پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
تاسیس حکومتی سکولار دموکرات، عدالتمحور و مستقل یا بازگشت به حکومتهای استبدادیِ وابسته؟ مساله این است
اخیرا در سایت «گویا» مطلبی دیدم از آقای «ف. م. سخن» که عنوان عجیب آن نظرم را جلب کرد: «آقای آمریکا! اکبر گنجی را از کشورتان بیرون کنید!» از آنجا که نویسنده مطلب اغلب - یعنی در بیشتر نوشتههایش - خودش را طنزنویس قلمداد میکند و معمولا به زبان طنز در هر کاری مداخله کرده و به هر کس که به نوعی با او مخالف عقیدتی و عملی است، به قول خودش، «گیر» میدهد و به او پیله میکند - آن هم بصورت مستاجر دائم سایت «گویا» با روزی چند مطلب کوتاه - ابتدا فکر کردم این مطلب هم باید از جنس مطالب طنزآمیز ایشان باشد ولی وقتی متن نوشته را خواندم از بابت عصبیت و پریشانگوئی نویسنده، با این که حدس میزنم ریشهاش در کجا و انگیزهاش از چیست، واقعا غرق حیرت شدم.
آقای «ف. م. سخن» علاوه بر پرگوئی در سایت «گویا» در شبکههای اجتماعی، از جمله «فیسبوک»، هم فعال است و در آنجا هم بطور دائم و پیگرانه هم مینویسد، هم به مطالب و گفتههایش در سایتها، رسانهها و تلویزیونهای مختلف ارجاع میدهد، و هم زیر نوشتههای دیگران اظهارنظر میکند؛ به قدری زیاد که من فکر میکنم یا کلا - بدتر از من - بیکار است و روز و شبش را با «درگیری» با هر نوع مطلب و خبر و گزارش نوشتاری یا شنیداری و دیداری میگذراند و در نتیجه اگر عکس العملی به همه آنچه میخواند و میشنود و میبیند نشان ندهد احتمالا خارخار درونیاش التیام نمییابد یا رسالتی برای خودش قائل است که اگر همه امور عالم را زیر نظر نداشته و سر از کار همه در نیاورد و عیب و هنر بازیگران عرصههای سیاسی و اجتماعی را نسنجد و به هر یک از آنها نمره ردی یا قبولی ندهد عمرش تباه و تلف شده است. البته اگر نخواهم پا روی حق بگذارم، و در عوض انصاف را رعایت کنم، باید بگویم بعضی از نوشتههای طنزآمیز او خالی از نکته یا نکتههای قابل تامل نیست و گه گاه لبخند تلخ یا شیرینی هم به لب میآورد ولی متاسفانه این استعداد در اثر پرگوئی و پرنویسی در خیلی از موارد ضایع میشود چون ظاهرا ایشان هنوز درنیافته است که «آن خشت بود که پر توان زد.»
مطلب اخیر آقای «ف. م. سخن» درباره اکبر گنجی نمونه کامل یکی از خشتهای خامی است که اگر عنوان آن - با حروف درشتی که معمولا برای عنوان مطالب بکار میرود - خطابی به «آقای آمریکا» با درخواست «بیرون کردن اکبر گنجی از این کشور» نبود، من به راحتی از کنارش میگذشتم و خودم را وارد گفت و گوئی نمیکردم که طرف مورد حمله ایشان خودش هم زبان دارد و هم قلم و از بابت ارائه دلیل و استدلال و شجاعت بیان هم یک سر و گردن از من و امثال من بالاتر است. دو چیزی که من را برانگیخت تا عکسالعملی به این نوشته جدی - و نه طنز - نشان دهم یکی خصلت زشت پاپوش دوزی، سوسه آمدن، زیرآب زنی و سخنچینی به قصد از میان برداشتن مخالف فکری و عقیدتی است و دیگری تحریف و تغییر و تبدیل نظر و سخن و عقیده کسی به قصد تخریب او و فریب افکار عمومی.
همین جا - برای رفع هر سوء تفاهمی - باید بگویم و تاکید کنم که من، هرچند مطالب و مقالات اکبر گنجی را به دقت میخوانم و سعی میکنم گفتارهای ویدئوئی و مصاحبههای گاه به گاه تلویزیونی او را دنبال کنم تا بفهمم که چه میگوید و در کجای عرصه سیاست ایستاده و به دنبال چیست، ولی نه تنها وکیل مدافع ایشان نیستم بل که از پارهای جهات، و بخصوص از لحاظ پیله کردنهایش به برخی شخصیتها و نکات و مسائل و موضوعات کهنه شده و تکراری مربوط به آن شخصیتها که اظهر من الشمس است، دل خوشی از او ندارم و بعضی تندرویهایش را هم - با آن که میفهمم چرا - نمیپسندم، ولی این دلیل نمیشود که وقتی میبینم کسی از روی بیدقتی و عدم درک و آگاهی نسبت به نظرات و عقاید امروز او، یا به جهت مخالفت با آنها، حرف و سخنش را تحریف میکند و طوری میگرداند تا بتواند چهرهای زشت و دقیقا خلاف واقعیت و آنچه هست از او بسازد و بخورد ملت بدهد، نمیتوانم ساکت بمانم؛ بخصوص وقتی این عمل از جانب کسی انجام میگیرد که امروز در صف مخالفان به قول خودش «حکومت نکبت اسلامی» ایستاده و با این روش سعی در حذف یک مخالف دیگر «حکومت نکبت اسلامی» میکند تنها به این دلیل که دومی فردای ایرانِ بدون «حکومت نکبت اسلامی» را به گونهای متفاوت از آنچه در نیت و آرزوی اوست میخواهد.
گمان میکنم در شرایط موجود و در فضای حاکم بر عمل سیاسی و نقد و تحلیل و تفسیر امور سیاسی و اجتماعی مربوط به ایران، لازم است پردههای ملاحظات و چشمپوشیها و پرهیزها و حرمتداشتنهای سوء تفاهمزا و نیز حفظ ظاهر کردنها را کنار بزنیم و با پرداختن به «مساله اصلی» از راستِ تلخی سخن بگوئیم که نتیجه شیرینش دستیابی به حقیقت و واقعیت است. اپوزیسیون «حکومت نکبت اسلامی»، علیرغم ظاهر چند صدائی و پراکندگی گروهی و فرقهای و حزبی و رنگانگی عقیدتی، امروز کاملا دو شقه و دو گروه شده و هر شقه و گروه آن با بحرانهای ویژه خودش گلاویز است: گروه «براندازان حکومت نکبت اسلامی به هر قیمت» و گروه «براندازان حکومت نکبت اسلامی با نیت برقراری حکومتی دموکراتیک، سکولار و متعهد به حقوق بشر.» از خیابانهای تهران و دیگر شهرهای ایران تا خیابانهای همه شهرهای عالم که ایرانیها را در خود پذیرفتهاند، هر یک ایرانی که خود را مخالف جمهوری اسلامی میداند از لحاظ فکری و حسی و عقیدتی به یکی از این دو شقه و گروه تعلق دارد؛ هرچند که ممکن است درک دقیق و روشنی از این دوگانگی نداشته و در مواردی از بابت آن در حیرت و شگفتی باشد.
آنچه این دو گروه از مخالفان جمهوری اسلامی را - که خواهان برچیده شدن بساط «حکومت نکبت اسلامی» هستند - تا این حد روبروی هم قرار داده که در رسانهها و سایتها و شبکههای اجتماعی و در جلسات و گردهمآئیهای مختلف نه فقط انواع برچسبها و اتهامات را به یکدیگر بزنند و بخصوص در شبکههای اجتماعی زبان به فحاشی و زشتگوئی باز کنند، بلکه برای یکدیگر خط و نشان بکشند، لیستهای مرگ فراهم کنند، تهدید به انتقامگیری در آینده بکنند، یا مثل مورد آقای «ف. م. سخن» حتی درخواست بیرون کردن طرف مقابلشان از کشور میزبان او را بکنند، این است که متاسفانه همه تلاشها در چهل و دو سال گذشته برای به زانو درآوردن «حکومت نکبت اسلامی» و پائین کشیدن آن از قدرت جهنمیاش نتیجهای نداده و این امر موجب شده است که هر یک از دو گروه علت را در موجودیت گروه مقابل ببیند و او را مانع دستیابی به هدف براندازی خود بداند. در این میان، البته، کسانی که هر یک به گونهای مستقیما در انقلاب سال ۱۳۵۷ حضور و شرکت داشتهاند - بیتوجه به این که امروز از کرده آن روز خود پشیمان و نادم باشند یا نباشند، تحول یافته و دیگر شده باشند یا نشده باشند - اگر بخواهند روی پارهای اصول پافشاری کنند، در معرض بیشترین هجمه و توهین و تهمت و افترا و تهدید قرار میگیرند زیرا به زعم مخالفانِ اغلب عصبانی و بیچاک و دهنشان پاشنه آشیل آنها حضور و شرکت در انقلاب و بدتر از آن باورشان به اصلاح «حکومت نکبت اسلامی» در یک دوره زمانی است و میباید دائم روی این پاشنه آشیل فشار آورد؛ چه حالا آنها از آن انقلاب، از آن فکر و از آن باور دست کشیده باشند و چه دست نکشیده باشند.
