iran-emrooz.net | Thu, 28.04.2005, 14:57
ورای عقل و خرد؟
رونا. ام. فيلدز *
برگردان: احمد سمايی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
پنجشنبه ٨ ارديبهشت ١٣٨٤
اين امر که يک گروه حاشيهای به قرائتی خودستايانه و اسطورهای از تاريخ گذشته خود استناد کند، آن چنان که بنيادگرايان اسلامی با رجوع به "عصر طلايی" اسلام در قرون اوليه آن میکنند تناقضی با روح و گرايش عمومی تاريخ ندارد. طرفه آن که شمار چشمگيری از مهاجرانی که به دلايل اقتصادی و سياسی از تنگنای کشورهای اسلامی به ممالک اروپايی پناه آوردهاند نيز، هويت و تاريخ واقعی خود را با استناد به همين دوران تعريف میکنند و نه مثلا با رجوع به دوره طلايی و شکوفای مشابهای همچون عصر تسلط اسلام بر اسپانيا. در همين دوران حضور و رواج اسلام در اروپا و شکوفايی معنوی و فکری ناشی از آن بود که ميراث آنتيک وفلسفه و علم يونان جان و رونقی تازه گرفتند. جوانان مسلمان تندرو مقيم اروپا اما به جای الهام و تاثيرپذيری از اين دوره از حيات اسلامی، به آموزهها و نگرشهای شاخهای متعصب و ضد ترقی و پيشرفت از اين مذهب ، يعنی به سنت سلفیها اقتدا میکنند.
شاخه سلفی اسلام اما خود به چندين شاخه و شعبه تقسيم میشود که جريان خشونت گرای جهادگرايان سلفی از جمله آنهاست. در درون خود اين جريان گروه "تکفيریها" را میتوان بازشناخت که اعضای آن، آنجا که مصالح "جهاد" ايجاب کند مجازند از داشتن شاخصها و نمادهای اسلامی و حتی از به جاآوردن مراسم و مناسک مذهبی نيز صرفنظر کنند. به اين ترتيب بود که عاملان واقعه ١١ سپتامبر منعی نداشتند که در راستای تحقق اهدافشان به بارهای مشروب فروشی بروند، اکل و اطعمه حرام صرف کنند، و شکل و ظاهر و نيز رفتارخود را با نرمها و هنجارهای رايج در اروپا تطبيق دهند. در اين درک و قرائت از اسلام زنان نيز میتوانند در "جهاد " سهيم شده و به "مقام شهادت نائل آيند".
دگرشدن به سبک تروريستها
در سالهای اخيراين واقعيت که جوانانی مسلمان با سطح معينی از تحصيلات عالی در کشورهای اروپايی و با ضريب بالايی از ادغام در اين جوامع به سوء قصدکنندگان انتحاری بدل شدهاند موجی از شگفتی و حيرت را در غرب برانگيخته است. تا پيش از اين، تصور عمومی اين بود که تنها جوانان و مردانی چنين اقدامی را به عنوان آخرين گزينه انتخاب میکنند که نه از آموزش بهره چندانی بردهاند ، نه چشم اندازی برای آينده خود میبينند و نه ورود به جوامع به لحاظ فناوری پيشرفته برايشان آسان است. البته در دهه هشتاد ، به راستی هم، جوانان شيعهای از درون همين گروهها بودند که به عمليات انتحاری در لبنان دست میزدند. اولين سوءقصدکنندگان فلسطينی در نوار غزه و در پی قرارداد اسلو نيز جوانانی از همين دسته و گروه بودند. اما با شروع انتفاضه دوم و با برآمد سازمان القاعده و سازمانهای خلف آن، منشا و شاخصههای اجتماعی انتحاريون به گونهای فاحش متفاوت شد.
در نيمه دوم سده بيستم وسوسهای که رفاه کشورهای غربی ايجاد میکرد، به علاوه تعهدات معينی که اين کشورها به خاطر سابقه استعماری خود نسبت به کشورهای مستعمره احساس میکردند باعث شد که موجی از مهاجرت ، از جمله از کشورهای اسلامی به سوی غرب جريان پيدا کند. .اما مهاجران به جای آزادی و موقعيتهای خوب اجتماعی ، عمدتا جز کارهايی پست و کم دستمزد و جز تبديل شدن به شهروندان درجه دو چيز ديگری عايدشان نشد. برای مهاجران آفريقای شمالی در فرانسه اين نيز بسيار دردآور بود که رنج وشکنج آنها در جريان جنگ آزاديبخش الجزاير تا مدتها در جامعه ميزبان نفی میشد و برای بخشی بزرگی از فرانسويان محلی از اعراب و تامل نداشت. علاوه بر اين ، در نزد بسياری از مهاجران موقعيت فلسطينیها دليل و حجتی برای سرکوب و تحقير عمومی اعراب توسط قدرتهای غربی تلقی میشد.
