iran-emrooz.net | Tue, 13.06.2006, 6:00
پشت پرده پیشنهاد امریکا و تلهای بنام غنیسازی
هوشنگ امیراحمدی
|
سهشنبه ٢٣ خرداد ١٣٨٥
هدف این یادداشت در میان گذاشتن نقطهنظراتم با رهبران جمهوری اسلامی و ملت ایران است که شاید از این طریق بتوانم کمکی باشم در جهت پاسخ مناسبتری به پیشنهادات عرضه شده برای پایان دادن به مناقشهی هستهای ایران در این لحظات حساس تاریخی برای کشور عزیزمان. این نظرات با توجه به برداشتهای شخصی از بحران کنونی، شناخت از سیاست ایرانی دولت جورج بوش، و براساس دو دههی تجربیاتم درباره مسایل ایران و امریکا جمع بندی شدهاند. در طی سالهای فعالیتم، همواره سعی کردهام که تجزیه و تحلیل و پیشبینیهای حتیالامکان مقرون به واقعییت از روابط بین دو کشور ارایه بدهم، و در چندین مورد نیز فرصتهای مهمی را در جهت حل مشکلات ایران و امریکا بوجود آوردم که متاسفانه از آنها استفاده مناسب نشد. یقیناً این بار نیز نیروهایی درون کشور با نظرات مطرح شده در این یادداشت موافق نخواهند بود. سوای اینکه درستی نظراتم تایید بشوند یا نه، میخواهم به دولت و ملت ایران اطمینان بدهم که آنها را از سر صداقت و بر اساس ایران دوستی خدشه ناپذیر ارایه کردهام. علاقمند هستم اینگونه فکر کنم که عليرغم جو ملیگرایی هستهای، دولت جمهوری اسلامی پاسخی مناسب با منافع ملی ایران به پیشنهاد عرضه شده از سوی امریکا و متحدانش خواهد داد. امیدوارم که اینطور باشد.
مشکل بحران هستهای ایران در واقع بخشی از مشکل روابط ایران و امریکا است که این خود مستقیماً متاثر از فعالیتهای ضدایرانی دشمنان ایران بویژه لابیهای طرفدار اسرائیل در امریکا و دولت اسرائیل است. به عبارت دیگر، بحران هستهای ایران که این روزها ادعا میشود یک بحران جهانی است، چیزی جز بخشی از همان تبلیغات ضد ایرانی که هدفش تخریب قدرت ایران است، نیست. این بحران قبل از اینکه به اروپا، روسیه، چین و یا دیگر کشور ها مربوط شود، مشکل ایران با امریکا و مشکل ایران با اسرائیل است. اما متاسفانه مسائل فی مابین ایران و امریکا در واقع مسائل جهان امروز نیز هستند. مثلاً مشکل منع گسترش سلاحهای هستهای، تروریسم، دعوای اعراب و اسرائیل و نبود دموکراسی مورد نظر غرب تماماً از مسائل جهان امروزند که حتماً ورای روابط ایران و امریکا قرار میگیرد. از این منظر است که حل و یا عدم حل مشکلات ایران و امریکا مستقیماً روی دنیای ورای دو کشور تاثیر میگذارد و ما نمونه روشن آن را در بحران هستهای میبینیم. بواقع، اگر رابطه ایران و امریکا عادی بود، ایران حتی چون پاکستان میتوانست بمب هم داشته باشد. دنیای سیاست واقعی، دنیای منافع است نه دنیای حقوق.
علیرغم اهمیت حیاتی حل بحران ایران و امریکا، متاسفانه هم فرهنگ سیاسی داخل کشور و هم نیروهای ورای ایران و امریکا عموماً در جهت افزایش بحران بین دو کشور عمل کردهاند. در داخل کشور نیروهای ما یا دشمنی با امریکا میکنند، یا در جهت سرسپردگی با آن قدم برمیدارند، و یا اینکه برخوردی ابزاری با امریکا دارند. حال آنکه منافع ملی کشور حکم میکند که ارتباط با امریکا در چارچوب دیگری تنظیم گردد. مشکل پیدا کردن این چارچوب بیتوجهی به تعریف دقیقتری از منافع ملی کشور است که این خود ناشی از نقض نحوه ملت و دولت سازی در ایران است. در همین حال دشمنان رابطهی ایران و امریکا در منطقه و ورای آن فراوان بوده و هستند. در حالیکه دشمنی اسرائیل با این رابطه بر همگان آشکار است، متاسفانه کارشکنیهای مداوم اعراب، ترکها، پاکستانیها و دیگر کشورها با دقت مورد توجه قرار نگرفته است. متاسفانه این کشورها حل مشکل ایران و امریکا را در جهت منافع خود نمیبینند. از دید آنها وزن ایران در منطقه در قرار گرفتن در کنار امریکا بسیار سنگین شده و توازن موجود منطقهای را به نفع ایران عوض میکند.
