پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
تجاوز نظامی روسیه به کشور اوکراین اولین جنگ اشغالگرانه ولادیمیر پوتین نیست. در بیست و دو سال رهبری پوتین بر روسیه همراه بوده با شدیدترین جنگها و سرکوب ملتها، در داخل و خارج از قلمرو روسیه. برج و باروی قدرت پوتین بر این جنگها استوار شده است. مسیر این قدرت با جنگ در چچن و سرکوبی استقلالطلبان چچنی آغاز شد، سپس نوبت به جنگ علیه گرجستان رسید، پس از آن اشغال کریمه آغاز شد، و در پی آن حضور وسیع در جنگ داخلی سوریه برای نجات حکومت بشار اسد، و در پیوند با آن دخالت غیر مستقیم نظامی در لیبی، حمایت نظامی در سرکوب انقلاب مردم بلا روس، و کمی بعد لشکرکشی در قزاقستان و سرکوب قیام مردم. و اکنون تجاوز نظامی در اوکراین.
به موازات این جنگها حکومت پوتین در داخل خود روسیه نیز بیکار نبوده است، کار سرکوب آزادیها، انحلال احزاب مستقل، ترور مخالفان سیاسی، خفه کردن اعتراضات مردمی و تثبیت قدرت دایمی پوتین، جزی مکمل برنامه همان جنگها برای پیش برد نقشهای است که به آن نام « احیای عظمت از دست رفته روسیه» دادهاند.
الکساندر دوگین پر نفوذترین ایدئولوگ کرملین نام این سیاست را استراتژی عروج تمدن روسیه گذاشته است، بنا به نوشته اشپیگل او در باره جنگ جاری اوکراین در فیس بوک خود نوشته است. «آنچه در اوکراین میگذرد جنگ نیست، بلکه پیکار روسیه بر ضد گلوبالیسم و لیبرالیسم است، روسیه در حال ساختن جهان خود است، ساختن تمدن روسیه.»
دوگین همان فیلسوفی است که در جریان اشغال کریمه خواهان قتلعام اوکراینیها شد. یک ایدئولوگ فاشیست و ستایشگر اسلام سیاسی که معتقد است جمهوری اسلامی در جبهه جهانی مبارزه علیه لیبرالیسم و احیای سنت و ارزشهای اخلاقی متحد بنای تمدن بزرگ «اوراسیای روسیه است.
جنگ روسیه علیه اوکراین چیزی بیش از تغییر موقعیت ژئوپولیتیک روسیه در مقابل ناتو و تعریف جدید مرزهای جغرافیایی است. انچه در ورای این جنگ جریان دارد به گفته سرگی کاراگانف نظریهپرداز سیاست خارجی کرملین «قطع بند ناف روسیه از اروپاست، ما باید واگن خود را از قطار اروپا جدا کنیم». این اروپا در حال زوال است. طبق نظر او زوال اروپا از یک صد سال پیش آغاز شده و اکنون به نقطه عطف تاریخی خود رسیده است. و هنگام عروج تمدن روسیه اغاز شده است،. «روسیه نباید خود را به سطح اروپا یا آسیا تنزل دهد روسیه باید بر فراز آنها باشد».
ادبیات همه روشنفکران ناسیونالیست اطراف پوتین حول احیای عظمت روسیه بزرگ و ایده محوری اوراسیا میچرخد. بدیهی است که هر نوع عظمتطلبی نیاز به یک ایدیولوژی عظمتطلبانه دارد. بنا به نظر این اینتلیجنسیاها، روسیه امروز در کار بنای تمدن خود است تمدنی منفک از اروپا که در فساد و تباهی دست و پا میزند: رسالت تاریخی روسیه نجات اروپاست، نجات اروپا از انحطاط ارزشهایی لیبرالیسم، دموکراسی، فمینیسم، همجنسگرایی، گلوبالیسم.