شماری از تحقيقات و پژوهشها در مورد جامعه مهاجران نشان میدهند که اينان در جامعه ميزبان راحت تر از همه در محيطهايی ادغام میشوند که همگنان ، هم قومان و يا هم ميهنانشان به صورت جمعی مقيم شده باشند. فرزندان مهاجران در اروپا و آمريکا عموما در قياس با والدينشان آستانه مقاومت نازل تری در برابر گرايش به خلافکاری و قانون شکنی دارند و زودتر تسليم چنين گرايشاتی میشوند. تحقيقات شخصی خود من حاکی از آن است که شناخت و آگاهی اين گروه نسبت به برکنارماندن فاحش جماعت خويش از شرکت در روندهای معطوف به تصميم گيریهای سياسی و اجتماعی کشور ميزبان، زمينه مساعدی برای رفتار توام با خشونت آن فراهم میکند. آن کس که امکان خود را برای تحقق بخشيدن به منافع خويش يا بيان ديدگاههای خود در عرصههای پارلمانی، قضايی ، اداری و ...محدود میبيند طبعا رفتارها و نرمهايی معطوف به کنشگری و مانور در عرصه سياسی شکل و سامان نخواهد داد. اين فقدان و کمبود نيز به نوبه خود تعامل و دريافتهای اخلاقی فرد را تا سطح نفرت و کينه جويی فرو میکاهد.
ورود به محافلها و تشکلهای تروريستی نه تنها تلاشی برای عملی ساختن اين حس انتقامجويی ، بلکه به ويژه برای نسل دوم مهاجران میتواند به معنای نوعی هويت يابی هم باشد. حس و دريافت برکنارماندگی از محيط و فعل و انفعالات پيرامونی، زمانی جنبه اثباتی میيابد که به تعريف فرد از خود، به عنوان "ديگري" که از مردم متعارف و بومی آن محيط متفاوت است منجر شود. اين دگربودگی نيزبه نوبه خود از طريق شرکت و عضويت در سازمانهای تروريستی اسلامی که معمولا رفتارها و هنجارهای اخلاقی سفت و سختی هم دارند برکشيده میشود و ارج و قرب میيابد. به رغم و يا شايد درست باشد که بگوييم به خاطر اين موازين و هنجارهای اخلاقی ويژه، به اعضای گروههای مزبور به هنگام تهاجم خشونت بار به "دشمن" فرضی هيچ احساسی از گناه و جرم و خطا دست نمیدهد.
کابوس اوليه،کابوس ثانويه
اين حائز اهميت است که اکثريت قاطعی از مسلمانان اروپا وقعی به فراخوان گروههای اسلامی خشونت گرا نمیگذارد،و به همان اندازه مهم است که سوءقصدکنندگان،صرفنظر از سطح آموزش و خاستگاه اجتماعی اشان ، عموما کنش ورفتاری نشات گرفته از يک حس انتقامجويی دارند که يک کابوس يا شک روحی اوليه يا ثانويه آن را برانگيخته و احيا کرده است. يک نمونه بارز و غم انگيز برای کابوس اوليه،"بيوههای سياه پوش" چچنی هستند که پس از ناپديد و يا کشته شدن همسر يا برادرانشان به دست ماموران امنيتی روسيه ، در مسکو دست به عمليات انتحاری میزنند. نمونه ديگر، دختران فلسطينی سهيم در عمليات انتحاری هستند که در واکنش به قتل و از دست دادن عضو نزديکی از خانواده به چنين شيوهای رضايت میدهند و در راه انتقام گيری از "دشمن" از فناکردن خود نيز ابايی ندارند. اين نمونهها به خوبی نشان میدهند که زنان عموما از کابوس اوليه متاثر شده و آستانه مقاومتشان برای شرکت در عمليات انتحاری تنزل میيابد.
در بررسی انگيزههای انتحاريون ١١ سپتامبر سابقه و خواستگاه اجتماعی مشترک آنها قابل درنگ و تامل است. شمار بزرگی از اينان شهروند عربستان سعودی بوده اند، از قشر ميانی جامعه برخاسته و آموزش و تحصيلات خوبی هم داشتهاند. بخشی از اين عده که در افغانستان به عنوان "مجاهد" پيکار کرده بودند را میتوان متاثر از کابوسهای اوليه به حساب آورد. اما روشن است که القاعده در جذب نامزدان عمليات انتحاری بيش از هر چيز بر تاثيرکابوسهای ثانويه متکی است، به اين ترتيب که مثلا اين نامزدان، پيوسته در برابر فيلمها و تصاويری از حملات نيروهای اسراييلی به فلسطينيان قرار داده میشوند.در اين ميان طبيعی است که تصاوير شکنجههای زندان ابوقريب نيز، از سوی القاعده و سازمانهای مشابه همچون مائدهای آسمانی تلقی شده و در برنامههای جذب و آماده سازی نيروهای جديد نقشی قابل اعتنا بازی کنند.
