iran-emrooz.net | Thu, 01.06.2006, 20:24
بحران پرونده اتمی ایران و روشنفکران کشور ما
سعید پیوندی - استاد دانشگاه پاریس
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
پنجشنبه ١١ خرداد ١٣٨٥
برنامه اتمی ایران و مخالفت کشورهای غربی با غنیسازی اورانیوم در چند ماه گذشته به مسئله اصلی جامعه ایران تبدیل شده است. مرکزی شدن پرونده اتمی در میان افکار عمومی نه فقط بخاطر بالا گرفتن تنش با غرب و خطر مجازاتهای اقتصادی و یا حمله نظامی، که از جمله نتیجه کار گسترده تبلیغاتی است که دولت و رسانههای وابسته در این مدت کوتاه انجام دادهاند. با انکه در چند سال گذشته مذاکرات هستهای ایران با اروپا و با آژانس انرژی اتمی بارها به لحظات بحرانی نزدیک شده بود ولی هیچگاه جامعه ایران به میزان کنونی نسبت به این پرونده حساس و پیگیر نشده بود. پرونده اتمی ایران امروز از دیدگاه رسمی جایگاه ملی پیدا کرده، شماری از دولتیان آن را با جنبش تاریخی ملی شدن نفت مقایسه میکنند و حتی گفته میشود که توسعه آینده ایران با عملی شدن این طرح پیوند خورده است. همه شواهد نشان میدهند که بخش بزرگی از افکار عمومی ایران امروز قانع شده است که سیاست و موضع رهبران کشور ما در مسئله اتمی بحق و درست است و غرب هدفی جز تحمیل "سیاستهای زورگویانه" خود به ایران دنبال نمیکند. همین موضوع سبب تحکیم موقعیت رئیس جمهور و افزایش اعتبار شخصی وی شده و برخی گروههای اجتماعی که پیشتر نگاهی بسیار انتقادی و گاه تحقیرآمیز به برنامهها و دیدگاههای او داشتند امروز در کنار سیاستهای رسمی مربوط به پرونده هستهای قرار گیرند.
پرسشهای بیپاسخ
نگاهی به روند تحول افکار عمومی ایران در رابطه با پرونده اتمی در ماهها و حتی سالهای گذشته نشان میدهد که کشور ما هیچگاه بر سر این مسئله پراهمیت ملی تن به یک بحث باز و انتقادی نداده است و بنوعی کسی هم چندان از حق انتخاب آزاد و آگاهانه در این زمینه برخودار نبوده و نیست. احزاب قانونی کشور و رسانهها از برخورد انتقادی با سیاست رسمی منع شدهاند و این موضوع حتی به نمایندگان مجلس شورای اسلامی که اکثریت انها در طیف فکری رهبران سیاسی کشور قرار دارند هم مربوط میشود. دهها پرسش پیرامون چند و چون و چرائی این پرونده در ابعاد فنی، سیاسی، اقتصادی و زیست محیطی اینجا و انجا و بیشتر بصورت پراکنده به میان میآیند و در هیاهوی هیجانی تبلیغات و گفتمان رسمی گم و یا کم رنگ میشوند و کمتر کسی به انها میپردازد. از میان این پرسشها میتوان دست کم به مواردی اشاره کرد که در شناخت و داوری پیرامون پرونده هستهای ایران نقش مهمی ایفا کنند:
دستیابی به دانش هستهای از طریق غنیسازی اورانیوم دارای کدام ارزش علمی و فنی واقعی است و چگونه میتواند آنگونه که در گفتمان رسمی مطرح میشود در پویایی سایر حوزههای فنی و تولیدی تاثیر مستقیم بر جا گذارد؟ در کشورهای پیشرفته چه رابطه عینی میان بخش اتمی و سایر حوزههای تولیدی وجود دارند؟ چرا ایران حاضر نیست برای مثال از پیشنهاد اروپا برای تولید انرژی هستهای با روشهای دیگر ی موافقت کند؟
آیا رابطه مستقیمی میان پیشرفت علمی یک کشور و توانایی اتمی آن وجود دارد؟ آیا آنگونه که گفته میشود راه ورود به جمع کشورهای پیشرفته با دستیابی به دانش هستهای ممکن میشود؟ چه شماری از کشورهای پیشرفته دارای دانش فنی و توانایی عملی غنیسازی اورانیوم در مقیاس تولید انبوه هستند؟ چرا کشورهایی مانند کره شمالی یا پاکستان که سالیان پیش از ما به این فن آوری دست پیدا کردهاند نه تنها شاهد جهش علمی و صنعتی نبودهاند که حتی در برابر فاجعههای بزرگ انسانی مانند مرگ و میر ناشی از گرسنگی و یا فقر و توسعه نیافتگی کار چندانی از پیش نبردهاند؟
