iran-emrooz.net | Fri, 09.06.2006, 8:20
گنجی و احمدینژاد: دو فرزند ناهمساز انقلاب اسلامی
بابك جاودانخرد
جمعه ١٩ خرداد ١٣٨٥
میگويند انقلاب فرزندان خودرا میخورد. اما به نظر میرسد كه برخی فرزندان انقلاب نيز میتوانند "مادر انقلاب را به عزايش بنشانند." گنجی و احمدی نژاد از زمرهی همين فرزندان اند هردوبا شور برآمده از خاستگاه شيعی به نهضت خمينی پيوستند، و در جامهی جنگی به دفاع از آرمان هايی برخاستند كه هريك از ديدگاه خود برحق میدانستند . اما در بزنگاهی كه دست كم براين نويسنده معلوم نيست گنجی رخت رزم و خشونت بركند و به انديشه و قلم روی آورد و... اكنون درهيئت يك منادی صلح و آزادی و دمكراسی، و با جسارت و مقاومتی بینظير به همهی ما درس اميد و مبارزه درعين رواداری و مسالمت، میآموزد. آری، گنجی ٦ سال دشوار را با شكيبايی و مقاومت و انديشه در سلول تنگ و تاريكش گذراند ، در اين مدت دو مانيفست جمهوری خواهی خودرا نوشت و درآن، روند تحول انديشهی فلسفی و سياسی خودرا از اسلام انقلابی به ليبرال دمكراسی با شفافيت و شجاعت به نمايش گذاشت و در پايان دوران محكوميت ناسزاوارش با گردنی افراشته و لبخندی به لب درآستانهی سال نوی خورشيدی از زندان به درآمد و در آغوش خانواده و ملت جای گرفت. اما از ياد نبريم كه گنجی اگر "گنج" شد و چنين پربها ، به يمن وجود آن "نيمهی پنهان"، يعنی همسر فداكار، مبارز و فرهيختهاش نيز بود كه بدون كوشش پيگيرانه ، اطلاع رسانی شجاعانه و شهامت مدنی او ، شايد گنجی اكنون در ميان ما نبود و به سرنوشتی همچون زيبا كاظمی شهيد گرفتار میشد به راستی گنجی بايد به داشتن چنان يار و همسری افتخار كند وبرخود ببالد.
باری ، گنجی گرد و خاك زندان برنگرفته مبارزهی مدنی خودرا بیدرنگ ازسر گرفت: نخست با جستاری زيبا به تجليل و بزرگداشت سيمين بانوی شعر و آزادی ايران، سيمين بهبهانی، پرداخت؛ آنگاه رسه پی "قورمه سبزی ليبراليسم" خودرا با دقت و مهارت برای گرسنهگان توهم زدوده مهيا ساخت و... همين چند روزپيش نيز در مراسم با شكوه انجمن روزنانهنگاران جهان در مسكو ضمن دريافت قلم طلايی با تواضع مثال زدنی خود آن را به همهی مبارزان و قربانيان رژيم جور و جهل و ريای جمهوری اسلامی، و درصدر آنها قربانيان اعدام های سال ١٣٦٧، تقديم كرد . گنجی در اين جلسه، فشرده ای از مقالهی بلند خود "جمهوری جمهوریها" را با الهام ازانديشهی والای كانت فيلسوف بزرگ آلمانی، خطاب به حاضران و همهی مردم و دولت های جهان خواند و نشان داد كه ميان "ماه" رژيم اسلامی (كه خمينی و احمدی نژاد را برنمايانده)، تا "ماه" ملت (كه گنجی و سيمين و... را بازمیتاباند)، تفاوت از همان آسمان تا زمين است. كافی است كه اين مقالهی ۱۸ صفحهای گنجی را با نامه – انشای مضحك و آبروبر۳۲ صفحه ای احمدی نژاد به بوش مقايسه كنيم تا بزرگی اين" تفاوت" باورنكردنی را دريابيم.
آری ، گنجی اكنون- خوشبختانه - در ميان ماست و با زبان گويا ، قلم توانا و انديشهی شفاف خود به ما درس مبارزه، اميد ، صلح ، حقوق بشر (بیهيچ پيشوند و پسوندی) ، دمكراسی و رواداری میدهد. او گام در راه رهبران و مصلحان بزرگی همچون گاندی و ماندلا گذاشته و با صدای رسا اعلام میكند كه "میبخشد، اما فراموش نمیكند." آن يكی، اما ، همزمان در مصاحبه با اشپيگل بجای پاسخگويی به پرسش ها، در مقام بحث و مجادلهی ستيزهجويانه برآمده ، همان لاطائلات خسته كننده و نخنما شدهی هولوكاست و اسراييل و فلسطين را تكرار میكند و عمق سفاهت، بیخردی و كودكمآبی خودرا به رخ جهانيان میكشد، و همزمان عرق شرم بر پيشانی ما ايرانيان مینشاند. و اين درحالی است كه كشتی "بادبانی" جمهوری اسلامی با "تداركچیگری" او و ناخدايی ولی فقيه "خدا گزيده"اش درگل نشسته و میرود كه خود و ملتی تاريخی را به كام نيستی فروبرد.
و براستی كه در اين فضای تاريك دلسردی و نوميدی وجود گنجی ، سيمين ، ناصر، كار و ديگران همچون چراغی است فراراه ما سرنشينان درمانده، كه نه فقط بايد غنيمت شمرده شود كه، مهم تر، نور راهنمای آن با انرژی رسانی پيوستهی فروزانتر گردد. چراكه به قول بامداد:
زنان و مردان سوزان / هنوز / دردناكترين ترانههاشان را نخواندهاند.
[درجايی كه هنوز] سكوت سرشار است.
سكوت بی تاب/ازانتظار/چه سرشاراست!