در فوریه گذشته مجله نوایاگازتا مانیفستی انتشار داده است با این عنوان «تجاوز اروپا ۰۲» به قلم کنستانتین بوگومف از چهرههای بارز جامعه هنری روسیه، که ایدیو لوژی غرب را اینطور تصویر می کند، «آمیزه تندی از همجنسگرایان، فاتالیستهای فمینیست و روانپریشان زیست محیطی.»
الکساند دوگین در دیدارش از ایران و ملاقات با ایدولوگهای جمهوری اسلامی گفته بود: «لیبرالیسم همان شیطان است. و شما در مبارزه با شیطان هوشیارتر از ما بودید. من خوشحالم که امروز در سرزمینی هستم که پرچمدار مبارزه با لیبرالیسم و نجات ارزشهای اخلاقی است».
این ایدیولوژی ضد لیبرالیستی خود از ترکیب سه سنت بزرگ فکری تشکیل شده؛ ناسیونالیسم کهن روسی، مذهب کلیسای ارتدکسی و کمونیسم روسی. این جبهه ضدلیبرال پس از حذف لیبرالهای غربگرای پیرامون یلسین آینده طرح بزرگ احیای عظمت روسیه را در سیمای آهنین پوتین پیدا کردند. و او در عمل و طی بیست سال گذشته نشان داده است که در راه تحقق این آرمان روسی و احیای عظمت آن از راه جنگ و پیکار با تمدن اروپا فرد قابلی بوده است.
اسم رمز این پیکار به زبان پوتین و نه در زبان ایدئولوگهای او، مقاومت در برابر پیمان ناتوی متحاوز است. پیمان نظامیای که به مرزهای روسیه چشم طمع دارد و از توانمند شدن روسیه میهراسد. بزرگنمایی این خطر خارجی برای تحکیم اتحاد ناسیونالیستی و بخصوص برای همراه کردن انسان روسی یک ضرورت پروپاگاندای حکومتی است.
اما نقطه ضعف این پروپاگاندا آنجا برملا میشود که همین روسیه پوتین یکی از نزدیکترین و بهترین رابطه سیاسی اقتصادی و نظامی را با ترکیه اردوغان دارد. یعنی کشوری عضو پیمان ناتو و دارنده قویترین ارتش در این پیمان. پرسیدنی است که چرا روسیه از جانب این کشور عضو ناتو خود را در معرض تهدید نمیبیند؟ و آنقدر به آن کشور اعتماد دارد که موشکهای اس۴۰۰ خود را در اختیار آن قرار داده است. پاسخ این معما در ماهیت همان سیاست ناسیونالیستی ضدلیبرالی و همسویی با مدل اقتدارگرایی همجنس خود در ترکیه است.
بیگمان بیاعتمادی تاریخی میان اروپا و روسیه و میراث دوران سخت جنگ سرد و جنگهای پیش از آن حس ترس و سوءظن را در هر دو سو دامن میزند. اما محتوای سیاست و فکر احیای ارزشهای روسیه و نیروهای محرک اجتماعی پیشبرنده آن بیش از آنکه عمدتا بازتاب تهدید خارجی پیمان ناتو باشد، منشا و منبع درونی دارد. شکاف فرهنگی در درون روسیه و قطبهای عمده فکری بر سر تعریف جایگاه روسیه به عنوان بخشی از اروپا یا تمدنی ممتاز و متمایز، تاریخی سی صد ساله دارد. در تداوم این دو تفسیر از هویت تاریخی روسیه همین امروز هم در تازهترین تبیینها میتوان نمونه مارتین مالیا را نام برد که از شکاف تاریخی و فرهنگی شرق و غرب سخن میگوید، و ماریا تودوروا که از تنوع ملتها در اروپای یکپارچه مینویسد.
تحولات سیاسی در تاریخ روسیه پیوسته وزن و نقش این دو گرایش را تغییر داده است. پس از فروپاشی شوروی گرایش اروپا-مرکزی دست بالا پیدا کرد که برای مدت معینی گفتمان غالب در زبان گارباچف، یلسین و حتا پوتین تا سال دو هزارو پنج، بود، اما از این زمان چرخش فرهنگی مهمی رخ میدهد و دور شدن از اروپا آغاز میشود. عوامل مختلفی در داخل روسیه، منطقه اروپا و در سطح جهانی این چرخش استراتژیک را توضیح میدهد. و بیتردید بحران اتحاد اروپا، و سرگردانی و تشتت آرا در باره نقش ناتو و مساله بازسازی استراتژی امنیتی اروپا یکی از آنهاست.