کم نیستند کسانی که اکبر گنجی و دیگرانی چون او را بخاطر سابقه حضور و دخالتشان در انقلاب سال ۱۳۵۷، که رنگ غلیظ اسلامی گرفت، و آنچه گفته میشود در سالهای اولیه پس از برقراری «حکومت نکبت اسلامی» انجام دادهاند و بعد از مشاهده نتایج حکومت مطلقه ولی فقیه به فکر مواجهه با آن و اصلاح امور افتادهاند - و بخصوص حالا هم که گمان میرود رژیم بخاطر تحریمها و «فشار حداکثری» آمریکا در ضعیفترین موقعیت و به زعم آنها در آستانه فروپاشی است و اینها دم از دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر میزنند - ملامت کرده و با مقصر و گناهکار دانستنشان نه فقط چشم دیدن آنها را ندارند بلکه منتظر روزی هستند که دمار از روزگارشان درآورند و اگر میسر باشد و دستشان برسد حلقه دار بر گلوهاشان بیاویزند؛ بی آن که بپذیرند اکبر گنجی یکی از هزاران شرکت کننده در آن انقلاب کذائی بود که همراه با شمار زیادی از آن دیگران خیلی وقت است که دیگر آن کسی نیست که در دوران انقلاب یا پس از آن حتی در دوران اصلاحات بود.
کم نیستند کسانی که فراموش کردهاند یا خودشان را به فراموشی زدهاند از بابت حضور چند میلیونی متشکل از همه اقشار مختلف مردم ایران که در روزهای قبل از انقلاب در خیابانهای شهرهای مختلف کشور فریاد «مرگ بر شاه» میکشیدند و شبها در روی پشت بامهاشان «الله و اکبر» میگفتند و عکس «رهبر» محبوب و فرشته معصومشان را در ماه میدیدند، و تعدادشان هم محدود به اکبر گنجی و دیگر بچه مسلمانهای تندرو و مسجدبروئی که به زعم آنها دیرک انقلاب را برافراشتند نبود؛ همانهائی که با پیروزی انقلاب دریافتند از چاله درآمده و به چاه افتادهاند و اوضاع را که پس دیدند انگشت اتهامشان را به سوی بچه مذهبیها و کسانی که بعدا اصلاحطلب شدند - یا حتی نواندیش مذهبی - نشانه رفتند و میروند تا شاید وجدان معذبشان آرام بگیرد.
کم نیستند کسانی که دوست دارند خیال کنند و باور کنند که آن مرد فرشته صفتی که همه انتظار آمدنش را میکشیدند، آن «آقا» و آن «امام» که برایش شعر و سرود و ترانه میساختند و همه آن ماجراها که به سرعت برق و باد اتفاق افتاد «نقشه خارجیها» بود که به کمک «مشتی خائن» - بخصوص از جنس مذهبی و بچه مسلمان و بعدا اصلاحطلب و روشنفکر مذهبی - به ثمر رسید و حالا باید از یک طرف دست به دامان خارجی دارا و توانا و نقشهکش شد تا «حکومت نکبت اسلامی» را همانطور که آورد ببرد و نابود کند و از طرف دیگر همه آن «مشتی خائن» را جلوی جوخه اعدام گذاشت چون نه فقط آن روز خیانت کردند بلکه همین امروز هم، با دم زدن از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر - که هنوز برای ما و منطقه ما خیلی زود است و لیاقتش را نداریم! - در حال خیانت هستند و چوب لای چرخ ارابهای که ما داریم به سوی براندازی «حکومت نکبت اسلامی» میرانیم میگذارند.
کم نیستند و نبودند جوانها و میانسالان و سالخوردگان عرقخور، کافه و کاباره و دانسینگ برو، مایو و بیکینی پوش کنار استخر و سواحل مختلط دریا، مینیژوپ پوش و کت شلوار کراواتی آن روزها که به چشم خودشان دیدهاند که علاوه بر خودشان لااقل یک یا چند عضو دیگر خانوادهشان هم در ماهها و هفتهها و روزهای ملتهب قبل از انقلاب با حرارت تمام از برچیدن بساط سلطنت مطلقهای که معتقد بودند نوکر اجنبی و «سگ زنجیری آمریکا»ست حرف میزدند، به پیشواز اعتصابها و کارشکنیها در امور جاری مملکت میرفتند، در تظاهرات خیابانی شرکت میکردند، میان انقلابیون نقل و نبات و شیرینی پخش میکردند، حضرت عباس شده بودند و مشک آب به تشنگان صحرای کربلا میرساندند، درهای خانههاشان را به روی در مخاطره افتادگان میگشودند، در صفهای طولانی خرید نفت میایستادند تا با آن آتش بیفروزند، بسوزانند و دود به پا کنند و با همه وجود در خدمت انقلاب باشند، ولی حالا که ورق آرزوهاشان برگشته و رویاها تبدیل به کابوس شده است، همه جانماز آب میکشند و دیگری را - بخصوص آن را که هنوز در صحنه مانده و خیال رفع اشتباه خود را دارد - نه فقط مقصر که عامل «حکومت نکبت اسلامی» یا مزدور آن میدانند.
کم نیستند کسانی که چشم بسته در آن انقلاب شرکت کردند و وقتی دیدند انقلابشان «شورش» و «یورش» اسلامی و خلیفهای و ولائی شد، یا جانشان را برداشتند و پا به فرار گذاشتند و یا سرخوردند، روی از آن برگرداندند، گوشه عزلت گرفتند، چشم بر آنچه رفت و میرفت و میرود بستند و پی کار و زندگی خود رفتند و یا، - در بهترین شکل - در خفا به فکر چارهجوئی افتادند.
کم نیستند کسانی که این همه را به چشم خود دیدهاند و حالا همه خشمشان از رودستی که خوردهاند را فقط روی کسانی خالی میکنند که هنوز، هر یک به شکلی، در صحنه هستند ولی دیگر شباهتی به انقلابیون سال ۵۷ ندارند، چشمهاشان را شسته و دنیای امروز را جور دیگر میبینند، و این را به هزار زبان گفته و تکرار کردهاند ولی پذیرفتنی نیست چون خواست امروز آنها مطابق خواسته ناگزیر و ذلیلانه مخالفانشان نیست.
کم نیستند کسانی که دیدهاند، شنیدهاند و خواندهاند که تقریبا همه اقشار شهرنشین ایران - جز کلان سودبران نظام پیشین که به محض شنیدن اولین صدای جدی و خشمگین مخالفت سرمایههاشان را برداشتند و به خارج گریختند، و نیز آن دسته از راضیان وضعیت موجود آن زمان و هواداران و حمایت کنندگان رژیم شاهنشاهی که به خود لرزیدند و سکوت کردند و دم برنیاوردند - در آن انقلاب شرکت داشتند و با آن همراه بودند ولی بعد از نزول فاجعه پشیمان شدند و از کرده خود برائت خواستند و حالا هم که برانداز «حکومت نکبت اسلامی» شدهاند بجای برخاستن و توکل داشتن به نیروی ملی خود دست تمنا به سوی بیگانه دراز کرده و بازگشت به گذشته فروپاشیده را از او طلب میکنند.
چه بسیار سیاستورزان حرفهای، حامیان و هواداران آنها، کارگران و اصناف و پیشهوران و بازاریان، روشنفکران و تحصیلکردگان و نویسندگان و شاعران و ترانهسرایان و روزنامهنگاران و هنرمندان عرصههای مختلف هنری، مذهبیون و مومنان و نیک اندیشان و پاک دستان و نیز لامذهبها و کافران و بداندیشان و آلوده دستان که همه با هم یکی شدند تا نظام خودسر و سرکوبگر شاهی را براندازند بی آن که به درستی بدانند پس از راندن و تاراندن او از قدرت چه میخواهند بکنند. انقلاب کوری که رخ داد کار یک نفر و دو نفر و یک حزب و دو حزب و این دسیسه و آن نقشه داخلی یا خارجی نبود، انقلابی بود که میلیونها نفر ایرانی در آن شرکت داشتند و برای پیروز شدنش - درست یا غلط - مایه گذاشتند؛ میلیونها نفری که بخش بسیار بزرگی از آن با دیدن نتیجه خونین و اسارتبار آن انقلاب به مرور از فاجعهای که به دست خود آفریدند پشیمان و شرمنده شدند، از آنچه اتفاق افتاد درسها گرفتند و تجربهها آموختند، تحول یافتند و دیگر شدند و از میان آنها کسانی که امروز هنوز زندهاند و همچنان رویاهای تباه شدهشان را دنبال میکنند، در جستجوی راههای دیگری هستند؛ به اصل مساله و مشکل وطن میاندیشند و به حل بنیادی مشکل و این که بهترین و مطمئنترین راه برای رسیدن به مقصد «آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و تامین حقوق بشر» چیست.
