iran-emrooz.net | Tue, 18.07.2006, 5:49
(بخش دوم)
مروری بر روابط جمهوری اسلامی ایران و جهان غرب
حسن شریعتمداری
|
سهشنبه ٢٧ تير ١٣٨٥
بحران اتمی یاسرپوش بحران ناهمسرشتی با جهان غرب
این روزها بحران اتمی روابط ما را با جهان بنحو بیسابقهیی دچار تنش کردهاست.
شاید فقط تسخیر سفارت آمریکا در آستانهی انقلاب از لحاظ میزان تنش بین ایران و آمریکا قابل مقایسه با بحران روابط فعلی باشد.
دولت احمدی نژاد موفق شدهاست که در سطح داخلی افکار عمومی و اکثر ایرانیان را متقاعد کند که دستیابی به انرژی هستهیی حق ما ایرانیان و در جهت منافع ملی ما است.
در یک نگاه ساده نیز استدلالات حکومت ایران با روانشناسی ایرانیان همسو و برای آنان متقاعد کننده است.
بعضی اوقات بنظر میآید که تیم ماهر و متخصصی از استراتژیستها، جامعهشناسان، روانشناسان و متخصصین رسانههای عمومی، گفتمانهای مناسبی را با توجه به روانشناسی تاریخی، روحیه جمعی و نیازهای جامعه برای ایجاد پشتیبانی داخلی و تبدیل مسأله انرژی هستهیی از یک نیاز خصوصی برای پیشبرد اهداف نظام، به یک مسأله ملی تلاش موفق و سازمانیافتهیی سامان داده و آنرا ماهرانه اداره میکنند.
مقاله حاضر که با توجه بر دادههای قسمت قبلی مقاله یعنی "سیاست واقعگرایانه و کاربرد آن در روابط بینالملل" نوشته شده است سعی مینمائیم که برآوردی دقیق از بحران اتمی و تأثیر کوتاهمدت و درازمدت آن بر منافع ملی و بررسی روشنگرانه یی در مورد گفتمانهای عمده بکاررفته از سوی جمهوری اسلامی داشته باشیم.
روابط سیاسی جمهوری اسلامی ایران و جهان غرب عمدتا در سیاست خارجی ایران منعکس میشود. این سیاست بازتاب اهداف ناشی از جهان بینی بالمره ناهمسرشت با سیاست واقعگرایانه حاکم بر روابط بینالملل است. این ناهمسرشتی راکه ممکن است نتایج فاجعه باری داشته باشد باز میشکافیم.
دکترین سیاست خارجی در دوره سلطنت شاه (بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢) و پس از انقلاب اسلامی
سیاست رسمی دولت مصدق سیاست موازنه منفی بود.
سقوط حکومت مصدق باعث تغییر این سیاست گردید. حکومت ایران پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، مبنای سیاست خارجی خود را روابط صمیمانه با غرب و بخصوص آمریکا گذاشت .در جنگ سرد در بلوک سرمایهداری ایران قدرت منطقهیی مهم خاورمیانه شد.
ایران بیش از ٩٠٠ کیلومتر مرز مشترک با "اتحاد جماهیر شوروی" داشت و در صف مقدم بلوک سرمایهداری بود.
شاه فرد مورد تکیه و اعتماد آمریکا بود. موقعیت بسیار حساس ژئوپولیتیک ایران از دو جهت برای غرب بسیار مهم بود. اول اینکه ایران در صف مقدم تماس با "اتحاد جماهیر شوروی" بود. دوم اینکه ایران کشوری نفتخیز بود و بر تنگه هرمز نیز که محل عبور بیش از ٤٠% انرژی جهان بود اشراف داشت.
موضوع بحث ما در مقاله فعلی بررسی این مطلب که آیا سیاست موازنه منفی مصدق و باقی ماندن در کمپ غیرمتعهدها که بعداً بوجود آمد در دوران جنگ سرد برای ایران امکان داشت و یا خیر و نیز داوری در این موضوع که آیا شاه متحد آمریکا و یا دست نشانده او بود نیست.