خطر موجود بر علیه ایران البته فراتر از برخورد نادرست با امریکا و کارشکنیهای دشمنان رابطه ایران و امریکا است. در وضعیت حاضر ایران به خاطر استفاده از حق قانونی و بینالمللی خود برای توسعه تکنولوژی صلح آمیز هستهای در شورای امنیت سازمان ملل به عنوان یک کشور مجرم محاکمه میشود. این در حالی است که دولت جمهوری اسلامی، قطع نظر از بعضی اشتباهات، مستحق چنین رفتاری نیست. در آخرین جلسهی شورای امنیت با وجود اینکه کشورهای اروپایی، چین و روسیه آماده بودند که به بخشی از فصل هفتم منشور سازمان ملل علیه ایران رای بدهند، امریکائیها مصرانه به دنبال اعمال کلیت بخش هفتم علیه ایران بودند که تحریمهای همهجانبه بینالمللی و کاربرد زور نظامی بخش عمدهی آن است. واقعیت این است که بخش جنگطلب امریکا از مدتها پیش رسماً سیاست تغییر رژیم در ایران را پیش گرفته است و این امر را میخواهد از طریق منزوی کردن جهانی ایران، بکارگیری زور نظامی، و بیثبات کردن ایران به انجام برساند، و بهانه آنها برای اجراء این هدف هم غنیسازی اورانیوم در ایران است. بواقع، با عمده کردن مصنوعی غنیسازی، دشمنان ایران برای آن یک تله کار گذاشتهاند که من آن را تله غنیسازی مینامم.
دشمنان جنگ طلب ایران در امریکا، از آن جمله لابیهای طرفدار اسرائیل، معاون رییس جمهوری، وزیر دفاع، و تعداد بیشماری در کنگره امریکا، مصرانه به دنبال عملی کردن این سیاست تخریب و براندازی هستند. آنها حتی از اینکه امریکا خود نیز ممکن است در این تله افتاده و زخمی بشود ابایی ندارند. پروژه بخشی از آنها اسراییلیزه کردن امریکا در منطقه است. خوشبختانه در مقابل امریکای جنگطلب، امریکای صلح طلبی نیز وارد میدان شده است. این نیرو به اتفاق نیروهای صلحطلب در بقیه نقاط دنیا مخصوصاً اروپا، روسیه و چین، فشارهای سنگینی روی دولت بوش گذاشته و خواهان مذاکرهی مستقیم امریکا با ایران است. آنها این طور استدلال میکنند که دولت بوش که ادعا میکند کاربرد زور نظامی گزینهی نهایی برای حل مشکل غنیسازی اورانیوم ایران است تا کنون مستقیماً مذاکرهای با ایران نداشته و بنابراین حتی اولین گزینهی راه حل دیپلماتیک را نادیده گرفته است. آنها اعتقاد دارند که قبل از هر نوع توسل جستن به زور نظامی باید تمام گزینههای سیاسی و دیپلماتیک به کار گرفته شود. آنچه باید حتماً مورد توجه دولت مردان ایران باشد این واقعیت است که حتی این نیروهای صلحطلب نیز خواهان آن هستند که جمهوری اسلامی غنیسازی را متوقف کنند. در پاسخ به این فشارها و با توجه به موضع ضد غنیسازی منتقدین است که دولت بوش پذیرفت به اروپا برای ارایه پیشنهاد به ایران بپیوندد.