بومی شدن دانش هستهای که در گفتمان رسمی به عنوان دستاوردی بزرگ به میان میآید تا اندازه واقعی است و میزان وابستگی فنی ما در این عرصه تا چه حد گسترده است. با توجه به انکه تولید انرژی حاصل از سوخت فسیلی در نیروگاهی کنونی با وجود یک قرن تجربه عملی و استفاده از تکنولوژی بسیار ساده تر و در دسترس بودن همه جانبه مواد اولیه آن (گاز یا سایر سوختهای فسیلی) هنوز هم به نیازهای کنونی ایران پاسخ نمیدهد چگونه کشور ما میتواند سراغ انرژی برود که که چرخه تولید آن به مراتب پیچیدهتر است؟ آیا وابستگی کنونی ما به دانش و تکنولوژی روسی نمونهای از دورنمای آینده وابستگی تکنولوژی هستهای ایران نیست؟
ایجاد اولین نیروگاه هستهای ایران بیش از سی سال است که آغاز شده و هنوز هم تاریخ دقیقی برای راه اندازی آن اعلام نشده است. به نظر میرسد ادعای دولت در زمینه ایجاد بیست نیروگاه جدید و یا فروش اورانیم غنی شده به قیمت ارزان در سطح بینالمللی بیشتر به یک شعار تبلیغاتی شبیه است تا پروژه اقتصادی فکر شده و جدی. در چنین شرایطی آیا ایجاد چرخه تولید سوخت هستهای با هزینه بسیار کلان که باید مواد مورد نیاز شبکهای از نیروگاههای هستهای را تامین کند (با توجه با محدود بودن نیاز واقعی ایران در سالهای آینده) با منافع ملی ایران و با بازدهی اقتصادی سازگار است؟
میزان واقعی ذخایر اورانیم ایران چه میزان است و ما به فرض دستیابی به چرخه سوخت در حد تولید صنعتی تا چند سال میتوانیم بدون وابستگی به مواد اولیه مربوط به سوخت اتمی کار خود در این زمینه را ادامه دهیم؟ آیا این درست است که منابع کشف شده ایران کفاف کمتر از ده سال مصرف داخلی را میدهند؟
آسیبهای احتمالی زیست محیطی تولید انرژی اتمی در کشوری مانند ایران تا چه اندازهاند وآیا حوادثی مانند انفجار چرنویل میتوانند در ایران هم تکرار شوند؟ آیا کشور ما از نظر فرهنگ ایمنی و زیست محیطی به درجهای از رشد رسیده است که به خود اجازه دهد تکنولوژی پر خطری را بداخل بیاورد که هر اشتباه فنی و یا انسانی در کاربرد و نگهداری از آن میتواند زندگی نسلی از انسانها را تباه کند و فاجعه زیست محیطی بدنبال آورد؟ کسانی که در غرب از توسعه انرژی هستهای برای کشورشان دفاع میکنند بیش از هر چیز بر عامل وابستگی نفتی (بهای نفت و بحرانی بودن مناطق نفت خیز جهان) تکیه میکنند و حتی کشورهایی مانند آلمان در پی کاهش وابستگی به انرژی اتمی هستند. همچنین در سالهای اخیر کشورهای پیشرفته در پی نسل جدیدی از نیروگاهها اتمی هستند که خطر آلودگی را کاهش میدهد. آیا رفتن به سوی دورنمایی که دیگران در حال فاصله گرفتن از آن هستند تا چه اندازه عقلانی و فکر شده است؟
