سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
با پیروزی خمینی و پیروان بنیادگرایش در بهمن ۵۷، برخورد “کلنگی” به تاریخ گذشته ایران از جمله آثار تاریخی پیش از اسلام و دوران پهلوی آغاز گردید که تیشهزنی به نقوش برجسته سنگی تاریخی، انفجار آرامگاه رضا شاه و کشتار فلهای افسران ارشد ارتش از ان جمله بود. شوربختانه فرهنگ برخورد کلنگی با رویدادهای تاریخی در برخی از ما قلم زنان معاصر نیز پررنگ است.
به تازگی ۵۰ سالگی رویداد سیاهکل را پشت سر گذاشتیم و مقالات چندی با نقطهنظرهای گوناگون در این باره ارائه شد که در نوشتههایی، واژههای “کلنگی” برجستگَی ویژهای داشت. پژوهشگری[۱] چریکهای فدایی را “تروریست”، “آدمربا”، “آدم کش” و “بیماَیه” خواند که از جمله به “گمراه کشیدن جوانان و نابود شدن زندگی آنان” منجر شد. و نویسنده دیگری[۲] پویان و احمدزاده را “خود بزرگبین”، ” گنده گو”، ” خود محوربین” و “نادان” مینامد.
بررسی رویدادهای تاریخی بدون در نظر گرفتن حال و هوای زمانهای که رویداد مورد نظر اتفاق افتاده است گمراهکننده است. این گمراهی از جمله سبب میشود که رویداد مزبور با معیارها و ارزشهای زمان و مکانی متفاوت داوری گردد و نتایج نادرست و غیر منصفانهای به خوانندگان ارائه شود. از اینروی واکاوی گرایشهای فرهنگی روشنفکران و فرآیند تحولات آنها در دهه چهل میتواند در شناخت بهتر شرایط اجتماعی و فرهنگی مبارزه مسلحانه در ایران کارگشا باشد
علیرغم موضع آشتیناپذیر روشنفکران سکولار نسبت به رژیم شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد، خیزش ارتجاعی ۱۵ خرداد ۴۲، مورد بیتفاوتی واقع شد و حتی خلیل ملکی آنرا شورش “جریان ارتجاعی مذهبی”[۳] نامید. پس از تحکیم قدرت شاه در دهه ۴۰، دولت به دست “فنسالاران” جوان طرفدار دولت آمریکا افتاد (حسنعلی منصور و هویدا) که از شاه فرمانبردای َکامل داشتند و آل احمد آنان را “تخصص بازان” مینامید.
در اوایل دهه چهل همچنین نشریات گوناگونی از جمله، نگین، جٌنگ اصفهان و آرش انتشار یافت که افراد با نام مستعار مقالات گوناگونی از جمله در باب نقش روشنفکر انتشار میدادند که به واسطه ممیزی شدید از پرداختن به مسایل سیاسی روز پرهیز میشد. از جمله موضوعهای مورد بحث روشنفکران “ادبیات تعهد” بود که از مقوله “التزام” اقتباس میشد و برای نخستین بار توسط ژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی مطرح گردید. سارتر در نوشتههایش گفتمان “ادبیات فراتر از سیاست” را به چالش میکشید. در گفتمان تازه، ادبیات به عنوان کنش اجتماعی در تحولات جامعه نقش ایفا مینمود. بسیاری از نوشتههای سارتر در ایران ترجمه شد که تآثیر گسترده بر روشنفکران آن زمان داشت و بسیاری از آنان را به پرداختن به مسایل اجتماعی ترغیب میکرد. برای نمونه مصطفی رحیمی مینوشت “تعهد و مسئولیت باید بخشی از وجود هنرمند باشد... باید در خونش باشد.... هنر، فارغ از مباحث اجتماعی، جز فریب یا زینتی در دست زورگویان نیست.”[۴]
با همهگیر شدن گفتمان “تعهد” مواضع اجتماعی بسیاری از روشنفکران رادیکالتر میگردید. برای نمونه آلاحمد در کارنامه سه ساله مینوشت: “... قلم این روزها برای ما شده یک سلاح... و بریده باد این دست اگر نداند که این سلاح را کجا به کار برد... ما ... مامور تخریب هستیم - مامور قطع و وصل رابطهها و جریانها هم...”[۵]
روشنفکر فعال و عملگرا
همانطور که نوشتههای سارتر الهامبخش روشنفکرانی بود که عملکرد سیاسی داشتند، شخصیت وی نیز سرمشق آنان شد. وی در اکتبر ۱۹۶۴، موضع مخالفاش را در برابر نظام جهانی حفظ کرد و از پذیرفتن جایزه نوبل خودداری نمود که میتوانست استقلال وی را خدشهدار سازد. رویکرد وی مورد استقبال گسترده روشنفکران ایرانی قرار گرفت و وی را تبدیل به تجسم “روشنفکر چپ” نمود که بسیاری آرزوی آن را داشتند. روشنفکران دیگری همچون برتراند راسل، جرج اورول و همینگوی نیز مورد توجه روشنفکران ایرانی قرار گرفتند که اولی دست به تشکیل “دادگاه بینالمللی جنایات جنگ” برای رسیدگی به کارکرد آمریکا در ویتنام زد و دومی و سومی در اسپانیا در جنگ علیه فاشیسم شرکت جستند. رویکرد هر سه نمایانگر این واقعیت بود که روشنفکر باید فرد فعال و اثر گذار باشد.
