سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - Tuesday 3 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 17.07.2006, 7:37

از اصلاح‌طلبی تا تحول‌خواهی دموکراتیک


دکتر مهرداد مشایخی

دوشنبه ٢٦ تير ١٣٨٥

انتشار بیرونی ۲۰ تز پیشنهادی از سوی اکبر گنجی، زیر عنوان «مبانی جنبش تحول دموکراتیک در ایران» بی‌شک، به دور تازه‌ای از مباحث نظری و سیاسی درون جنبش دموکراسی خواهی ایران، به طور عام، و حرکت جمهوری‌خواهی، به طور اخص، دامن خواهد زد. اکثر این تزها، کم و بیش، در نوشته‌های اخیر گنجی، به ویژه سه دفتر «مانیفست جمهوری‌خواهی» او بازتاب یافته بود. با این حال، قرار دادن و تنظیم عصاره این مباحث در کنار یکدیگر ذهن خواننده را معطوف به یک پرسش اصلی می‌کند: چگونه می‌توان از وضع موجود به جامعه‌ای دموکراتیک، سکولار و یک نظام جمهوری طی طریق کرد؟
گنجی تلاش کرده است که در این نوشتار به این پرسش پاسخی نظری بدهد. از آنجا که این یادداشت موقعی نوشته می‌شود که تنها یک روز از انتشار طرح اکبر گنجی می‌گذرد طبعا هنوز فرصت کافی برای بررسی عمیق، انتقادی و موشکافانه آن فراهم نیست که شاید در زمانی دیگر بدین امر بپردازم. پس، در نوشته کوتاه کنونی، عمدتا به آنچه مورد توافق من است پرداخته‌ام و نه بیشتر.
مهم‌ترین وجه این تزها طرح کردن الگوی «تحول‌خواهی دموکراتیک» در برابر الگوی ناکارآمد اصلاح‌طلبی در ایران است. حرکت اصلاح‌طلبانه دهه اخیر در ایران، آشکارا در محدوده «نظام» باقی ماند و نتوانست و یا نخواست که به «جنبش» برای دگرگونی جامعه فرا روید. اصلاح‌ نظام، بدون درگیر کردن نیروهای جامعه مدنی، هدف راهبردی آن را تشکیل می‌داد و همچنان می‌دهد. در سال‌های اخیر، منتقدان جمهوری‌خواه بسیاری، درون کشور و در جامعه برون‌مرزی، بر سترون بودن این حرکت اشاره کرده و در تقابل با این‌گونه «اصلاح‌گری» از یک سو و انقلابی‌گری براندازانه از سوی دیگر، به ارایه بدیل‌های تازه‌ای در شیوه تغییر و استراتژی‌های سیاسی دست زده‌اند. مفاهیمی مانند انقلاب مخملین، رفولوسیون، اصلاحات ساختاری، محاصره مدنی و سرانجام «تحول‌خواهی دموکراتیک» همگی تلاش‌هایی در این راستا بوده‌اند. گنجی در توصیف خود از «تحول‌طلبی» آشکارا با مفهوم اصلاح‌طلبی، به معنای یک هدف (یعنی اصلاح نظام همراه با حفظ بسیاری از ارکان قانونی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن) مرزبندی می‌کند: «اصلاح‌طلبی آن [طرح تحول‌طلبی] صرفا در این معنی است که شورشگر نیست، طرفدار اقدام نظامی از درون یا بیرون نیست و این خواست و ادعا را ندارد که با یک ضربت می‌توان جهشی تاریخی را ممکن ساخت.» پس تحول طلبی گنجی، حداکثر، دو نکته با الگوی اصلاح‌طلبی