شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ -
Saturday 23 November 2024
|
ايران امروز |
اخیراً آقای عباس عبدی یکی از بالاروندگان دیوار سفارت آمریکا در سال ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و گروگان گرفتن بیش از ۵۰ تن از کارکنان سفارت به مدت ۴۴۴ روز برای توجیه عمل خفتبار و غیرقانونی و غیراخلاقی که در کنار زیانهای دیگر، میلیاردها دلار خسارت مالی به ملت ایران وارد کرد و آینده مردم ایران را به تباهی کشاند و کینهتوزی و دشمنی با آمریکا را در فرهنگ سیاسی ایران نهادینه و متداوم کرد، مینویسد “... چرا باید تجربه یک ملت را محکوم کرد؟” در پی اشغال سفارت در اولین حرکت، آمریکا حدود ۱۳ میلیارد دلار ذخیره ارزی ایران را در بانکهای خارجی بلوکه کرد. آیا ملت ایران دوست داشت این خسارت را بپردازد؟
چرا آقای عباس عبدی میخواهد خطاهای فاحش خود و یارانش را به عنوان “تجربه یک ملت که نباید محکوم کرد” توجیه کند؟ در حالیکه حق این است که او از نقشآفرینی خود و یارانش در تجربه تلخ و پرهزینهای که برای ملت ایران بوجود آورد شجاعانه پوزشخواهی و طلب بخشش کند.
چگونه میتوان مدعی اصلاحطلبی بود، اما حرکت خشونتبار گروههای عصبی و متعصبِ ضددولت اصلاحطلب و مدارا گر بازرگان را و باعث سقوط آن شد، توجیه کرد؟ از این حرکت نه ملت ایران بلکه گروههای توطئهگر پشت پرده بیاعتنا به نیازمندیهای حیاتی جامعۀ در حال توسعه ایران، آنهم بعد از یک انقلاب بودند، سود میبردند. آنها آتشبیار ماجرا بودند تا ایران را به ورطه انزوای بینالمللی و در نتیجه وابستگی به خود بکشانند.
اشغال سفارت آمریکا با گرم کردن آتش هیجانات ضدغرب، و احزاب و گروههای آمریکاستیز چپ، که بیش از آنکه به فکر منافع ملت ایران باشند به فکر منافع روسها بودند، پایههای تخریب آینده ایران را بنا نهاد. این عمل توطئهگرایانه چهل سال با شعار “مرگ برآمریکا” و مراسم پرچمسوزی ادامه یافته است، تا تلاشهای آزادیخواهی ملتی که به خاطرآن انقلاب کرده بود از بین برود. دولت آمریکا که قبل از وقوع جنگ ایران و عراق به سود ایران عمل میکرد، با اشغال سفارت به سمت صدام حسین گرایش یافت و ایران را با تحریمهای ادامهدار روبرو ساخت. آیا ملت دیگری را سراغ داریم که اینگونه علیه منافع خود عمل کرده باشد؟
کشورهای در حال توسعه از کره جنوبی تا چین کمونیست در مراودهی همهگونه سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک با غرب به ویژه آمریکا توانستهاند رشد و توسعه یابند بطوری که امروز به رقبای غرب بدل شدهاند. گروگانگیران با ایجاد فضای ضدغرب و شور بخشیدن به جو آمریکاستیزی و گفتمان “دشمن، دشمن” فرصتهای رشد و توسعۀ ایران را از بین بردند.
عبدی درتوجیه اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری مدعی است که درزمان شاه 50 هزار آمریکایی در ایران حضور داشتند. نخست اینکه مشخص نیست ایشان رقم ۵۰ هزار نفر راازچه منبعی ذکرکردهاند. دوم مگرهمه آمریکاییها درایران نظامی بودند؟ راه رشد صنایع نطفه در دو دهه قبل از انقلاب ایجاب میکرد که ایرانیان از امکانات غرب، از جمله کارشناسان استفاده کنند.
سیاستی که دیگر کشورهای در حال توسعه نیز بهکار گرفتند. آقای عبدی شاید نمیداند که در همان زمان ۵۰ هزار دانشجوی ایرانی در دانشگاههای معتبر آمریکا تحصیل میکردند و میتوانستند به زودی جای کارشناسان غربی را در ایران بگیرند. راهی که بسیاری کشورهای دیگر مانند ژاپن و چین و کره جنوبی رفتند. امروز ۳۰۰ هزار دانشجوی چینی در آمریکا تحصیل میکنند و دولت آمریکا بیش از ۱/۱ تریلیون دلار به چین بدهکار است.