اینکه ما امروز در برخورد با جنگ اوکراین شاهد همسویی دیکتاتوریها و گردآمدن همه گرایشات راست و چپ اقتدارگرا حول محور روسیه و علیه غرب هستیم ابدا تصادفی نیست. همانطور که در خود روسیه حزب کمونیست در اتحاد با ناسیونالیستها و راستهای افراطی، پشتیبان پوتین هستند، در سطح جهانی هم تمام احزاب موسوم به کمونیست و کارگری به حمایت از روسیه به صف شدهاند. عامل عمدهای که این صف را متحد کرده است دشمنی با لیبرالدموکراسی است.
این احزاب زمانی ادعا میکردند حمایتشان از روسیه به خاطر نظام سوسیالیستی مستقر در آنجا و وفاداریشان به انقلاب اکتبر است. ادعایی که تا مدتها پس از فروپاشی شوروی هم باور کردنی بود، اما تاریخ سیاسی روسیه دوران پوتین ماهیت دروغین این ادعاها را افشا کرد. اکنون حمایت این احزاب به شمول نمونه ایرانی آنها حزب توده و اکثریت از روسیه، بهوضوح نشان میدهد دشمنی آنها با امپریالیسم و غرب مطلقا بهخاطر عشق انها به سوسیالیسم نبوده است. زیرا کمتر کسی میتواند امروز نشانهای از حتا تظاهر به سوسیالیسم در روسیه و حکومت پوتین پیدا کند.
برخلاف تبلیغات غلطانداز این احزاب علیه به اصطلاح امپریالیسم و سرمایهداری، علت اصلی مخالفت اینها با این کشورها ابدا ربطی به مناسبات سرمایهداری در این کشورها ندارد. این نیز تقلب تئوریک دیگری ست مثل حمایت از سوسیالیسم. زیرا کمتر کسی حتا از خود اینها میتوان پیدا کرد که بتوانند ماهیت سرمایهداری بودن روسیه یا چین را انکار کنند. بنا براین اگر مساله بر سر ضدیت با سرمایهداری است، مخالفت با روسیه که فاسدترین نظام سرمایهداری را داراست باید در اولویت کار آنها میبود.
بنابراین آنچه در پس پشت خصومت ضدامپریالیستی پنهان شده است چیزی نیست جز لیبرالیسم و فرهنگ غرب. یعنی همان پدیدههایی که اسلام سیاسی، حکومت اسلامی، ناسیونالیستهای روسی، فاشیستهای اروپایی، دولتهای اقتدارگرا با صراحت اعلام میکنند. اما چپهای روسوفیل ما هنوز از بیان صریح ماهیت سیاست خود هراس دارند.
اما، ایرانیها در این باره تجربه و شناخت مشخص خود را از این جریانها دارند. منظورم آن اتحاد مقدس حزب توده و اکثریت با خمینی و حکومت اسلامی است. پیروان خط «کمونیسم» دست در دست خط امام. زیر پرچم و شعار مرگ بر امپریالیسم.
باید اعتراف کنم که تا امروز به عمق این دروغ زیرکانه پی نبرده بودم. فکر میکردم گمراهی آنها در همراه شدن با حزبالله و همصدا شدن زیر شعارهای ضد امریکایی از سر عشق عرفانی آنها به سوسیالیسم است که به خطا رو به قبله جعلی ایستادهاند. اما حالا میبینیم که هیچ خطا و انحرافی در قطبنما در کار نبوده است و آنها با غریزهای بسیار حساس جهتگیریهای قبله خود را به سرعت در مییابند.