ولی با این وجود از ذکر این نکته ناگزیریم که انتخاب سیاست وابستگی حکومت ایران به آمریکا چند نسل از سیاستمداران آمریکایی را عادت داد که ایران را منطقه نفوذ سیاسی و حوزهی منافع حیاتی خود بدانند.
پس از انفلاب ١٣٥٧ در ایران و رویکار آمدن جمهوری اسلامی، گفتمان انقلابی بر یک رؤیای جمعی بین انقلابیون حاکم استوار بود و آن صدور انقلاب اسلامی و جهانی کردن حکومت اسلامی بود. این گفتمان انقلابی - اسلامی حاکمان جدید باعث گسستی بنیادین در دکترین سیاست خارجی ایران شد.
سیاست خارجی ما در دورهیی که هنوز ده سالی با فروپاشی بلوک سوسیالیستی فاصله داشت در صدد ایجاد آلترناتیو سومی در صحنه جهان آنروز بود و آن ایجاد یک اتحادیه از کشورهای مسلمان به رهبری ایران.
در فضای هیجانزده آنروزها موانع واقعی این آرزو در مقابل پتانسیل عظیمی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام بوجود آورده بود بههیچ انگاشته میشد.
انقلابیون مانع اصلی را در راه تحقق این آرزو آمریکا و حکومتهای پوشالی و دست نشانده شیوخ عرب میدیدند که پنداشته میشد با وقوع انقلاب اسلامی لرزه بر ارکانشان افتاده و در معرض سقوط میباشند.
فعالیت آمریکا برای نزدیکی با انقلابیونی که با بیشتر سران آنان در طول انقلاب از طرق مختلف گفتگو داشت بجایی نرسید وادامه دخالتهای آمریکا در ایران درز مینه یی از بدبینی سنتی ما ایرا نیان نسبت به بیگانه گان ، روحیهی آرمانگرایی اسلامی، خودبزرگ بینی ایرانی وفرهنگ ضد غربی و چپگرای آن سالها همه دست به دست هم داد تا سؤظن به آمریکا و ترس از کودتایی همانند ٢٨ مرداد از طرف آمریکا تشدیدشودوآنان را به اشغال سفارت آمریکا و ترک رابطه با آن کشور وادارد.
شوروی با وجودیکه با تهاجم به افغانستان و اشغال یک کشور مسلمان قاعدتاً باید به ترس ایران از تجاوز بعدی دامن بزند٬ ماهرانه توانست اعتماد سران انقلاب را جذب کند،بطوریکه با وجود شعار نهشرقی نهغربی ، سیاست نگاه به شرق همواره یکی دیگر از مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی بودهاست.
شوروی بقدری از سقوط شاه و آمدن یک نظام انقلابی آمریکاستیز در ایران خوشحال بود که هرگز بخطر نفوذ اندیشه اسلامگرایی در جمهوریهای قفقاز ویا سقوط حکومت عراق در اثر صدور انقلاب اسلامی بهای کافی نمیداد بلکه بیشتر استراتژی خود را براساس نفوذ در حکومت انقلابیون مسلمان که در آن مهارت و تجربه کافی داشت و در مصر و الجزایر و عراق و سوریه سالیان متمادی درعمل بکار بسته بود، قرار داده بود.
جنگ عراق با ایران به اولین کوششی تبدیل شد تا این پتانسیل شورشی که در ایران آزاد شده بود مهار شود.
با قبول قطعنامه سازمان ملل (١٩٨٨ م- ١٣٦٧ش ) بوسیله آقای خمینی و مرگ رهبر انقلاب در( ١٩٨٩م- ١٣٦٨ش) ، بتدریج در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی سیاست عملگرایانهتری به جای سیاست صدور انقلاب نشست. تجدید رابطه با عربستان سعودی (١٩٩٠ م- ١٣٦٩ش) و سپس شروع اروپاگرایی در سیاست خارجی در دورهی رفسنجانی مقداری جوّ صدور انقلاب و ضدیت با غرب را تعدیل کرد.