کم نیستند کسانی - لااقل در میان کنشگران و مفسران و تحلیلگران سیاسی - که همه این واقعیتها را میدانند و شاهد و ناظر همه آنچه در بیش از چهار دهه گذشته رخ داد بودهاند و با دگرگونیها و تحولات فکری و عقیدتی شمار بالائی از چهرههای فعال عرصه روشنفکری و سیاست هم آشنایند (نگاه کنید به نوشتهها و آراء و عقاید روشنفکران، فعالان سیاسی - اجتماعی، روزنامهنگاران و کنشگران مدنی، از جمله همین اکبر گنجی، در یکی دو دهه اخیر که چگونه دیگر شده و تحول یافته و همپا و هماهنگ با جهانی که پوست انداخته بکلی از آن دوران بریده و وارد عصری تازه شدهاند و امور دنیا را به شکلی دیگر میبینند و حرف و سخن و طرح و برنامههائی بکلی متفاوت عرضه میکنند) اما نفرت از حکومت اسلامی و خشم ناشی از ظلم و ستمی که بر این بسیار کسان و کل جامعه رفته است، نه تنها صبر و حوصله آنها را سر برده بلکه ناامیدانه وادارشان کرده است که یا برگردند به نقطه صفر و به آنچه در گذشتۀ قبل از «حکومت نکبت اسلامی» بود بسنده و دل خوش کنند و با نگاهی نوستالژیک حسرت بازگشت به آن دوره را بخورند و چون دستیابی به آن را در قدرت خود نمیبینند با درخواست و خواهش و تمنا از نیرویهای قاهر و توانای خارجی بخواهند «حکومت نکبت اسلامی» را از سریر قدرت به زیر کشیده و عقربه زمان را به عقب برگردانند تا آنها دوباره در آن نقطه صفر خودشان یله کنند، و یا اگر انجام چنین کاری میسر نیست، یعنی قدرتهای خارجی نمیخواهند یا نمیتوانند شاه ما و رئیس جمهوری ما را به نیابت از ما به ایران ببرند و بر تخت سلطنت یا صندلی ریاست بنشانند، به هر قیمت و هر خسارتی - که به زعم آنها در شرایط بغرنج موجود اصلا و ابدا مهم نیست و اگر هم هست میشود ترمیم همه خسارات مادی و معنوی حاصل از آن را به طرزی خوشبینانه و خیالاتی به برگزاری رفراندوم پس از فروپاشی حواله کرد - لااقل «حکومت نکبت اسلامی» را واژگون و بساطش را جمع کنند تا انتقام آنها گرفته و دلشان خنک بشود.
از این روست که بخش عمدهای از این کسان خود را «برانداز» میخوانند و شکل و محتوای نظام مورد علاقه و شاه و رئیس جمهوری خودشان را هم از همین حالا تعیین کردهاند یا وعده ظاهری و فریبنده به تعیین و انتخابش از طریق رفراندومی خیالی دادهاند و هرکس را هم - حتی از میان مخالفان سرسخت و یک دنده «حکومت نکبت اسلامی» چون اکبر گنجی - که برای برون رفت از بغرنج موجود راه و نظر و برنامه متفاوتی دارد «خائن» و «مزدور» و «عامل حکومت نکبت اسلامی» میخوانند و میکوشند با تحریف نظرات و عقایدش او را «بدنام» و از صحنه بیرون یا حذف کنند تا اینقدر در تمنای آنها از بیگانه مانعتراشی نکند؛ کاری که به نظر میرسد آقای «ف.م.سخن» با انتشار مقاله توهینآمیز، «نخ دهنده» و «زیرآبزن» اخیرش درباره اکبر گنجی میخواهد انجام دهد.
ببینیم اکبر گنجی در گفتار اخیر ویدیوئی خودش چه گفته و آقای «ف. م. سخن» آن را چگونه ترجمه کرده است؟
اکبر گنجی در مقدمهای که برای گفتار ویدئوئی اخیرش نوشته به درخواست «نرمال شدن» حکومت جمهوری اسلامی از سوی دولت دونالد ترامپ پرداخته و کوشیده است در آن - و نیز در گفتار ویدئویاش - این «نرمال شدن» را معنا کند؛ درخواستی که از سوی اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحد عربی، بحرین و برخی دیگر از کشورهای عربی نیز بعنوان متحدان آمریکا تکرار میشود. گنجی اقدام دولت ترامپ به وضع «شدیدترین تحریمهای طول تاریخ، راهبرد “فشار حداکثری”، بازگرداندن کلیه تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل و انواع خرابکاریهایی که در درون ایران صورت گرفته و میگیرد»، همه را، در جهت «نرمال سازی» رفتار حکومت اسلامی میداند و میکوشد توضیح دهد که چرا «نرمال سازی ترامپی قطعا به معنای دموکراتیزه شدن و رعایت حقوق بشر و عدم فساد نیست» و «مهمترین مبطل آن ادعا، متحدان خاورمیانهای آمریکا هستند که همگی یا دارای دولتهای استبدادیِ فاسدِ ناقضِ حقوق بشر هستند و یا دارای دولتهای آپارتایدیِ مرتکبِ جنایاتِ جنگی و اشغالگری.»
گنجی میگوید: «نرمال سازی آمریکایی قطعا به معنای عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها نبوده و نیست. برای این که خود آمریکا و کلیه متحدان خاورمیانهایاش بیشترین مداخله را در امور داخلی دیگر کشورها داشته و دارند.» و این سئوال را مطرح میکند که «پس نرمال سازی ایران به روش آمریکا چه معنایی دارد و چه اهدافی را تعقیب می کند؟»
برای تشریح موضوع و پاسخ دادن به این پرسش و رسیدن به فهمی روشن از معنای «نرمال شدن» ایران از منظر دولت ترامپ و پیامدهای عملی آن، گنجی با استفاده از مستندات و کلیپهائی از سخنان دونالد ترامپ، وزیر امور خارجه او مایک پمپئو، و برخی دیگر از مقامات و شخصیتهای آمریکائی موافق و مخالف ترامپ، سعی میکند نشان دهد که دولت ترامپ چه فهمی از «نرمال بودن» دارد. او آنگاه سعی می کند با عبور از به قول خودش «چند مرحله» موضوع را روشن کند.
اول میپردازد به این پرسش که آیا دولت آمریکا خودش یک دولت نرمال است؟ و با اشاره به «حملات متعدد نظامی آمریکا به کشورهای مختلف و کودتاهائی که در گذشته در شماری از کشورها انجام داده و هزاران غیرنظامی را از طریق بمباران و حملات پهبادی کشته و غیره و غیره»، نتیجه میگیرد که یک چنین دولتی نمیتواند نرمال باشد.
با این همه، گنجی در ادامه گفتارش، با طرح و پذیرش این فرض که دولت آمریکا همیشه یک دولت نرمال بوده، میپرسد آیا دولت دونالد ترامپ که امروز بر سر کار است هم واقعا یک دولت نرمال است؟ و با اشاره به بیش از بیست هزار دروغی که ترامپ تا یکی دو ماه پیش گفته است میپرسد آیا این حد از دروغگوئی حتی توسط یک رهبر جهان سومی نرمال است؛ «چه برسد به قدرتمندترین اقتصاد جهان و بزرگترین تولید کننده علم؟»
گنجی در ادامه گفتارش به مدعای ناسیونالیست بودن ترامپ میپردازد و با این توضیح که «ناسیونالیست بودن لزوما عین نرمال بودن نیست» میگوید: «وقتی ناسیونالیسم با بیگانه هراسی و نژادپرستی جمع می شود، غیرنرمال می شود.» و توضیح میدهد که «ترامپ دستکم دوبار ملت ایران را تروریست معرفی کرده است» در حالی که «اگر منظورش جمهوری اسلامی بود از لفظ حکومت یا رژیم یا خود جمهوری اسلامی استفاده می کرد. اما او آگاهانه مردم ایران را تروریست قلمداد می کند.» گنجی برای اثبات نظرش در خصوص نژادپرست بودن ترامپ میگوید: «اکثریت مردم آمریکا و نخبگان این کشور ترامپ را فردی نژادپرست می دانند و ده ها شاهد و قرینه برای تائید این مدعا وجود دارد.»
او آنگاه به موضوع دینورزی افراطی ترامپ و مداخله دادن باورهای دینی در سیاست اشاره میکند و میگوید «ترامپ رقبایش را ضد دین و ضد خدا قلمداد می کند... نه تنها با دین به جنگ منتقدان و رقبای خودش رفته بلکه سیاست خاورمیانهاش هم دینی و آخرالزمانی است.» و میپرسد: «آیا تغییر خاورمیانه مطابق باورهای دینی آخرالزمانی نرمال است؟»
گنجی آنگاه به وجه دیگری از رفتار ترامپ پرداخته و میگوید: «دولت ترامپ دولتی است که با افتخار ترور میکند و میگوید به نرمهای جهانی باوری ندارد. دولتی است که از بسیاری از معاهدات جهانی که [آمریکا] امضا کرده بیرون آمده، دولتی است که نهادهای مهم سازمان ملل را، از جمله یونسکو، شورای حقوق بشر سازمان ملل، و سازمان بهداشت جهانی و غیره و غیره را یکی یکی ترک کرده است. وقتی قاسم سلیمانی را ترور کردند برخی از سناتورها و برخی از اعضای مجلس نمایندگان آمریکا این عمل را محکوم کردند و ترور نامیدند، تروری که هیچ دلیلی برای آن وجود نداشت و دولت ترامپ هرگز هیچ پاسخ قانع کنندهای در این مورد به کنگره آمریکا ارائه نکرد.»
او با اشاره به همه این نکات اینطور نتیجه میگیرد که «اساسا کل جریان ضد ترامپ در آمریکا، حتی در میان جمهوریخواهان ضد ترامپ، جریانی برای عادی سازی آمریکا در داخل و خارج و بازگشت به دورانی است که آمریکا دوباره به هنجارها و به تعهدات بینالمللی متعهد شود و از دوران غیرنرمال بودن به در آید.»
