iran-emrooz.net | Tue, 22.08.2006, 7:31
فجايع لبنان از نگاه ايرانيان
محمد برقعی
|
سهشنبه ٣١ مرداد ١٣٨٥
با بسياری از ايرانيان كه سخن میگويی خشمگينانه از بیاخلاقی و فرصتطلبی حكومتگران ايران میگويند و اينكه برای منافع خود هزاران لبنانی را به دم تيغ اسرائيل فرستادهاند و اينكه آنان برای حفظ منافع خود و نگهداری قدرتشان همه اصول انسانی را زير پا میگذارند. كوتاه كلام آنكه برای آنان نفع خودشان بر مراعات اخلاق و اصول انسانی برتری دارد.
مردم همچنين از بيرحمی و سنگدلی پاسداران و زندانبانان حزب اللهی میگويند و در شگفت كه اين چه نظام اعتقادی بیاخلاق و غيرانسانیای است كه اين افراد را تبديل به موجوداتی میكند كه از ديدن آزار و شكنجه و حتی مرگ انسانهايی كه مخالفشان هستند بر سر رحم نمیآيند. اين چگونه مكتب فكری است كه انسانيت را در آنها مشروط میكند و عاطفه انسانی را تابع هم فكری يا مخالفت فكری میكند. از سويی به هنگام خواندن نماز و دعا يا رابطه با هم مسلكهای خود از صميم قلب اشك میريزند، و از سوی ديگر از ديدن آن همه ناله زندانيان عقيدتی و زجری كه خانوادههايشان میكشند خم به ابرو نمیآورند.
ضمن محكوم كردن شديد اين افراد كه حزب اللهیشان میخوانند و از آنان نفرت دارند در دل خوشحال و مغرورند كه آنان از چنين قماشی نيستند و انسانيت در آنان مشروط نشده است و فرشته اخلاق را در محراب منافع قربانی نكردهاند. و مسلما هر چه كه در صحنه سياست فعال تر هستند و غم انسانها برايشان مهمتر است بر اين امتياز هم بيشتر تكيه میكنند.
شگفتا همين افراد وقتی به مسئله لبنان و فاجعه عظيم انسانیای كه اتفاق افتاده میرسند همان گونه عمل میكنند كه ملايان حاكم و حزب اللهیهای ايران و كسانی كه آن همه از آنان نفرت دارند به فاجعهای كه میگذرد، به انسانهايی كه در زير آوار مدفون میشوند، به خانوادهای كه از هفت نفرشان تنها يك كودك شيرخوار باقی مانده، چنان با كمال خونسردی مینگرند كه يك سياستمدار قدرت طلب خودمحور و يا يك فرمانده نظامی سنگدل شده. گويی در لبنان همه مردم جنگجويان حزب الله هستند و در اسرائيل همه سربازان تفنگ بر دست اسرائيل. نه كودكانی كه به مدرسه میروند را میبينند و نه پيرانی كه پای گريز ندارند و مردمانی كه در حيفا و يا مناطق مختلف لبنان در خانههايشان ماندگار شدهاند تا يا در اثر بمبارانها و آتش تانكها در زير آوارها مدفون شوند، يا در اثر شليك كاتيوشا در خون خود بغلتند.
در لبنان جز رزمندگان حزبالله نمیبينند و در چهره حزب الله لبنان هم حزباللهی ايران را میبينند، و لذا بی پروا بگويم در ته دل هم از اين كشتار خرسند میشوند گويا انتقام ستمی كه بر آنان رفته است را كسانی ديگر به جايشان میگيرند. وقتی میبينند باقيمانده يك خانواده ده نفری يك زن چادری مقنعه دار است و از اسلام میگويد، بی آنكه حتی به وجدان خودشان هم راست بگويند در ته دل بدشان نمیآيد و در پس شرمی سطحی و گذرا از ديدن اين بیعطوفتی خود در نهانخانه دل میگويند به درك حقش هست مگر كيست، يك خواهر زينب، يك مار يخ زده كه اگر فرصتی بيابد همان حزب اللهی خودمان میشود. تمام بدبختی خاورميانه و گناه همه جناياتی كه در اين ديار میشود به گردن همينهاست. اينان هستند كه جهان را به آتش كشيدهاند و خواب راحت را بر همه مردمان متمدن و سر به زير جهان حرام كردهاند. ما را آواره و دربدر كردهاند و در اين غربت هم چوب هم شكلی و هم نامی با آنان را میخوريم. همان بهتر كه اين موجودات مزاحم هر چه بيشتر نابود شوند. و برای آنكه با ملامتهای گهگاه وجدان خود هم كنار بيايند میگويند چه میشود كرد يك عمل جراحی است، خونريزی و درد هم دارد. برای پاك كردن زمين از علفهای هرزه چه بسيار كه گلهايی هم نابود میشوند. وقتی اين افراد به دين دارانی برمی خورند كه انسانيتشان چنان مشروط شده است كه وقتی ناله و فرياد مادر اسرائيلی را میبينند كه در مرگ فرزندان خود خون میگريد آن چنان بی تفاوت مینگرند كه گويی حقش است و مثل اينكه او بوده كه آتش توپخانه را بر سر مردم لبنان فرو ريخته است، سراپا غرق نفرت میشوند.