روشنفکر برای فعال بودن و توجیه موفقیت خویش میبایست ثابت کند که وجدان جامعه است، در راه عدالت پیکار و افکار مردم کوچه و بازار را نمایندگی میکند. در غیر اینصورت لباس روشنفکری به قامتش نمیآراست. شاملو در این مورد مینوشت:
“من براین باورم که روشنفکر میتواند رسالت خود را تا آنجا که در موضع اعتراض قرار دارد انجام دهد. به محض این که میز یا مقامی دولتی به دست آورد، رسالتش را رها کرده است...”[۶]
جهان سومگرایی
عملگرایی نگاه روشنفکران ایرانی را متوجه جهان سوم کرد که بتدریج با ارزشهای تمدن غرب از جمله دمکراسی، حقوق بشر و جدایی دین از دولت بیگانهتر میگردید. این تحول در ایران با رویدادهای انقلابیگری در غرب نیز همزمان شد. در اواخر دهه ۱۹۶۰ نسلهای جوان در کشورهای غربی با اندیشههای چپ رادیکال با الهام از رویدادهای جهان سوم، دولتهای خویش را به چالش میطلبیدند و احزاب سنتی کمونیست را رفرمیست و سازشکار میسنجیدند. جنگ ویتنام ابرقدرت آمریکا را با تنگناهای اخلاقی گوناگونی روبرو ساخته بود و استقلال الجزایر، پیروزی انقلاب کوبا، جنگهای چریکی در آمریکای لاتین و انقلاب فرهنگی چین الهام بخش بسیاری از روشنفکران غربی و داخلی میشد.
افزون براین پرداختن به مسایل جهان سوم و پیکارهای ضد استعماری آن میتوانست به عنوان تمثیلی علیه شرایط داخلی کشور و علیه نفوذ امریکا در ایران بکار رود که فضای آن روز بروز بستهتر میگردید. در این دوره ترجمه آثار فانون، ممی و سزر به انضمام مقالات متعددی از سارتر در باره استعمار در نشریات ایرانی انتشار مییافت که در آنها توسل به خشونت تجویز میشد. فانون مینوشت “تنها خشونت، خشونتی که توسط تودهها انجام گیرد امکان درک حقایق اجتماعی را برای تودهها فراهم میسازد و راه حل آن را نیز در اختیار آنها قرار میدهد.”[۷] وی همچنین باور داشت که “خشونت مرحلهای لازم است برای توانسازی “مردم مستعمرات “.
مقاله نویسان ایرانی نیز به تقلید از نویسندگان نامبرده، خشونت را موجب پیشرفت به شمار میآوردند و در نتیجه گفتار در این دور و زمانه به تدریج رنگ و بوی نظامی به خود میگرفت.