گنجی با اشاره به این که «بسیاری از روانپزشکان آمریکائی با نوشتن نامههائی که بیش از هزار امضاء داشته گفتهاند که ترامپ شخصیت غیرنرمال دارد، شخصیتی است بسیار خودشیفته، غیرقابل پیشبینی و خطرناک»، میگوید: «برای آمریکائیها انتخابات سوم نوامبر ۲۰۲۰ فرصتی است برای نرمال سازی دوباره دولتشان.» و اضافه میکند «به این ترتیب وقتی یک کشوری یا یک دولتی خودش از نظر خودشان نرمال نیست چطور از دیگری میخواهد که نرمال بشود؟»
پس از تثبیت مدعای غیرنرمال بودن ترامپ و دولت او، گنجی میپردازد به «دولت اسرائیل بعنوان مغز آمریکا در خاورمیانه» و با اشاره به این که «اسرائیل دولتی است اشغالگر و دارای صدها سلاح هستهای که به کشورهای مختلف حمله نظامی کرده و صدها نفر را در کشورهای مختلف ترور کرده... مرتکب جنایت جنگی شده و دولت آپارتاید است»، میپرسد: «آیا یک چنین دولتی نرمال است؟»
او آنگاه با اشاره به این که «حکومتهای غیردموکراتیک و فاسد خاورمیانه به دو گروه متحدان آمریکا و غیرمتحدان آمریکا تقسیم می شوند»، میگوید: «متحدین غیردموکراتیک [آمریکا] چون عربستان سعودی، امارات متحده، بحرین، عمان، قطر، کویت، مصر، اردن، پاکستان، و غیره مجاز به هر اقدامی هستند؛ از سرکوب شدید داخلی تا مداخله رو در روی نظامی در خاورمیانه؛ از کلنگی کردن خاورمیانه تا صدور تروریستهای اسلامگرا به کشورهای غیرمتحد آمریکا» و نتیجه میگیرد که «این هم نوع دیگری از نرمال بودن است. هرگاه به ترامپ درباره ارتباط وسیع آمریکا و عربستان سعودی اعتراض میشود او پاسخ میدهد که اگر من صدها میلیارد دلار سلاح به عربستان نفروشم خب به کی بفروشم، پس بهتر است که متحد ما باشد و ما به او بفروشیم.»
او سپس از ترکیه بعنوان «یکی دیگر از متحدان منطقهای آمریکا» نام میبرد و با اشاره به این که «ترکیه فقط بعد از کودتای ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۶ از آن موقع تا کنون حدود دویست هزار نفر را بازداشت و اخراج کرده و هنوز هم به بازداشتها و اخراجهای خودش به بهانه آن کودتا ادامه میدهد»، میگوید: «اردوغان دوست شخصی و صمیمی ترامپ است» و نتیجه میگیرد که «این هم یک نوع دیگر از نرمال بودن است!»
گنجی در ادامه به مصر میپردازد و میگوید: «وقتی مصریها علیه حسنی مبارک شورش کردند و او را سرنگون کردند دولت وقت آمریکا تا جائی که امکان داشت از حسنی مبارک دفاع کرد، همینطور متحدانش مثل عربستان و امارات، اما وقتی مرسی با اولین انتخابات آزاد تاریخ مصر رئیس جمهور آن کشور شد در عرض یک سال با دوازده میلیارد دلاری که عربستان سعودی و امارات در اختیار ارتش مصر گذاشتند ژنرال سیسی دست به کودتا زد و مرسی را بازداشت کرد و او را در زندان به مرگ رساند.» گنجی با اشاره به این که «قدرت سیاسی و اقتصادی در مصر همیشه در چنگال ارتش بوده و هست» میگوید: «مصر یک دیکتاتوری نرمال مقبول آمریکاست. در ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۹ همه رسانههای آمریکا و انگلیس و اسرائیل این خبر را منتشر کردند که دونالد ترامپ ژنرال سیسی را دیکتاتور محبوب خودش نامیده است.»
گنجی آن وقت به سراغ افغانستان و نرمالیزه کردن طالبان میرود و میگوید: «آمریکا سالهاست که در حال مذاکره با طالبان برای نرمال کردن آن هاست. پروسه نرمال کردن طالبان تاکنون منتهی به آزادی کلیه زندانیان تروریست طالبان از زندان های افغانستان شده و قرار است آمریکا تمامی نظامیانش را از افغانستان خارج کند.» او آنگاه با اشاره به امتیازهائی که دو طرف به یکدیگر دادهاند میگوید بر اساس این طرح نرمال سازی قرار است «طالبان برای مشارکت در دولت فعلی افغانستان وارد مذاکره شوند. اما میدانیم که طالبان به صراحت گفتهاند که هدفی جز تشکیل امارت اسلامی در افغانستان ندارند. این هم یک معنای دیگر از نرمال سازی مطلوب دولت ترامپ است.»
گنجی در ادامه با اشاره به پروژه نرمال کردن سودان پس از سرنگونی عمر حسن احمد البشیر و اشاره به این که نظامیان آن کشور در راستای نورمالیزاسیون سودان به سرعت با رهبران اسرائیل دیدار کردند و آمریکا هم بعد از این دیدارها نه فقط تحریمهای گسترده آن کشور را لغو کرد بلکه مقدمات خروج سودان از لیست تروریسم را نیز آغاز کرد، میگوید: «به این ترتیب و با این پنج شش نکتهای که گفتم روشن شد که نرمال کردن دولتها یا نرمال شدن آنها از نظر دولت ترامپ معنائی جز همگامی و همسوئی با سیاستهای دولت آمریکا ندارد. خشنترین دیکتاتوری و استبداد از نظر آمریکا پذیرفته است بشرط این که با آمریکا و اسرائیل رابطه داشته باشند.»
در اینجا گنجی به جمعبندی و نتیجهگیری از گفتارش میپردازد و میگوید: «خب، حالا برویم سر بحث نرمالیزاسیون ایران که دولت ترامپ خواستار آن است. ترامپ بارها اعلام کرده که خواستار مذاکره با ایران بدون هیچ پیش شرطی است. آیت الله خامنهای تاکنون مذاکره با آمریکا را نپذیرفته و آن را زیانبار و خسران محض دانسته. ترامپ در ۱۷ مرداد ۱۳۹۹ گفت: ایران دوست دارد من رئیس جمهور نشوم. اما حالا من این را اعلام میکنم: اگر من برنده شوم خیلی سریع با ایران به توافق میرسیم. با کره شمالی خیلی سریع به توافق میرسیم. اگر من در انتخابات سال ۲۰۱۶ به پیروزی نرسیده بودم آمریکا الان درگیر جنگ با کره شمالی بود. کره شمالی و ایران... همه اینها خیلی سریع با ما توافق میکنند. ایران برای توافق با ما لهله میزند ولی میخواهند منتظر بمانند چون ترجیح میدهند با بایدن توافق کنند. ترامپ دو روز بعد همین وعده را در جمع خصوصی حامیان مالیاش در ایالت نیوجرسی مطرح کرد و زمان آن را هم به یک ماه کاهش داد. ترامپ در آنجا گفت اگر ما پیروز بشویم ظرف چهار هفته توافقی با ایران خواهیم داشت.»
گنجی آنگاه به قلب مساله وارد میشود و با طرح این فرض که ترامپ در انتخابات سوم نوامبر آمریکا پیروز خواهد شد، میگوید: «در این صورت، آیتالله خامنهای سه راه حل خواهد داشت» و پس از تشریح و سبک سنگین کردن هر یک از این سه راه از دید رهبر جمهوری اسلامی، اضافه میکند: «خب، حالا بیائیم فرض کنیم که آیتالله خامنهای مذاکره با دولت ترامپ را بپذیرد. فرض کنیم جمهوری اسلامی و دولت ترامپ نه تنها بر سر توافق هستهای بلکه بر سر مسائل خاورمیانه و تسلیحات هم به توافق برسند، در این صورت در رادیکالترین شکل و بدترین شکل ترامپ خواهد گفت که اینها دیکتاتورهای محبوب ما هستند. اما اگر بخواهد مانند کره شمالی حرف بزند آن وقت خواهد گفت که حسن روحانی یا جانشین او، هر که باشد، عشق جدید من است و ما با هم رابطه عاشق و معشوقی داریم. نرمال شدن جمهوری اسلامی در رادیکالترین شکل آن به معنای پذیرش خواستهای ترامپ در مورد توافق هستهای، موشکی و مسائل خاورمیانه است. [این در حالی است که] مخالفان جمهوری اسلامی هر توافق احتمالی ایران و آمریکا را قطعا یک ترکمنچای جدید خواهند دانست برای این که هویت سازی [این گروه از مخالفان] فقط در مخالفت و تعارض با هرچه که جمهوری اسلامی انجام میدهد صورت میگیرد لذا آنها (= مقامات جمهوری اسلامی) هر کاری بکنند، با آمریکا رابطه داشته باشند، اینها مخالفت میکنند، رابطه نداشته باشند مخالفت میکنند، با چین رابطه داشته باشند مخالفت میکنند، رابطه نداشته باشند مخالفت میکنند چون این هویت سازی [این گروه از مخالفان] است. اما فرض کنیم - ما داریم از فرضیات صحبت میکنیم - که ایران و آمریکا مذاکره کنند، به توافق دست پیدا کنند، ایران به معنای مد نظر دولت آمریکا نرمال بشود، اصلا یک گام بالاتر برویم، فرض کنید که ایران و آمریکا متحد بشوند، در این صورت حکومت ایران هر غلطی بکند، مانند دیگر متحدان آمریکا، ترامپ آن را توجیه خواهد کرد. البته در نرمالیزاسیون مانند موارد اردوغان و مورد عربستان سعودی تهدید هم در کار خواهد بود اما مساله اصلی این بوده و هست که دموکراسی و حقوق بشر برای ایران اصلا ارتباطی به پروژه نرمال سازی دولت ترامپ نداشته و ندارد. مساله ترامپ انجام معاملههای بزرگ است و لاف زدن پیرامون آن ها. معاملاتی که بتواند بابت آنها خودش را پیروز به مردم آمریکا معرفی کند. [از این رو] دموکراسیخواهان ایران یقین میدانند که نسبتی با دولت ترامپ ندارند و بخوبی میدانند که پروژه گذار به دموکراسی محصول تحولات داخل جامعه ایران است نه زد و بند کردن با دولتهای سعودی و اسرائیل و آمریکا. و کسانی که دنبال این کارها میروند آب در هاون میکوبند. اقشار مختلف اجتماعی و نهادهای مدنی و صنفی داخل ایران هستند که بار مبارزه بر دوش آنهاست و در فرایند مبارزه همانها خودشان رهبران واقعی جنبش دموکراسیخواهی را خواهند ساخت. ما هم خواهان دولتهای نرمال در ایران و خاورمیانه و جهان هستیم؛ دولتهائی که دموکرات باشند، آزاد باشند، ملتزم به حقوق بشر باشند، عدالت به مثابه نفی کلیه اشکال تبعیضهای قومی، مذهبی و جنسی و طبقاتی را قبول داشته باشند؛ دولتهائی که از طریق مداخله نظامی و مسابقه تسلیحاتی صلح را نابود نکنند. در یک منطقه غیرنرمال - به این نکته توجه کنید - در یک منطقه غیرنرمال، یعنی خاورمیانه، که تمامی قدرتهای منطقهای و جهانی سیاستهای غیرنرمال را عملی میکنند جمهوری اسلامی هم سیاستهای غیرنرمال را تعقیب میکند. جهان، خاورمیانه، و تک تک کشورها نیازمند هنجارهای عادلانه جهانشمول هستند.»
