iran-emrooz.net | Sun, 06.08.2006, 5:49
مسئله ما، مسئله جهان، مسئله جهانیان به ما چه!
مليحه محمدی
|
يكشنبه ١٥ مرداد ١٣٨٥
هیچ شکی در اینکه جمهوری اسلامی خواهان اعمال نظر و نفوذ بر حزب الله است، نیست. در این هم شکی نیست که حزب الله لبنان از کمکهای جمهوری اسلامی استفاده میکند، اما هیچیک از اینها به معنای نامشروع بودن مبارزه آنها نیست. در مبارزه برای رهایی سرزمین شان از تجاوز و اشغال، کی دموکراسی به کمک آنها آمد و آنها طردش کردند و ارتجاع را برگزیدند؟
آیا عنوان مقاله من بسیار عوامانه و نازیباست؟ آری هست! به همان عوامیگری و زشتی، که برخی هموطنان من کشتار بیشرمانه کودکان و غیر نظامیان لبنانی، و یا فلسطینی را استدلال میکنند و آن را مسئله "ما" نمیدانند! و البته اینها همان "ما"یی هستند که اینروزها در جستجوی حامی، به درهای کاخ سفید و کنگره آمریکا میکوبند. هم اینها که هوش سیاسی سرشارشان آنها را به خاطره تاریخی مشوب مردم ما از خارجی و تحت الحمایگانش راهبر نیست و هر حمایت خارجی را به هر قیمتی خریدارند به جنایت روزمره در سرزمینهای دیگر که میرسند، بیطرفی پیشه میکنند؛ اگر مانند آمریکا با توقف کشتار مردم مخالفت نکنند!
همصدا با بلندگوهای ارتش متجاوز اسرائیل، افاضه میکنند که کشتار مردم برای خلع سلاح "حزب الله" است! و سعی میکنند به ما وانمود کنند که اصلاً نشنیده یا نفهمیدهاند که هدف ابلهانه اسرائیل و آمریکا، جنایت لجام گسیخته در حق غیرنظامیان است؛ به امید به ستوه آوردن مردم لبنان و شوراندن آنان بر ضد حزب الله! این است تمام آن درایتی که چاشنیاش بیرحمی و شقاوت باشد. ایشان حزب الله لبنان را، که در مقابله با تجاوز اسرائیل و برای دفاع از میهن شکل گرفته است، با قاتلان روشنفکران و دانشجویان در ایران، یکسان تعریف میکنند و بخود اجازه میدهند که از جنایت در حق انسانیت، به منظور فشار غیرانسانی به مردم لبنان، برای طرد "حزب الله" حمایت کنند.
این آقایان هنوز اپوزیسیون هستند و حقوق بشر به معنای عام و بی تفسیرش باید اولین ارزشی باشد که در منظر آنان است. در همه جای جهان روشنفکران و سیاست مداران ِ دور از قدرت، به لعن و سرزنش این آدمکشیها پرداختهاند. رسوایی این فجایع در حدی است که بسیار دولتهای حامی آن نیز از تظاهر علنی به این حمایت شرم دارند و آنوقت در نوشتهها و گفتههای این حضرات ِ مدافع حقوق بشر، موضعگیریهای خشن ترین جناحهای نظامی ِ آمریکایی و اسرائیلی را میبینی.
حقوق بشرشان عقیدتی است! درست به مانند راست ترین جناحهای فوندامنتالیست مذهبی! در حقوق بشر ِ سراپا ریای این حضرات برای تکه پاره شدن انسانها اگر مسلمان باشند، همیشه توجیهات سیاسی نفرت انگیزی وجود دارد.
ایشان نسخه بدل جمهوری اسلامی هستند که حقوق ِ مسلمان و غیر مسلمان میشناسد و از رنج و ادبار مردم فلسطین لابد برای آن آزرده است که آنان مسلمانند! والا ایشان چگونه میتوانند برای کودکان فلسطینی دل بسوزانند اما تن رنجور اکبر محمدی را به مرگ بسپارند؟ و این یاران ما! چگونه میتوانند برای اکبر محمدی بگریند و جان کودکان لبنانی فدیه اعتقادات پدر و مادرانشان ببینند؟
دوستان ما که در پیچیدن نسخههای خردمندانه ِ بیمشتری برای مردم میهن خود ، خیلی موفق بودهاند، حالا شهامت یافتهاند که برای مردم لبنان نسخه مرگ آور بپیچند .... اصلاً حواسشان نیست که آنجا لبنان است نه ایران! این "حزب الله" حتا اگر فوندامنتالیست هم درون آنان باشد، نه برای تقابل با سکولارها و لائیکها، که برای مقابله با تجاوز و اشغالگری اسرائیل بوجود آمده است و مردم لبنان آن حسی را که آمریکاییها مایلند نسبت به "حزب الله" وجود داشته باشد، و ایضاً اپوزیسیون ایرانی بسیار مدرن ما، از فیلتر احساسات خودشان گذراندهاند، اصلاً نمیشناسند وندارند!
