورههای صلح و دوستی و همکاری هم کم نداشتهاند.
آنچه در این خصوص امروز برجستگی و فعلیت دارد بازبینی مناسبات این سه جریان عمده با جریان سلطنتطلبی پهلوی است که در ایران بیش از آنکه در قامت یک حزب مستقل سیاسی ظهور کرده باشد به صورت نظام سیاسی رو در روی رقیبهای خود قرار گرفت. به همین علت کیفیت رابطه سه جریان عمده ذکر شده در مقابل جریان سلطنت پهلوی متفاوت از سایر روابط متعارف میان احزاب بوده است. ماهیت این رابطه تا مقطع انقلاب بهمن عمدتا بر قهر و آنتاگونیسم استوار بوده. سلطنتطلبی در قامت نظام سیاسی، مقوله قهر را در کانون مناسبات سیاسی با مخالفان بهجای رقابت قرار داد. همین نظام آنگاه که تصمیم گرفت این نقض تاریخی خود را در شکل حزب رستاخیز و سازماندهی خود بهعنوان جنبش سیاسی برطرف کند، از عنصر قهر و حذف دست نکشید، بلکه آن را در سطح گستردهتری تعمیم داد. این آنتاگونیسم بیش از همه و طولانی و شدیدتر از همه در برابر جریان چپ بکار گرفته شد. اگر از چهار پنج سال اول سلطنت رضاشاه صرفنظر کنیم که او بهعنوان یک شخصیت ملیگرا مورد حمایت فراکسیون کمونیستها بود از هزار و سیصد پنج تا سرنگونی سلطنت در سال پنجاه و هفت، این رابطه همواره خصمانهتر شد. در جغرافیای سیاسی ایران، مرزهای چپ با سلطنت با رنگ سرخ مشخص میشود.
انقلاب پنجاه و هفت فقط زلزلهای در مناسبات قدرت با جامعه نبود بلکه حادثهای بود دگرگون کننده در روابط جریانهای یاد شده. حالا که سلطنت حذف شده بود نوبت اسلامگرایان بود که این مناسبات را باز تعریف کنند و متر و معیار رفتار دیگران را تعیین نمایند. از ان جمله تصفیه حساب تاریخی با کمونیستها و رقیبهای دیگر. همان اسلام گرایانی که در دهه بیست از هراس کمونیسم حزب توده، زیر پای کودتا قلاب گرفته بودند، حالا که قدرت در کفشان بود باید کار ناتمام تاریخی را تمام میکردند. ماشین خشونت از نو بهکار افتاد و به همین ترتیب ادامه یافت تا نوبت به دیگران رسید. در واقع مهمترین رویداد عبارت بود از تبدیل جریان اسلامگرایی به نظام سیاسی و تبدیل نظام سیاسی سلطنت به جریان سیاسی سلطنت که پس از سقوط به تدریج و در یک فرایند بوقوع پیوست. این جابهجایی بزرگ، محورهای اساسی مناسبات تاریخی هر چهار خانواده بزرگ سیاسی را تغییر داد.
اگر پیشتر به مدت سه دهه به حکم شرایط ابژکتیو، سه جریان چپگرایان، ناسیونالیستها و اسلامگرایان در یک همسویی عینی و گاه ذهنی مقابل سلطنت به صف شده بودند، با استقرار و استحکام نظام اسلامی، یعنی به حکم شرایط عینی جدید، این بار، چپها، ملیگرایان و سلطنتطلبان بر ضد اسلامگرایان حاکم در یک راستا قرار میگرفتند. مساله اکنون عبارت بود از تبیین این واقعیت ابژکتیو و یافتن فرمولهای جدید تنظیم کننده مناسبات سیاسی. این هم سو شدن و تغییر محور مناسبات آنتاگونیستی اما به آسانی قابلفهم نبوده است. حضور سنگین تاریخ قهر یک مانع عمده در درک این عینیت است.
