يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 05.08.2020, 21:48

موج سوم مقابله با برتری نژادی در آمریکا!؟


کاظم علمداری

سال ۱۶۱۹، یعنی ۴۰۱ سال قبل سیاه‌پوستان آفریقایی به صورت برده به آمریکا آورده شدند. برده‌داری ۲۵۰ سال به درازا کشید شد. قبل آغاز جنگ داخلی در سال ۱۸۶۰، تعداد جمعیت سیاه‌پوستان ۴ میلیون و ۴۴۱ هزار و ۸۳۰ نفر (۱۴.۱درصد) که از این تعداد ۳ میلیون و ۹۵۳ هزار و ۷۳۱ نفر (۸۹ درصد) برده، و بقیه سیاه پوستانِ آزاد بودند.

ایالات شمال، برخلاف جنوب، حتا قبل از استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶، برده‌داری را ملغا و برده‌ها را آزاد کردند و قطعه زمینی برای کشت در اختیارآنها گذاشتند. بعد از الغای سیستم برده‌داری در سال ۱۸۶۵، دوره بازسازی (۱۸۶۵-۱۸۷۷) شروع شد؛ ۱۶۰ سال قبل، سیاه‌پوستان از جمله برده‌های سابق بیش از ۱۵۰۰ مقام و مسئولیت‌های مختلف اداری و انتخابی، از جمله نمایندگی مجلس و سنای ایالات متحده، معاون فرماندار ایالتی، وزیر داخله ایالتی، نمایندگی مجلس و سنای ایالتی را بدست آوردند، اما از سال ۱۸۸۲ تا ۱۹۶۴ با خشونت غیرقابل توصیف روبرو شدند و تعداد ۴۷۴۳ نفر (۳۴۴۶ سیاه و ۱۲۹۷ سفید پوست) با شیوه زجرکشی (lynching) به قتل رسیدند.

بعد از جدایی ۱۱ ایالت مدافع برده‌داری و شکست نظامی و برگشت آنها به ایالات متحده دوره بازسازی آغاز شد. اما با گذراندن موانع یازده‌گانه مشارکت سیاهان در انتخابات را محدود و حتا مسدود کردند، و با تصویب قانون جیم کرو (Jim Crow Laws) جداسازی نژادی (Segregation) را به اجرا گذاشتند که به موجب آن استفاده از امکانات و خدمات اجتماعی مانند مدارس، اتوبوس، قطار، رستوران، پارک، استخر، بیمارستان، سالن نمایش و غیره بر اساس نژاد تفکیک شد. اما نژادپرستان به آن بسنده نکردند. با ایجاد کلوپ مخفی، به نام کو کلاس کلن (Ku Klux Klan) با پوششی مذهبی برای مجازات خشونت‌بار سیاهان و مخالفان برده‌داری و تخریب امکانات خدماتی و به آتش کشیدن خانه‌ها و مزارع آنها در ایالت می‌سی‌سی‌پی بوجود آمد و گسترش یافت و عامل جنایتی غیرقابل قابل وصف هشتاد ساله شدند.

دادگاه عالی آمریکا در سال ۱۹۵۵ قانون «جدا اما برابر» (separate but equal) مدارس را ملغی کرد. همان سال رُزا پارکز با مقاومت برای واگذاری صندلی اتوبوس به یک مرد سفیدپوست در شهر مونتگمری ایالت آلاباما جرقه جنبش مدنی دهه ۵۰ و ۶۰ به رهبری مارتین لوترکینک را زد. قانون جیم کرو در سال ۱۹۶۵ ملغی شد و جداسازی نژادی بطور قانونی پایان یافت، اما در عمل نه. لوترکینگ در سال ۱۹۶۸ ترور و کشته شد. اما مبارزه برای برابر نژادی و مقابله با تبعیض و خشونت پلیس ادامه یافت.