آیا آن آمریکاییهای مقیم ایران توانستند مانع سقوط شاه شوند؟ و آیا کوچکترین نقشی در سرکوبهای مردم در انقلاب داشتند؟ برعکس، مدافعان نظام پادشاهی، همواره آمریکا، به ویژه پرزیدنت کارتر را برای فشار وارد کردن بر شاه سرزنش میکنند. آیتالله منتظری به نقش مثبت کارتر در انقلاب ایران اشاره میکرد و به اشغالگران سفارت آمریکا توصیه کرد که با این کار ِخلاف اصول و اخلاق سبب پیروزی رقیب کارتر، یعنی رونالد ریگان نشوید. اما عقلانیتی در تصمیم و عملکرد گروگانگیرها دیده نمیشد که این واقعیتها و توصیهها را درک و قبول کنند.
توجیه آقای عبدی حسرتبار و تأسفآور است. او استدلال میکند که گروگان گیری در تلافی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجام گرفت. اما او فراموش میکند که انگلیس و امریکا برنامهریزان کودتا، اما مجریان آن ایرانی بودند. افزون بر نظامیان، اوباش زیر نفوذ آیتالله کاشانی، آیتالله بهبهانی و واعظ شهیراسلام، حجتالسلام فلسفی با فرماندهی سرلشکر فضلالله زاهدی، که قبلا در کابینه مصدق وزیر کشور بود، از جمله مجریان کودتا بودند. “داربی شایر”، افسر اطلاعاتی انگلیس یک و نیم میلیون پوند میان مجریان کودتا و حتا برخی نمایندگان مجلس و روزنامهنگاران پخش کرده بود تا علیه مصدق بنویسند.
آیا آقای عبدی که مدعی است اشغال سفارت و گروگان گیری به تلافی کودتای ۲۸ مرداد انجام گرفته بود، روحانیونی که در کودتا نقش داشته و یا مانند آیتالله بروجردی به “پیشگاه مبارک اعلی حضرت همایون شاهنشاه خلد الله ملکه، امید است که ورود مسعود اعلی حضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مفاسد ماضیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد” را هم محکوم کرده است؟ آیا آقای عبدی نمیداند که آیتالله خمینی کودتای ۲۸ مرداد را سیلی اسلام بر مصدق خوانده است؟
اما چرا آقای عباس عبدی بعد از گذشت ۶۵ سال از کودتای ۲۸ مرداد هنوز فکر میکند ملت ایران در پی تلافی علیه آمریکا بود؟ و مهمتر اینکه او چرا فکر میکند مردم ایران به ایشان و یارانش نمایندگی داده بودند که از دیوار سفارت بالا بروند، گروگانگیری کنند و باعث سقوط دولت بازرگان شوند؟ و بدتر از همه امروز که پیآمدهای این تجربه خفتبار بر همگان روشن شده است، آنرا تجربه یک ملت بخواند! تازه مگر تجربه غلط یک ملت را نمیتوان محکوم کرد؟ با این استدلال لابد هر فجایع و جنایتی که با تحریک ملتی انجام شده باشد را نباید محکوم کرد! مگرنه این است که فاشیسم و استالینیسم، و جنگهای دیگر که میلیونها قربانی گرفته است به دست مردمی که توسط رهبرانی جنایتکار هدایت میشدند انجام گرفت؟
آیا واقعاً مردم ایران در پی تلافی بودهاند و برای آن تیشه به ریشه خود زدهاند؟ چرا مردم ژاپن، تنها قربانیان بمب اتم توسط آمریکا، با حدود ۳۰۰ هزار کشته و زخمی، و ملت هند با تجربه تلخ بیش از دو قرن اشغال کشورشان توسط استعمار انگلستان، و ملت ویتنام با کشته شدن سه ملیون نفر در صدد تلافیهای اینگونه برنیامدهاند؟ بر عکس آنها همه روابط عادی با دشمنان سابق خود بر قرار کردهاند. اما ایرانیها در پی تلافی برای عملی بودهاند که رهبران مذهبی و نظامی خودشان در اجرای آن سهم بزرگی داشتهاند؟! تازه اگر چنین باشد باید پرسید نقش حکومت در هدایت و تحریک مردم چه بوده است.؟
آیا اگر آیتالله خمینی به جای حمایت از گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا، به آن جوانان خام و تند رو نصیحت میکرد که دست از آن کار غیراخلاقی، ضد قوانین بینالمللی و ضد منافع ملی بردارند و به آن قائله خاتمه میداد، آیا ایران سرنوشت بهتری پیدا نمیکرد؟
نهم نوامبر ۲۰۱۹
■ آقای علمداری گرامی!
