يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 08.07.2006, 5:59

آزمونی دشوارتر از «اوین»


باقر پرهام

شنبه ١٧ تير ١٣٨٥

اکبر گنجی نیازی به معرفی ندارد. چهره‌ی آشنایی است که مردم ایران هم "پیش از زندان"‌اش را به خاطر دارند، هم روزهای زندان و اعتصاب غذایش را ؛ و چهره‌ی امروزش را هم می‌بینند، در "سایت"‌های «اینترنتی» و تلویزیون‌های جهانی، که خبر دهنده و بازگو کننده‌ی دیدارهایش از شهرهای اروپا هستند. به زودی، ایرانیان مقیم آمریکا نیز شاهد این صحنه‌ها خواهند بود.
از همین چند سطر، «صورت مسأله»‌ای که در پس ِ پشت ِ عنوان این گفتار خوابیده است پیداست: گنجی پیش از زندان رژیم اسلامی، گنجی زندان اوین، و گنجی گشت و گذار سیاسی در اروپا و آمریکا. من، به گنجی پیش از زندان اوین کاری ندارم. یعنی فرض را بر این می‌گذارم که اکبر گنجی – بر خلاف بسیاری از کارگزاران نظام اسلامی – حسابی به جامعه‌ی ما ندارد که پس بدهد: انشاءالله که دست‌اش به خون و تجاوزی آلوده نیست، و تجربه‌ی پیش از زندان‌اش در نظام اسلامی تا لحظه‌ی انتشار «مانیفست جمهوری خواهی» تجربه‌ای «اگزیستانسیل» بوده در عرصه‌ی سیاست، مانند تجربه‌ی میلیون‌ها ایرانی دیگر با باورهای مذهبی و با اعتقاد به این که «مسیحا نفسی» می‌تواند در قالب شریعت اسلامی ایران را به بهشت برین تبدیل کند. گنجی، در راه این اعتقاد، مانند همه‌ی آن میلیون‌ها پیرو خمینی، چیزی کم نگذاشته است: تا پایان خط اعتقادی خویش پیش رفته، تا سر حد سرنگون کردن نظامی که فکر می‌کرده ضد انسانی و ضد آزادی بود؛ در رفراندوم «رهبر فرموده»‌اش شرکت کرده، به «قانون اساسی ِ رهبر فرموده‌اش» در قالب «اسلامی» «نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر»‌اش رأی داده، و شروع کرده است به کار کردن در دستگاه نظامی و اداری، زیر رهبری همان رهبر و جانشین او؛ به جنبش «اصلاحات» رئیس جمهور مورد قبول همان نظام رهبری ایمان آورده و حرف‌هایش را جدی تلقی کرده و بر آن شده است که به عنوان یک روزنامه نگار مسئول آزادی ِ بیان موعودش را تجربه بکند ؛ ولی خیلی زود سر از زندان اوین درآورده است.