به عبارت دیگر، نیروهای جنگطلب و صلحطلب در امریکا و ورای آن در یک مورد با هم اتفاق نظر دارند و آن این است که جمهوری اسلامی غنیسازی را متوقف کند. با این وجود هدف این دو نیرو در اصرار به این خواست کاملاً متفاوت است. در حالیکه صلحطلبان میخواهند از توقف غنیسازی در ایران در جهت حل مناقشات ایران و امریکا استفاده کنند، جنگطلبان به خواست غنیسازی نگاهی تاکتیکی دارند. بدین معنا که آنها صادقانه خواهان این نیستند که ایران غنیسازی را متوقف کند، بلکه امیدوارند که ایران از این امر امتناع ورزد. فکر آنها اینست که، با توجه به رفتارهای گذشته جمهوری اسلامی، ایران حتماً از قبول توقف غنیسازی امتناع خواهد کرد. در اینصورت نیروهای جنگطلب ضمن اینکه افکار عمومی را علیه ایران بر میانگیزد و اروپا، روسیه و چین را هم متقاعد میکنند که مشکل هستهای ایران راه حل سیاسی ندارد، از امتناع ایران برای شروع حرکت نظامی علیه آن استفاده خواهند برد. به واقع بزرگترین کابوس این جنگطلبان این است که ایران بپذیرد غنیسازی را برای مدتی متوقف کند. آنها به دنبال چیزی کمتر از جنگ با ایران و ویرانی آن نیستند و هدف نهایی آنها کاهش قدرت ایران و سرنگونی رژیم اسلامی است. غنیسازی برای آنها بهانهای است در جهت اجرای این اهداف.
با توجه به این واقعیت است که ایران باید سیاستی را در پیش بگیرد که هدف اصلی آن در کوتاه مدت رفع خطر برخورد نظامی با امریکا باشد و در دراز مدت عادی کردن رابطه در چهار چوب منافع ملی ایران. درستی چنین سیاستی مخصوصاً از آن جهت مورد تایید است که وضعیت رابطه ایران و امریکا دیگر نمیتواند در شکل نه جنگ و نه صلح بیست و هفت سال گذشته باقی بماند. در آیندهی نزدیک ایران و امریکا مجبورند یا جنگ بکنند و یا صلح. در همین حال وضعیت داخلی کشور نیز اینطور نشان میدهد که منافع ملی ایران بیشتر در جهت عادیسازی و در عین حال سالمسازی رابطه با امریکا است تا در جهت ادامهی خصومت. بخش عظیمی از نیروهایی که به آقای رئیس جمهور احمدینژاد رای دادند برای افزایش توان مالی و بهتر شدن زندگیشان بود. قراین نشان میدهد که موضوع غنیسازی در چنین تصمیمی تاثیر چندانی نداشت. متاسفانه همانطور که تجربهی چند سال گذشته نشان داده است، ایران نمیتواند روی پشتیبانی روسیه، چین و یا اروپا در مقابله با امریکا حساب کند. در همین حال اکثر دولتهای منطقه در کنار ایران نخواهند بود و نیروهای غیردولتی اسلامی طرفدار ایران نیز کمکی نمیتوانند باشند. برای مقابله با بحران، ایران فقط میتواند روی مردم خود حساب بکند. ولی این مردم قبل از اینکه در ارتباط با غنیسازی ملیگرا باشند در رابطه با زندگی روزمرهشان ملیگرا هستند.
ایران باید برای توفیق پیشنهاد داده شده به آن از طرف امریکا، اروپا، روسیه و چین جدیت لازم را بخرج دهد. ضمن اینکه ایران باید مذاکرات آینده را با قدرت انجام دهد، و سرچشمهی این قدرت مردم ایران خواهد بود، در عین حال باید این مذاکرات را با واقعبینی پیش برده و خواستهای خود را با توجه به همهی جوانب بحران هستهای، مشکلات داخلی، و دشمنیهای خارجی، و بر اساس یک ارزیابی کارشناسانه دقیق تنظیم نماید. جواب مناسب ایران به طرح پیشنهادی برای حل بحران هستهای، باید با توجه به انگیزهها و اهداف امریکا برای پشتیبانی از این طرح تنظیم گردد. واقعیت این است که در حالی که امریکا پیشنهاد مذاکرهی مستقیم به ایران داده و پذیرفته است که بخشی از تحریمهای خود علیه جمهوری اسلامی را لغو کند، در همین حال دولت بوش حاضر نشده است که گزینهی کاربرد زور نظامی را نفی کند و یا دست از سیاست تغییر رژیم بردارد. سازش و یا مقاومت در مقابل دشمن زورگو و قویتر بدون توجه به واقعیتها و از آن جمله توانائیها و محدودیتهای ایران به ضرر منافع ملی کشور خواهد بود. طرز برخورد با پیشنهادهای دولت ویلیام کلینتون برای حل بحران ایران و امریکا، نحوه حل مشکل گروگانهای امریکایی در تهران، و نوعی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پایان یافت از نمونههایی هستند که نباید بار دیگر تکرار گردد. این بار فرصتسوزی میتواند صدمات سهمگین تری را به کشور وارد کند.