بسیاری از صحبت های شما در نقد گفته های عباس عبدی درست و بجاست. اما یک ایرداد که به گمان من در صحبت های شما و دیگرانی که کم و بیش به این شکل به صحبتهای عباس عبدی یا آقای خامنهای واکنش نشان دادهاند وجود دارد و آن این است که از دفاع البته غیرقابل دفاع عبدی از اشغال سفارت این برداشت شتابزده میکنند که منظور عبدی از اشغال سفارت دقیقا و فقط جواب دادن به کودتای ۲۸ مرداد بوده است. یعنی اشغال سفارت در مقابل اشغال خانه دکترمصدق. چیزی در حد چشم در برابر چشم. درحالیکه پس زمینه یا حافظه تلخ تاریخی کوتای ۲۸ مرداد تنها و تنها یکی از دلایل اشغال سفارت بود و این پیش زمینه تاریخی نه تنها در ذهن عباس عبدی و دوستانش که در اذهان یک ملت وجود داشت و دارد. دلیل اصلی اشغال سفارت امریکا عقب نماندن از چپها در گفتمان مسلط ضدامپریالیستی آن زمان بود. از سوی دیگر شاه به امریکا رفته بود، هرچند برای معالجه و اشغالکنندگان اچازه ورود شاه به امریکا هم به نوعی توطئه دیگر امریکا و ادامه ضدیتاش با ایران به حساب میآوردند و هم احتمال می دادند امریکا قصد حمایت از شاه برای بازگشت به قدرت دارد. مسابقه عقب نماندن در کارشکنی در کار لیبرالها و برکناری دولت بازرگان نیز بود. رویه نادرستی بین ما ایرانیان مرسوم شده که عادت داریم کارهای بد نکرده هم به فردی که نقدش می کنیم نسبت دهیم. مگر عبدی منکر آن بخش از عمال ایرانی کودتا که با جریان اصلی روحانیت آن زمان مرتبط بودند، شده است؟
حمید فرخنده
■ جناب علمداری!
با تشکر از صراحت بیان! عبدی و دیگر به اصطلاح اصلاحطلبانی را که در آن زمان هم از دیوار سفارت بالا میرفتند و هم در دستگاههای مخوف امنیتی رژیم کار میکردند را فراموش کنید و کمی هم توجه به چپهای ایرانی که در همان زمان آتش بیار معرکه بودند مبذول بدارید. از نسل چپ آن زمان، فقط تعداد بسیار معدودی اشغال سفارت را بدون قید و شرط خطا دانستند یا خجولانه حتی آن را توجیه میکنند. بعد از ۴۰ سال فاجعه، از امثال شما انتظار میرود که با شجاعت تمام و بدون رودربایستی به نقش مخرب چپ به ویژه جنبش پر طرفدار فدایی در نابودی دستاوردهای ایرانیان در زمینه آزادی به خرج مبارزه ضد امپریلیستی به پردازید.
مهرداد
■ جناب فرخنده گرامی،
نکات درست شما در یاداشت تان مورد تأیید من هم هست. اما من معتقد نیستم که اشغال سفارت ربطی به کودتای ۲۸ مرداد داشت. کودتای ۲۸ مرداد مشکل جریان به قدرت رسیده نبود. آنطور که اشاره کردهام بخشی از آنها خود در کودتا سهیم بودهاند.
اشارات من به نقش رهبران مذهبی در مشارکت یا پشتیبانی مستقیم و غیر مستقیم از کودتا به همین دلیل است. در این باره مطلب به فراوانی می توان نوشت که جای آن در یاداشت کوتاه من نبود. آنطور که مهندس عزت الله سحابی در کتاب خاطرات خود نوشته است تعداد روحانیون موافق کودتا از مخالفان آن بیشتر بود. به همین دلیل جمهوری اسلامی آیت الله کاشانی که نقش او در کودتا بر کسی پنهان نیست را بزرگ کرده است، اما حتا یک کوچه را اجازه نداده است به نام مصدق ثبت شود و در این چهل سال اجازه نداده اند هیچ کنفرانسی را درباره چند و چون و شناخت کودتای 28 مرداد، به قول شما حافظه تاریخی ملت در ایران برگزار شود. اشغال سفارت آمریکا پشت پرده چند لایه ای داشت که برخی از صاحب نظران در دوره های مختلف به آن پرداخته اند و برخی هم همان ظاهر داستان را نگاه کرده اند. اخیراً هم آقای رضا علیجانی نکات درستی از نقش افراد مختلف از جمله احمد خمینی، محسن رضایی، موسوی خوئینی ها و تأیید شخص خمینی بعداز حمله به سفارت آن نوشته اند. پس از اشغال سفارت خمینی ابراهیم یزدی، وزیر خارجه وقت را صدا زده بود که بفهمد اشغال کنندگان سفارت چه کسانی هستند. پاسخ شنیده بود که از بچه های خودمانند. خمینی گفته بود برو آنها را بریز بیرون. اما سه ساعت بعد، یزدی از تلویزیون شنید که خمینی از اشغال کنندگان سفارت پشتیبانی کرده است و آنرا انقلاب دوم خوانده است.