حاج سید جوادی ضمن تحقیر دمکراسی غربی باور داشت که “قدرت با کسی نیست که فضیلت انسانی و شعورش بیشتر است. بلکه قدرت در دست آن کسانی است که کلید انبار مهمات را در دست دارند.”[۸] وی همچنین “روشنفکر بیدار دل” را کسی میدانست که در راه آزادی شهید گردد. “او میبایستی تودهها را از دلسردی و بیتفاوتی زندگی روزمره رها سازد و آنها را وارد عرصه پیکار و مقاومت نماید”[۹] (موتور کوچک که موتور بزرگ را به حرکت در میآورد)[۱۰]
فریدون فاطمی نیز خشونت را کارساز میسنجید و نقش روشنفکر را بالاتر از پرولتاریا به شمار میآورد: “پرولتاریا میماند اما روشنفکر به پیش میرود” وی باور داشت که “امروزه اکثر نهضتهای انقلابی جهان متعلق به روشنفکران است چرا که برای جنبش طبقات دیگر مهیا شدن اوضاع و شرایط اقتصادی و اجتماعی لازم است تا آنان را به تحرک وادار کند. اما روشنفکر به خاطر یک نیاز ذهنی میجنگد. مبارزینی که امروز در کوهستانها و جنگلهای گوشه و کنار دنیا میجنگند همه ریشه روشنفکری دارند و به خاطر هیچ طبقهای نمیجنگند و هیچ طبقهای هم پشتیبانشان نیست و روشنفکران در شرایط مختلف اقتصادی و اجتماعی به قصد برقراری حکومت عدل قیام میکنند و تابع شرایط زمانی و مکانی خود نیستند.”[۱۱]
از اینروی در محیط فرهنگی دهه چهل ، روشنفکر به عنوان کانون اصلی تغیرات اجتماعی مفهوم مییافت، خشونت تجویز میشد و فضای بسته کشور و سرکوب احزاب و گروههای با سابقه راه مبارزه مسلحانه را به عنوان بدیل هموار میساخت که به باور حاج سید جوادی “هیچ راهی برای مردم باقی نگذارده بود جز این که حقوق خود را با مبارزه در جنگل، به جای مجلس به دست آورند.”[۱۲]
در این شرایط الگوی پیکار مسلحانه از تجربیات کشورهای جهان سوم به ویژه کوبا و نظریهپردازانی چون چه گوارا و رژیدبره برگزیده میشد که گروه کوچکی از جوانان تبعیدی با استقرار در کوههای سیرا مائسترا و پس از دو سال پیکار با ارتش باتیستا قدرت را به دست گرفتند.
شکست مبارزات مسلحانه در ایران خود نشانه نادرستی راهی بود که به قیمت جان صدها جوان پرشور ناکام ماند و چه بسا با پیروزیاش دیکتاتوری تازهای این بار به نام “پرولتاریا” بر کشور مسلط میگردید. با اینحال استقلالطلبی انان از دو قطب سوسیالیسم قابل تقدیر است که بدیلی را در برابر راه وابسته چپ سنتی (حزب توده) مطرح میساخت. چریکها را نه تروریست بنامیم و نه شهید آنطور که بازماندگان آنها هنوز به تبلیغ راهشان مشغولند. آنها جوانان صادق و پرشوری بودند که نسخههای سیاسی روشنفکری دهه چهل را در عمل آزمودند.
شوربختانه بسیاری از روشنفکران دهه چهل چه آنهایی که تنها به تبلیغ خشونت میپرداختند و چه کسانی که راه مسلحانه را برگزیدند، با بی توجهی به ارزشهای مدرنیته، با پذیرش گفتمان جهان سوم گرایی از جمله گفتمان ” بازگشت به خویش” از رشد مذهب در زیر پوست جامعه غافل ماندند. این غفلت سبب شد که خمینی و یاران بنیادگرایش با سلاح دین و فریب در سال ۵۷ اغلب اقشار و طبقات اجتماعی (موتور بزرگ) را به حرکت درآورد و استبداد دینی را جایگزین استبداد سلطنتی گرداند.
بهمن ماه ۱۳۹۹
——————————
[۱] - جلال ایجادی، سیاهگلل، عشق به خشونت و فقر فلسفی فرهنگی اپوزیسیون گویانیوز، نهم فوریه ۲۰۲۱
[۲] - محمود تجلی مهر، پنجاهمین سالگرد “حماسه سیاهگل” یا عاشورای فداییان، ایران امروز، هفدهم فوریه ۲۰۲۱
[۳] - نگین نبوی، روشنفکران و دولت در ایران، سیاست، گفتار، و تنگنای اصالت، ترجمه حسن فشارکی، شیرازه، ۱۳۸۷، ۱۲۴
[۴] - همان ۱۳۲
[۵] - همان ۱۳۸
[۶] - همان ۱۴۵
[۷] - همان ۱۵۸
[۸] - همان ۱۵۹
[۹] - همان ۱۶۰
[۱۰] - براساس نظریه پویان، قرار بود چریکها به عنوان موتور کوچک خلق را به عنوان موتور بزرگ به حرکت در بیاورند.