مسولین جمهوری اسلامی باید در تنظیم جواب به پیشنهاد بینالمللی، به موارد زیر توجه داشته باشند:
١- غنیسازی بهانهی جنگطلبان است و نمیتواند یک عامل در دست ایران برای اخذ امتیاز از دشمنانش باشد. آنها بصراحت گفتهاند که با قدرت قراردادی ایران هم مشکل دارند.
٢- در نبود غنیسازی، دشمنان ایران دیگر هیچ بهانهای را که بتواند دنیا را دور آنها اینگونه جمع بکند پیدا نخواهند کرد.
٣- عمر دولت بوش، که جنگطلبترین دولت تمام تاریخ امریکا است، در حال اتمام است در صورت از دست دادن این بهانه فرصت کافی برای سرهم کردن بهانه دیگری نخواهند داشت.
٤- قبول توقف غنیسازی، نیروهای اطراف امریکا را پراکنده میکند و آنها دیگر وقت جمع آوری آنها را نخواهند داشت.
٥- نیروهای صلحطلب به نفع ایران فعال و بیش از پیش قدرتمند خواهند شد و افکار عمومی به نفع ایران تغییر اساسی خواهد کرد.
٦- در فضای بوجود آمده ایران فرصت خواهد داشت که مشکلات خود با امریکا را طی مذاکرات آتی حل و فصل کرده و دوباره به فعالیت غنی سازی برگردد. این امر زمان زیادی نخواهد برد.
٧- مردم ایران خواهان صلح و آرامش هستند و از جنگ و آشوب بیزارند، آنها حق دارند که بعد از ٢٧ سال تنش، زندگی صلحآمیزی را پیش بگیرند.
البته این به عهدهی رهبران جمهوری اسلامی است که تصمیم بگیرند که چه سیاستی بیشتر مناسب منافع ملی ایران در این مقطع حساس تاریخی است. به نظر میرسد که امریکا و متحدان آن راهحلی کمتر از توقف غنیسازی و
و بازیافت اورانیوم و پلوتونیوم از ضایعات سوخت مصرفی را نخواهند پذیرفت. دولت اسلامی ضمن اینکه باید روی تعریف، شرایط و مدت توقف مذاکره کند در عینحال نیز باید آماده باشد تا با دریافت تضمینهای لازم جهت حفظ حقوق مسلم ملت ایران، امنیت ملی، امنیت انرژی، و امنیت رژیم اسلامی سازش لازم را بپذیرد. اعتقاد دارم که با یک سیاست واقعبینانه، جمهوری اسلامی میتواند ضمن اینکه به کابوس جنگ طلبان واقعیت ببخشد و به اجماع بوجود آمده علیه ایران پایان دهد، قدرت صلحطلبان امریکایی و غیرامریکایی را در جهت حفظ منافع خود تقویت نماید. در پایان تاکید میکنم که در این لحظهی حساس وظیفهی اصلی برطرف کردن خطر از طریق تضعیف نیروهای ضدایرانی است. بهترین راه برای اجرای این هدف گسترش عملکردهای دموکراتیک در جامعه و یک سازش مناسب با غرب در جهت منافع ملی ایران است. متاسفانه لحظه حساس کنونی ممکن است ایران را مجبور کند که بین بد و بدتر یعنی بین متوقف کردن غنی سازی و جنگ، گزینهی بد را انتخاب کند. انشاالله که چنین نباشد و گزینه بهتری در جهت مصلحت کشور ایجاد گردد.
--------------------
هوشنگ امیراحمدی پروفسور برنامهریزی و توسعه بینالمللی و رئیس مركز مطالعات خاورمیانه دانشگاه راتگرز و رئیس شورای امریكائیان و ایرانیان است.
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
http://www.amirahmadi.com