به همین علت است که اولین حضور آنها در انتخابات با استقبال وسیع لبنانیها مواجه شد! و کدام حقوق بشر آلوده ای میگوید که اگر مردمی گیرم در جهل و بیخبری کامل، به جریانی رأی دادند که در خارج از مرزهای کشورشان مقبول نیست، باید خانههای شان برسرشان خراب و کودکانشان در مقابل چشمانشان تکه تکه شوند؟
هیچ شکی در اینکه جمهوری اسلامی خواهان اعمال نظر و نفوذ بر حزب الله است، نیست. در این هم شکی نیست که حزب الله لبنان از کمکهای جمهوری اسلامی استفاده میکند، اما همه اینها چرا باید به معنای نامشروع بودن مبارزه ایشان باشد؟ در مبارزه برای رهایی سرزمین شان از تجاوز و اشغال، کی دموکراسی به کمک شان آمد و آنها طردش کردند و ارتجاع را برگزیدند؟ مقصود این مردم در حمایت از حزب الله آزاد کردن سرزمین شان است نه جنگ با غیرمسلمانان! اینا در زمین خودشان دارند با بیگانه میجنگند؛ و بر سرخاک، نه دین!
هیچ تردیدی نیست که "حزب الله" در انتخابات آتی در لبنان، درست و قانونی مانند حماس در فلسطین! کاملاً دموکراتیک، مثل آقای بوش در آمریکا! به قدرت خواهد رسید. راستی تکلیف ما با این "دموکراسی" نازنین که پارهای وقتها نتیجهاش مطابق میل ما نیست و با انتخابات، این عزیزترین نشانه دموکراسی که گاه مرتجعین را بر سر کار بیاورد چیست؟
اصلاً در این خاورمیانهای که آمریکای عزیز برای ما ساخته است، تکلیف چیست؟ وقتی در میان امواج خون و جنون و ناامنی، که هر روز بیشتر در سایه سیاست داهیانه آقایان گسترش یافته است، هر بار و در هر انتخاباتی، رادیکالهای اسلامی به قدرت میرسند چه باید کرد؟ رأی دهندگان به "مرتجعین" باید توسط "دموکرات"ها بمباران شوند؟
کدام یکی از این نسخه پیچان طرفدار دموکراسی ِ آقای بوش، اگر اهل لبنان بود میان ارتجاع حزب الله که اسرائیل را از وطنش رانده، و دموکراسی اسرائیل که خانه را بر سر فرزندانشان خراب میکند، به حزب الله حمله میکرد؟ یا تأیید میکرد که آنقدر بمب بر سرش بریزند تا او به پاخیزد و حزب الله را خلع السلاح کند؟
نمیتوان باور کرد که این حضرات، اینهمه ویرانی و تباهی را نمیبینند؛ تنها میتوان این احتمال را دادکه کینه به حکومت خودکامه ایران، نه تنها چشم عقلشان که قلبشان را نیز کور کرده است و از همین نقیصه است که در همان حالی که به هر دری میزنند تا تمامی مردم جهان را پشت مبارزه خود برای تغییر نظام ایران گرد آورند، اینچنین خونسرد و بیرحم به مبارزات مردم تحقیر شده و ستم دیده سرزمینهای دیگر مینگرند! و وقتی ناگزیر میشوند تا جهتی بگیرند برای دفاع مردم لبنان و فلسطین را از سرزمین خودشان، با تجاوز اسرائیل و اشغال خاک آنان یک تفسیر دارند و راه حلشان برای این مردم این است که اگر میخواهند خانههایشان بر سرشان خراب نشود، سرزمین شان را تقدیم اسرائیل یا هر متجاوز دیگری کنند. آقایان معلوم نمیکنند که اگر سرزمین دیگران اینقدر بیارزش است که به هر اشغالگری میتوان تسلیمش کرد چرا از آن ِ ایشان آنقدر اهمیت دارد که برای تغییر نظام سیاسی در آن باید به هر قدرت نامطمئنی چنگ زد ؟
اینهمه بیتفاوتی، دریغ است از نسلی که شاملو با آنهمه شور برایش از "عشق عمومی" سروده بود! راستی چه میگفت او اگر زنده بود؟ او که قلب بزرگش با نبض مردم زیر ستم میهن خودش، و دورترین کرانههای این جهان آنسان هماهنگ میتپید؟
شن ـ چو!
كجاست جنگ؟
در خانة تو
در كره
در آسياي دور؟
اما تو
شن
برادرك زردپوستم!
هرگز جدا مدان
زان كلبه ِ حصير ِ سفالين بام
بام و سراي من.
پيداست
شن
كه دشمن تو دشمن من است.
و او که " انسان بودن" برایش "تجسد وظیفه بود"، برادرک زردپوستش را تشویق میکند که در هر حال، در فتح یا شکست، " سرود بزرگ " را بخواند! همانی را که رفيقان ناشناس | ياران رو سپيد و دلير فرانسه | هنگام تيرباران گشتن سروده اند! یا "آهنگ زنده ئي كه جوانان آتني" زیر تازیانه دژخیم خوانده اند؛ یا آهنگهای" زندانيان پر دل و آزادة جنوب" را و از او میخواهد که آوازهای فاجعهها را بخواند...
آواز مغزها كه آدولف هيتلر
بر مارهاي شانة فاشيسم مي نهاد،
آواز نيروي بشر پاسدار صلح
كز مغزهاي سركش داونينگ استريت
حلواي مرگ برده فروشان قرن ما را
آماده مي كنند،
دریغ است اینهمه لاقیدی از نسلی که شاملو در هزاران سرود زیبا ستایشش کرد..
ملیحه محمدی، ششم آگوست ٢٠٠٦