يك لحظه بايستيم و خود را در آينه وجدانمان ببينيم و صادقانه در خلوت خويش خود را مشاهده كنيم. آيا همان عملی را نمیكنيم كه ملايان و حزباللهیها میكنند. آيا ما چهره انسانها را با ماسك عقيده و قوميت نمیپوشانيم و بعد به آنان از منظر آن ماسك و نقاب نمینگريم؟ آيا چند بار فيلسوفانه و در قالب يك آدم پخته سياسی گفتهايم به ما چه كه با لبنانیها چه میكنند ما در آنجا منافع ملی نداريم كه فرياد سر كنيم و اصلا مگر همه بدبختی ما از همين اعراب نيست كه پس از آن همه كمك به آنها، در آخر سر هم در جريان تنب كوچك و بزرگ به ما پشت كردند و يا در حمله عراق به كشور ما مگر همين فلسطينیها كه عمری حمايتشان كرديم نبودند كه جانب صدام را گرفتند. بگذريم كه برخی از ما تا بدانجا میرويم كه میگوييم به درك كه چه بر سر آنها میآيد. همينها بودند كه امپراتوری فارس را نابود كردند و قرنها با دينشان ما را اسير جهالت و فقر و خرافات كردهاند.
آيا واقعا در طول تاريخ همه جنايات و كشتارها با همين گونه استدلات صورت نگرفته است؟ آيا واقعا فكر میكنيم كه مردم ديگر كشورهای جهان يا ديگر دورههای تاريخی بر آن بودند كه جنايت میكنند؟ آيا كسانی كه به توجيه "منافع ملی" سكوت خود را در مقابل جنايات توجيه میكنند از خود پرسيدهاند با چه رويی از مردم جهان میخواهند كه به خاطر انسانيت و اخلاق منافع خود را در راه حمايت از حقوق بشر و محكوم كردن بيداد حاكمان ايران زير پا بگذارند و يا برای منافع ملی خود با ملايان معامله نكنند و حتی تروريستهای جمهوری اسلامی چون حميد نقاشان را با گروگانهای خود مبادله نكنند؟
آيا ما واقعا به جناياتی كه در جنگ لبنان اتفاق میافتد از زاويه انسانی نگاه میكنيم و يا قربانيان بیگناه آن را از پس عينك سياسی و اعتقادی میبينيم و در عمل میگوييم كه اگر از ماست در غم او شريكيم و اگر از ما نيست از كشته شدن آنها در دل خوشحال میشويم و يا حداقل چشم بر آن میبنديم.
اگر به انكار برخاسته و بگوييم چنين نيست و اخلاقيات در ما فراموش نشده است بايد پاسخ بدهيم كه پس چرا بيشتر نيروهای اپوزيسيون و مردم كوچه و خيابان ما در محكوميت فجايعی كه در اين جنگ اتفاق افتاده سكوت كردهاند؟ چرا در حالی كه در همه كشورهای جهان حتی در آمريكا هم بر ضد اين جنگ تظاهرات وسيع میشود ما سكوت كردهايم؟ آيا چون حكومت ايران فرصت طلبانه و برای منافعش اشك تمساح میريزد سكوت ما را توجيه میكند؟ با خود راست باشيم آيا بيشتر ما چون همان حاكمان منافع را بر اخلاقيات ترجيح ندادهايم. و اصولی انسانی را قربانی جبهه گيریهای سياسی نكردهايم؟ آيا درد انسانها در هر دو جناح برای ما يكسان است و يا ما نيز چون همان معتقدان متعصب كوردلی كه محكومشان میكنيم همدردی يا سنگدليمان نسبت به قربانيان بر مبنای داوری ما نسبت به تعلق قومی و مذهبی آنان است.