خاتمی با عنوان نمودن "گفتگوی تمدنها" در صحنهی بینالمللی و ذکر "عزت، کرامت و مصلحت" بعنوان اهداف سیاست خارجی، تلاش کرد که صدور انقلاب را، که گفتمان آشکار سیاستهای تابه آنروز بود، لااقل از پهنه دید عموم دور کرده و درابهامی ناشی از کلی گویی های فلسفی به شکل یک هدف پنهان و آرزوی استراتژیک تقلیل دهد. به آسانی میتوان نشان داد که هیچکدام از بازیگران اصلی جمهوری اسلامی از جمله رفسنجانی و خاتمی نیز هرگز از این هدف استراتژیک در سیاست خارجی ایران دل نکندند و همواره بوسائل گوناگون آنرا تعقیب نمودند.
جنگ عراق با ایران انقلابیگری تودهیی را به شکل منظمتر تشکیل سپاه و بسیج و پیدایش یک نیروی مسلّح کار آمد وبزرگ بر مبنای حماسههای نخستین و اسطوره سازی از آیتالله خمینی و فداکاریهای خلال جنگ تبدیل کرد.
و لی درعمل از سالهای پس از مرگ آیتالله خمینی است که این نیروی صاحب ادّعا که خود را ناجی ایران، مالک انقلاب و ادامه دهنده راستین آرمان آیتالله خمینی یعنی صدور انقلاب میداند با قدمهای آهسته و محکم در حال تسخیر سنگر مواضع حکومت در جمهوری اسلامی است.
پیروزی احمدی نژاد در انتخابات دورهی نهم ریاست جمهوری فرادستی نیروی نظامی امنیتی را رسمیت بخشید و صدور انقلاب و تأسیس حکومت جهانی اسلامی بار دیگر محور اصلی سیاست ایران شد.
در اینجا باید متذکر شد که پروژه انرژی هستهیی ایران که پس از انقلاب تعطیل شده بود در دورهی ریاست جمهوری رفسنجانی دوباره مخفیانه فعال شد و بشدت توسعه یافت.
در دورهی دوم ریاست جمهوری خاتمی پس از اینکه او فرصتهای منحصر بفرد گفتگوی دیپلماتیک با آمریکا برای تجدید رابطه سیاسی را از دست داد، آمریکا با افشای سایتهای نطنز و لویزان ایران را تحت فشار قرار داد و مذاکرات طولانی سازمان انرژی اتمی و متعاقباً سه کشور اروپایی با ایران آغاز یافته و سه سال بینتیجه ادامه یافت.
یعنی بهعبارت دیگر هیچکدام از این حکومتهای بظاهر معتدل از گفتمان اولیه انقلاب که جهانی شدن انقلاب اسلامی و نهایتاً تأسیس حکومت جهانی اسلام بوده نتوانستند و یا نخواستند فاصله بگیرند و این سیاست بلاوقفه وهمواره محور آشکار و پنهان دیپلماسی و دستگاه نظامی جمهوری اسلامی بوده است.
پارادایم انقلابی- اسلامی گفتمان سیاسی حاکمان جمهوری اسلامی
این گفتمان پس از٢٧ سال از انقلاب اینک به یک ایدئولوژی بسته و جهان بینی حاصل از آن تکامل یافته است و نقاط اشتراک و افتراق بسیاری با گفتمانهای مشابه دیگر گروههای اصولگرای اسلامی دارد که بطور خلاصه سعی میکنیم آنرا بازگو نمائیم:
١. این ایدئولوژی به سه اسطوره متکی است: آیتالله خمینی- امام حسین و امام زمان (افزودن امام به آیتالله خمینی کوششی برای برکشیدن او به اسطوره یی قدسی است )
٢. این ایدئولوژی به یک حماسه متکی است و آن فداکاریهای شهدای جنگ ایران و عراق میباشد. تجدید دائم این خاطرهها و زنده نگهداشتن آنها بوسیله نهادهای عاشورا در سطح مردمی وبدست روضهخوانها و وعاظ ومداحان و بوسیله سینمای "دفاع مقدس" با بودجه هنگفت در تمام سالهای پس از جنگ وظیفهاش نگهداشتن یاران انقلاب در این فضای حماسی بود.