همخوانی دارد: اول، در کاربرد روش‌های مسالمت‌آمیز (که حتی در گزینش نوع این شیوه‌ها نیز با روش‌های اصلاح‌طلبان حکومتی تفاوت دارد) و دوم، پذیرش فرایند تغییرات، یعنی زمان تاریخی قایل شدن برای دگرگونی‌های ساختاری دموکراتیک در ایران،که گنجی عمدتا فرهنگی می‌داند. در عین حال، هدف «تحول‌طلبی» گنجی را به هیچ روی نمی‌توان با «اصلاح نظام» یکی دانست. تغییرات ساختاری که گنجی مورد نظر دارد بیانگر دگرگونی‌هایی بنیادین، ساختاری و تاریخی است که، در واقع، نوع نظام را به پدیده‌ای دیگر (یک نظام جمهوری تمام عیار) متحول می‌سازد (در عین حال که با روش‌های انقلابی‌گری، خشن و براندازانه مرزبندی دارد). به نقل‌قولی نسبتا طولانی از او در تز دوازدهم توجه کنیم:
«۱۲ ـ حرکتی را می‌توان تحول دانست و تحولی را می‌توان دموکراتیک دانست که در جهت لغو همه امتیازهای نا به حق و همه تبعیض‌های ناروا باشد. هدف عمده تحول‌طلبی با نگاه به نظام مستقر، لغو دموکراتیک همه امتیازهایی است که حاکمان فعلی به خود و بستگان و وابستگانشان داده‌اند. خواست جدایی دین و دولت خواستی در جهت رفع تبعیض است؛ تبعیضی که اساس نظام حاکم است و آن نشاندن فقیه در موضع ولی مطلق و مردم در موضع صغیران و جاهلان و مجنونان است، تبعیض‌های فراوانی را موجب شده و تبعیض‌های سنتی را تحکیم کرده است. از میان این تبعیض‌ها مقدم بر همه تبعیضی است که در حق زنان روا داشته‌اند. تحول‌خواهی دموکراتیک در ایران فقط در صورتی شایسته چنین عنوانی خواهد بود که در جهت لغو آپارتاید جنسی بکوشد.»
فکر می‌کنم مفاهیم و عبارات بالا به اندازه کافی گویا باشند. در عین حال، باید توجه داشت که پذیرش روش‌های مسالمت‌آمیز، به معنی تکیه بر روش‌های انتخاباتی نیست (همچنان که برخی اصلاح‌طلبان محافظه‌کار می‌انگارند). گنجی، در توضیح روش‌های مسالمت‌آمیز خود بر «شجاعت مدنی» و «نافرمانی مدنی» تاکید می‌نهد. او نافرمانی مدنی را به عنوان «سرپیچی مسالمت‌آمیز از نظامات تحمیلی و خشونت‌بار» تعریف می‌کند. گرچه، گنجی آشکارا از عرصه مدنی و نیروهای جامعه مدنی به طور اخص نام نمی‌برد و نیروهای تحول‌خواه در ایران امروز را به طور مشخص تعریف نمی‌کند (که، به باور من، این یک ضعف نوشته اوست) ولی نافرمانی مدنی روشی است مدرن و متعلق به عرصه مدنی؛ پس گنجی نیروی تغییر را اکنون در عرصه جامعه جستجو می‌کند و نه در دولت. نکته مهم در این مورد آن است که این بحث یک طرح مجرد، منطقی و متکی بر تجربه برخی کشورها نظیر هندوستان، آمریکا و اروپای شرقی است. ولی برای تکمیل خود، این بحث محتاج انطباق با ظرفیت‌ها، سنت‌های تاریخی، فرهنگ سیاسی و روان‌شناسی اجتماعی توده‌های مردم در اوضاع و احوال کنونی ایران است.