[۱۱] - همان ۱۶۲
[۱۲] - همان ۱۶۴
■ با درود جناب روغنی،
شما از نوشته طولانی من تنها چهار واژه را آورده و به کاربرد آنها انتقاد کردهاید، با وجودی که من استدلال برای آن واژهها نیز آوردهام. بقیه نوشته چه؟ نوشته شما نیز به موارد دیگری میپردازد که ارتباط چندانی به موضوع ندارد و بیشتر حاشیه است که خود آنها را میدانیم. بهتر میبود پس از آوردن این حاشیهها به محتوای نوشته من و استدلالها پرداخته، آنها را نقد کرده و پاسخ پرسشها را میدادید.
شاد و سلامت باشید / محمود تجلی مهر
■ ممنون جناب روغنی که به این مسئله مهم پرداخته اید. پیش از این نقدهای خوبی از شما خواندهایم.*
در این موضوع، مقاله جناب تجلی مهر، بسیار دقیق و حاصل یک نگاه دمکراتیک امروزی بود و فارغ از التزام نادرست ورود به جو ملتهب جنگ سری ۵۰ سال قبل. رفتن به “اوضاع آن زمان” و نگاه ملهم از “روح حاکم زمانه” در آن دوران یا بقول شما “حال و هوای زمانهای که رویداد مورد نظر اتفاق افتاده است” یعنی سلب توان شناخت امروزی ما با فرورفتن داوطلبانه در جو ناسالم و دیکتاتوری زده ۵۰ سال قبل. با این متد، بسیاری از بدکاریها و اشتباهات فاحش تاریخی، میتوانند یا نمره قبولی بگیرند یا حداقل از بار زیانباری و کراهت آنها کاسته شود.
همه کارهای بد تاریخ که آدمها (فرد، تشکیلات، توده مردم) در طی تاریخ مرتکب شده اند در زمان اتفاق و “حال و هوای زمانهای که رویداد مورد نظر اتفاق افتاده است” چندان نادرست و آنچنان کریه بنظر نمیآمدند. بسیاری از جنایتهایی که توسط بزهکاران اتفاق میافتد، در جوی که این اعمال در آنها واقع میشوند، از سوی بسیاری میتوانند سر بزنند. حماسه عاشوررایی دیگر پوپولیسم ایرانی (راست) در دوران پیشوا مصدق با بازگشت به “حال و هوای زمانهای که رویداد مورد نظر اتفاق افتاده است” بسیار موجه بنظر خواهد آمد اما امتیاز نگاه ما اتفاقا در دوری از جوزدگی حماسی آن دوران و امتناع از ورود به “حال و هوای زمانهای که رویداد مورد نظر اتفاق افتاده است” است، و نه ورود آگاهانه بدان. (مقاله چند وقتی پیش شما در نشان دادن میزان اشراف نسل انقلاب به افکار و نیات خمینی بسیار عالی بود. ممنون)
علیرضا گ.
■ اقای روغنی
من واکنش شما را اصلا نمیفهمم! خوب هر نقد و عیبجویی کنون از گذشته خود به خود با نگاه و دید نوین امروزی است و گاه باید خیلی هم تیز و خشن آن را به نقد کشید. برای کار و سرانجام بنیانبرکن که به کسی دست ٔگل نمیدهند. مگر آغاز نبرد مسلحانه چهل سال پیش برخی نادان و خود شیفته (که خود زودتر از همه میدان را ترک کردند) و به دنبال آن صدمات نابود کننده آن در راه نابودی یک تشکیلات و دیگر انسانها جبران پذیر هست!؟
کاملا واژه بجایی را بکار بردید: کلنگی! واکنش تا حدودی عادی، چرا که رفتار همین کسانی که شما از آنها حمایت میکنید با مردم، سرزمین، تاریخ و جغرافیا یه ایران کلنگی بود. نتیجه آن رفتارشان سرزمین خراب آخوند-پاسدار زده ایران کنون است. در چاهی گیر افتادهایم که به این راحتی در نخواهیم آمد. در ایران ما روشنفکر چپ نداشتیم، یک کسی مانند جلال احمد که بهتر است به او آلاحمق گفت، تنها چیزی که توانایی انجامش را نداشتن، خردورزی بود. بگذریم که واژه روشنفکر چیز ناپخته و بیمعنایی هست، ای کاش میگفتیم اندیشگر، شاید با این نام برای هر کاری و قدمی اندیشه و خرد خود را به کار میبردند.