***

از آنچه در زندان اوین بر سر گنجی آمده نیز همه باخبریم‌: عکس‌های گنجی بیحال و بیهوش و توان از اعتصاب غذا هنوز در «سایت»‌هاست. از شجاعت گنجی در تحمل آن شدائد اما لزومی ندارد سخن بگویم. نه از آن جهت که آن حد از شدائد را چندان جدی نمی‌گیرم یا برای تحمل گنجی ارزشی قائل نیستم. نه، آن شدائد به حد کافی سخت و جدی بوده. خود من حتی تاب تحمل شاید یک شبانه روزش را هم نداشته باشم. اما سخن بر سر این است که آن شدائد تنها بر اکبر گنجی نیست که رواداشته شده است. به گفته‌ی احمد باطبی بلایی که در زندان بر سر گنجی آمده، «از روزهای انفرادی در سلول‌های مختلف گرفته تا آزارهای جسمی و روحی و اعتصاب غذا، چند برابر بدتر از آن بر سر زندانیان سیاسی دیگر و چندین برابر بدتر از آن نسبت به زندانیان گمنام‌تر آمده است». گنجی از این بابت‌ها مستثنی نیست. آنچه شجاعت گنجی را مستثنی کرده است، به قول دوستم، جمشید طاهری‌پور، «شجاعت ِ نگاه به خود و گفت‌وگو با خود است». در لحظه‌های سخت تنهایی و رنج و عذاب در سلول‌های انفرادی، هنر گنجی در این بود که به خود آمد و شروع کرد به اندیشیدن در باب اعتقادات گذشته اش، و حاصل این به خود آمدن و اندیشیدن نگارش گفتاری بود با عنوان «مانیفست جمهوری خواهی» که گنجی آن را پیش از پایان یافتن دوره‌ی زندان‌اش منتشر کرد.
گنجی، در این "مانیفست" جمهوریت نظام ولایت فقیه و امکان اصلاح این نظام در تحولی تدریجی به سمت جمهوریت، هر دو را رد کرد. نظام ولایت فقیه جمهوری به معنای مدرن کلمه نیست. زیرا حاکمیت و قانون گذاری درآن « حق» فقهاست که بر جمهور مردم « ولایت» دارند. نظام ولایت فقیه فاقد « پارلمان به معنای مدرن کلمه» است. در مواد قانون اساسی این نظام راه هر گونه تحولی بسته است و نظام قادر نیست بدون نفی مبانی خود تغییر و تحولی ساختاری در خود ایجاد کند.
گنجی، بر همین اساس، از مردم خواست به نافرمانی مدنی روی آورند و مبارزه‌ای سراسری با نظام را در پیش گیرند که سرانجام آن می‌بایست به درماندگی کامل نظام در برابر مردم و ضرورت تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری یک همه پرسی (رفراندوم) برای تعیین نوع نظام آینده ختم شود. به گفته‌ی خود گنجی:
«باید رفراندوم درباره‌ی نوع نظام را پذیرفت و به آن خوشامد گفت. شاید مردم در رفراندوم به جمهوری تمام عیار رأی ندهند و به جای آن جمهوری اسلامی، یا نوع دیگری از نظام حکومتی را انتخاب کنند. درآن صورت، رأی اکثریت، ضمن رعایت حقوق اقلیت، برای نسل حاضر معتبر است....» [تأکید‌ها از من].
در قسمت اخیر عبارت بر تعبیر «نسل حاضر» تأکید شده است. دلیل‌اش این است که گنجی با استناد به سخن رهبر و مولای سابق اش، خمینی، که می‌گفت «میزان رأی مردم است» و «موجودیت بالفعل» مردم را معتبر می‌دانست و معتقد بود که نسل‌های گذشته حق ندارند برای آیندگان تعیین تکلیف کنند – هرچند که خودش به این سخن درست پای بند نماند – عقیده دارد که رأی مردم ایران در سال ١٣٥٨، حتی اگر در درستی شرایط رفراندوم آن تردید نکنیم، دیگر برای امروز معتبر نیست. زیرا جمعیت کنونی کشور نسل جوان و بالنده‌ای است که در آن رفراندوم شرکت نداشت و بنابراین اکنون حق دارد در سرنوشت خود تجدید نظر کند و نوع نظام مطلوب خود را برگزیند. گنجی، بدین‌سان، ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی هر دو را نفی کرد و کنار گذاشت و از مردم خواست برای تعیین نظام حکومتی جدید به مقابله با نظام موجود از راه نافرمانی مدنی برخیزند.
آیا اهمیت کار گنجی درهمین نکته خلاصه می‌شود؟ در نفی جمهوری اسلامی و لزوم برقراری یک حکومت دمکراتیک مبتنی برآراء واقعی مردم؟ نه، زیرا پیش از او خیلی‌ها با قانون جمهوری اسلامی مخالفت کرده و برای نشان دادن مخالفت خود در رفراندوم قانون اساسی این رژیم شرکت نکرده بودند. خیلی‌ها از دمکراسی و لزوم قانون اساسی نظامی مبتنی بر آراء مردم دفاع کرده بودند. آیا اهمیت کار گنجی در این بود که یکی از بنیان‌گذاران و عناصر فعال نظام اسلامی اکنون بر ضد این نظام قد علم کرده بود و از مردم می‌خواست برای ایجاد نظامی که در آن دین و دولت از هم جدا باشند مبارزه کنند؟ در پاسخ باید گفت نه کاملا. زاییده شدن "برابر نهاد" نظام اسلامی در دل "نهاد" این نظام اگرچه حادثه‌ای فرخنده بود که در صورت گسترش خود و جایگیر شدن در ذهنیت مردمان به عنوان پدیده‌ای مسلط می‌توانست تأثیری نمایان در پیشبرد روند دمکراسی و استقرار آن در جامعه‌ی ما داشته باشد. اما اهمیت ویژه‌ی اقدام گنجی، به نظر من، حتی در این جا هم نبود. اقدام گنجی از آن نظر دارای بردی تاریخی بود که وی "مانیفست" خود را، چنانکه گفتم، در دوره‌ای منتشر کرد که هنوز مدت زندان او به پایان نرسیده بود؛ هنوز حیات و ممات این زندانی در دست زندانبانان‌اش بود. اگر قیاس مع‌الفارق نباشد، اقدام گنجی در این زمینه یادآور اقدام حکیم یونانی، سقراط، بود که در آخرین لحظه‌های حیات‌اش به پیشنهاد زندانبانان و دیگر یاران‌اش که از او خواستند از زندان بگریزد وقعی ننهاد و گفت من برای دفاع از قانون و حکومت قانون به زندان افتاده‌ام و اکنون برای نجات زندگانی خود حاضر نیستم قانون را نادیده بگیرم. گنجی، کاری کرد که از وجود خود او و زندگانی فردی‌اش فراتر بود. خود او احساس می‌کرد که در مقام نفی ولایت فقیه و اثبات ضرورت دمکراسی و قانون‌گذاری بر مبنای آراء شهروندان از چیزی دفاع می‌کند که جزئی نیست، به کل جامعه، به اصول برمی‌گردد. گنجی نویسنده‌ی «مانیفست» دیگر کنشگر هوادار نظام دلخواه خودش که دلخواه دیگران نباشد نبود؛ در مقام ناظر بی‌طرف، خواستار استقرار نظامی بود که نظام همگان باشد. در سلول انفرادی اوین – این زندانی که نهاد ولایت بود – چیزی متولد شده بود که از مرزهای ولایت فراتر می‌رفت و قلمرو ملت را نشانه می‌گرفت. گنجی به این حقیقت آگاه شده بود و با منتشر کردن ِ «مانیفست» در دوران زندان‌اش این رسالت را به عهده گرفت که حاصل بار امانتی تاریخی باشد؛ او برخود فرض نهاد که سخنگوی یک ملت باشد نه بخشی یا بخش‌هایی از یک ملت.