آیا نمونه‌های کافی در مورد آمادگی ذهنی، فرهنگی، روانی مردم ایران در سال‌های اخیر در دست هست؟ چه نوع تشکیلاتی می‌تواند آغازگر این فرایند چالش مدنی و سازماندهی مردم باشد؟ حزب سیاسی، جبهه‌ای از نیروهای گوناگون و یا یک جنبش غیر متمرکز؟
گنجی در توضیح تضاد عمده جامعه ایرانی، که او آن را «تبعیض بنیادی نظام» می‌خواند بر درهم‌آمیزی دین و دولت در جمهوری اسلامی انگشت می‌گذارد. او رفع این تبعیض بنیادی را «سکولار شدن نظام سیاسی» می‌داند و آن را «هدف اصلی تحول دموکراتیک در جامعه ایران» می‌خواند. طرح این مبحث، از جانب گنجی، موید آن است که برای تفکیک نهاد دین از دولت و حکومت، امروزه، بسیاری از مسلمانان و دین‌باوران نیز رهایی جامعه، دین و نظام سیاسی را در این جدایی می‌بینند و (بر خلاف باور نادرست بخشی از جمهوری‌خواهان) لائیک بودن شرط قبول این امر نمی‌باشد. (مفهوم لائیک و لائیسیته از تجربه تاریخی کشورهای کاتولیک برخاسته و در ایران بار منفی در افکار عمومی دارد زیرا به لامذهبی و ضدیت با دین معروف شده است). البته، اطلاق عبارت «رفع تبعیض بنیادی نظام» به سکولار شدن نظام سیاسی می‌تواند موجد تناقضاتی در منطق بحث اتحادهای سیاسی باشد که پرداختن تفصیلی به این مطلب را به بعد موکول می‌کنم. ولی در یک کلام، می‌توان توجه اکبر گنجی را به این نکته جلب کرد که اگر درهم‌آمیزی دین و دولت شالوده سایر تبعیض‌ها است تکلیف جمهوری‌خواهان با سایر نیروهای سکولار همراه با این خواست (که الزاما جمهوری‌خواه نیستند) چگونه باید باشد. شاید ضروری باشد که گنجی بر تقدم و تاخر سه حلقه بهم پیوسته سکولار شدن نظام، دموکراسی و جمهوری‌خواهی به تفصیل سخن گوید. در بعد مسایل بین‌المللی و نقش قدرت‌های جهانی در تقویت دموکراسی، گنجی موضعی مستقل و سالم دارد. مجموعه بحث‌هایی که او طرح می‌کند وی را از یک سو از بخشی از اصلاح طلبان حکومتی و بخش‌هایی از نهضت آزادی و ملی ـ مذهبی‌ها و چپ‌های «ضد امپریالیست» که همچنان نگاه‌های هیستریک (دوران جنگ سرد) فرهنگی، سیاسی و ایدیولوژیک به غرب دارند و محافلی از آنان تا چند سال قبل همراهی با طالبان و رژیم بعثی عراق در برابر آمریکا را پیشنهاد می‌کردند و امروز نیز همسویی با جمهوری اسلامی را زمزمه می‌کنند، متمایز می‌سازد.
از دیگر سو، گنجی به درستی بر زمینه‌های داخلی تحول دموکراتیک دست می‌گذارد. «ما بایستی بگوییم که با جنگ، با مداخله جویی و آلترناتیوسازی خارجی و از طرف دیگر با هرگونه معامله‌ای با رژیم که به ضرر مردم ایران... تمام شود مخالفیم.» این مرزبندی به ویژه در برابر سیاست چهره‌سازی‌های چلبی‌گونه جناحی از حکومت آمریکا که اخیرا دست به «وارد کردن» شخصیت‌ها و فعالان درجه سوم حرکت دانشجویی زده است از اهمیت بسیار برخوردار است. او، در مساله بحران هسته‌ای به درستی بر اهمیت مذاکره و صلح‌خواهی تاکید می‌گذارد.
این نوشته اکبر گنجی، در کنار سایر فعالیت‌های او، می‌تواند به همراهی و همسویی فزاینده نیروهای جمهوری‌خواه در خارج و داخل کشور یاری رساند. طبعا، شرط اصلی در این امر، درگیر شدن انتقادی در بحث او و کمک به تدقیق و گسترش مفاهیم آن است چرا که گفتمان جمهوری‌خواهی می‌تواند از دل این مباحث با قدرت و اعتماد به نفس والاتری در عرصه سیاسی ـ روشنفکری کشور عرض اندام کند.
گام اول در این راستا، پذیرش الگوی «تحول‌خواهی» برای دموکراتیک سازی جامعه ایران و نظام سیاسی آن است. دوران اصلاح‌طلبی حکومتی و براندازی متکی بر خشونت و حذف دیرگاهی است به سر آمده.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024