از نظر اقتصادی تولید انرژی هستهای در مقایسه با منابع دیگر تا چه اندازه مقرون به صرفه است؟ سرمایه گذاریهای سالهای گذشته در طرح اتمی بالغ بر چه مبلغی میشوند و بازدهی پیش بینی شده آنها برای سالهای آینده کدامند؟ آیا برای کشوری که صاحب دومین ذخایر گازی جهان است و یا از منابع بی پایان انرژی خورشیدی و بادی برخوردار است رفتن به سوی انرژی هستهای توجیه اقتصادی قابل قبولی دارد؟ در چهارچوبی عام تر آیا سرمایه گذاری گسترده در زمینه انرژی هستهای دارای اولویت اقتصادی هست؟ آیا برای کشور نفت خیزی که ٤٥ درصد مصرف بنزنش از خارج تامین میشود و یا در بسیاری از زمینههای زیر بنایی از عقب ماندگیهای مهمی نسبت به کشورهای دیگر رنج میبرد خرج کردن دست و دل بازانه برای انرژی هستهای کاری عاقلانه است؟ دست اندرکاران اقتصادی صحبت از یارانه هشت میلیارد دلاری دولت در زمینه صنایع برق میکنند، برقی که با سوخت ارزان داخلی و تکنولوژی ساده تر تولید میشود. فردا برای انرژی به مراتب گرانتر اتمی چه میزان باید یارانه پرداخت؟
در بعد سیاسی چرا و چگونه غرب به رویارویی با طرح اتمی ایران کشانده شد و چه بخشی از نگرانی غرب از امکان تولید سلاح هستهای واقعی و عینی است و چه بخشی با آنچه که "دشمنی با جمهوری اسلامی" و "تمایل به مهار ایران" و یا "جلوگیری از پیشرفت صنعتی ایران" گفته میشود ارتباط دارد؟
پیآمدهای سیاسی و اقتصادی پروند اتمی در صورت ادامه بحران و بالا گرفتن تنش با غرب کدامند و آیا دستیابی به چرخه سوخت هستهای دارای آنچنان اهمیتی هست که بتوان زیانهای ناشی از رویارویی از غرب را پذیرفت؟
سکوت روشنفکران و نخبگان
رسانههای جمعی و نظرات منتشر شده در داخل و خارج کشور کمتر با این پرسشها پرداختهاند. چه کسانی میتوانستند و یا میتوانند به این پرسشها پاسخ دهند؟ چه کسانی باید در برابر تبلیغات یکسویه دولتی به طرح پرسش در افکار عمومی بپردازند؟ چه کسانی وظیفه طرح برخوردهای انتقادی و پرسشگرانه را دارند؟ دولت در ماههای گذشته با کار تبلیغاتی کم سابقه یکسویه موفق شده است نظر مساعد افکار عمومی را جلب کند و یا نوعی بی طرفی مثبت در میان مخالفان خود ایجاد کند. سانسور دولتی در این مدت اجازه نداده است تا بحث اتمی بطور باز و انتقادی در برابر افکار عمومی مطرح شود و ابعاد مختلف فنی، اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی تولید انرژی هستهای بطور همه جانبه و در جریان برخورد نظری مورد بررسی قرار گیرد.
به نظر میرسد سانسور دولتی در کنار سکوت و انفعال نیروهای زبده جامعه و روشنفکران امکان رابطه فعال با افکار عمومی و طرح جدی بحثهای انتقادی را از میان برده است. درک علت این سکوت میتواند موضوع نوشته دیگری باشد. سانسور نمیتواند تنها دلیل این انفعال فکری باشد. جمعی از دیدگاه ناسیونالیستی اصولا مخالفتی با اتمی شدن ایران ندارند و هر کسی را که به این بلندپروازی "غرورانگیز" جامه عمل بپوشاند آشکار و نهان تایید میکنند. شماری غرب را بخاطر دخالت در امور ایران مورد سرزنش قرار میدهند. کسانی برای این بحثها اصولا اهمیتی قایل نیستند و دولت احمدینژاد را چندان جدی نمیگیرند و یا در آرزوی بالا گرفتن تنش با غرب و حتی دخالت نظامی امریکا در ایرانند. بسیاری از نیروهای سیاسی و روشنفکران در داخل و خارج که به اظهار نظر پیرامون پرونده اتمی پرداختهاند به طور عمده از دیدگاه سیاسی و یا مصلحت ملی به سراغ این بحث رفتهاند. گفتمان غیر دولتی در داخل و خارج ایران در تلاش "عقلانی کردن" سیاستهای رسمی است. گویا به همه سئوالات پاسخ داده شده و مشکل فقط به نوع برخورد با غرب و یا راهکارهای فرار از فشار بینالمللی خلاصه میشود. در حساسترین دوران تنش میان غرب و ایران بر سر پرونده اتمی بیشترین موضوعات برخی سایتهای اینترنتی و یا مطبوعات به مسائل دیگر اختصاص دارد. گویی کسانی برای کشوری بدون زمان و مکان مقاله مینویسند و فکر میکنند.