٣. این دید اسطورهیی – حماسی با یک چاشنی قوی عرفانی که ریشه در خودخدابینی « وحدت وجود» عرفان ایران و گرایشی که آیتالله خمینی به آن داشت و در وصیتنامهها و مکاتبات وا دبیات شهدای جنگ هم بسیار منعکس است، تکمیل میشود.
٤. ذکرخوارق عادات و معجزات در طول جریان جنگ به حماسهها رنگی فوق بشری و آسمانی میبخشد.
٥. این جهانبینی دنیا را به دنیای کفر و دنیای اسلام تقسیم کردهاست. این دو دنیا در حال جنگ دائمند. تمامی کفر با تمامی اسلام
٦. این جهانبینی به جبر تاریخی معتقد است و نهایت این جنگ دائم را پیروزی اسلام و حکومت صالحان میداند.
٧. هر چند این موضوع سنت دیرینه در شیعیان داشته و شیعیان معتقد بوده و هستند که کفر و ظلم که مترادفند چنان زمین را در اشغال خود خواهند داشت که پس از اینکه جهان مملّو از کفر و ظلم شد امام دوازدهم ظهور خواهد کرد و حکومتی جهانی بر اساس اسلام و عدل و داد بر پا خواهد کرد ولی این گروه با پیروی از ولایت فقیه ضمن قبول این جبر تاریخی که شیعه انجامش رابه تاریخ سپرده بود آنرا به وظیفه روز تبدیل کرده و فقیه حاکم مبسوطالید(ولیفقیه) را امام زمان عصر میداند که در تحت اطاعت او همان وظیفه برپائی حکومت جهانی اسلام را باید امروز از قوه به فعل درآورد.
٨. چون پس از آیتالله خمینی، آقای خامنهیی نتوانسته کاریزمای کافی برای ایفای این نقش ایجاد کند بنابراین در سالهای اخیر در بین بخش نظامی نیروهای انقلابی این تمایل پیدا شد که در غیاب یک ولیفقیه لایق و بلامنازع باید در رکاب امام زمان که همیشه زنده ولی غایب است جنگید و باید اشخاصی را پیدا کرد که با امام زمان در ارتباط دائم هستند و دستورات را از آنان گرفت و یا پیامها را از طریق آنان با امام زمان رد و بدل کرد.
آثار عملی ایدئولوژی اسلامی – انقلابی
١. از لحاظ عملی نیز نیروی مردمی – انقلابی – اسلامی پس از گذشت ٢٧ سال در نهادهای منظمی مانند سپاه و بسیج تشکیلات یافته است و این تشکیلات بوسیله نهادهای عاشورا (تکیهها-مساجد-روضهخوانها و مداحان) پایههای مردمی خود را حفظ میکند.
٢. این نهادها (سپاه و بسیج) با روحانیت در یک تعادل ناپایدار بسر میبرند. باین معنی که از یکسو نمیخواهند و نمیتوانند با نهاد تاریخی روحانیت شیعه رابطهیی خصمانه داشته باشند.
پیوندهای فرهنگی، عقیدتی – تشکیلاتی، مالی و قانونی آنها را به هم وصل کرده است و از دیگر رو تجربه ٢٧ ساله فرادستی روحانیون شیعه آنها را متقاعد کرده که روحانیّت صلاحیت رهبری چنین جبهه نبرد دائمی را با کفر ندارد و باید از آن استفاده ابزاری کرد. دامنهی نفوذش را محدود نمود و نقش رهبری را از آن گرفت.
٣. برای این منظور نقش مداحان که روحانی نیستند نسبت به روضهخوانها برجستهتر میشود و به کمک آنان احتیاج گسترش پایهی اجتماعی این گروه را در بین مردم رفع میکند. این گروه هم کمترین وابسته گی رابا روحانیت دارند و هم بیشتر درمیان مردمند.
٤. این گروه اصول گرا به بازار کمتر وابسته است وبیشتر در صنایع مدرن دولتی و شبهدولتی پایه دارد و باین لحاظ نیز از سنت محافظهکار بازار که متحد روحانیت بود فاصله میگیرد.
