iran-emrooz.net | Wed, 19.07.2006, 5:45
دكترحسين باقرزاده
سه شنبه ٢٧ تیر ١٣٨٥ – ١٨ ژوئیه ٢٠٠٦
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
جدگ و خونریزی اسرائیل و فلسطین و لبنان را فراگرفته و جمهوری اسلامی ایران آتشبیار معركه شده است. اسرائیل تمامی لبنان را به قصد نابودی ماشین نظامی حزبالله با حمایت آمریكا زیر حمله قرار داده است. حزبالله نیز كه با دستگیری دو سرباز اسراییلی جرقه این آتش را زده است، با كاربرد موشكهایی كه جمهوری اسلامی در اختیار آن گذاشته به تلافی میپردازد. سدها نفر در لبنان و چند ده نفر در اسراییل تا كنون قربانی این حملات شدهاند. در فلسطین نیز، حملات روز مره اسراییل كه از هنگام دستگیری یك سرباز اسراییلی به وسیله نیروهای حماس تشدید شده است مرتبا قربانی میگیرد. در این میان انگشت اتهام از سوی غرب متوجه سوریه و بالاخص متوجه ایران است. جمهوری اسلامی نیز با ابراز حمایت فعال از حزبالله و خط و نشان كشیدن برای اسراییل صحت این اتهام را تقویت میكند. خطر حمله نظامی آمریكا كه مدتی است ایران را تهدید میكند اكنون با بازگشت پرونده اتمی جمهوری اسلامی به سازمان ملل و آتشی كه در منطقه در گرفته تشدید شده است. رژیم جمهوری اسلامی، گام به گام و اكنون با سرعت بیشتر، كشور ما را به سوی یك درگیری نظامی با آمریكا پیش میبرد.
در انگیزه نیروهای حماس و حزبالله برای حمله نسبتا همآهنگ شده به نیروهای اسراییلی و دستگیری ٣ سرباز اسراییلی گمانهزنیهای زیادی شده است. پس از روی كار آمدن شاخه سیاسی حماس در انتخابات اخیر فلسطین و تشكیل دولت به وسیله آن، فشارهای متعددی (به خصوص از لحاظ اقتصادی) بر روی آن وارد میشد تا از مخالفت خود با موجودیت اسراییل دست بردارد و قراردادهای دولت پیشین حكومت خودگردان فلسطین با اسراییل را بپذیرد. این فشارها داشت تا حدی به نتیجه میرسید، و حماس سندی را كه از سوی گروهی از زندانیان برجسته فلسطینی در زندانهای اسراییل در این زمینه تهیه شده بود مورد تأیید قرار داد. درست در همین اوان بود كه یك گروه كوچك مسلح حماس به یك پاسگاه اسراییلی حمله كرد. پس از كشته شدن چند نفر از دو طرف، حملهكنندگان یك سرباز اسراییلی را با خود بردند. طراحان این حمله، به وضوح میدانستهاند كه یكی از نتایج فوری آن، حمله شدید متقابل اسراییل به فلسطینیان و بر هم خوردن روند عادی كردن روابط دولت حماس با اسراییل بود.
حمله نیروهای حزبالله لبنان به پاسگاه مرزی اسراییل و دستگیری دو سرباز اسراییلی نیز با همین ارزیابی كشاندن اسراییل به واكنش خشن بوده است (اگرچه معلوم نیست كه طراحان این حمله، شدت واكنش اسراییل را تا این حد پیشبینی كرده بودند). از سوی دیگر، ایـن دانسته است كه تنها رژیمی كه نه فقط در منطقه و بلكه در سطح جهان با «روند صلح» در فلسطین و اسراییل مخالف است و هرگونه آشتی بین فلسطینیان و اسراییلیان را تقبیح و تخطئه میكند جمهوری اسلامی است. همچنین این نیز دانسته است كه جمهوری اسلامی بزرگترین و ثابتقدمترین پشتیبان حماس در فلسطین و حزبالله در لبنان است و بیشترین حمایتهای مادی و معنوی را در اختیار آنان قرار میدهد. در این شرایط، كاملا طبیعی و در حد انتظار است كه این دو تشكیلات عملیات ابتكاری خود را، به خصوص در زمینه نظامی، با نظر موافق یا به فرمان این پشتیبان عمده خود پیش ببرند. در گذشته نیز در جریان گروگانگیریهای حزب الله در لبنان در سالهای ١٩٨٠ یا عملیات انتحاری علیه خارجیان در بیروت در همان سالها دیده شد كه طراحی عملیات در تهران بود و نیروهای حزب الله تنها به عنوان عامل اجرایی آن عمل میكردند. اكنون نیز اگر غرب انگشت اتهام را به سوی جمهوری اسلامی گرفته است نباید از آن شگفت زده شد.