فرایند تبدیل و تحول نظام سلطنت به جریان سیاسی سلطنتطلبی رویداد غریبی است که فهم ان بیش از همه برای خود نهاد سلطنت و پایگاه سنتیاش دشوار مینماید. علی رغم این استحاله ساختاری و محتوایی، مختصات و معیارهای رفتار پایگاه اجتماعی سلطنت با این نهاد همان مختصات رابطه با نظام سلطنت است. رهبر در نقش شاه و اعضا و هواداران در کسوت ملت یا رعیت. آن نظام در واقعیت فرو ریخت، اما در اذهان سلطنت طلبان به حیات خود ادامه میدهد. بحران اساسی درونی جریان سلطنت تنش بر سر درک همین تغییر محتوایی است. فهم کارکرد مناسبات حزبی یا کارکرد لشگر حامیان با حکومت؟ آنچه به این بحران درونی دامن میزند و همچنین سیاست جریانهای دیگر اپوزسیون را متاثر میسازد، این است که تبدیل نظام سلطنت به جریان سیاسی ضد قدرت تغییرات معینی در ترکیب طبقاتی و فکری هواداران و بدنه اجتماعی ان در پی داشته است. همانطور که پس از صعود جریان اسلام گرایی به قدرت و تبدیل شدنش به نظام سیاسی، تجزیه و ترکیب وسیعی در بافت نیروهای اجتماعیش بدنبال داشت، سقوط نهاد سلطنت به جریان سیاسی، ترکیب پایگاه اجتماعی ان را تغییر داده. احیای جریان سلطنتطلبی در سالهای اخیر بهخصوص پس از شکست اصلاحطلبی در لایههای مختلف اجتماعی غیر سلطنتطلبی احساس میشود. آثار این پدیده اجتماعی در رویکرد و موضعگیری جریانهای مخالف سلطنت دیده نمیشود. زیرا اینها نیز هنوز به حریان سلطنتطلبی به دید نظام سیاسی مینگرند.
باز تعریف مناسبات میان این جریانهای عمده سیاسی، بدون درک این تغییرات عینی ممکن نیست. داوریها و ارزیابیهای موحود نشان میدهد که ذهنیت عمومی حاکم بر اپوزسیون تغییرات ابژکتیو را بخوبی در نیافته است. اثار و بقایای مانده از آنتاگونیسم تاریخی و طولانی بین سلطنت با دیگر جریانها، کماکان در گفتار و رفتار همه طرفها باقی است. چرخشهای افراطی و تفریطی از «همه باهمی» تا بازسازی فضای نفرت و کینهورزی نشان از عقبماندگی عنصر ذهنی از تحولات واقعی دارد.
پنج دهه سلطنت پهلوی و چهار دهه حکومت اسلامی نشان میدهد این جریانهای بزرگ سیاسی حذف شدنی نیستند. مدلهای استبدادی میتواند آنها را تا حدی و برای مدتی سرکوب و مهار کند اما حذف نمیتواند. سرکوب سیاسی ممکن است رقیب را مهار کند، اما بیش از آن خود را نیز گرفتار بحران و بیثباتی خواهد کرد. با آموختن از چنین تجربهای اگر قرار باشد در نقد تاریخ گذشته، تاریخ تازهای را آغاز کنیم باید گفت، بازسازی مناسبات پایدار و غیرآنتاگونیستی میان احزاب معنای خود را در جای نخست از باور به نظام سیاسی پلورال میگیرد. دموکراسی پلورال امروز ظاهراً مقبولیت عام دارد، اما ادعای هر جریان مدافع دموکراسی پلورال آنگاه قابل اعتماد خواهد بود که ارزشها و معیارهای دموکراسی پلورال را از هم اکنون در رفتار و گفتار بهکار بگیرد، یعنی در ضوابط و مناسبات دموکراتیک درون حزبی، در مناسبات رقابتآمیز و غیر آنتاگونیستی با رقبای سیاسی، و در رابطه هم سطح و افقی با جنبشهای اجتماعی.
منبع: فیسبوک نویسنده
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|