٥. بتدریج غیر روحانیون مدعی تماس با امام زمان جایگزین روحانیونی میشوند که این نقش را داشتهاند.
٦. برای ایجاد انسجام بین گروههای مختلف این تفکر و خنثی کردن رقبا، آمریکا بعنوان دشمن حاضر در صحنه و فعّال که نماد شیطان بزرگ و مظهر کلّ کفر است و مبارزه با او عینی، جاری و واقعی است همچنان در این ٢٧ سال جایگاه خود را حفظ کرده و پتانسیل انقلابی لازم را برای سپاه و بسیج فراهم میکند کشتار مسلمانان در عراق و افغانستان و در رأس همه مسأله اسرائیل و فلسطین و سیاست حمایت آمریکا از اسرائیل ادلهی کافی را برای این نبرد دائمی بین کفر و اسلام فراهم میکند.
٧. بحران اتمی علاوه بر اینکه در صحنهی بینالمللی صحنهی عملی درگیری آمریکا با ایران است، دستیابی ایران به فنآوری هستهیی غرور و اطمینان به نفس لازم را به نیروهای انقلابی میدهد و آنان را یکپارچه و متشکل میکند و همچنین محیط کشور را با اختلاف دائم با آمریکا به وضعیت فوقالعاده میکشاند و نظامی میکند و در سایهی اینچنین وضعی نیروهای سپاه – بسیج و سازمانهای امنیتی وابسته میتوانند همهی مناصب قدرت را از روحانیون و دیگر گروههای رقیب بازستانیده و از آن خود کنند.
٨. در بین توده محروم مسلمان با وجود اینکه اساساً این گفتمان یک گفتمان شیعی و ایدئولوژی برگرفته از آن نیز بشدت شیعی است و اکثریت تودهی محروم مسلمان جهان سنی مذهبند ولی رودررویی آشکار با آمریکا – مخالفت دائم با اسرائیل و یهودیستیزی علنی و آشکار همراه با قدرت نمایی اتمی ایران میتواند پایگاه وسیعی برای نظام جمهوری اسلامی فراهم کند و به مسلمانان نشان دهد که حکام آنان بیلیاقت – عافیتطلب، فاسد و وابسته به آمریکا هستند و از منافع واقعی آنان که همانا مبارزه با آمریکا و اسرائیل و اتحاد اسلامی است دفاع نمیکنند. مبارزهیی که جمهوری اسلامی ایران ٢٧ سال است نشان داده که عملی و ممکن است و از حرف به عمل آوردهاست.
٩. در داخل کشور پایگاه انقلابی – اسلامی روز بروز محدودتر شده است زیرا از یک سو مردم داخل کشور بر خلاف توده مسلمان خارج از کشور در عمل خلافها، سودجوئیها، رفتار غیر انسانی و خشن این گروه انقلابی- اسلامی پیرو ولایت فقیه را دیدهاند و از سویی دیگر بهای این درگیری دائم را پرداختهاند بنابراین با استدلال انقلابی اسلامی و مبارزه با شیطان بزرگ برای اتحاد اسلام جذب نمیشوند.
١٠. اینجاست که استراتژیستها و تئوریسینهای مبتکر و با هوش سپاه دست بکار شده و از حق ایران برای دستیابی به انرژی صلحآمیز اتمی دفاع از منافع ملی و مقایسه با ملی شدن نفت و مصدق بهره میگیرند و از شکاف در پایگاه داخلی با گفتمان دوگانه اسلامی – ملّی جلوگیری میکنند.
١١. باین وسیله در منطق این طیف تنش با آمریکا هرچه گسترش یابد پایگاه نظام میتواند در بین توده محروم مسلمان و در بین مردم ایران همزمان گسترش بیشتری یابد و فشار این تودههای مسلمان حکومتهای آنها را وادار کند که در این دعوای بینالمللی یا نقش خنثی و یا طرفدار ایران را داشته باشند
١٢. با توجه به این منطق "جنگ نعمت است" و یک درگیری محدود با آمریکا و یا یک حمله موشکی اسرائیل به ایران میتواند نعمتی باشد که نظام حاکم بر ایران را در رقابت با سایر گروههای اسلامی ا لگوی بلامنازع و بی رقیب تودههای مسلمان در سراسر جهان و دارای پایگاه داخلی گسترده در بین مردم کند.