نقش تراژیک یک قتل در اعتراضات اخیر

کشتن سیاهان توسط پلیس صدها بار در سال در جامعه آمریکا رخ می‌دهد و کمتر مردم از آن با خبر می‌شوند. اما چرا قتل جورج فلوید به یک اعتراض جهانی بدل شده است؟ پاسخ به این پرسش را باید در دو عامل دید. یکی تراژیک بودن مرگ یک انسان بی‌دفاع، و دیگری رسانه‌ای‌شدن دقایق جان باختن او از راه اینترنت. مانند قتل ندا آقا سلطان در جنبش سبز. دیدن صحنه جنایت در فضای مجازی عین واقعیت، ملموس بر جان و جسم بیننده اثر می‌گذارد و فضا، احساس و خشم مشترکی می‌سازد. میزان اثربخشی مشاهده صحنه‌ای تراژیک با خواندن و یا شنیدن در باره آن بسیار متفاوت است. این نقشی است که در دنیای امروز تکنولوژی دیجیتال در همگانی کردن اعتراضات و جنبش‌های مدنی ایفا می‌کند.

اینگونه است که حکومت‌های دیکتاتوری زمانی که اعتراضی رخ می‌دهد، نه تنها مانع گزارش دهی خبرنگاران مستقل می‌شوند، اینترنت را نیز می‌بندند. چرا که می‌دانند گزارش تصویری سرکوب، و جرم و جنایت، به عنوان سند غیرقابل انکار، افکار عمومی را علیه آنها بسیج می‌کند. این نشان دهنده اهمیت استفاده از تکنولوژی دیجیتال در اطلاع‌رسانی، همآهنگی، سازماندهی، اصلی‌ترین ضرورت‌های پیشبرد خواست‌ها و اهداف یک جنبش اجتماعی است.

همه‌گیرشدن اعتراض‌ها

کارزار اعتراضی اخیر علیه خشونت و نژادپرستی در آمریکا با هشتک «زندگی سیاهان مهم است» (#BlackLivesMatter) از شهر فرگوسن میسوری در پی قتل مایکل براون (Michael Brown) توسط پلیس در سال ۲۰۱۳ و قتل اریک گارنر (Eric Garner) درنیویورک در سال ۲۰۱۴ باز هم توسط پلیس، علیه عمل رذیلانه، وحشی‌گری پلیس، و نابرابری نژادی آغاز شد و با فاجعه قتل جورج فلوید توجه جهانی به خشونت پلیس و اعتراضات مردم به آن جلب گردید و به تظاهرات بزرگ خیابانی و سراسری بدل شد. اعتراض با این هشتک به معنای آن بوده که جان سیاهان برای سفیدپوستان اهمیت ندارد. گستردگی این کارزار تنها به دلیل دسترسی شرکت‌کنندگان به تکنولوژی اطلاعاتی و سادگی ارتباطات به ویژه استفاده از توییتر (Twitter) ممکن شده است.

غیبت اپیستومولوژی جنبش

برخی موج اخیر جنبش علیه برتری نژادی و خشونت پلیس برای پایان دادن به بی‌عدالتی‌های سیاسی و اجتماعی علیه سیاهان را «جنبش حقوق مدنی جدید» می‌دانند. اگرچه به نظر می‌رسد این اعتراضات هنوز به یک جنبش اجتماعی کامل بدل نشده است. زیرا جنبش اجتماعی افزون بر اپستمولوژی Epistemology (معرفت شناسی)، یعنی درک اعتقادات، پذیرش اهداف، حقایق و توجیه عملکرد شرکت‌کنندگان؛ نیازمند رهبری، استراتژی، اهداف و سازماندهی تعریف شده است.