امروز احیای روسیه بزرگ در خود روسیه و پیش به سوی مسکو در خارج از آن، چه در جبهه اسلام سیاسی، چه در طیف دولتهای اقتدارطلب و همچنین احزاب راست افراطی و چپ سنتی حول یک پلاتفرم مشترک ارتحاعی جمع شدهاند. نام این پلاتفرم مبارزه با لیبرالدموکراسی است.
(با استفاده از مقالات مجله اشپیگل، فصلنامه فلسفه و ماهنامه اوراق سیاست آلمان و جهان.»
مرتضی ملک
منبع: فیسبوک نویسنده
■ تحلیل بسیار جالب و واقعی است. چپ هنوز در جنگ سرد به سر میبرد. مبارزه با آمریکا و لیبرالدمکراسی هویت چپ را میسازد. همانطور که هویت خامنهای را. چپ در ناکجا آباد خود در پی تحقق شرایطی است که خود میداند با جهانیشدن و درهم تنیدگی روابط اقتصادی کشورها در یک کشور امکانپذیر نیست. کارگرزدگی چپ ایرانی نیز خطاست. این “طبقه” دنبال سوسیالسم نیست بلکه به دنبال دستیابی به مطالبات صنفی است. تشکلیابی و سیاسیشدن کارگران بدون استقرار دمکراسی امکانپذیر نیست. بنابراین دشمنی چپ با لیبرالدمکراسی یعنی نفی شرایطی که میتواند طبقه مورد علاقه چپ را متشکل و سیاسی کند. اما و اگر کردن چپ در مورد جنگ اوکراین نیز آب به آسیاب تجاوزگران و اقتدارگرایان است. امروز روسیه و احتمالا فراد چین در تایوان.
شاهرخ
■ ضدیت با دمکراسی غرب و گلوبالیزم، همانطور که اشاره کردید انگیزه اصلی این روس پرستان وطنی (و غیر وطنی) است ولی نکته جالب این است که همین ضد غربیها تمام کوشش خود را میکنند تا در همین غرب فاسد پناهندگی بگیرند و از “مزایای” این”فرهنگ منحط” بهره گیرند. نمونهاش برادر خود من که تودهای روسپرست است و بارها از من گله کرده که چرا برایش درخواست گرین کارت نکردم!!!
زاهدی
■ با تشکر از دوست بسیار عزیزم مرتضی ملکمحمدی و اعتراف به عذرخواهی بزرگی که به ایشان بدهکارم، بسیار خوشحال و متشکرم که ایشان فعالانه و با شجاعت زهر کهنسال تبلیغات ضددموکراسی چپ که خود را پشت دفاع از طبقۀ کارگر پنهان کرده است، و نمونۀ ایرانی آن سد بزرگی در استقرار دموکراسی بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ شمسی و سالهای پس از ۱۳۵۷ در ایران بوده است، را با مقالات پر مغز و مستدل خود بیاثر می نماید. “دیکتاتوریهای پرولتاریائی” که پوششی تزیینی برای دیکتاتوری اولیگارشی احزاب کمونیست بیش نیستند، تنها بقاء خود را در تعقیب سیاست ضدخلقی نفی دموکراسی میدانند. زیرا به وضوح میدانند که در دموکراسی است که روشنفکرانی چون مرتضی ملاک محمدی با برخورداری از آزادی اندیشه و بیان تخیلی بودن شعارهای آنان را بر اساس تجارب جهانی صد سال اخیر به تودۀ مردم نشان خواهند داد. از این رو، بیهوده نیست که احزاب کمونیست سراسر جهان دست در دست فاشیستهای مذهبی و نژادی دشمن قسم خوردۀ دموکراسی هستند. شعار ” آزادیخواهی” آنها بدین معنی است که ” چرا به ما آزادی نمیدهید تا ما تحت نام “دیکتاتوری پرولتاریا” کارگران را بفریبیم و دیکتاتوری اولیگارشی حزب کمونیست را مستقر کنیم و سپس بلافاصله با الهام از رفیق لنین آزادی را، همانند همۀ کشورهای کمونیستی در دنیا، سرکوب کنیم.
باقر قلیائی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|