آگاهی و قوه دريافت آدمی برای تشخيص پيوند ميان مقولاتی همچون اخلاق و حق و عدالت معمولا در سنين ١٣ تا ١٩ سالگی شکل میگيرد. در جامعهای متوازن، صلح مدار و مبتنی بر عدل و انصاف معمولا در جوانانی با اين سن و سال درک و دريافتی عمومی از عدالت پيدا میشود که حق و ناحق را مقولاتی مطلق، و ناوابسته به روابط ومناسبات شخصی و خويشاوندی فرد تلقی میکند. اما در فاز سنی پيش از اين دوران که درک و برداشت نوجوانان از عدالت، معمولا بر انتقام و مجازات مبتنی است نه نتها فضا و شرايط مناسبی برای تحريک حس انتقام جويی از کابوسها و ضربههای روحی فراهم است، بلکه درک و برداشت يادشده تا ميزان معينی از پيوندها و وابستگیهای قومی و گروهی نيز تاثير میپذيرد. برای چنين درک و دريافتی از عدالت بيش از همه جوانان رشديافته در فرهنگهای پدرسالارانه و جماعتهای به حاشيه رانده شده زمينه و آمادگی دارند. دعواهای باندی و گروهی و درگيریهای خشونت بار ميان اقليتها شواهد خوبی برای اين گزارهاند.
در تبيين دلايل بروز کابوس ثانويه در يک فرد معمولا به تاثير همذات پنداری و حس شديد همدردی او با يک قربانی که تعلق قومی يا اعتقادی با وی داشته است بهای لازم داده نمیشود. در تحقيقاتی در اين زمينه که شخصا انجام داده ام دريافته ام که نوجوانان فلسطينی که خود کشتار اردوگاههای صبرا و شتيلا را تجربه نکردهاند آنچنان با قربانيان اين واقعه هممانی و يکسان پنداری میکنند که صحنههای آن يا موارد مشابه را همچون تجربه مستقيم خود تلقی میکنند. آنها شديدا از کابوسهايی ذهنی متاثر هستند که در جريان آن گويی که پدران خودشان کشته شده و خود نيز از سوی سربازان مسلح مورد تهديد و ارعاب قرارگرفتهاند. اين کابوسها به تدريج نشانهها و شاخصهايی از يک تنش و ضربه روحی را ايجاد کرده است که ابتدائا تنها در ميان کودکان و نوجوانان ساکن صبرا و شتيلا قابل تشخيص بود. زمانی که نوجوان يا جوانی درگير تجربه کابوس ثانويهای از اين دست میشود اين خطر وجود دارد که حس معطوف به حق و عدالت در درون او به سطح عدالتجويی مبتنی بر انتقام تنزل کرده و همان جا منجمد شود، حالتی که معمولا به بروز "خشم محقانه و مقدسي" منجر میشود که اعضای گروههای تروريستی را از درنگی ولو مختصر در انگيزه و جنبه اخلاقی اقدامشان بازمی دارد.
اين چرخه ترس، نفرت و خشونت را میتوان در اشکال کمتر واضح تری در ميان جوانان مسلمان مهاجر افراطی در اروپا نيز تشخيص داد. ترس و نگرانی زمانی به وجود میياد که که گروهی خود را برکنار و رانده شده حس کند و امکانات تحرک و شکوفايی خود در عرصههای اجتماعی وسياسی را ( هر چند که قسما به تقصير خود) محدودشده ببيند. در چنين حالتی بروز سريع نفرت و خشونت امر نامحتملی نيست. يک نمونه تازه و قابل ذکر در اين رابطه شايد قتل تئو وانگوگ در هلند و انتقام جويیهای بعد از آن باشد. مواردی مانند ترور ١١ سپتامبر که جوانانی باسواد، آموزش ديده و برخاسته از اقشاری مرفه با مسائل و دلمشغولیهای گروههای آسيب ديده همذات پنداری میکنند امری بديع و تازه در تاريخ نيست ،بلکه تاکيد و تاييد اين رهيافت و آموزه حاصل از بررسی جنبشهای انقلابی سدههای مختلف تاريخ است که نه غنا و ثروت ، نه سواد و آموزش نسبتا بالا، و نه آنچه که ما تحت عنوان درايت و متعارف بودن فرد میفهميم در تحليل نهايی زمانی که مسئله بر سر تصميمی مبتنی بر انگيزههای " اخلاقي" باشد نقش چندانی بازی نمیکنند.
------------------------------
خانم رونا ام. فيلدز (Rona M. Fields) روانشناس و محقق ارشد دانشگاه جرج واشنگتن آمريکاست. او سالها بر روی سازمانها مسلح و تروريستی در جهان عرب، ايرلند شمالی و آمريکای لاتين مطالعه کرده است. آخرين کتابی که وی سال گذشته در اين رابطه منتشر کرد "شهادت؛ روانشناسی، ايمان شناسی و رويکرد انتحاري" نام دارد. مقاله فوق از نشريه "نويه زوريخرسايتونگ" ، ٤ مارس برگرفته شده است.