***

دوران زندان گنجی به سر رسید. او نخست از زندان اوین رها شد و اکنون – که در خارج است – از زندان وسیعتر ایران. آیا با این رهایی ظاهری از زندان اوین و زندان وسیعتر ایران، آزادی گنجی به جایی رسیده است که او هر کاری که می‌پسندد انجام دهد؟ به هیچ وجه. برعکس، دوران زندان گنجی در واقع تمدید شده است، گیرم این بار به دست خود او و با تعهدی که او دانسته بر دوش خود نهاده است: گنجی اکنون زندانی حقیقتی است که در سلول انفرادی اوین بدان رسید و با انتشار «مانیفست» برخود فرض کرد که تا زنده است، تا حقیقت مورد نظر او چهره‌ی واقعیت به خود نگرفته است، در بند آن حقیقت باقی بماند. یعنی چه؟ یعنی این که گنجی دیگر از آن خود نیست، از آن رسالت تاریخی حقیقتی است که با او و در ذهن او در سلول اوین تولد یافت‌: حقیقت یک ملت، که در تقسیماتی چون "سلطنت‌طلب"، "جمهوریخواه"، "چپ"، "راست"، "مذهبی"، "غیرمذهبی" و مانند این‌ها نمی‌گنجد. فراتر از این‌هاست. هر سخن گنجی، هر حرکت او، در پرتو این حقیقت سنجیده خواهد شد، و در پرتو این سنجش است که مردم – و تاریخ مردم – داوری خواهند کرد که آیا گنجی به حقیقت خودش وفادار مانده است یا نه.
روی سخن فقط با اکبر گنجی نیست. اکبر گنجی‌ها زیادند. روی سخن با همه‌ی آنهاست. امروز اکبر گنجی، محسن سازگارا، قاسم شعله‌سعدی، علی افشاری، و..... ؛ فردا شاید کسانی دیگر که از زندان جمهوری اسلامی خارج می‌شوند و به دنیای آزادی می‌آیند و پشت "تریبون"هایی قرار می‌گیرند که تاریخ در اختیار آنها خواهد گذاشت. این آزمونی دشوار است، دشوارتر از زندان اوین. باید ثابت کنند که همچنان در مقام ناظر بی‌طرفی قرار دارند که وادارشان می‌کرد خواستار جمهوریت نظام باشند در محتوای آن، نه در شکل آن. ما کسانی را داشته‌ایم که نشان داده‌اند در خور قدر و مقام تریبونی که به آنان عطا شده بود نبودند: شاعری داشته‌ایم که از تریبون جهانی فقط این استفاده را کرد که به فردوسی بتازد ؛ برنده‌ی جایزه نوبلی داشته‌ایم که فقط چند ساعت، یا چند روز، در این مقام باقی ماند و به سرعت به مقام فعال سیاسی هواداری که از جوهر حقوق بشر فرسنگ‌ها فاصله دارد و به مبلغ ارزان قیمت یک دیدگاه حزبی – یک حزب معین – نزدیکتر است تا به ناظر بی‌طرف نگران حقوق بشر، سقوط کرد. خودش سقوط کرد. گنجی عزیز، و گنجی‌های عزیز، حتما می‌دانند که فقط «از منزل کفر تا به دین» نیست که یک نفس است ؛ افتادن از مصدر «دین» و سقوط در چاه «کفر» و «ضلالتِ» یک سویه‌نگری نیز یک نفس بیشتر نیست. من مطمئن‌ام که این عزیزان قدر این یک نفس را خواهند دانست و با ماندن در کنار ملت خود – نه گروه یا دسته‌ی خود – آن را تا سر حد جاودانگی خواهند برد.


ساکرامنتو/ ششم ژوئیه‌ی ٢٠٠٦



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024