و پس از این نتیجهگیری و هشدار واضح و روشن، گفتار گنجی با این جمله به پایان میرسد: «به عشق ایران، خدا نگهدارتان.»
از آنچه به دقت از گفتار ویدیوئی اخیر اکبر گنجی نقل کردم به روشنی میتوان دریافت که او میخواهد به کسانی که از سر ذلت و ناتوانی دست به دامان دونالد ترامپ شدهاند بگوید و هشدار بدهد که «اگر حکومت ایران تن به مطالبه نرمال سازی ترامپی دهد، پیامدهای آن برای گذار غیرخشونتآمیز از جمهوری اسلامی به یک جمهوریِ سکولارِ دموکراتیکِ ملتزمِ به آزادی و حقوق بشر و عدالت به مثابهِ رفع کلیه اشکال تبعیضهای قومی و مذهبی و جنسی و طبقاتی» فاجعهبار خواهد بود. او هم مانند من و بسیاری دیگر از مخالفان جدی «حکومت نکبت اسلامی» - که در عین حال دغدغه ایران و آینده ایران را دارند - میخواهد بداند که آیا «پروژه نرمال سازی ایران با اهداف و مطالبات دموکراسی خواهانِ عدالت طلبِ ایران سازگار است یا نه؟» میخواهد بداند «نرمال سازی ترامپیستی آیا به سود گذار به دموکراسی است یا به زیان آن؟»
لب کلام و مغز گفتار گنجی این است که «اگر ترامپ در انتخابات پیروز شود، دولت اصولگرای آینده جمهوری اسلامی - به احتمال زیاد - وارد مذاکره با آمریکا خواهد شد و بدین ترتیب نرمال خواهد شد. این نوع نرمال سازی فقط “ترامپیستها” را به کما خواهد برد چون دموکراسیخواهانِ متکیِ بر نیروهایِ اجتماعیِ جامعه ایران، دچار هیچ توهمی درباره دولت ترامپ نبوده و نیستند. دموکراسیخواهان متکی به مردم - نه دولت های خارجی - آزادی و دموکراسی را برای ایران و ایرانیان میخواهند. بدین ترتیب، اول باید ایرانی وجود داشته باشد تا دموکراتیک و سکولار شود. حفظ تمامیت ارضی ایران رکن رکین دموکراسیخواهان ایران زمین است.» و از این روست که گفتارش را با بیان عبارت «به عشق ایران» به پایان میبرد.
این نگاه و این نظر، اما، گروه «براندازان به هر قیمت» را خوش نمیآید زیرا در وهله اول امیدی به فرارسیدن روزی که «حکومت نکبت اسلامی» به دست «نیروهایِ اجتماعیِ جامعه ایران» از میان برداشته شود ندارند و بخاطر ضعف و ذلت و زبونی که در خود سراغ دارند آن را رویائی غیرممکن، دستنیافتی یا لااقل خیلی دور میپندارند و در وهله دوم اصرار به بازگشت به گذشتهای دارند که اکنون دیگر به تاریخ پیوسته و به جهت تحولات عمیقی که ظرف چهار دهه گذشته در جهان و ایران ما رخ داده بازگشتنی نیست؛ مگر با دخالت و نفوذ و صحنهگردانی و - بدتر از آن - حملات نظامی بیگانهای قدرتمند که چشم طمع به منافع ملی ما دارد و ایران را دست نشانده خود میخواهد. چه کسی و کدام کله پوکِ قلدر و خودشیفته و «بادیگارد تمدن غرب!» این وعده را داده است؟ دونالد ترامپ شیردل! و چه کسانی از این بابت هورا میکشند و برایش سینه چاک میکنند و قربان صدقهاش میروند؟ «براندازان به هرقیمت.» دوست خوشفکر و نازکاندیش من، اکبر کرمی، در یکی از پستهای فیسبوکی اخیرش به این نکته اشاره کرده و به درستی نوشته است: «عجیب نیست که ایرانیها به طور چیره هوادار ترامپ هستند. خشم و خشونت روی دیگر ترس و ذلت است که ایرانیها تا خرخره در آن فرو رفتهاند. اما هیچ بعید نیست همین هواداران دوآتشه ایرانی ترامپ چهل سال بعد ادعا کنند که ما از روز نخست مخالف ترامپ بودیم! بیشک خطر ترامپ برای دمکراسی آمریکا و صلح جهانی کمتر از تهدیدی نیست که خمینی در ایران و منطقه آوار کرد. اگر آن روز این ایرانیهای متوهم خمینی را در ماه میدیدند، امروز هم به ماه طلعت ترامپ امید بستهاند. و آشکار است آنچه خمینی را خطرناک و بدخیم کرد آدمها و انگارههایی بودند که از ترس و خشم و توهم ورم کرده بودند. شوربختانه انگار ایرانیهای طرفدار ترامپ در حال تکرار تاریخ سیاهی هستند که از آن گریختهاند!» او همچنین نوشته است: «آنجه این هیولا [ترامپ] را خطرناک میکند حتی مردمی نیستند که فریب او را میخوردند و در طلعت ماه او رویاهای خود را میجویند! ترامپ را کسانی خطرناک میکنند که از کینه و نفرت پر شدهاند؛ کسانی که رفتار او را نمیپسندند اما به زور کینه و نفرتی که دارند خود را مجاب میکنند از این دیوانه هواداری کنند!... وقتی خشم، کینه و نفرت در درون آدمها تلمبار میشود این دست رفتارها هم ممکن میگردد.» و این در حالی است که «دشمن دشمن ما همیشه دوست ما نیست.»
اما آیا کسی از میان «براندازان به هر قیمت» گوشش به چنین حرفها و چنین هشدارهائی بدهکار است؟ آنها بجای تامل و اندیشیدن در این سخنان و این هشدارها ترجیح میدهند هر روز بر خشم و خروششان علیه کسانی که گمان دارند مانع فروپاشی و سرنگونی «حکومت نکبت اسلامی» هستند میافزایند؛ آنها را عامل و مزدور جمهوری اسلامی میخوانند، انواع توهینها و تهمتها و افتراها را بر آنها روا میدارند، برایشان خط و نشان میکشند، نامهاشان را در «لیستهای سیاه مرگ» مینویسند و در شبکههای اجتماعی به صراحت میگویند «فردای سقوط رژیم با اینها کار زیاد داریم. اینها جزای خیانت به ایران را خواهند پرداخت.»
دقت کنید در تحریف گفتار اخیر اکبر گنجی در روایت آقای «ف. م. سخن» که از سر خشم قصد پاپوشدوزی برای اکبر گنجی و لو دادن و اخراج او از آمریکا دارد. مطلب را از همان ابتدا وارونه کرده و این گونه بیان میکند: «تا چندی پیش، گیر دادن اکبر گنجی به ترامپ و دولت او بود. این مخالفت هیستریک را میشد در چهارچوب دمکراسی آمریکا به نوعی ماستمالی کرد. ویدئوی امروز گنجی را که دیدم مشاهده کردم که مخالفت رسمی و علنی گنجی دیگر با ترامپ و دولت او نیست بلکه با کل سیستم سیاسی آمریکاست. او مرده و زنده آمریکاییها را در این ویدئو جلوی چشمشان میآورد و از انفجار بمب اتم تا درخواست نرمال شدن حکومت نکبت اسلامی را جزو شرارتهای آمریکا میداند. اینجا دیگر صحبت از دمکرات و جمهوریخواه و بایدن و ترامپ نیست بلکه کل سیستم آمریکا زیر حمله اکبر گنجی است.»
آقای «ف. م. سخن» مطلب انتقادی خودش را این گونه آغاز میکند در حالی که جز یکی دو مورد مربوط به سابقه آمریکا در حملات نظامی به برخی از کشورها و انجام کودتا در برخی دیگر، در سراسر گفتار گنجی صحبت از دونالد ترامپ و دولت ترامپ است و هر جا هم که از آمریکا نام میبرد در رابطه با ترامپ و دولت اوست که در حال حاضر امور اجرائی این کشور را بر عهده دارد و نه «کل سیستم سیاسی آمریکا.» علاوه بر این، آقای نویسنده خشمگین برای تکمیل پروندهاش در آمریکا و علیه گنجی انتقادهای او از ترامپ و دولت ترامپ را از زبان گنجی تبدیل به انتقاد از «شرارتهای آمریکا» (که گنجی در هیچ کجای گفتارش چنین واژهای بکار نبرده) میکند و عالمانه و عامدانه پای مردم آمریکا را هم به میان میکشد و مدعی میشود که گنجی در گفتارش «مرده و زنده آمریکاییها را جلوی چشمشان» آورده و این جرمی و خیانتی است که نمیشود «در چهارچوب دمکراسی آمریکا به نوعی ماستمالی کرد.»