در حقانیت اعتراضات شکی نیست. اما به دلیل همین کمبودها، گروه‌هایی در  پرتو اعتراضات خیابانی مسالمت‌آمیز دست به تخریب و غارتگری می‌زنند و پایه‌گذاران حرکات اعتراضی قادر به کنترل، هدایت و یا تفکیک و یا توجیه آنها نیستند. و یا شعارهایی از این دست «عدالت نه، صلح هم نه» (no justice, no peace)، «سکوت سفیدان خشونت است»، «پسر من نفربعدی است؟» تهدید و تحریک‌آمیزند و با نفس عدالت‌خواهی، رفع تبعیض و خشونت خوانایی ندارند. مگر اینکه این‌گونه کارها و شعارها نیز جزیی از خواست‌ها تعریف شده این جنبش باشد، که منطقاً اینگونه نیست. نبود ساختار تشکیلاتی تعریف شده برای شرکت‌کنندگان سردرگمی ایجاد می‌کند و برای عموم مردم ابهام. جز این موارد، برای جلوگیری از ابهام، شعار «جان سیاهان مهم است» نیز بهتر است به شعار کلی‌تر، یعنی «جان سیاهان هم مهم است» بدل بشود. یعنی بر عدالت اجتماعی برابر برای همه طبقات و گروه‌های اجتماعی، نژادی و اتنیکی تکیه شود. پایه‌گذاران کارزار اعتراضی «جان سیاهان مهم است» هدف خود را پایان دادن به «وحشیگری پلیس» و مقابله با «نژادپرستی سیستمی» تعریف کرده‌اند.

ابهام باعث سوء استفاده می‌شود

دونالد ترامپ تخریب اماکن و غارت فروشگاه‌ها را به چپ‌های رایکال، مانند آنتیفا (Antifa) و آنارشیست‌ها نسبت داده است، اما مارکو ربیو، سناتور جمهوری خواه، بر خلاف ترامپ، در بازتاب واقعیت در ویدئویی به درستی اعلام کرده است که تخریب و غارت فروشگاه‌ها توسط گروه‌های راست افراطی آلت رایت (َAlt-right) و چپ افراطی آنتیفا انجام گرفته است. “جنبش آلت رایت” بخشی از پایگاه اجتماعی ترامپ و تشکیلاتی است که استیو بننون (Steve Bannon)، یکی از مدیران کمپین انتخاباتی ترامپ و مشاور ارشد و استراتژیست او در کاخ سفید پایه گذاشته شد. به همین دلیل ترامپ نامی از آنها نمی‌برد.

سه موج جنبش علیه برتری نژادی

فاجعه قتل جورج فلوید اعتراضات سال‌های اخیر علیه برتری نژادی و خشونت پلیس را در آمریکا وارد عرصه دیگری کرده است که می‌توان آن را آغاز موج سوم مقابله با برتری نژادی و خشونت در آمریکا شمرد. اگرچه هنوز گستردگی، عمق و قدرت دو موج اول و دوم را پیدا نکرده است. اما به دلیل همبستگی گسترده جوانان سفیدپوست و استفاده از تکنولوژی اطلاعاتی/ ارتباطی و همراه جهانی می‌تواند از بازتاب قابل توجه‌ای برخوردار شود، بازیگران قدرت را نیز جلب، و یا منزوی کند و به یک جنبش تمام عیار اجتماعی بدل گردد.

موج اول (مقابله با برده‌داری) و موج دوم (مبارزه علیه تبعیض نژادی) چنان گسترده و پرقدرت و از مشروعیت و حمایت وجدان اجتماعی برخوردار بود که بالاترین مقامات دستگاه حکومتی، از جمله دولت و نخبگان سیاسی و فکری جامعه در آن مشارکت کردند. رمز موفقیت جنبش ضد برده‌داری (موج اول) و جنبش رفع تبعیض نژادی دهه ۶۰ (موج دوم) در همین ویژگی‌ها بود.

موج اول در پی مبارزه علیه برده‌داری سراسر با خشونت و جنگ داخلی و کشته شدن بیش از ۵۰۰ هزار نفر و شکست نظامی مدافعان برده‌داری ممکن شد. اما موج دوم با استراتژی پرهیز از خشونت به ثمر رسید. برآیند موج اول الغای برده‌داری اصلاحات قانونی و مشارکت برده‌های سابق در قدرت سیاسی و اداری جامعه بود؛ و فراز موج دوم پس از یک دوره چهل ساله انجام اصلاحات قانونی و سیاسی و دگرگونی‌های فرهنگی و ارزشی، و باز شدن فضای جدید برای استعدادهای سیاه پوستان در حوزه‌ها مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، ورزشی و هنری، انتخاب باراک اوباما، یک سیاه پوست، به ریاست جمهوری آمریکا بود. این انتخاب بدون تکان خوردن ذهنیت و فرهنگ و ارزش‌های حاکم بر جامعه در راستای برابری نژادی ممکن نبود.