اكنون با فرض صحت این اتهام، باید دید كه انگیزههای جمهوری اسلامی برای آن چه بوده است. بر هم خوردن روند عادی سازی روابط دولت حماس با اسراییل كه در بالا به آن اشاره شد انگیزهای قوی برای جمهوری اسلامی بشمار میرود. رژیم جمهوری اسلامی با گرفتن ژست تند ضد اسراییلی، به خصوص از هنگام روی كار آمدن احمدینژاد، اعتبار زیادی در جهان عرب و مسلمان نشین برای خود كسب كرده است. اگر روزی این جهان مجذوب رجزهای ضد اسراییلی عبد الناصر شده بود، امروز احمدینژاد كه شعارهای تندتری از خود سر میدهد و علاوه بر تهدید به نابودی اسراییل هولوكاست را نیز به مسخره گرفته است موقعیتی شبیه عبدالناصر در میان مردم فقیر و سرخورده و غربستیز و بنیادگرا پیدا كرده است. رژیم جمهوری اسلامی بخش زیادی از این محبوبیت خود را به بهای برافروخته نگاه داشتن آتش خصومت بین فلسطینیان و اسراییل و نیز بین حزبالله لبنان و اسراییل به دست آورده است. در این شرایط، هرگونه تحولی در كاهش این خصومت و عادی شدن روابط در آن منطقه به زیان جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی تا هنگامی كه مانند عبدالناصر ایران را در خصومت با اسراییل و غرب به خاك و خون نكشد حاضر نیست از این سیاست عوامفریبانه خود دست بردارد.
انگیزه دیگر جمهوری اسلامی در این عملیات، و به خصوص حمله حزبالله به پاسگاه مرزی اسراییل و دستگیری دو سرباز اسراییلی، را باید در رابطه با پرونده اتمی ایران جست. این حملات درست در زمانی صورت گرفت كه وزیران خارجه گروه ٥+١ در پاریس و سران كشورهای عضو گروه ٨ در پیترزبورگ جمع میشدند و قلم عمده برنامه گفتگوهایشان این پرونده بود. جمهوری اسلامی برای چندین هفته پاسخ به بسته مشوقهای پیشنهادی غرب را به عقب مینداخت و در برابر اصرار غرب بر پاسخ سریعتر، آن را به اواخر مرداد موكول میكرد. سرانجام، با فرارسیدن موعد جلسه گروه ٨، مشخص بود كه كاسه صبر غرب نیز به سرآمده است و آنان حاضر نیستند بیش از این در انتظار پاسخ ایران بنشینند. در این شرایط، دامن زدن به بحران اسراییل و فلسطینیان و گشودن جبهه جدیدی در جنوب لبنان تاكتیك انحرافی جاذبهداری به نظر رسیده است. تجربه نشان داد كه این تاكتیك تا حدی نیز موفق بوده است. مسئله پرونده اتمی ایران از صدر اخبار جهانی به كنار رفت، و وزیران خارجه گروه ٥+١ و سران گروه ٨ مجبور شدند وقت بیشتری را صرف بحران خاورمیانه بكنند. ولی این امر مانع از آن نشد كه آنان به پرونده اتمی ایران نیز بپردازند و آن را به شورای امنیت سازمان ملل بازگردانند.
در واقع میتوان گفت كه جمهوری اسلامی در این قمار تاكتیكی كه به بهای به آتش كشاندن فلسطین و لبنان تمام شده است باخت بزرگی را (كه هزینه آن البته عمدتا از جیب مردم ایران پرداخت خواهد شد) در پیش رو دارد. حمله همهجانبه و مرگبار اسراییل به لبنان همچنان ادامه دارد و كشورهای غربی برای متوقف كردن آن تلاش زیادی به خرج نمیدهند. آمریكا مستقیما از هدف اسراییل در نابودی توان نظامی حزبالله حمایت میكند و حاضر نیست برای توقف آن تلاشی به خرج دهد. پیشنهاد انگلیس برای ایجاد یك نیروی بینالمللی حایل بین دو كشور لبنان و اسراییل با سردی آمریكا مواجه شده است. حزبالله در برابر قدرت عظیم نظامی اسراییل، حد اكثر نیروهای خود را به كار گرفته است ولی به سختی میتواند با آن همآوردی كند. شاید به همین دلیل است كه مقامات جمهوری اسلامی، همزمان با ادامه رجزخوانیهای خود علیه اسراییل خواهان آتشبس و مبادله زندانیان شدهاند. آنان ظاهرا دریافتهاند كه در این نبرد نابرابر نظامی، اگر هرچه زودتر آتشبس برقرار نشود حزبالله بازنده خواهد بود.