ممکن است پرسیده شود که چرا آقای «ف. م. سخن» تا این حد با اکبر گنجی دشمنی دارد که برایش در آمریکا پاپوش میدوزد و پرونده سازی میکند؟ پاسخ این پرسش در بخشی از نوشته آقای «ف. م. سخن» به روشنی آمده است: «دلیل واضحش این است که این شخص که امروز تمام و کمال دارد برای جمهوری اسلامی سینه میزند و برای او پستان به تنور میچسباند... و با ۵۰۰ هزار دلار جایزه اعطایی غرب، در آمریکا جا خوش کرده، و از آزادی آنجا برای تخریب آمریکا و توجیه جنایتکاریهای جمهوری نکبت اسلامی به مردم ایران فعالیت میکند، عامل بیآبرویی و بیاعتباری من ایرانی است... من خواهان جلوگیری از وارد آمدن چنین ضربههایی به حیثیت ایرانی خودم هستم... آمریکا متاسفانه جای دوست و دشمن خود را اشتباه گرفته و به خود و به دوستان خود با بال و پر دادن به چنین عناصر مخربی ضربه می زند.»
علت و دلیل اصلی خشم و غضب آقای «ف. م. سخن» همین است: «آقای گنجی برای توجیه جنایتکاریهای جمهوری نکبت اسلامی به مردم ایران فعالیت میکند و برای جمهوری اسلامی سینه میزند و برای او پستان به تنور میچسباند!» یک چنین دروغ و اتهام بزرگی، در حالی که گنجی مدتهاست در نوشتهها و سخنرانیها و گفتههایش ساز «عبور و گذار» از جمهوری اسلامی را میزند، من را یاد دروغهای شاخدار و اتهامهای وقیحانه و کلا بیپایه و اساسی میاندازد که این روزها مرشد و مقتدای آمریکائی ایشان، دونالد ترامپ، علیه رقیب انتخاباتیاش، جو بایدن، میبافد و بدون کمترین شرم و خجالتی بخورد عوام میدهد. من فکر میکنم اگر آقای «ف. م. سخن» معنای جملات سادهای مانند «اگر حکومت ایران تن به مطالبه نرمال سازی ترامپی دهد، پیامدهای آن برای گذار غیرخشونتآمیز از جمهوری اسلامی به یک جمهوریِ...» و «نرمال سازی ترامپیستی آیا به سود گذار به دموکراسی است یا به زیان آن؟» را در گفتار اکبر گنجی نمیفهمد یا عمدا نمیخواهد که بفهمد، درست این است که خودش حق نوشتن و بخصوص انتقاد کردن، تهمت زدن و پاپوش دوختن برای این و آن را از خودش سلب کند.
ترس و خشم، به قول دوستمان اکبر کرمی، «ورم کرده و تا خرخره فرو رفته» آقای «ف. م. سخن» از اکبر گنجی که مخالف دخالت بیگانه در امور داخلی ایران و حمله نظامی احتمالی او به کشورمان است به حدی است که تاب تحمل از کف داده و از «آقای آمریکا» میخواهد که او را به اتهام «تخریب» این کشور از ایالت متحده بیرون کند. استدلالش هم این است که چون گنجی با داشتن ویزای دائم اقامت (گرین کارت) یا سند شهروندی این کشور قسم خورده و سرود آمریکا را خوانده و حالا با زدن این حرفها و «تخریب» آمریکا و بخصوص با توجه به این که «بالقوه برای آمریکا خطرناک است» زیر قسمش زده، مقامات مسئول باید او را از این کشور بیرون کنند!
همان طور که در ابتدای این نوشته اشاره کردم، گذشته از این که گفتار اخیر ویدئوئی آقای گنجی چنین ادعاهائی را - حداقل با این غلظت و درشتی و ستبری - تائید نمیکند، صرف سخنچینی علیه یک فعال سیاسی با نیت لو دادن او به مقامات آمریکا و درخواست بیرون کردنش از این کشور عملی است نه فقط غیراخلاقی بلکه زشت و مذموم که ایرانیها در سالهای اخیر از آن بعنوان «آدم فروشی» یاد کرده و انجام دهنده آن را خوار و خفیف میدارند.
و تا در بحث پاپوش دوزی و آدم فروشی هستیم، لازم است به آقای «ف. م. سخن» یادآوری کنم که حتی اگر همه آنچه ایشان از اکبر گنجی به «آقای آمریکا» ریپورت کردهاند درست باشد - که نیست - باز هم «آقای آمریکا»، با در نظر داشتن قانون اساسی کشورش، در موقعیتی نیست که قادر باشد او را به اتهام انتقاد و خردهگیری از سیستم و عملکرد ایالات متحده از این کشور بیرون کند زیرا حق انتقاد از عملکردهای آمریکا - و حتی رئیس جمهوری آن - در قانون اساسی این کشور لحاظ شده و محفوظ است و همه افتخار دموکراسی آمریکا هم به پاسداری از همین حق بیان و عقیده و بالاتر از آن حق اعتراض است؛ به هر سیاست یا عملکرد سیاسی در هر سطح از بالا تا پائین و حتی «کل سیستم.» پس، بهتر و عاقلانهتر و اخلاقیتر این است که نه آقای «ف. م. سخن» و نه دیگر عاشقان سینه چاک دونالد ترامپ و آرزومندان «براندازی به هر قیمت» لااقل در این زمینه خودشان را سبک نکنند.
■ به نظر می رسد ف م سخن نقش خارج از کشور روزنامه کیهان را ایفا میکند. این برای اولین بار نیست که ف م سخن به یک فعال سیاسی حمله میکند. ایشان به کرات با استفاده از سایت گویا به دهها نفر دیگر حمله کرده است و به نظر می رسد آقای تقی مختار اولین نفری باشد که در صدد است ترمز او را بکشد. روزنامه کیهان در ایران این حق را برای خود قائل شده است که فعالان سیاسی مخالف را به شدت منکوب و لجن مال کند و ف م سخن دقیقا همین حق را در سایت گویا برای خود قائل شده است. امید است با توجه به این شیوه غیرقابل قبول که هنوز ادامه دارد فضایی به وجود آید تا ف م سخن را از این رویکرد باز دارد و یا لااقل سایت گویا را وادار سازد که نسبت به انتشار مطالب ایشان مسئولیت بیشتری را به عهده بگیرد.
دیدار
■ خیلی تحلیل خوبی. آقای ف م سخن اوایل اوک بود ولی حالا زده به سیم آخرو از آنهای شده که تغییر به هر قیمت می خواهند بیشتر هم به دست آمریکا و ترامپ!!!
م. یکان
■ آقای مختار در مقابل آنچه که آنرا پاپوش سازی و آدم فروشی ف.م. سخن نامیده، دست به دفاع جانانهای از اکبر گنجی زده است. بر رفتار گنجی میتوان خرده گرفت و نیز میشد از کنار مقاله آقای مختار گذشت اگر، فقط به داوری پیرامون گنجی و ف.م. سخن محدود میبود. اما مقاله از این محدوده بسیار فراتر رفته و ضمن نقد کوبنده اندیشه “سرنگونی به هر قیمت”، به ادعانامه نیرومندی علیه ترامپیستهای ایرانی بدل شده و در فراز هائی با منشور افقگشای جمهوریخواهی، تماس نیرومندی بر قرار نموده و همه این ها مقاله را بسیار خواندنی و حاوی آموزش های خوب کرده است.
احمد پورمندی
■ سخن آقای مختار اگر چه کمی طولانیست بسیار منطقی و مستدل است. اوایلی که نوشتار ف.م. سخن را که ناشناخته بودند میخواندم طنز قابل قبولی داشت ولی ترس و خشم در ایشان چنان ورم کرده که تا خرخره در آن فرو رفتهاند.
صفوی
■ از نگاه من حتی نرمال سازی مورد نظر و بدون الزام رعایت حقوق بشر ترامپ مفیدتر از ثبات وضعیت نابسامان کنونی است که در اثر تحریم و محاصره تمام عیار اقتصادی شیرازه مملکت پاره شده و مانند ارگانیسمی که قدرت دفاعی را از دست داده مستعد همه بیماریها میشود که نه اثری ار حقوق بشر دارد و نه امکان معیشت مردم و این آغاز فرو پاشی است و مرا بیاد محاصره تبریز در استبداد صغیر میاتدازد که مردم اززور گرسنگی یونجه میخوردند ولی میگفتند یونجه خوردیم ولی مشروطه گرفتیم اما از بد روزگار در این تحریم و محاصره هیچ چیز جز فروپاشی و ثبات یک حاکمیت فلدر نصیب مردم نخواهد شد. حداقل در نرمالسازی مدل ترامپ کار و معیشت مردم تا حدی بر قرار شده و با توجه به ظرفیت جامعه مدنی جوان و درسخوانده و تجربه سالیان سال سیاستورزی این ملت بمراتب بیشتر از سایر کشورهای منطقه شانش بهروزی خواهد داشت.
bahrakg
■ نرمال سازی او را بهانه کنند و جان در راه اصلاح رژیم ویرانگر اسلامی دهند. آقای مختار چون سینمایی هستند و دل در گرو سلبریتی ها، چه هنری و چه اسلامی دارند، اکبر گنجی را چون ارتیست فیلم فارسی قهرمان و مخالف او را ضد قهرمان نمایاندند. بر خلاف باور آقای مختار، گنجی از سختکوشان برقراری نظام نکبت اسلامی و قدرت در دست اصلاحطلبان میباشند و اصلاحطلبی ترامپ را نمیپذیرند، زیرا اصلاحات تنها در دست یاران انقلاب ویرانگران ۵۷ می باشد. آقای مختار بدانید، آقای سخن وطندوستی خود را با بودن در جبهههای جنگ در برابر صدام به اثبات رسانده است و انگهای بیپایه و اساس امثال شما به او نخواهد چسبید. به امید آگاهی همگانی که راه سربلندی ایران تنها بدست مردم آگاه و آزاده بدست خواهد آمد و جهان خواران از چپ و راست و میانه تنها سنگ به سینه منافع خود می زنند. در پایان ایشان به جای نقد رومان نوشتهاند.