خنده دار اینجاست، که همین کسانی که امروز جشن پنجاه سالگی سیاهکل را میگیرند، خود چهل سال پیش از خوار شماردگان و نفی کنندگان آن بودند. آنها و بیشتر خودباختگان تاریکاندیش پیش از انقلاب بیاندازه آشنا با تاریخ روسیه و چین و امریکای لاتین و بیگانه با تاریخ این سرزمین. شاید به همین رو در رهیافت و راهکار دچار کژ راهی شدند. مگر نه اینکه برای هر تغییری باید نخست آن پدیده را خوب شناخت؟ آنها چه ایران دوستی بودند که نامهای دروژ نام (مستعار) امریکای لاتینی برای خود میگذاشتند!!
تازه کی گفته که هر چه اندیشکاران غربی یا روسی نوشتند و گفتند ما باید همانطور انجام بدهیم، چرا ما نباید بیشتر روش کاری و فن انجام کار از آنها آموخته و در کشور خوب بنا بر نیازهای خود دگر کنیم.
واقعا یک خوب حرفی زد: این چپهای ایرانی بهتره که مبارزه نکنند. زیرا که فرجامش ناکجا آباد است. بنگرید مبارزه (بهتر: همگامی، همکاری، همراهی و همدلی) چپها را با نکبت اسلامی از چهل سال بدینسو!!
شاد باشید /فریدون
■ جناب علی رضا گ با سپاس از لطف شما نسبت به برخی از مقالات اینجانب.
قصد من از تآکید بر لزوم ” درنظر گرفتن حال و هوای زمانه” این بود که نشان دهم رویداد سیاهکل حاصل فرهنگ سیاسی روشنفکران دهه چهل بود که تحت تآثیر رویدادهای جهان سوم شکل گرفت و نه تنها تصمیم عدهای (”تروریست”، “آدم ربا”، “آدمکش” و “بیماَیه” و یا ” خود بزرگبین”، ” گنده گو”، “خود محور بین” و “نادان”) و در پایان اتفاقا با عینک سده بیست و یکم ارزیابیم را نه تنها از جنبش چریکی بلکه نسبت به کل تفکرات روشنفکری دهه چهل چنین ارائه دادهام: «شکست مبارزات مسلحانه در ایران خود نشانه نادرستی راهی بود که به قیمت جان صدها جوان پرشور ناکام ماند و چه بسا با پیروزی اش دیکتاتوری تازه ای این بار بنام “پرولتاریا” بر کشور مسلط می گردید. با اینحال استقلالطلبی آنان از دو قطب سوسیالیسم قابل تقدیر است که بدیلی را در برابر راه وابسته چپ سنتی (حزب توده) مطرح میساخت. چریکها را نه تروریست بنامیم و نه شهید آنطور که بازماندگان آنها هنوز به تبلیغ راهشان مشغولند. آنها جوانان صادق و پرشوری بودند که نسخه های سیاسی روشنفکری دهه چهل را در عمل آزمودند. شوربختانه بسیاری از روشنفکران دهه چهل چه آنهایی که تنها به تبلیغ خشونت می پرداختند و چه کسانی که راه مسلحانه را برگزیدند، با بیتوجهی به ارزشهای مدرنیته، با پذیرش گفتمان جهان سوم گرایی از جمله گفتمان “بازگشت به خویش” از رشد مذهب در زیر پوست جامعه غافل ماندند. این غفلت سبب شد که خمینی و یاران بنیادگرایش با سلاح دین و فریب در سال ۵۷ اغلب اقشار و طبقات اجتماعی (موتور بزرگ) را به حرکت درآورد و استبداد دینی را جایگزین استبداد سلطنتی گرداند.»
به امید روزهای بهتر در ایران به یاری ائتلاف نیروهای پراکنده اپوزیسیون
م - روغنی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|