یکی از ویژگی‌های برجسته موج اول نقشی بود که نخبگان سفیدپوست در الغای برده‌داری ایفا کردند. در موج دوم جنبش درون سیستمی (اصلاحی) خواست برابری حقوقی زنان با جنبش علیه تبعیض نژادی همراه و همسو شد. یعنی مقابله با دو تبعیض نژادی و جنسیتی. در اعتراضات اخیر برخلاف جنبش مدنی دهه ۶۰ که مشارکت سفیدپوستان اندک بود، سفیدپوستان به ویژه جوانان و زنان در آن مشارکت فعال داشته‌ااند. بیداری این نسل نسبت به ستمی که همچنان به سیاهان روا داشته می‌شود سرمایه بزرگی برای این دوره است. این «جنبش» نیز درون سیستمی و خواهان اصلاحات قانونی، سیاسی و فرهنگی است.

ویران کردن مجسمه‌ها

اعتراضات خیابانی با شرکت اکثریت سفید پوستان و جوانان نشان از بیداری نسل جوان و احساس خطر از رشد شبه‌فاشیسم در این کشور است. مجسمه‌هایی که نماد برجسته از جریان کنفدراسی (Confederacy) و رهبران مدافع سیستم برده‌داری است برای نخستین بار هدف معترضانِ نژادپرستی قرار گرفته است. این موضوع باعث تنش دیگری در جامعه از جمله در میان مخالفان برتری نژادی شده است.

روشن است که تاریخ را، هر چند ننگین و تلخ، نمی‌توان خط زد. شاید شیوه بهتر آموزش همگانی از نقشی است که این افراد در تاریخ نژادپرستی و برده‌داری ایفا کرده‌اند باشد. بدین منظور نصب تابلوهای آموزشی در باره عملکرد این چهره‌های تاریخی در کنار مجسمه آنها، و یا انتقال مجسمه‌ها به یک موزه با عنوان «موزه جنایات برده‌داری» باشد، تا تخریب آنها باشد. ژاپن بقایای خرابه‌های بمب هسته‌ای را در دو شهر ناکازاکی و هیروشیما که مورد اصابت بمب اتم قرار گرفتند نگهداشته و آنها را به موزه برای آموزش همگانی بدل کرده است. این روش می‌تواند در مورد مجسمه‌های قهرمانان برده‌داری نیز انجام بگیرد.

اعتراضات و انتخابات

انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا بازتاب منفی ترس و نگرانی نژادپرستان را نیز در پی داشت. به‌طوری که دونالد ترامپ بر بستر آن، سفیدپوستان متعصب و ترسیده از غلبه سیاهان و خارجی‌ها را حول شعارهای پوپولیستی و فریبنده قدرتمندسازی دوباره آمریکا بسیج، و به کاخ سفید راه یافت. واژه قدرتمندسازی آمریکا برای نژادپرستان چیزی جز برگشت به گذشته نبود. اعتراضات اخیر را درعین حال می‌توان در مخالفت با همین سیاست‌های نژادپرستانه ترامپ ارزیابی نمود.

انتخاب ترامپ با تقویت گروه‌های نژادپرست به جای همبستگی ملی، شکاف بیشتری در جامعه آمریکا بوجود آورده است که برای آینده این کشور و جهان خطرناک است. او الگوی تقویت احزاب نژادپرست به قدرت رسیدن چند سیاستمدار پوپولیست در جهان شد. ادامه سیاست پوپولیستی ترامپ همزمان با تهدید دیکتاتوری‌های قدرتمند خارجی، مانند چین و روسیه، و گروه‌های بنیادگرای اسلامی علیه لیبرال دمکراسی زمینه‌ساز رشد و گسترش گرایش‌های شبه‌فاشیسم خواهد شد.

شکست لیبرال دمکراسی در آمریکا و سلطه منطقه‌ای و جهانی چین و روسیه برای دمکراسی در جهان خطرناک است.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024