تنها اختلاف و رقابت با دولت بازرگان و حذف آن نبود. گروه های مختلفی که زیر چتر مذهب و رهبری خمینی به قدرت رسیده بودند برای کسب موقعیت بهتر تلاش می کردند. اشغال سفارت در خدمت اهداف برخی و زدن برخی دیگر از قدرتمندان آن زمان مانند بهشتی هم بود. به همین دلیل بهشتی و آیت الله کنی (رئیس کمیته های انقلاب) با اشغال سفارت غافل گیر شدند و مخالفت کردند. اما زمانی که خمینی پشت آن را گرفت نه بازرگان و نه بهشتی و نه کنی قادر نبودند مانع از موج ایجاد شده باشند. چپ های آمریکا ستیز هم بازار گرم کن هیجانات ایجاد شده بودند.
شما نوشتهاید “دلیل اصلی اشغال سفارت امریکا عقب نماندن از چپها در گفتمان مسلط ضدامپریالیستی آن زمان بود.” نمیتوان این عامل را هم نا دیده گرفت. اصولا جو هیجانی و انقلابی و دامن زدن آن توسط چپ ها در سوق دادن نیروهای مذهبی به رادیکالیسم مهم بود. جوی که خود نیز قربانی آن شدند. اما فراموش نباید کرد که پیش از اشغال سفارت در ۱۳ آبان، یک گروه چپ سفارت آمریکا را اشغال کرده بود. اما خیلی ساده آنها را بیرون کردند. از آن پس کنی خود کمیته ای مسلح برای حفاظت از سفارت گماشته بود. رفتن شاه به آمریکا برای معالجه هم برای تحریک و بسیج توده ها پوشش خوبی بود. وگرنه جمهوری اسلامی با آن پشتوانه وسیع توده ای از شاه بیمار و فراری و در بدر شده ترسی نداشت و آمریکا هم جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخته بود و خواهان همکاری با رژیم جدید بود.
نکته آخر شما که نوشته اید “مگر عبدی منکر آن بخش از عمال ایرانی کودتا که با جریان اصلی روحانیت زمان مرتبط بودند، شده است؟” پس باید نتیجه گرفت که اشغال کنندگان سفارت علیه روحانیت حامی کودتا، از جمله شخص خمینی هم بودند. اینگونه نیست. لطفن پشت پرده های اشغال سفارت را هم مطالعه کنید.
با احترام، کاظم علمداری
■ جناب مهرداد گرامی،
من در مقاله به جریانات چپی که منافع روسها برایش مهمتر از منافع ایران بود، یعنی حزب توده و سران فدائیان اکثریت، اشاره کردهام. اما همانگونه که خودتان به درستی نوشتهاید نقش آنها در حد “آتش بیار معرکه” بود. من در آن زمان مخالف اشغال سفارت بودم. جریانات چپ آمریکاستیز که آیتالله خمینی را متحد خود یافته بودند، مانند خود خمینی ضد تمدن غرب، و علیه لیبرالیسم، پایه و اساس آزادی، حقوق شهروندی، حقوق بشر و دمکراسی بودند. من در این زمینه مقالاتی در گذشته نوشتهام.
با احترام، علمداری
■ جناب دکتر علمداری ضمن همراهی با نظرات مستدل شما در مورد گروگان گیری در آن مقطع جریانهای سیاسی بودند که این اقدام ضد عرف بینالمللی را محکوم کردند از جمله طرفداران دکتر شریعتی با اطلاعیهای به مضمون جنگ جناح ارتجاعی حاکمیت بر علیه لیبرالها و مصادره انقلاب باید اشاره کرد. «آرمان مستضعفین» در تحلیل این ماجرا کودتای خمینی و شرکاء بر علیه مرحوم بازرگان و دولتش را کاملا پیش گوئی و پیش بینی کرد.
امیر قیاملو
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|