نتیجه این سکوت و انفعال یکه تازی دولت و رسانههای دولتی در بحثهای مربوط به پرونده هستهای ایران است. نیرویهای زبده جامعه ایران افکار عمومی را در برابر تبلیغات شبانه روزی دولتی در عمل تنها گذاشته و به او کمک نکردهاند تا در داوری پیرامون پرونده اتمی به دادهای مستقل، عینی و علمی دسترسی پیدا کند. جذابیت گفتمان پوپولیستی در ایران برای بخشی از افکار عمومی از جمله در نبودن گفتمان انتقادی ممکن شده است.
بنظر من در کنار پرداختن به بعد سیاسی فوری بحران با غرب بر سر پرونده اتمی جای یک بحث باز و همه جانبه بر سر چند و چون این برنامه در چهارچوب منافع ملی ایران بطور واقعی خالی است. این تجربه یکبار دیگر ناتوانی عملی نیروهای خارج از حاکمیت و یا ناراضیان درون حکومت در تماس با افکار عمومی و بوجود آوردن یک جنبش مستقل و انتقادی در جامعه را به نمایش میگذارد.
جامعه ایران در یکصد سال گذشته درگیر مسئله الگوی رشد اقتصادی و اجتماعی خود بوده است. بسته بودن جامعه، ضعف ساختارهای دمکراتیک و نیزکم تحرکی نخبگان و روشنفکران کمتر اجازه داده است تا سمتگیریها و گرایشهای راهبردی در جریان یک بحث و برخورد باز و انتقادی در میان افکار عمومی طرح شوند و در سایه خرد جمعی نکات ضعف و قوت آنها مورد بررسی و بازبینی قرار گیرند. الگوی خود کفایی در یک قرن گذشته با روایتهای مختلف اما با مضمونهایی کم و بیش یکسان به ارزش مرکزی و ایده آل جامعه ایران و ذهنیت سیاسی و هویتی وی تبدیل شده است. حافظه جمعی ما این آیدهآل ناسیونالیستی و هویتی را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده است و جلوههای آن در تجربههای تاریخی هر با با شکلی تازه بازتولید میشوند. اسطوره "خودکفایی" ، نگاه درونگرا و ترس از "بیگانه توطئهگر" به امر بدیهی شعور جمعی ما تبدیل شده و کمتر فرصتی به وجود امده تا کارآیی و درست بودن این گرایش راهبردی بدون پیشداوری و با دادههای عینی به موضوع بحث و برخورد انتقادی تبدیل شود. فقط در پرتو روندهای جهانی شدن است که یخهای ضخیم این اسطوره بتدریج ذوب میشوند. این فرایند ما را فرا میخواند که مفاهیم، ارزشها و بازنماهای گذشته را بازخوانی کنیم و جایگاه خود در درون کشور، در منطقه و در سطح بین المللی تعریف کنیم. ناکامیها، شکستها و سرخوردگیهای تاریخی دیروز و امروز ما تا چه حد ناشی از اشتباهات خود ماست و چه اندازه ریشه در بیرون مرزها ی ما دارد؟ ما در کجای جهان امروز هستیم، چگونه میتوانیم در صلح با دیگران زندگی کنیم، سهم ما از تقسیم کار جهانی چیست، چه چیزی میتوانیم به دنیا بدهیم، در چه زمینههایی باید بیشتر به خود تکیه کنیم و در چه حوزههاییهایی باید از "وابسته بودن" ترسی نداشته باشیم؟ معنای توسعه پایدار ویژگیهای بومی آن در ایران چیست؟ ما در جستجوی چه نوع توسعهای بر پایه چه امکانات و تواناییهایی هستیم؟ این بحثها شاید بما کمک کنند تا جایگاه پروژهایی مانند تولید انرژی اتمی و نقش آن را در آینده ایران را بهتر درک کنیم و پیرامون بهایی که باید باید برای آن بپردازیم داوری دقیقتری داشته باشیم.
پاریس ، خرداد ١٣٨٥