آيا سخن گفتن از منافع ملی به جای اصول انسانی همان كاری نيست كه آن مومن بیترحم میكند؟ آيا وقتی میشنويم كه دولت ايران به حزبالله اسلحه داده خشمگين نمیشويم و او را به عنوان آتش بيار معركه جنگ و شريك در كشتار مردم بیگناه اسرائيل محكوم نمیكنيم. ولی وقتی میشنويم كه دولت آمريكا در ارسال سلاحهای پيشرفته به اسرائيل تسريع كرده تا با آنها اسرائيل هر چه بيشتر بتواند لبنان را ويران كند ناگهان تبديل به يك آدم انديشمندی كه پيچيدگیهای سياسی را ميفهمد نمیشويم و اين نفت ريختن روی آتش و بلكه شمشير دادن به دست زنگی مست را تاييد نمیكنيم و بسيار آسان از انديشه كردن به اثرات وحشتناك آن بر مردم لبنان نمیگريزيم؟
آيا از زجری كه يك مادر چادر به سر لبنانی میكشد همانقدر احساساتمان به جوش میآيد كه از ديدن چهره يك مادر اسرائيلی كه در غم فرزند مو پريشان كرده است؟
اگر چنين نيست چرا در بيانيه يكی از مترقی ترين گروههای سياسی خارج از كشور بيشترين تكيه بر محكوميت موشك باران حزب الله شده است تا بمباران و گلوله باران تانكهای اسرائيلی كه صدها بار بيشتر ويرانی و دهها بار بيشتر قربانی داشته است و در اثر اين ويرانیها سالها مردم لبنان اسير مشكلات خواهند شد و بسياری از كمبود خدمات پزشكی و آب سالم و غيره از بين خواهند رفت؟
چگونه است كه ما از قربانيان ساكنان حيفا و شهركهای مرزی اسرائيلی شاهد میآوريم و جنايات حزب الله را در اين رابطه به روشنی میبينيم، اما از كشتاری كه ارتش اسرائيل از مردم لبنان میكند و آگاهانه دست به كشتار مردمی میزند كه حتی در منطقه جنگی نيستند و مثلا در مزرعهای در مرز سوريه مشغول به كار هستند و در محلات شهر بيروت در خانههايشان هستند به آسانی میگذريم و حتی از حمله آگاهانه هواپيماهای اسرائيلی به مركز سازمان ملل سخنی نمیگوييم؟
اگر چنين نيست چرا قربانيان موشك پراكنیهای بیهدف حزب الله را به درستی نشان سبعيت و وحشیگری يك مشت انسان كوردل و متعصب میدانيم، اما دهها برابر قربانی در لبنان را به عنوان يك عارضه جنگی به آسانی میپذيرم و حتی همصدا با اسرائيل و آمريكا گناه اين كشتار را به گردن حزب الله میاندازيم همان نوع استدلالی كه نازیها برای ويران كردن محلاتی میكردند كه از درون آنها چند نفر به سربازان آنها تير انداخته بودند؟
اگر چنين نيست چرا با قربانيان شهركهای اسرائيلی همدردی داريم و به عنوان يك انسان میفهميم كه بسياری از آنان حتی اگر بخواهند هم به دلايل اقتصادی و بويژه جسمانی قادر به ترك خانه و كاشانه خود و رفتن به جای امن نيستند تا از خطر موشكهای بی امان حزب الله نجات يابند اما به مردم لبنان كه دهها بار فقيرتر و ناتوان تر و در نتيجه ناگزيرتر از ماندن در خانهها و چه بسيار آپارتمانهای محقرشان هستند میگوييم چرا خانههايشان را ترك نمیكنند و حتی اگر اسرائيل پلهای روی رودخانهها و جادهها را خراب كرده باشد آنان را محكوم میكنيم كه چرا به هر قيمتی شده نمیروند تا اسرائيل بتواند با خيال راحت همه جا را با خاك يكسان كند؟