الف غربی
■ با صد تشکر از تقی مختار گرامی بابت این نوشته پندآموز. یواش یواش احساس می کردم در مقابل شیرین زبانی ها و پرت و پلا گوئی های ف.م.سخن که نمونه کاملی از آدمهای همهچیزدان و مدعیست آدمی نداریم که مستدل و منطقی پاسخی بدهد. یا اگر هم داریم بسیاری نمیخواهند سری را که درد نمیکند دستمال ببندند و دهن به دهن هر متعصب کم سوادی بگذارند. طرف با این همه ادعای آزادیخواهی هنوز درنیافته که آدم میتواند پناهنده یک کشور خیلی خیلی خیلی دموکراتیک و آزاد باشد و در عین حال آن را هم قبول نداشته باشد. این حق اوست. تو هم اگر نقدی داری اصولی آن را بازگو کن. متاسفانه خیلیها هستند که بجای نقد اصولی به تسویهحساب میپردازند و از همین الان که هیچکارهاند برای دگراندیشان حقی قائل نیستند. اگر سیاست هنر حل اختلافهاست هنر امثال ف.م.سخن تشدید اختلافات در بین مخالفان جمهوری نکبت اسلامی است...امیدوارم در ارزیابی های خود تجدیدنظر کند.
گیتی گرامی
■ پاسخ «ف. م. سخن» به نوشته تقی مختار در سایت گویا
https://news.gooya.com/2020/08/post-42634.php
■ با درود حالا که خاص و عام، دوست و دشمن در این ستون کامنتها نظر میدهند اجازه بدهید که اینجانب هم نظری را که پس از خواندن نوشته آقای مختار در فیسبوک ذیل یادداشت ف.م.سخن گذاشتهام را به عرض حضور مبارک خوانندگان و بینندگان عزیز سایت ایران امروز برسانم: البته برخلاف آقایان یا خانمهایی که پشت اسامی مستعار پنهان شده و نویسنده شجاع و منتقد صاحب فکر و خوش قلم، آقای ف. م.سخن را با بدگوییهای عاری از ادب و مهر خود نواختهاند امضا خود را ذیل یادداشت قرار میدهم و هم اینجا مراتب تآسف خود را بر احوال و شخصیت دوست ناداشتنی کسانی که بدون ذکر نام واقعی خود در فضای مجازی به این و آن میپرند اعلام میدارم.
این بود آن یادداشت من در فیسبوک:
«آقای تقی مختار و همسرشان مسائل ایران رای بهانه و پاراوان مبارزات انتخاباتی آمریکا میکنند ایشان و همسرشان به عنوان شهروند آمریکایی برای حزب دموکرات و برنده شدن کاندیدای محبوبشان جوش میزنند این وسط ایران بیچاره ما وسیلهای شده است برای خودنمایی و دعوی وطنخواهی و آزادگی و دموکراسیجویی و حقوقبشرطلبی و همه چیزهای خوبخواهی. ایشان با یک تیر دو نشان میزنند هم محبوبیت و سمپاتی حزب دموکرات را برای خود در آمریکا میخرند و هم تصویر یک ایراندوست وجیه المله را برای خودشان نقش می کنند و به نمایش می گذارند. اما کسانی که مسائل را دنبال می کنند شاهدند که ایشان و همسرشان همواره در این سالها پرچم اصلاح طلبان حکومتی را به دوش میکشند و در همه انتصاباتهای آخوندی برای نماینده استصوابی اصلاح طلبان حکومتی تبلیغ می کنند. دردو دوره اخیر هم به شدت مبلغ حسن روحانی بودند. آقای مختار باید بداند که شتر سواری دولادولا نمیشود. و مردم رفتار مدعیان را زیر نظر دارند. این یادداشت من هم نه در دفاع از ترامپ است که مطلقا از او خوشم نمیآید اگرچه از رقیب او هم بیزارم و نه در تأیید یا تکذیب سخنان ف. م. سخن. آنچه من در نوشته طولانی و روده درازانه تقی مختار (که بوق و کرنایی بود برای اکبر گنجی و جلب قلوب به قول خودشان خاکریزهای حکومت اسلامی )، خواندم عبارت بود از کوشش یک آقایی که سالهاست نشریه رنگینی را در امریکا نشر میدهد و در دو جناح همواره گرایشات سیاسی و تبلیغاتی خودش را به نمایش نهاده است. اول به عنوان آمریکایی پیروی و دفاع از دموکراتها که حق اوست دوم به عنوان ایرانی مهاجر دفاع و تبلیغ برای اصلاح طلبهای حکومتی و به خصوص همسرش در جوش زدن برای خاتمی و حسن روحانی بسیار فعال و برجسته عمل می کرده است. آقایان لطفا دعواها و مبارزات مشعشع بین الامریکن خودتان را به حساب آزادی خواهی برای مردم ایران نگذارید و منت نامجویی و جاه طلبی خود در آمریکا را سر مردم ایران نگذارید. و بدبختی ملت ایران در چنگ توحش آخوندی را بهانهای برای محبوب القلوب دموکراتهای آمریکا شدن و تیز وسیلهای برای مراوده با جناح اصلاحطلب حکومت آخوندی و رفت و آمد به ایران (به شیوه ذوحیاتین) قرار ندهید»
م. سحر
■ هموطن نادیدهام جناب م ـ سحر سلام
فرمودهاید: ًحالا که خاص و عام، دوست و دشمن در این ستون کامنتها نظر میدهند اجازه بدهید که اینجانب هم نظری را که پس از خواندن نوشته آقای مختار در فیسبوک ذیل یادداشت ف.م.سخن گذاشتهام را به عرض حضور
مبارک خوانندگان و بینندگان عزیز سایت ایران امروز برسانم:ً (پایان نقل قول از کامنت جنابعالی)
هموطن محترم، ما نباید در اینجا به کسانی که نظر خود را نوشتهاند «دشمن» خطاب کنیم. میدانم که فقط این عادت ماست. مگر بنا نیست در ایران آینده حقوق شهروندی و حقوق قانونی مساوی برای همه رعایت شود؟ یا خدای ناکرده ، مگر بنا ست مثل بعداز ۲۸ مرداد یا بعداز انقلاب ۵۷ دوباره آدمکشی ادامه پیدا کند؟
دوست نادیدهی محترم. بنا بر ماده ۱۴ منشور جهانی حقوق بشر هر کس به هر دلیل در کشورش احساس نا امنی کند. حق دارد در جای دیگری پناه بگیرد.(نقل به مضمون)
بر این اساس ایرانیان مانند سایر ملل بعداز به قدر ت رسیدن حکومت دینی مشروعه به دلایل مختلف میهن خود را مرحله به مرحله ترک کردند و در سراسر جهان سکونت گزیدند. از شاه سابق و خاندان پهلوی گرفته تا رئیس ساواک حکومت گذشته و بسیاری از صاحب منصبان لشگری و کشوری... از اولین رئیس جمهور حکومت مشروعه آقای بنی صدر تا هزاران نفر از نحله های مختلف فکری ، فرهنگی و مذهبی ... بنا بر منشور جهانی حقوق بشر حق داشتند که خود را از گزند قصابان حکومت اسلامی محفوط کنند و تمام کشور های آزاد جهان بعداز جنگ جانی دوم میزبان پناهجویان جهان بودهاند.
اینها را نوشتم که نتیجه بگیرم ما که در خارج از ایران زندگی می کنیم نباید بخاطر اختلاف فکری خود با کسانی که در بالا نام برده شد تقاضای بیرون کردن پناهجوئی را بکنیم که طور دیگری فکر میکند؟ البته می توان در مورد نگارنده یا هرکس که شائبهی خلاف جنحه و جنائی و امنیتی دارد از مجراهای قانونی شکایت کرد. چنانکه یکی از متهمین شکنجه و آزار زندانیان سیاسی هم اکنون در زندانهای سوئد منتظر رسیدگی و دادگاه میباشد. از این زاویه برخورد م . ف سخن با اکبر گنجی نادیده گرفتن منشور جهانی حقوق بشر می باشد.
با آرزوی پیشرفت و اتحاد بیشتر در گذار برای مردم سالاری در ایران
مانی فرزانه
■ جناب فرزانه با سلام، نظر به این که فرموده اید «نباید بخاطر اختلاف فکری خود با کسانی که در بالا نام برده شد تقاضای بیرون کردن پناهجوئی را بکنیم» این جملهی جناب عالی را باید چنین تصحیح بکنم که به خاطر «اختلاف فکری» تقاضای بیرون کردن گنجی از امریکا را نکردهام بلکه این تقاضا به خاطر نارضایتی اکبر گنجی از کل سیستم سیاسی امریکا بوده است. به عبارتی، تقاضای رهایی او را از چنگال «امریکای جنایتکار» که بسیار از آن شاکی ست کردهام و این که ایشان بتواند به کشوری با سیستم سیاسی مورد علاقهاش مثل چین و روسیه و غیره نقل مکان کند.