١٣. این گرایش تحلیلش اینست که آمریکا امکان حمله گسترده و اشغال ایران را ندارد. تجربه عراق و افغانستان باعث شده که آمریکا از تکرار چنین آزمونی آنهم در مملکت گستردهیی مانند ایران که وسعت خاکش دوبرابر و وسعت جمعیتش بیش از سه برابر عراق است خودداری کند.
١٤. تا هنگام بروز چنین درگیری احتمالی محدودی، استراتژی ایران در منطقه بهم زدن تعادل نیرو بضرر آمریکا در فلسطین، افغانستان و عراق است، البته در حدودی که امکانات ایران اجازه دهد و از سوی دیگر در افغانستان و عراق بحدی نرسد که جنگ داخلی و یا سقوط حکومت مستقر منجر به جنگ اقوام و ناامنی گسترده شود.(که آثارش طبعاً به ایران منتقل خواهد شد) این استراتژی از سویی در صحنه بینالمللی نقش نظامت جهانی آمریکا و اقتدار آنرا با تردیدی جدی مواجه میکند و در صحنه داخلی آمریکا نیز حکومت آمریکا را برای عقب کشیدن نیروهایش از منطقه و حمایت بی چون و چرا از اسرائیل تحت فشار قرار میدهد.
١٥. در جهان اسلام، رهبران سنی مذهب که شاهد مصادرهی پایگاه اجتماعیشان بوسیله شیعیان انقلابی حاکم بر ایران هستند، ناگزیر در تلاش و رقابت برای بدست آوردن مجدد این پایگاه مجبور میشوند مواضع خود را بر علیه اسرائیل و آمریکا حادتر کنند و از لحاظ مذهبی به اصولگرایی سنتی خود که در شکل سلفی – وهابی عربستان سعودی و یا اخوانالمسلمین مصری وجود تاریخی و اجتماعی دارد بیافزایند و بعضی از آنها با حمایت غیرمستقیم از عملیات انتحاری و گروگانگیری و اعزام داوطلبانه به افغانستان و عراق سعی در شکل دادن گروههای افراطی سنی مذهبی کنند که با مرزکشی قاطع نسبت به ایران و تشیع و کافر خواندن آنان مانع از ازدست رفتن این پایگاه اجتماعی شود.
١٦. تحلیل دایر حکومت ایران این است که هرچند دول سعودی و شیخنشینهای عرب و حکومت پاکستان و سایر حکومتهای مسلمان از بیم گرایش تودهیی به حکومت ایران تا اندازهیی از رشد سلفیگری و حرکت اخوانالمسلمین و ... بعنوان استقلال از شیعیگرایی بدشان نمیآید و به آنان مخفیانه یاری نیز میرسانند تا علاوه بر نکته فوق از آسیب آنان نیز در امان باشند ولی در نهایت چون این حرکتها مخفیانه زیرزمینی و تحت کنترل و فشار روزافزون بینالمللی هستند شانسی برای رقابت با ایران ندارند و ایران چون در مقابله با اسرائیل، غرب و آمریکا و تشکیل حکومتی جهانی برای اسلام، حرکتی حکومتی، آشکار و صریح و متکی به دیپلماسی و قوای نظامی است توان نمایش اقتدار و جذب نیروی غیر قابل ملاحظهیی در توده مسلمانان خواهد داشت که امثال شیخ عمر و بنلادن در نهایت به نفع آنان و اهداف درازمدتشان صحنه را واگذار خواهند نمود.
حال سوال اساسی این است که نیروی دینامیسم بی فروکش این نهاد و دیگر سامانه های همسرشت که هنوز پس ار گذار ربع قرن اکنون نیز همچنان یکه تاز و مهارناپذیرند از کدامین انباره ها تامین میشود. درقسمت بعدی مقاله میکو شیم به این سوال پاسخ دهیم.
ادامه دارد
بخش نخست مقاله