در مورد پرونده اتمی ایران نیز این تاكتیك فرضی تأثیر خاصی نداشته است. درست به دلیل این كه كشورهای غربی از سیاست اسراییل در برابر حزبالله دفاع میكنند، در كنفرانس سران ٨ نیز وقت زیادی را به آن اختصاص ندادند و نگذاشتند كه مسئله اصلی آنان كه پرونده اتمی ایران بود تحت الشعاع آن قرار گیرد. مهمتر این كه بحران لبنان ظاهرا تأثیر كاملا به عكسی بر این پرونده گذاشته است: با مشغولیت ذهنی چین و روسیه در مورد این بحران، تصمیمگیری وزیران خارجه گروه ٥+١ در مورد بازگرداندن پرونده ایران به شورای امنیت بدون بحث و گفتگوی زیاد و با موافقت این دو كشور انجام شد. به عبارت دیگر، اگر در فقدان بحران لبنان و عمده بودن مسئله اتمی ایران ممكن بود چین و روسیه در برابر رسانه های بینالمللی در حمایت لفظی از جمهوری اسلامی ژست بگیرند، این فرصت هم از دست آنان (و جمهوری اسلامی) بیرون رفت، و دو كشوری كه جمهوری اسلامی به حمایت آنان مستظهر بود نیز بدون چون و چرا با این تصمیم موافقت كردند. علاوه بر این، در بیانیه وزیران خارجه گروه ٥+١ در مورد بازگرداندن این پرونده به شورای امنیت، صریحا از اقدام بر اساس «فصل ٧ منشور سازمان ملل» یاد شده كه كاربرد نیروی نظامی را پیشبینی كرده است - امری كه روسیه و چین تا كنون بارها مخالفت «قاطع» خود را با آن ابراز كرده بودند. جمهوری اسلامی در این بازی نیز باخت بزرگی كرده است.
این خطر البته هنوز آجل و بالقوه است. ولی بحران لبنان خطر عاجلی را در پیش روی جمهوری اسلامی گذاشته است. اسراییل در غیاب فشارهای مؤثر بینالمللی و با حمایت آمریكا به حملات خود در لبنان ادامه میدهد و هرجا رد و اثری از حزب الله ببیـند در كوبیدن آن تردید نمیكند. رژیم اسراییل نشان داده است كه از وارد كردن تلفات سنگین به مردم بیدفاع غیر نظامی باكی ندارد. خطر كشیده شدن جنگ به قلمرو سوریه بسیار بالا است. در فقدان راههای ارتباطی هوایی و دریایی، اسراییل به ارتباطات زمینی حزبالله از طریق سوریه مشكوك است و مواضع آنان در نزدیكی مرز سوریه را هدف گرفته است. از این جا تا خاك سوریه فاصله زیادی نیست و دیر یا زود ممكن است خاك سوریه نیز به عمد یا سهو هدف قرار گیرد. جمهوری اسلامی اخطار كرده است كه از یك سو اجازه نخواهد داد كه حزبالله در لبنان نابود شود و از سوی دیگر حمله اسراییل به سوریه عواقب سنگینی به دنبال خواهد داشت. اسراییل این اخطارها را نمیتواند جدی نگیرد. ولی در صورت درگیر شدن اسراییل با سوریه، اگر جمهوری اسلامی بخواهد تهدیدهای خود را به نحوی جامه عمل بپوشاند بعید است كه اسراییل بخواهد یا بتواند در جبهه دیگری با ایران نیز درگیر شود. در این شرایط، به احتمال زیاد اسراییل به حمایت متحد خود آمریكا متكی است و برخورد با ایران را به آمریكا واخواهد گذاشت.
طرح حمله نظامی به ایران كه از سوی نومحافظهكاران آمریكایی از چند سال پیش در دستور قرار گرفته بود و به علت فجایع ناشی از حمله آمریكا به عراق موقتا به كناری گذاشته شده بود اكنون به بركت طراحان حملات جدید در فلسطین و مرز لبنان و سوریه به ناگهان حیات تازهای یافته است. آمریكا از حملات شدید اسراییل علیه حزبالله لبنان تا نابودی كامل آن حمایت میكند. اگر اسراییل در این هدف خود بدون كشیده شدن جنگ به سوریه و ایران موفق شود موفقیت بزرگی علیه جمهوری اسلامی ایران نصیب اسراییل و آمریكا شده است. و اگر دامنه جنگ به سوریه و ایران بكشد، آمریكا توجیه و بهانهای تازه و پذیرفتنی (از دید افكار عمومی آمریكا و بخشی از غرب) برای حمله به ایران پیدا خواهد كرد. در هر صورت، جمهوری اسلامی از این قمار پیروز بیرون نخواهد آمد. بهای زیان در این قمار بزرگ را فعلا مردم بیدفاع فلسطین و لبنان میپردازند و بهای سنگینتری را احیانا فردا مردم ایران خواهند پرداخت. ظاهرا جمهوری اسلامی تا ایران را به خون و آتش نكشد دست از سر این مردم بر نخواهد داشت.