با احترام: ف. م. سخن
■ در مجموع با آنچه آقای مختار درباره نوشتههای ف.م.سخن نوشتهاند موافقم. در عین حال فکر میکنم به عنوان یک رسانه شما موظفید پاسخ ف.م.سخن را در سایت خود و در همان ستون چاپ کنید و نه در بخش کامنتها. این بخشی از اصول پذیرفته شده روزنامه نگاری است.
با احترام/ بهروز
■ جناب فرزانه عزیز. با تقدیر فراوان از دلبستگی و تعهد فکری و عقیدتی شما به حقوق بشر ، یادداشت شما تنها در مورد اصطلاح «دوست و دشمن» داشتید به من مربوط میشود. ازین رو خدمت شما عرض می کنم که معنای این اصطلاح درست معادل همان اصطلاح خاص و عام است و معنای دیگر آن همگان یا همه مردم است و نه بیشتر. تعجب میکنم که چگونه شما معنای منفی از این اصطلاح بیرون آوردهاید و گمان کردهاید که من خدای نکرده قصدم آن بوده است که گروهی را دوست و جمعی را دشمن بنامم. خیر این یک سوء تفاهم است که امیدوارم با این توضیح رفع شود. باقی سخنانتان باز میگردد به اتهامات قلمی که آقای مختار به آقای ف. م.سخن وارد آورده که صد البته این تهمت ناعادلانه را خود آقای ف. م. سخن پاسخ دادهاند و در طی کامنت ایشان در همینجا هم قابل مشاهده است!
م. سحر
■ چهل سال است از حکومت نرمال آقای گنجی و مختار به ستوه آمدیم. همان نرمال امریکا را میخواهیم. فکر میکنم اگر رای گیری هم شود مردم ایران هم به احتمال زیاد با من هم نظر هستند. آقای گنجی از پایه سفت کنهای جمهوری اسلامی بودند، و هنوز هم هستند. چرا ایشان و امثال مهاجرانی به ایران نمیروند.
خوشدل
■ آقای ف.م. سخن در این نکتە کاملا حق دارند کە آقای گنجی عامدا از تحول و سقوط رژیم آدمخوار جمھوری اسلامی یک مترسک بە نام «کلنگی شدن ایران» ساختە است .گنجی بە کسی میماند کە بارھا و بارھا از روی تپەھای مرتفع امریکا فریاد «گرگ خواھد آمد، گرگ خواھد آمد» سر میدھد، تا مردم ایران گرگھای حقیقی کوچەھا و خیابانھای ایران و خاورمیانە را کە ھمان خامنەای و سپاە و سایر دستەھا و وحوش جنایتکارش را آسودە بگذارند. در این معادلە گنجی ھمچون جریاناتی کە پس از انقلاب خادم خمینی بودند، خدمات شایانی بە رژیم کردە است.
مهران مهابادی
■ خدمت جناب ف.م سخن: با احترام فراوان، شما که باقاطعیت در موارد مختلف اظهار نظر میفرمایید ایا برای برچیدن این جمهوری نکبت راه حلی دارید؟ مثلا آیا بمباران اتمی بکنند که کلا برچیده شود خوب است؟ سو تعبیر نشود، نه با گنجی نسبتی دارم و نه جناب نویسنده مقاله میشناسم، بنده هم مثل شما خود مهاجر هستم ولی لحظهای که به فکر و یاد در دامافتادگان نباشم. واقعا بین سیاه و سفید آلترناتیو دیگری نیست؟
با کمال احترامات فراوان م.ف بدون سخن چون این اولین بار است که مطلبی مینویسم.
محسن ف.
■ یک درخواست مدرن و منطقی از اقای ف م سخن، تقی مختار و اکبرگنجی.
لطفا قبل از اینکه دعواهای شخصی و مسبوق به گذشتههای خودتان را رسانهای کنید با هم از طریق انلاین سه نفری گفتگو کنید، جنگ و جدل کنید و برای رسیدن به یک هدفی که مخرج مشترک هر سه شما هست سخت تلاش کنید تا به یک توافق و نتیجه مشترک برسید. یک کار تاریخی بکنید. نتیجه کارتان را در یک مقاله مشترک منتشر کنید تا الگویی شود برای نسل جوان ولی نا امید و سخت اسیب دیده ایران. امید به آینده و پیروزی سیاسی بسته به روح و روان و رفتار ونوشته های روشنگران و روشنفکران و متفکران ما دارد.
رضا سالاری
■ به نظر من حق با آقایان ف.م. سخن و م. سحر است. باید دعا کنیم ترامپ برندۀ انتخابات شود و جمهوری اسلامی را با حملۀ نظامی ساقط کند. از تجزیۀ ایران هم نترسیم. مگر عراق و افغانستان یا سوریه تجزیه شدند. فکر نمیکنم آمریکایی ها قصد تجزیۀ ایران را داشته باشند.
درود فراوان به هر دو
مهرداد کاشانی
■ صرف نظر از مضمون نوشته آقای مختار، ایشان موضوعی را مطرح کردند که بسیار جالب و تکاندهنده است و آن این موازات ذهنیت شیعه / ایرانی منجی طلب است که در بحبوحه انقلاب عوام و بسیاری از خواص را به دیدن عکس “امام در ماه” واداشته بود و امروزه همین خیل عظیم را (گرچه از نسلی دیگر و مدعی سکولاریسم، ولی با همان رسوبات ذهنی ناجی طلب شیعه) به دیدن عکس “امام دونالد شیردل در ماه” واداشته. سوال این نیست که چهل سال دیگر اینها چه جواب و بهانهای برای دخیل بستن به امامزاده ترامپ خواهند تراشید، بلکه سوال اینست که ما به عنوان یک ملت خودمختار قرن بیست و یکمی کی میخواهیم دست از این عجز و لابه و ناجی طلبای برداریم و حد اقل نسبت به آینده خودمان احساس مسولیت کنیم بجای اینکه دست بدامان این و آن شویم.
داریوش فرمانی
■ جناب محسن ف. با سلام و ادب، والله تا آن جا که میدانم این خانم هیلاری کلینتون دمکرات بودند که موضوع بمباران اتمی ایران را مطرح کردند نه من. جناب عالی اگر یک خط، یک جمله، یک نمونه از مطالب من که در آن گفته یا اشارهی حتی ضمنی شده باشد که برای بر چیدن جمهوری نکبت خواهان بمباران اتمی شده باشم یا حتی این موضوع از مخیلهام گذشته باشد، به فرض شما پاسخ خواهم داد. در غیر این صورت این فرض شما هم در ردیف تهمتهایی قرار میگیرد که این روزها مثل نقل و نبات از سوی «بعضیها» نثار من میشود.
ف.م. سخن
■ بعد از دیدن تحلیل ویدیویی آقای گنجی در یوتیوب ذیل آن کامنت گذاشتم تحلیل نسبتا بینقصی بود و ....، در ارتباط با انتقاد آقای سخن از ایران امروز که چرا جوابیه وی را منتشر نکرده ولی گویا همه جوابیهها را منتشر میکند به آگاهی ایشان میرسانم در پاسخ به یکی از مقلالات ایشان که مقامات جمهوری اسلامی را جانور خوانده بود جوابیهای نوشتم که متن آن هم بیشتر توصیه به آرامش و واقع بینی بود و نه طرفداری از جمهوری اسلامی گویا در نوبت اول مدعی شد متن ارسالی خوانا نیست!! و وقتی برای بار دوم باز نویسی یعنی در صفحه نوشتاری جی میل تایپ کردم فرستادم نیز منتشر نشد. متن جناب مختار تقریبا جامع و مدلل بود. درک و بینش و قلمتان قابل تقدیر است.
سپاس Mymailchange
■ آقای ف م سخن مهم است دلیل نوشته طولانی آقای مختار و تلاش موافقان ایشان در کم اهمیت نشاندن ایشان. کار غیر قابل قبول ایران امروز برای عدم درج پاسخ به اتهامات سنگین از آدم فروشی تا بمب باران اتمی از جانب آقای سخن بسیار نامناسب است. امیدوارم آقای سخن دلگیر نباشد ما چپها و چپ زدهها استاد خراب کردن بقیه هستیم و زبان دیگری برای پاسخ و تشریح غیر خود بلد نیستیم. شاهد این که هیچ انشعابی در نیروهای چپ اتفاق نیفتاد که سرانجامی پیدا کند چون اگر برای ایجاد دموکراسی ما هزار مشکل دارم اما در منکوب کردن هم یک استاندارد جهانی داریم. چه خوب میشد آقای مختار در عین موجز نوشتن با مرام مینوشت. فضای نوشته و کامنتهای پیوست بسیار دل آزار است.
با احترام بهروز فتحعلی
■ جناب «مایمیلچنج» با سلام فکر نمی کنم دیگران هم مثل من فهمیده باشند که جناب عالی چه میگویید! شما برای من جوابیه فرستادهاید من گفتهام «متن ارسالی خوانا» نیست و منتشر نکردهام؟! مگر متن رایانهای «خوانا» و «غیر خوانا» میشود؟! و بعد در جی میل تایپ کردهاید منتشر نشده است؟ چی چی منتشر نشده است؟ کجا منتشر نشده است؟ دستکم در چهار خط نوشتن قدری دقت بفرمایید که کسی که خطاب قرار دادهاید بفهمد چه می گویید و دیگران هم ذهن شان با مطلب خلاف واقع مشوش نشود.
با سپاس. ف.م. سخن
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|